دیدگاه‌ها در مورد سازگاری

دیدگاه زیستی- روانی- اجتماعی

این مدل به صورت تلویحی، مدلی از سلامتی را ارائه می‌‌دهد که شامل حالت ذهنی، توانایی انجام نقش‌های ارزشمند اجتماعی، رضایت از وضعیت جسمی‌و بدنی و مجموعه‌ای از متغیرهایی می‌شود که اغلب به عنوان ؛ کیفیت زندگی مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته‌اند. در نظام پیاژه، سازش، تعادل بین درون‌سازی و برون‌سازی است. می‌توان سازش را ساختن مجموعه‌ای از روابط دانست که انسان خود را بین آن­ها قرار می‌دهد. چنین وضعیتی در نتیجه مجموعه واکنش‌هایی که فرد به وسیله آن­ها رفتار خود را تغییر می‌دهد تا بتواند به گونه‌ای موزون بر شرایط محیطی معین یا تجربه‌ای جدید پاسخ دهد.همان طور که به نظر می‌رسد مفهوم ؛ سازش زیستی  معنایی نسبتاً دقیق داشته باشد، ولی وقتی جنبه‌های روانی- اجتماعی سازگاری آدمی‌مطرح می‌شود مسأله بسیار پیچیده می‌گردد، چرا که این سازگاری شخصاً به خاطر حیات صورت نمی‌گیرد. از نقطه نظر روانی, اجتماعی سازگاری به خودی خود به طور انتزاعی وجود ندارد. فرد با چیزی، با موقعیتی و با یک محیط اجتماعی به طبع نظام‌های مرجع خود سازش یافته است که در ضوابط و معیارهای آن و آستانه خودداری از سازش را مشخص می‌کند، بنابراین بدون توجه به جنبه‌های روانی, اجتماعی مشکل است که بتوان حد و مرز این مفهوم را برای انسان مشخص کرد .

دیدگاه تحلیل روانی

از دیدگاه تحلیل روانی به فردی سازگار گفته می‌شود که واحد ؛من  قوی و سالم باشد یا بتواند میان دو پایگاه دیگر شخصیت یعنی ؛ من و فرامن  تعادل و هماهنگی ایجاد کند تا این­ها بتوانند به وظایف خود به خوبی عمل نمایند. در این دیدگاه،‌شخصیت آدمی‌همانند یک نظام پویایی انرژی تصور می‌شود که در یک تقسیم‌بندی از سه قسمت تشکیل شده است. هریک از این سه نظام، نیروهای روانی مشخص دارند که دائم با یکدیگر در درون سیستم کلی شخصیت در حال فعل و انفعال می‌باشند که مبتنی بر تعارض پایگاه‌های مربوطه می‌باشند و بنابراین دیدگاه رفتار و حالات آدمی‌از جمله رفتارهای سازگار نتیجه عملکرد این نیروهای درونی است. از این دیدگاه ریشه و عمل همه ناسازگاری‌ها در تجربیات کودکی و در رابطه با چگونگی گذراندن مراحل تحول جستجو می‌شود. در این راستا ناسازگاری که به دلیل وجود تعامل بین تکانه‌هایی که در جستجوی تخلیه و رهایی هستند از یک طرف دیگر به وجود می‌آید. وقتی که تکانه‌ها نتوانستند در هشیاری تحمل شوند و فرد نتواند به طور مؤثری در برابر آنان دفاع کند، من راه دیگری ندارد جز این که نشانه‌های سازگاری ایجاد نماید که در این صورت هدف رفتار ناسازگار کاهش تنش یا تعارض است .

دیدگاه یادگیری اجتماعی

رویکردهای یادگیری اجتماعی، سازگاری انسان را به سان حل مسأله یا رفتار کنار آمدن در نظر می‌گیرند. منظور ما از کنار آمدن، میزان یا درجه‌ای است که افراد می‌توانند سه چالش مهمی‌را که برای موجودیت آن­ها به وجود می‌آید، برطرف کنند و یا حداقل کنترل نمایند. این چالش‌ها عبارتنداز:

  •  چالش‌های مستقیم حاصل از محیط فیزیکی
  •  چالش‌‌های ناشی از محدودیت‌ها.
  •  چالش‌های بین فردی مربوط به محیط

دیدگاه یادگیری اجتماعی، سازگاری یا قابلیت انطباقی فرد را به عنوان توانایی برآورده‌سازی و کنار آمدن با فشارهای روانی و مشکلات، همراه با حد اقل بی‌نظمی‌در جریان مداوم زندگی که پیامدهای فوری و دراز مدت رفتار را دربر می‌گیرد، مورد توجه قرار می‌دهد .

دیدگاه علوم رفتاری

سازگاری از نظر علوم رفتاری عبارتند از:

  • عمل برقراری رابطه رضایت‌بخش میان خود و محیط
  •  عمل‌پذیری و کردار مناسب و موافق محیط و تغییرات فیزیکی
  • سازگاری موجود زنده با تغییرات درونی و بیرونی .

دیدگاه مراجعمحوری

به اعتقاد راجرز خویشتن‌پنداری فرد از اضطرب یا تجربه ارگانیرمی ‌او ناهماهنگ و در تضاد است. هرموقع که ادراک یک فرد از تجربه خودش تعریف یا انکار شود، تا حدودی حالت ناهماهنگی میان خود و تجربیات فرد، یا حالت ناسازگاری روانی و آسیب‌پذیری به وجود می‌آید و موجب پیدایش مکانیزم‌های دفاع می‌شود. در حقیقت فرد در مقابل تهدیدهای حاصل از ناهماهنگی میان تجربه و خویشتن‌پنداری، احساس اضطراب می‌کند و سپس با استفاده از یکی از مکانیزم‌های دفاعی در مقابل تهدید و اضطراب حادثه به دفاع از خود می‌پردازد. انسان روان نژند و ناسازگار با مشکل مواجه است زیرا ارتباطش را با خود و دیگران از دست داده است و روابطش نامطلوب است .

دیدگاه انسانگرایی

بر طبق مدل‌های انسان‌گرایی- هستی‌گرایی، ‌رشد شخصیتی تحریف‌شده یا سد شده، به عنوان عامل عمده‌ی است که سلامت روان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در این مدل تأکید روی انگیزه رشد در مقابل ایستایی لزوم بودن و شکل‌گیری خود است. اگر شخصی از فرصت‌های رشد محروم شود اضطراب، ناامیدی و ناکامی‌را تجربه خواهد کرد. تحریف طبیعت بشری به وسیله نیروهای محیطی نامطلوب به ناسازگاری منجر خواهد شد.بر طبق نظر مزلو،  افرادی که بیشترین سازگاری را دارند آن­هایی هستند که در سراسر مراحل زندگی خود بطور موفقیت‌آمیزی رشد کرده‌اندوبه بالاترین مرحله کمال یعنی خودشکوفایی رسیده‌اند. انسانی که به مرحله خودشکوفایی ارتقاء پیدا کرده، نیروهای بالقوه اساسی خویش را به کامل‌ترین صورت تحقق بخشیده است. شخص ممکن است تکانه‌های درونی را بازداری یا تعدیل کند و یا بکوشد تا خواست محیطی را به طریقی تغییر دهد تا تعارض را دفع نماید. پیاژه به فرایند سازگاری اهمیت زیادی می‌داد. او اصطلاحات درون‌سازی  و برون‌سازی  را به کار برد. منظور از این دو واژه به ترتیب تغییر نسبی خود شخص یا تغییر محیط است. هم درون‌سازی و هم برون‌سازی به حل تعارض‌ها می‌انجامد .

دیدگاه روانشناسی شناختی

در دیدگاه روان‌شناسی شناختی، انسان سازگار به کسی گفته می‌شود که توانایی و قدرت پردازش صحیح اطلاعات را داراست و چون قادر به چنین کاری است لذا یک نظام ارزشی واقع‌بینانه برای خود تنظیم می‌نماید تا تحت تأثیر نوسانات روانی دردناک و اختلاف با دیگران دچار آسیب نشود. این روند به او کمک می‌کند تا به احساس بهتری دست یابد .در رویکرد شناختی فرض بر این است که افکار غلط فرد موجب رفتارهای ناسازگارانه او می‌شود و افراد برحسب ادراکی که از امور و رویدادها دارند به آن­ها واکنش نشان می‌دهند و شناخت­های غلط سبب اختلاط هیجانی می‌شود. بنابراین برای کمک به افراد دارای مشکلات سازگاری به جای کوشش در جهت تغییر دادن رفتار آشکار آنان، سعی می‌شود تا افکار و اندیشه‌های آنان تغییر داده شود .

منبع

فوادی،افسانه(1394)، تاثیر مدیریت زمان بر تنظیم هیجان در طی امتحان و سازگاری تحصیلی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0