دیدگاه های مختلف درباره مولفه های هوش معنوی
دیدگاه کینگ درباره هوش معنوی
مدل چهار مولفه کینگ
درک معنی فردی: توانایی اخذ معنی فردی و درک تجارب فیزیکی وذهنی شامل، قابلیت خلق و تسلط بر هدف زندگی
آگاهی متعالی: قابلیت شناسایی ابعاد متعالی خود ، دیگران و جهان فیزیکی در حالت طبیعیو هوشیاری همراه با قابلیت شناسایی روابط ابعاد فوق با خود
تفکر انتقادی وجودی: قابلیت تعمق و تفکر نقادانه در طبیعت وجودی، واقعیت هستی، فضا، زمان و دیگر موارد وجودی/ متافیزیکی. همچنین قابلیت تفکر در موارد غیر وجودی مرتبط با وجود یک فرد(از دیدگاه وجودی)
حالات هوشیاري بسط یافته: توانایی ورود و خروج از حالات هوشیاري )مثل هوشیاري خالص،هوشیاري کیهانی،یگانگی،یکی بودن) ودیگرحالات تفکر درخود(مثل تفکر عمیق، تعمق، دعا و نیایش) .
دیدگاه ایمونزدرباره هـوش مـعنوی
الف) هوش معنوی نوعی هوش غایی است که مسائل معنایی و ارزشـی را بـه مـا نشان داده و مسائل مرتبط با آن را برای ما حل میکنند. هوشی است که اعمال و رفتار ما را در گـسترههای وسـیع از نـظر بافت معنایی جای می دهد و همچنین معنادار بودن یک مرحله از زندگیمان را نسبت بـه مـرحله دیگر مورد بررسی قرار می دهد.
ب) هوش معنوی ممکن است در قالب ملاکهای زیر مشاهده شـود: صـداقت، دلسوزی، توجه به تمام سطوح هشیاری، همدردی متقابل، وجود حسی مبنی بـر ایـنکه نقش مهمی در یک کل وسیعتر دارد، بخشش و خـیرخواهی مـعنوی و عـملی، در جستجوی سازگاری و هم سطحشدن با طبیعت و کـل هـستی، راحت بودن در تنهایی بدون داشتن احساس تنهایی.
ج) افرادی که هوش معنوی بالایی دارند، ظـرفیت تـعالی داشته و تمایل بالایی نسبت بـه هـشیاری دارند. آنـان ایـن ظـرفیت را دارند که بخشی از فعالیتهای روزانه خـود را بـه اعمال روحانی و معنوی اختصاص بدهند و فضایلی مانند بخشش، سپاسگزاری، فروتنی، دلسوزی و خـرد از خـود نشان دهند.
همچنین می توان گفت هوش معنوی فـهم مسایل دینی و استنباطهای درسـت را تسهیل می نماید. به عـلاوه هـوش معنوی می تواند در فهم مسایل اخلاقی و ارزش آنها به افراد یاری نماید. هوش معنوی ذهن را روشن و روان انـسان را با بستر زیربنایی وجود مـرتبط مـی سازد، بـه فرد کمک مـی کند تـا واقعیت را از خیال (خطای حـسی) تـشخیص دهد. این مفهوم در فرهنگهای مختلف به عنوان عشق، خردمندی و خدمت مطرح است.
بعضی از ویژگیهای فـردی کـه برای بهره گیری از هوش معنوی مفید هـستند عـبارتند از: خردمندی، تـمامیت (کـامل بـودن)، دلسوزی ، دیـدگاه کلنگر داشتن، درستی و صحت، ذهن باز داشتن و انعطاف پذیری. این ویژگیها روشهای متفاوتی را بـرای دانـستن از طریق روشهای غیرزبانی و غیر منطقی مـانند رویـا، شـهود و تـجربه عـرفانی، جهت دستیابی بـه سـطوح عمیق تر معنا ارائه می کنند.
ویژگیهایی که لازمه هوش معنوی هستند، احتمالاً در کنار تـواناییها و فـعالیتهای دیـگری قرار دارند که عبارتند از: دعاکردن، تعمق، رویـاها و تـحلیل رویـا، بـاورها و ارزشـهای دیـنی و معنوی، شناخت و مهارت در فهم و تفسیر مفاهیم مقدس و توانایی داشتن حالات فراروندگی. به عنوان مثال، بعضی از حقایق قدیمی همانند آزار نرساندن که فضایل اخلاقی را مورد توجه قرار می دهند، مـمکن است به عنوان روشهایی برای تقویت هوش معنوی مطرح باشند. همچنین مسائل معنوی ممکن است شامل مواردی از قبیل تفکر در مورد سؤالات وجودی مانند وجود زندگی پس از مرگ، جستجوی معنا در زندگی، عـلاقمندی بـه عبادت و تعمق مؤثر، رشد حس هدفمندی زندگی، رشد رابطه با خود، هماهنگی با قدرت برتر و نقش آن در زندگی خود باشد .
دیدگاه مک مولن درباره هوش معنوی
مک مولن معتــقد اسـت ارزشـهایی ماننــد شجاعت، یکپارچگی، شـهود و دلسـوزی از مؤلفه های هوش معنوی هستند. همچنین وی معتقد است بین بصیرت و هوش معنوی رابطه وجود دارد و در مقابل، استرس ضد شهود است. وی یکی از راههای افزایش بصیرت را توجه آرامش بخش عنوان می کند. از نظر مولن نـگرانی، تـلاش فزاینده و نافرجامی است که به دلیل تأخیر در تصمیم گیری روی می دهد.
دیدگاه زوهر و مارشال درباره هوش معنوی
مدل زهر و مارشال، مدل گل نيلوفر است، زيرا نيلوفر سمبل غايي از انساني است كه راه آشكاري جهت تركيب سنن غربي و شرقي است. اين مدل بر نوعي روانشناسي خويشتن مبتني است و ديدگاههاي روانشناسي غرب، فلسفه شرق و علم قرن بيستم را به هم پيوند مي زند. در اين مدل به منابع پژوهشي گستردهاي تكيه شده است، به گونهاي كه فلسفه شرق و غرب و علم روز را به هم پيوند مي زند گلبرگ در مدل ارائه شده توسط زهر و مارشال عبارتند از: خدمت، پرورش، دانش، تغيير شخصي برادري و اخوت ، رهبري خدمتگذار.
مدل وگان درباره هوش معنوی:
وگان،جهت تشریح هوش معنوی مدلی را ارائه میدهد که بیشتر برای درک معانی زندگی تکیه دارد. به علاوه او همانند ایمونز،معتقد است که هوش معنوی مانند سایر هوش ها جهت حل مسئله کاربرد دارد و مبتنی بر آگاهی فرد است.مدل وگان بر سه جزء هوش معنوی دلالت دارد: توانایی یافتن معنا بر اساس درک عمیق مسائل مربوط به هستی.2-آگاهی از سطوح چند گانه ی هوشیاری وتوانایی استفاده از آن جهت حل مسئله.3-آگاهی از تعامل میان همه ی موجودات با یکدیگر و تعامل آنها با ماوراء(جهان غیر مادی)
مدل بروس لیچفیل درباره هوش معنوی
لیچفیلد نیز مانند سایر اندیشمندان ،به بعد آگاهی اشاره میکند،اما توجه او بیشتر بر کاربرد درونی هوش معنوی است،از جمله داشتن آرامش.علاوه بر این او جنبه های اخلاقی این هوش را مورد توجه قرار میدهد.بروس لیچفیلد مشخصات هوش معنوی را چنین مطرح می کند:
1-آگاهی از تفاوت؛ 2-حس ماوراء الطبیعه؛ 3-حکمت وخرد؛ 4-آگاهی و دور اندیشی؛ 5-آرام بودن در هنگام آشفتگی و تناقض و دوگانگی؛ 6-تعهد،فداکاری و ایمان؛ 7-آگاهی هوشیارانه و سازگاری با وقایع و تجارب زندگی وپرورش خود آگاهی
مهارت های هوش معنوی (SQ) از دیدگاه سیندی ویلگزورث
از نظر سیندی ویلگزورث، هوش معنوی به عنوان توانایی رفتارکردن با دلسوزی و دانایی در حین آرامش درونی و بیرونی صرفنظر از پیشامدها و رویدادها تعریف شده است. در اینجا منظور از صرفنظر از پیشامد، این است که ما می توانیم توسط هوش معنوی صلح آمیز حتی تحت بزرگترین فشارها باقی بمانیم که این ویژگی در رهبران معنوی دیده می شود. همچنین این تعریف نشان می دهد که افراد باهوش معنوی در حین قضاوت، توانایی منصفانه رفتارکردن و دلسوزی رفتار کردن را دارند. بر پایۀ این تعریف وی یک لیست از مهارت هایی که معتقد است بیان کننده مهارت های هوش معنوی است در ذیل به آن ها اشاره کرده است.
- خودآگاهی برتر شامل موارد زیر می باشد:
- آگاهی از مشاهده جهان خویشتن
- آگاهی از هدف زندگی
- آگاهی از سلسله مراتب ارزش ها
- پیچیدگی تفکر درونی
- آگاهی از خود/ فراخود
- آگاهی فراگیر شامل:
- آگاهی از به هم پیوستن همه زندگی
- آگاهی از جهان بینی دیگران
- وسعت نظر ادراک فضا/ زمان
- آگاهی از محدودیت ها/ نیروی ادراک بشر
- آگاهی از قوانین معنوی
- تجارب یگانگی ماوراء
- خود والاتر/ رهبری فرا خود
- تعهد نسبت به رشد معنوی
- حفظ خود والا در مسئولیت
- زندگی هدفمند
- پایداری در اعتقادات
- راهنما خواستن از معنویت
- پیشگاه معنوی/ رهبری اجتماع
- یک عارف و معلم/ مربی معنوی مؤثر
- یک عارف و مأمور تحولی مؤثر
- غمخواری کردن و داوری آگاه
- آرامش، حضور آرام و امن
- هم تراز بودن با گردش زندگی
دیدگاه گاردنر درباره هوش معنوی
دكتر هوارد گاردنر، استاد دانشگاه هاروارد و متخصص علوم شناختي، پس از بررسي ها و تحقيقات متعددي نظريه هوش هاي چندگانه را مطرح نمود. وي در سال ۱۹۸۳ در كتاب« چارچوب هاي ذهن» از پيوستار هوش نام برد و انواعي براي آن برشمرد. نظريه هوش هاي چندگانه گاردنر در ابتدا شامل هفت نوع هوش بود، ولي طي مطالعات بعدي، وي دو نوع هوش ديگر نيز به اين مجموعه افزود و مجموعه هوش انساني را در ۹ زمينه تعريف كرد. گاردنر به نوعي بهره هوشي، هوش هيجاني، هوش فيزيكي و هوش معنوي را در مدل هوش هاي چندگانه خود مطرح كرد. در زير بررسي كوتاهي داريم بر هوش هاي ۹ گانه در مدل گاردنر:
هوش منطقی ـ ریاضی
شامل توانایی کشف الگوها، استدلال قیاسی و تفکر منطقی است. افرادی که از این نـوع هـوش بـرخوردارند، برای برقراری ارتباط میان اطلاعات متنوع، براساس الگوهای منطقی و عـددی میاندیشند، عملیات ریاضی را به شیوه منطقی و به سرعت انجام میدهند، نسبت به پدیدههای محیطی کنجکاوند و دربارة آنها آزمـایش مـیکنند، مـسائل گوناگون را به روش علمی بررسی میکنند، به حل کردن مسائل عـددی، بـازیهای قانونمند، آزمایشهای علمی و به کشف کردن الگوهای موجود میان روابط پدیدهها علاقه نشان میدهند.
هوش زبانی ـ کـلامی
شـامل حساسیت نسبت به زبان گفتاری و نوشتاری و توانایی در کاربرد کلمات و زبان است. ایـن گـونه افـراد از خواندن، نوشتن، داستان گویی، سخنرانی و بیان کلامی افکار خود لذت میبرند. آنان به جـای اشـکال، در چـارچوب کلمات میاندیشند و از زبان به عنوان ابزاری برای حفظ و یادآوری اطلاعات استفاده میکنند. نویسندگان، شـعرا، سـخنوران و وکلای دعاوی از هوش زبانی ـ کلامی بالا برخوردارند.
هوش دیداری ـ فضایی
شامل توانایی حـل کـردن مـسئله از طریق دستکاری و ایجاد تصاویر ذهنی و اندیشیدن از راه تجسم دیداری است. این گونه افراد برای یـادگیری مـطالب از نقشه، نمودار، تصویر و فیلم استفاده میکنند. آنان در نقشهخوانی، تفسیر نمودارها، جهتیابی فضایی، طـراحی، نـقاشی، سـاختن و تعمیر اشیاء و تفسیر تصاویر ذهنی از توانایی بالا برخوردارند. به نظر گاردنر این نوع هوش تـنها بـه حوزة دیداری محدود نمیشود، زیرا او در پژوهشهای خود به این نتیجه رسید کـه کـودکان نـابینا نیز از این توانایی برخوردارند.
هوش موسیقیایی
شامل توانایی در تشخیص آهنگها، تصنیف آهنگهای موزون و لذت بردن از مـوسیقی اسـت. ایـن گونه افراد از طریق اصوات، آهنگها و الگوهای موسیقی میاندیشند. به آهنگهایی که مـیشنوند خـواه مورد علاقه یا مورد انتقاد آنان باشد به سرعت واکنش نشان میدهند. در خواندن آواز و سرود، سوت زدن نـواختن آلات موسیقی، تشخیص الگوهای موزون، ساختن آهنگ، یادآوری ملودیها و درک ساختار و ریتم موسیقی اسـتعداد زیـادی دارند.
هوش بدنی ـ جنبشی
شامل توانایی کـنترل حـرکات بـدنی، کارکردن ماهرانه با اشیاء، استفاده از تمام یـا قـسمتی از اعضای بدن برای حل کردن مسایل، تعامل با فضای پیرامون خود برای یـادآوری و پردازش اطـلاعات و هماهنگی میان چشم و دست و دیـگر مـهارتهای روانی ـ حـرکتی اسـت. نـقاشان، هنرپیشهها، صنعتگران و ورزشکاران از هوش بدنی ـ جـنبشی بـالا برخوردارند. به نظر گاردنر میان تواناییهای ذهنی و بدنی انسان رابطه وجود دارد و این دیـدگاه بـا اعتقاد همگانی مبنی بر استقلال ایـن دو توانایی در تضاد است.
هوش بـین فـردی
یعنی استعداد درک مقاصد، انگیزهها و احـساسات دیـگران و مهارت در ایجاد روابط با آنان. این گونه افراد سعی میکنند برای درک بـهتر امـور آنها را از منظر دیگران احساس و ادراک کـنند. آنـان از اسـتعداد سازماندهی و نفوذ در دیـگران بـرخوردارند و در میان افراد گروه، صـلح و هـمکاری ایجاد میکنند. برای ارتباط با دیگران از روشهای کلامی و غیرکلامی به خوبی استفاده میکنند. مـربیان، بـازاریابان، رهبران دینی، رهبران سیاسی و مشاوران از ایـن اسـتعداد برخوردارند.
هوش درون فـردی
شـامل استعداد شخص برای خـویشتن شناسی، درک احساسات، ترسها و انگیزههای خود است. این گونه افراد میکوشند تا احساسات درونی، رؤیاها، روابـط خـود با دیگران و نقاط قوت و ضعف خـود را درک کـنند. بـرخورداری از ایـن هـوش سبب میشود کـه شـخص زندگی خود را به گونة مؤثری سازمان دهد. به سبب رابطه نزدیک میان هوش بین فردی و درون فـردی، در بـیشتر فـرهنگها آنها را به عنوان سازه واحدی تلقی مـیکنند، امـا بـه نـظر گـاردنر آنـها مستقل از یکدیگرند.
هوش وجودي
هوش وجودي به تعريف گاردنر، متضمن توان انسان براي تامل و تعمق درباره بزرگ ترين بزرگ ترين پرسش ها است: “ما كه هستيم؟ چرا اينجا هستيم؟ چه اتفاقي براي ما خواهد افتاد؟ چرا مي ميريم؟ بالاخره همه اين چيزها براي چيست؟” در سراسر دنيا كودكان و بزرگسالان چنين سوالاتي را مي پرسند و بسياري از “نظام هاي نمادين” ديني، هنري، فلسفي و عرفاني در تلاش براي دادن پاسخ هايي قانع كننده (يا حداقل پاسخ هايي محكم) به اين پرسش ها به وجود آمده اند.
هوش طبيعت گرا
اين هوش باعث ايجاد قوه تميز چيزهاي مهم در جهان طبيعي است: تشخيص گياهي از گياه ديگر، حيواني از حيوان ديگر، انواع ابرها، شكل هاي مختلف سنگ ها، شكل بندي هاي جذر و مد و مانند آن. اين هوش نيز مانند هوش بدني- حركتي در گذشته انسان بسيار حياتي بود. اجداد ما اگر نمي توانستند گياه سمي را از گياه مغذي يا حيوان قابل خوردن را از حيوان خطرناكي كه بايد فورا از آن مي گريختند تشخيص دهند، نمي توانستند به حيات خود ادامه دهند. حتي در دنياي امروز نيز، كساني كه به كار آماده سازي غذا، ساختن مسكن، پرورش گياهان، حفاظت از محيط زيست يا استخراج معادن قيمتي اشتغال دادند، بايد به استعدادهاي طبيعت گراي خود متكي باشند. به نظر گاردنر همه افراد، انواع هوش را به نسبتهای متفاوت دارند و در فرایند یادگیری انواع هوش در حکم مکمل با یکدیگر کار میکنند. به نظر وی هوش چندگانه هـم دارای پایههای زیستی و هم پایههای فرهنگی است. پژوهشهای عصب شناختی نشان دادهاند که یادگیری نتیجه تغییر در ارتباطات سیناپسی میان سلولهای عصبی است. علاوه بر پایههای زیستی، عوامل فرهنگی نیز در رشد انـواع هـوش مؤثرند. برحسب اینکه کدام نوع هوش در فرهنگها با ارزش شمرده شود، در فرهنگهای متفاوت انواع گوناگون هوش در افراد پرورش مییابد.
منبع
خالقی، فاطمه (1394)، رابطه هوش معنوی و بهزیستی معنوی با کیفیت زندگی ، پایان نامه کارشناسی ارشد، مدیریت آموزشی، دانشگاه آزاد اسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید