خود و خودکارآمدی
خود و خودکارآمدی به عنوان یکی از مفاهیم پر کاربرد در تحقیقات علوم انسانی از نظريه شناخت اجتماعی آلبرت باندورا روان شناس مشهور، مشتق شده است كه به باورها يا قضاوتهاي فرد به توانائيهاي خود در انجام وظايف و مسئوليتها اشاره دارد. نظريه شناخت اجتماعي مبتني بر الگوي عّلي سه جانبه رفتار، محيط و فرد است. اين الگو به ارتباط متقابل بين رفتار، اثرات محيطي و عوامل فردي (عوامل شناختي، عاطفي و بيولوژيك) كه به ادراك فرد براي توصيف كاركردهاي روان شناختي اشاره دارد، تأكيد ميكند. بر اساس اين نظريه، افراد در يك نظام عّليت سه جانبه بر انگيزش و رفتار خود اثر ميگذارند. باندورا (1997)، اثرات يك بعدي محيط بر رفتار فرد كه يكي از فرضيه هاي مهم روان شناسان رفتار گرا بوده است، را رد كرد. انسانها داراي نوعي نظام خود كنترلي و نيروي خود تنظيمي هستند و توسط آن نظام برافكار، احساسات و رفتارهاي خود كنترل دارند و بر سرنوشت خود نقش تعيين كنندهاي ايفا ميکنند بدين ترتيب رفتار انسان تنها در كنترل محيط نيست بلكه فرايندهاي شناختي نقش مهمي در رفتار آدمي دارند. عملكرد و يادگيري انسان متاثر از گرايشهاي شناختي، عاطفي، احساسات، انتظارات، باورها و ارزش هاست. انسان موجودي فعال است و بر رويدادهاي زندگي خود اثر ميگذارد. انسان تحت تاثير عوامل روان شناختي است و به طور فعال در انگيزه ها و رفتار خود اثر دارد. براساس نظر باندورا افراد نه توسط نيروهاي دروني رانده ميشوند، نه محركهاي محيطي آنها را به عمل سوق مي دهند، بلكه كاركردهاي روان شناختي، عملكرد، رفتار، محيط و محركات آن را تعيين ميكند.
باندورا (1997)، مطرح ميكند كه خودكارآمدي، توان سازندهاي است كه بدان وسيله مهارتهاي شناختي، اجتماعي، عاطفي و رفتاري انسان براي تحقق اهداف مختلف، به گونهاي اثربخش ساماندهي ميشود. به نظر وي داشتن دانش، مهارتها و دستاوردهاي قبلي افراد پيش بيني كننده هاي مناسبي براي عملكرد آينده افراد نيستند، بلكه باور انسان درباره توانایيهاي خود در انجام آنها بر چگونگي عملكرد خويش مؤثر است. بين داشتن مهارتهاي مختلف با توان تركيب آنها به روشهاي مناسب براي انجام وظايف در شرايط گوناگون، تفاوت آشكار وجود دارد. افراد کاملا ميدانند كه بايد چه وظايفي را انجام دهند و مهارتهاي لازم براي انجام وظايف را دارند، اما اغلب در اجراي مناسب مهارتها موفق نيستند. لنت و همکاران (2002) در تکميل نظريه بندورا، نظريه شناخت اجتماعي اشتغال را مطرح کردند. بر مبناي اين نظريه باور به خودکارآمدي بر مواردي نظير توسعه فعاليتهاي شغلي، قابليتهاي حرفهاي، عملکرد شغلي و حتي انتخاب شغل افراد تأثير دارد. بنابراين از نظر شان و همکاران (2003) نتيجه ي باور به خودکارآمدي بيشتر در فرد، اعتماد به نفس و اراده قويتر و اطمينان بيشتر به تواناييهاي شخص خواهد بود. و مي توان انتظار داشت که فردي با باور به خودکارآمدي بيشتر، براي کارآفرين شدن و راه اندازي يک کسبوکار جديد (رفتار کارآفرينانه) انگيزه بيشتر و در نتيجه قصد و نيّت محکم تر و پايدارتري را ايجاد خواهد نمود.
در واقع میتوان گفت خودکارآمدی اعتقاد راسخ فرد است به اینکه میتواند بطور موفقیت آمیزی رفتارهای ضروری برای تولید نتایج دلخواه را اجرا کند و نیز بیان کننده اعتماد کلی فرد به توانایی های خود برای کنترل و تسلط داشتن بر درخواستهای محیطی میباشد. در نظام باندورا، منظور از کارایی شخص (خودکارامدی)، احساس شایستگی، کفایت و کنار آمدن با زندگی است. برآورده کردن و حفظ معیارهای عملکرد فرد خودکارامدی را افزایش می دهد و ناکامی در برآوردن و حفظ آن معیارها خودکارآمدی را کاهش می دهد.افراد برای اینکه از روی عملکرد خود درباره کارامدی خود قضاوت کنند، تحت تاثیر عوامل مختلفی قرار می گیرند. سختی کارها، میزان تلاش، شرایط مطلوب، میزان کمک بیرونی که دریافت کرده اند، حالات عاطفی و بدنی آنها در حین انجام کار و چگونگی شکست موفقیت آنها از جمله این عوامل است و همچنین نگرش مثبت یا منفی فرد به خود و نحوه فراخوانی موفقیت ها و شکست، قضاوت درباره خودکارآمدی را تحت تاثیر قرار می دهند. باورهای افراد در مورد لیاقت هایشان بر میزان فشار روانی، افسردگی و اضطراب که در موقعیت های تهدیدآمیز تجربه می کنند، اثرگذار است. کسانی که اعتقاد دارند، می توانند این فشارهای بالقوه را تحت کنترل خویش درآوردند، الگوهای فکری نگران کننده را به ذهن راه نمی دهند و در نتیجه خودکارآمدی بالایی دارند. برعکس، کسانی که کارامدی خود برای کنترل بالقوه تهدیدها معتقد نباشند، دچار فشار روانی می گردند. در واقع افرادی که خودکارآمدی کمی دارند احساس می کنند که در اعمال کنترل بر رویدادهای زندگی درمانده و ناتوان اند آنها معتقدند هر چقدر تلاش که می کنند بیهوده است. هنگامی که آنها با مانعی روبه رو می شوند اگر تلاش اولیه اشان در برخورد با مشکلات بی نتیجه بوده باشد سریعا قطع امید می کنند. افرادی که خودکارآمدی پایینی دارند حتی تلاش نمی کنند تا بر مشکلات غلبه کنند، زیرا متقاعد شده اند هرکاری که انجام دهند بیهوده است و تغییری در اوضاع ایجاد نمی کند، آرزوها را کم رنگ نماید و در توانایی شخصی تداخل کرده، نهایتا تاثیر نامطلوبی بر سلامت بگذارد. اما کسانی که خودکارآمدی بالایی دارند براین باورند که می تواند به طور موثر با رویدادها و شرایط برخورد کند. از آنجایی که چنین افرادی در مواجهه با مشکلات انتظار موفقیت دارند بر روی تکلیف استقامت نموده و اغلب در سطح بالایی عمل می کنند. این افراد در مقایسه با افراد دارای خودکارآمدی پایین از تردید کمتری نسبت به توانایی خود برخوردارند و اطمینان بیشتری به خود دارند. چنین افرادی مشکلات را چالش می بینند نه تهدید و فعالانه موقعیت های جدید را جستجو می کنند زیرا خودکارآمدی بالا ترس از شکست را کاهش می دهد، سطح آرزو را بالا می برد و توانایی مسئله گشایی و تفکر تخیلی را بیهوده می بخشد.
انتظارات خودکارآمدی، حداقل سه پیامد رفتاری را به دنبال دارد: گرایش در برابر اجتناب، کیفیت انجام رفتارها در حوزه هدف و پایداری در مواجهه با موانع یا تجارب ناخوشایند.خودکارآمدی نقش میانجی گر و آسان ساز را در پیوند میان کنش های شناختی بازی می کند. همچنین باورهای خودکارآمدی صرفا پیش بینی کننده منفعل رفتار آتی نیستند، بلکه افراد دارای باورهای کارامدتر عامل رخ دادن امور می شوند.از سوی دیگر، باورهای خودکارآمدی افراد وابسته به زمینه است و در گستره های گوناگون یا جایگاه های ویژه دگرگون می شود. معمولاً براي ايجاد و تغيير نظام باورهاي خود كارامدي چهار منبع مهم ذکر ميشود. این منابع عبارتند از تجربه های موفق، تجربه های جانشین (الگوسازی)، حمایت کردن و برانگیختگی (انگیزش) که در ذیل به طور مختصر توصیف شده اند.
پرورش تجربه تسلط شخصي يكي از منابع تقويت و ايجاد خود كارآمدي است. موفقيتهاي قبلي كه بر تسلط شخصي مبتني هستند، شواهد فوري و ملموس فراهم ميكنند كه آيا شخص مي تواند در انجام يك وظيفه خاص موفق شود يا نه؟ موفقيتها باور كارآمدي را تقويت ميكنند و شكستها بخصوص اگر قبل از احساس كارآمدي رخ دهند، باور خودكارآمدي را تضعيف ميكنند. عملكردهايي كه به نتايج مورد انتظار ختم نشوند، مي توانند كارآمدي پايينتري را ايجاد كنند. وقتي احساس خودكارآمدي ايجاد مي شود كه فرد قادر باشد با پشتكار و تلاش مداوم بر موانع غلبه يابد. هنگامي كه افراد باور كنند كه الزامات كسب موفقيت را دارند در مواجهه با ناملايمات و سختي ها پشتكار بيشتري به خرج مي دهند و با تحمل سختيها، قويتر و تواناتر مي شوند. تجربه هايي كه اطمينان توانمندي فردي را فراهم كنند، به وي اجازه ميدهند كه مشكلات و شكستها را بدون از دست دادن شايستگيها تحمل كند.
به مشاهده رفتار ديگران به عنوان الگو در حين انجام وظايف اشاره دارد. الگوسازي كه با عوامل محيطي مرتبط است، ابزاري مؤثر براي ارتقا و تقويت احساس خودكارآمدي شخصي است. در بسياري از فعاليتها افراد توانایيهاي خود را در مقايسه با پيشرفتهاي ديگران ارزيابي ميكنند. الگوسازي از طريق تلاشهاي موفقيت آميز، مبنايي براي مقايسه اجتماعي و قضاوت در مورد توانائيهاي شخصي فراهم ميكند و اين باور را در مشاهده گر تقويت ميكند، كه علي رغم موانع، ميتواند با تلاش فراوان وظايف را به طور موفقيت آميز انجام دهد. الگوسازي به همانند سازي و مشابهت بين الگو و مشاهده گر وابسته است. بنابراين، شايستگي بايد در ارتباط با عملكرد ساير افراد سنجيده شود. مقايسه هاي اجتماعي به عنوان اولين عامل خود ارزيابي توانایيها محسوب ميشود. در اكثر اوقات افراد در سازمانها خود را با همكاران مقايسه ميكنند. همكارانی كه كار بهتري انجام دهند، باورهاي كارآمدي را افزايش ميدهند. مشاهدهگرها خود را متقاعد مي سازند كه اگر ديگران توانسته اند وظايف را انجام دهند، ما هم مي توانيم افزايش عملكرد داشته باشيم. همين طور مشاهده افرادي كه علي رغم تلاش زياد در انجام وظايف، موفق نشدهاند، باورهاي كارآمدي مشاهده گران در مورد توانايي هاي خود را پايين ميآورد و ميزان تلاش را براي انجام وظايف كاهش مي دهند.
سومين منبع ايجاد و تقويت خود كارآمدي، ترغيب كلامي و يا پيامهاي دريافتي فرد از محيط اجتماعي مي باشد بدين معني كه وي شايسته انجام رفتارهاي معين ميباشد. حمايت به معني تأييد و پذيرش از سوي مديران و همكاران سازمان مي باشد و معمولا از عضويت در شبكه هاي سازماني بدست ميآيد.
انتظارات كارآمدي شخصي يك فرد، تحت تاثير حالات برانگيختگي هيجاني و حالات فيزيولوژيكي وي قرار دارد. قضاوتهاي افراد در مورد توانمندي هاي خود، تابع حالات جسمانی ميباشد كه آنها نيز به نوبه خود متأثر از حالات عاطفي و فیزیولوژیک شخصی هستند. برانگيختگي هيجاني به معني دور كردن احساسات منفي و ايجاد احساسات مثبت می باشد. افراد در موقعيتهاي فشارزا فعاليتهاي فيزيولوژيك خود را به عنوان نشانه هايي از عدم تعادل يا اختلال مي بينند. هيجانات منفي ميتوانند موجب تنش و فشار شوند و از درون افراد را آشفته كنند و در نهايت در كارآمدي آنان اثر منفي خواهند داشت شاخصهاي فيزيولوژيك كارآمدي مانند خستگي، عصبانيت، درد و رنج به هيجانات خودكار يا غيرارادي محدود نميشوند. بلكه ديگر شاخصهاي فيزيولوژيك شامل تحمل و استقامت افراد در مقابل نشانگرهاي ذكر شده كه به عنوان عوامل عدم كارآمدي جسمي، محسوب مي شود را در بر ميگيرد. بنابراين حالات مثبت عاطفي خودكارآمدي را افزايش و حالات منفي عاطفي خودكارآمدي را كاهش مي دهند.
منبع
عباسیان، جعفر(1395)، تاثیرترکیب خود گفتاری( آموزشی وانگیزشی) وخود مختاری بر یادگیری مهارت پرتاب دارت، پایان نامه کارشناسی ارشد رفتار حرکتی، دانشگاه تهران.
دیدگاهی بنویسید