درمان شناختی رفتاری چیست ؟
اصطلاح درمان شناختی رفتاری در معنايي محدود و مشخص ، بر رويكرد درماني جامعي دلالت دارد كه توسط آرون . تي بك و همكاران او تهيه و تدوین شده است . از ديدگاهي وسيع تر ، درمان هاي شناختي از طيف گسترده اي از رويكردها تشكيل مي شوند كه از لحاظ مفهومي ، بر اساس فرضيه هاي زير در يك گروه قرار مي گيرند : 1) عوامل شناختي ( تفكرات ، تصورات ، خاطرات و مانند آنها ) . ارتباط نزديكي با رفتار داراي اختلال دارند و 2) براي تغيير دادن رفتار ، اصلاح چنين عواملي مكانيسم مهمي به حساب مي آيد . براي اجتناب از حفظ معنايي ، بايد از عبارات تغيير رفتار شناختي جهت طبقه بندي كل اين فرايند استفاده كرد ، و درمان شناختی رفتاریرا به گونه خاصي اطلاق كرد كه بك مطرح مي كند . در هر حال ، معمولاً ارزيابي و درمان مبتني بر شناخت ، حداقل تا حدي ، همراه با روش رفتارهاي سنتي انجام مي گيرد . در حاليكه بروز رويكردهاي مبتني بر شناخت ، تحولي كم و بيش جديد در رفتار درماني است ، اما اين روش ها به عنوان درماني كه براي اشكال مختلف بزرگسالان و كودكان ، مفيد واقع مي شود ، به سرعت مورد پذيرش قرار گرفته اند و از حمايت هاي تجربي برخوردار شده اند.درمان شناختی رفتاریبر اين اصل استوار است كه عقايد مشخص ، استانداردهاي شخصي ، و احساسات خودكارآمدي شديداً بر رفتار فرد اثر مي گذارند شناخت درماني بر فنوني تأكيد دارد كه براي تغيير شناخت ها نسبت به تقويت فوري رفتار آشكار طراحي شده اند . شناخت درماني مبني بر اين فرض است كه تغيير در تعبير يك واقعه مي تواند منجر به تغيير در واكنش هاي هيجاني و روان شناختي فرد نسبت به آن واقعه شود . گرچه اين رويكرد نوعاً فنون شرطي سازي را به كار مي برد ، تأكيد بر توانايي بيماران براي فكر كردن و ارزيابي درباره رفتارشان است . چون هم تغيير و اصلاح رفتار و هم شناخت درماني معمولاً از راهبردهاي دوگانه استفاده مي كنند ، شناخت درماني فرض مي كند كه بيماران اغلب در افكار به وجود آورنده درد اغراق مي كنند ، بنابراين احساسات عيني مربوط به درد را بدتر مي كنند و نهايتاً بخش روان شناختي و تجربه فيزيكي درد را افزايش مي دهند . آلبرت بندورا اظهار كرد كه خودكارآمدي ادراك شده مي تواند به وسيله كاهش استرس و تنش فيزيكي جانشيني به جاي درد به وجود آورد . به همين دليل ، بسياري از شناخت درمانگران به روش هاي مختلفي براي كاهش درد بيمارانشان تلاش مي كنند . بندورا فرض كرد كه شناخت درماني ممكن است احساسات مربوط به درد را ، خواه در سطح انتقال روان شناختي ، يا در سطح آگاهي ، سد كنند . دليل او اين بود كه عقايد فرد بر اثر پلاسيبو به گونه اي تحت تأثير قرار مي گيرد كه شبيه به تأثير اندروفين هاست ، يعني جنگجويان طبيعي ضد درد در بدن. اين يافته ها ممكن است گوياي اين مسئله باشد كه يك نفر از سه نفر كل بيماراني كه پلاسيبو دريافت مي كنند ، آرام مي شوند . به اين خاطر كه اندروفين ها ، يك واكنش بيوشيميايي نسبت به پلاسي بوها توليد مي كنند ، در نهايت بعضي از اين آرامش دهنده ها كه براي كنترل درد مورد استفاده قرار مي گيرند و از روش هايي مانند شناخت درماني يا انواع ديگر درمان هاي روان شناختي استفاده مي كنند ، فقط اساس فيزيكي دارد كه از پزشكي گرفته شده است . شناخت درماني ، همچنين براي كاهش درد در سطوح ديگر ، عمل مي كند . خودكارآمدي بالا به بيماران مبتلا به درد اجازه مي دهد كه توجه خود را به موضوعات ديگري غير از درد خود برگردانند . وقتي كه افراد اطمينان دارند كه مي توانند با افزايش قريب الوقوع درد كنار آيند ، كمتر مستعد فكر كردن درباره درد هستند ، بنابراين درد و رنج خود را كاهش مي دهند.
منبع
وفاییان ،معصومه (1393) ،مقایسه اثربخشی درمان شناختی رفتاری و آرام سازی عضلانی در کاهش اضطراب ،پایان نامه کارشناسی ارشد ،دانشگاه علو تحقیقات کرمانشاه
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید