رابطه بین ارضای نیازهای روانشناختی پایه و گرایشهای تفکر انتقادی
دانشجویان مورد مصاحبه کاکای ،در مصاحبههای خود بیان میکردند که خانواده و دانشگاه از طریق ترغیب ویژگیهایی همچون در تفکر، مستقل، متکی به خود و با کفایت بودن و در بیان افکار و عقاید خود دیگران را در نظر گرفتن بطور غیرمستقیم بر شکلگیری گرایشهای تفکر انتقادی دانشجویان تأثیر دارند. به دلیل شباهت این ویژگیها با نیازهای روانشناختی پایه ارضا شده و به دلایل دیگری بطور مبسوط مورد بحث قرار گرفتند، این نیازها در مدل پیشنهادی این پژوهش وارد شدند. نیاز به خودپیروی، نیاز به احساس داشتن آزادی عمل در رفتارها، انتخابها و تصمیمها ، نیاز به شایستگی، نیاز به احساس کفایت و کارایی در مواجهه با محیط و نیاز به ارتباط، نیاز به تجربه ارتباط و پیوند با اشخاصی که برای فرد اهمیت دارند بطورمثال، والدین و استادان است. نظریه نیازهای پایه بیان میکند ارضای این نیازها برای رشد و تمامیت انسانها در زمینههای مختلف لازم است . با این حال، در مورد اثرات ارضای نیـازهای روانشناختی پایه بر گرایشهای تفکـر انتقـادی یافتههای تجربـی وجود ندارد. گرچه در مورد اثر ارضای این نیازها بر گرایشهای تفکر انتقادی میتوان به پیشبینیهای منطقی دست زد.
نتایـج تحقیقـی که توسط بوگیانو، مین و کتز، انجام شده است، حاکـی از آن است که هم خودپیروی و هم شایستگی ادراک شده در کلاس درس پیشبینیکنندههای مهم ترجیح تکالیف چالشانگیز به جای تکالیف آسان هستند. البته اشخاص خودپیرو و اشخاصی که خود را شایسته و کارآمد میدانند، تکالیفی را ترجیح میدهند که از سطح بهینه چالشانگیزی برخوردار هستند و در حداکثر سطح چالشانگیزی قرار ندارند. نتایج تحقیق بوگیانو، مین و کتز ، نشان میدهد زمانی که محیط کلاس درس به شدت کنترلکننده است، افرادی که احساس خودپیروی و شایستگی میکنند، فعالیتهایی را انتخاب میکنندحداکثر چالشانگیزی رادارندو فعالیتهایی را که در سطح بهینه چالشانگیزی قرار دارند، انتخاب نمیکنند.
ترجیح تکالیف چالشانگیز میتواند با گرایشهای حقیقتجویی، کنجکاوی و اعتماد به نفس در تفکر انتقادی در ارتباط باشد. ترجیح تکالیف چالشانگیز احتمالاً با گرایش به حقیقتجویی ارتباط دارد زیرا یکی از ویژگیهای افراد دارای این گرایش آن است که به منظور دستیابی به حقیقت، شجاعانه به جست و جوی هر اطلاعاتی که لازم باشد، میپردازند و هر سؤالی را که لازم باشد مطرح میکنند؛ حتی اگر اطلاعات جدید تمایلات و عقاید قبلی آنها را زیر سؤال ببرد . بین ترجیح تکالیف چالشانگیز و گرایش به کنجکاوی نیز احتمالاً به دلیل کنجکاوی ذهنی افراد دارای این گرایش که برای اطلاع پیدا کردن از چیزها ارزش زیادی قایل هستند ، ارتباط وجود دارد , بین ترجیح تکالیف چالشانگیز و گرایش به اعتماد به نفس در تفکر انتقادی نیز رابطه وجود داشته باشد. زیرا از یک طرف، زمانی که فرد به خوبی از عهده تکالیف چالشانگیز برمیآید، اعتماد بیشتری به خود پیدا میکند و از طرف دیگر، فردی که به خود اعتماد دارد در موارد دیگر نیز به احتمال بیشتری تکالیف چالشانگیز را انتخاب میکند؛ زمانی نیاز به خودپیروی ارضا میشود که فرد احساس کند بنا به خواست خود آغازگر عمل خویش است . از این رو، ارضای این نیاز با انگیزش درونی ارتباط دارد . این در حالی است که گرایش به تفکر انتقادی نیز انگیزشی درونی و مداوم در نظر گرفته میشود که به هنگام مواجهه فرد با مسایل خود را به صورت تمایل فرد به استفاده از مهارتهای تفکر انتقادی نشان میدهد . به همین دلیل، میتوان انتظار داشت ارضای نیاز به خودپیروی با گرایش بتفکر انتقادی ارتباط داشته باشد. ارضای این نیاز احتمالاً با گرایش به کنجکاوی نیز ارتباط دارد. فرد کنجکاو نیز بنا به انگیزش درونی خود برای اطلاع داشتن از چیزهـا ارزش زیـادی قایـل اسـت و همـواره تمـایـل به دانستـن دارد .
بنـا بعقیده دسی و رایان ، نیاز به خودپیروی مزیتهـای انطباقی زیادی را فراهم میآورد. بعضی از این مزیتها عبارتند از: توانایی تنظیم بهتر افکار، اعمال و عواطف مطابق با نیازها و تمایلات فرد، توانایی نشان دادن عملکردهایی که هماهنگی و یکپارچگی درونی بیشتری دارند و توانایی جدا شدن از گروههای اجتماعی در صورت لزوم. از این لحاظ ارضای نیاز به خودپیروی با گرایش به قاعدهمندی که نیازمند توانایی عمل مستقل است، میتواند در ارتباط باشد. شخص قاعدهمند در برخورد با مسائل به طور نظاممند، متمرکز و با برنامهریزی عمل میکند و در طول کار از خود پشتکار نشان میدهد .
بنظر میرسد نیاز بخودپیروی با گرایش به تحلیلگری نیز در ارتباط باشد. زیرا فرد تحلیلگر قادر است بدون کمک دیگران متوجه مشکلاتی که در کار وجود دارد، بشود. در نتیجه، همواره نسبت به نیاز به مداخله پیشبینانه هشیار است .
نیاز روانشناختی پایه دیگر، نیاز به شایستگی است. زمانی این نیاز ارضا میشود که فرد احساس کند در کنترل تجربیات محیطی از کفایت و کارایی لازم برخوردار است . ارضای این نیاز فرد را به سوی کشف محیط و تلاش برای تسلط یافتن بر آن پیش میراند. این نیاز به فرد کمک میکند تا با دنیای پیچیده و در حال تغییر خود انطباق پیدا کند . بر این مبنا، بنظر میرسد این نیاز با گرایش به اعتماد به نفس در تفکر انتقادی یعنی، اعتماد به قدرت استدلال خود در برخورد با مسایل در ارتباط باشد.
آخرین نیاز روانشناختی پایه، نیاز به ارتباط یعنی، نیاز به تجربه ارتباط و پیوند با دیگران است . این نیاز میتواند با مضمونی که در تحقیق کیفی کاکای ، توسط دانشجویان شرقی با زمینه فرهنگی میکرونزیایی، ژاپنی- چینی و ژاپنی پدیدار شد و در نظر داشتن دیگران نامگذاری شد، ارتباط داشته باشد. این دانشجویان در مصاحبههای خود بیان کردند: برای حفظ روابط درازمدت خود با دیگران باید نشان دهیم که به نظرات آنها توجه داریم، باید در نظر گرفت که تصمیمات ما بر دیگران چه تأثیری دارد، اگر گفتن نظرات ما احساسات کسی را جریحهدار میکند، نباید آنها را بگوییم. به نظر میرسد اگر ارضای این نیاز منوط به در نظر گرفتن نظرات و احساسات دیگران و نادیده گرفتن حقیقت باشد، این نیاز با گرایش به تفکر انتقادی رابطه منفی پیدا میکند. اما اگر در نظر گرفتن دیگران حتیالامکان مانع از در نظر داشتن حقیقت نشود، میتواند با گرایش به پختگی شناختی ارتباط مثبت داشته باشد. فردی که از لحاظ شناختی پخته است گرایش دارد در تصمیمگیریهای خود با درایت و با تدبیر عمل کند و همه افراد تحت تأثیر تصمیمگیری خود را در نظر داشته باشد ،بنظر میرسد ارضای نیازهای روانشناختی پایه بر گرایشهای تفکر انتقادی تأثیر دارند.
منبع
کورش نیا،مریم(1390)، ارایه مدلی علّی برای گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان،پایان نامه دکترا،روانشناسی تربیتی، دانشكده علوم تربيتي و روانشناسي شیراز
ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید