خانواده درمانی
خانواده به گروهی متشکل از دو یا چند نفر گفته میشودکه از طریق تولد، ازدواج یا فرزندخواندگی با یکدیگر مرتبط شدهاند ودریک منزل باهمدیگر زندگی میکنند. این تعریف وسیع و گسترده است به طوری که میتواند خانوادههایی که اصطلاحا غیرسنتی مینامند را نیز شامل شود. البته تعریف از خانواده مشکل است و برحسب فرهنگ ها تعاریف می تواند متفاوت باشد .خانواده هستهای شامل زن وشوهر و فرزندان میشود اما روشهای زندگی در حال تغییر است و اشکال متعددی دیگر از خانواده خارج از مدل هستهای مانند تکوالدینی، بدون فرزند، ازدواج مجدد، خانواده با اقوام نزدیک ؛ سه نسلی را شامل میشود. از طرف دیگر خانواده یک نظام اجتماعی و طبیعی است برای خود مجموعهای از قواعد و اصول را ابداع میکند، برای اعضاء خود نقشهای متنوعی تعریف میکند، سلسله مراتبی از قدرت دارد، اشکال پیچیدهای از شیوههای ارتباطی و تعاملی آشکار وپنهان بنا میکند و از روشهای حل مساله ومذاکره مختلفی برای پشت سر گذاشتن مسائل استفاده میکند.
بعلاوه افراد در درون خانواده بوسیله علایق و دلبستگیهای عاطفی نیرومند، بلند مدت و متقابل به یکدیگر متصل میشوند به طوری که گسستن از آن را دشوار میسازد. از طرف دیگر عضویت در یک خانواده تا پایان عمر همچنان باقی میماند و اعضاء خانواده تعویضناپذیرند یعنی برخلاف سایر نظامهای اجتماعی غیر خانوادگی که با خارج شدن یک عضو میتوان فرد دیگری را جانشین کرد، نمیتوان فردی را جانشین عضوی از خانواده کرد زیرا فرد جدید نمیتوان پیوندی عاطفی مانند عضو قبلی را برقرار می سازد.
ویژگیهای متمایزکننده خانوادهدرمانی از رویکردهای سنتی در رواندرمانیفردی
تا قبل از دهه 1950 که سرآغاز خانواده درمانی به حساب میآید، نظریههای غالب به فرد به عنوان کانون بیماری و مداخله تمرکز داشتند مانند روانکاوی به سازمان روانی و تعارضهای درون روانی توجه دارد به گونهای که مشکلات دوران بزرگسالی ناشی از تعارضهای حلنشده ای است که در دوران کودکی شکل گرفتهاند .در روانکاوی هم نقش تعارضهای خانوادگی مثل عقده ادیپ در تحول رفتار نابهنجار مورد توجه است اما این روش درمانی به دنبال ایجاد تغییرات و اصلاح در روابط و ساختارهای خانوادگی به طور مستقیم نیست و در صدد است تا با حل تعارضها در فرد مشکلات را حل نماید. اما از رویکردی دیگر میتوان علاوه بر فرایند های درون روانی به بافت خانوادگی که رفتار در آن رخ می دهد نیز توجه کرد.
لذا در این رویکرد که به روابط بین فردی اهمیت میدهد رفتارهای فرد بخشی از تعاملات و رفتارهای مستمر و پیدر پی هستند که نقطه آغاز و پایان برای آن وجود ندارد. خانوادهدرمانگر به جای گذشته به روابط فعلی بین اعضاء توجه دارد و علت رفتارها در تعامل در سویه بین اعضاء میبیند. براساس این توضیحات، خانواده درمانی به جای اینکه یک روشدرمانی دیگر باشد، معرف راه کاملا جدیدی برای مفهوم سازی مشکلات، شناخت رفتار و درمان مشکلات رفتاری است. به اعتقاد نظریهپردازان خانوادهدرمانی از جمله هالیی، خانوادهدرمانی معرف نوعی تغییر در پارادایم و جدایی از نظریات گذشته است که برای جمعآوری و تفسیر دادهها از روشهای جدیدی استفاده میکند.در نتیجه به جای توجه به ویژگیهای شخصیتی افراد،خانواده موضوع بررسی و خانواده به صورت نظام تبادلی، با هویت مستقل و مجموعهی بیشتر از جمع جبری اعضای آن در نظر گرفته میشود .
پیشفرضهای خانوادهدرمانی
دانش سایبرنتیک
علم سایبرنتیک دردهه 40 میلادی در خلال کنفرانسهای زمان جنگ در نیویورک مطرح شد. در این جلسات دانشمدان از جمله مهندسان و ریاضیدانان به موضوع نقش پیامرسانی در امر هدایت وکنترل یک سیستماز طریق روشهای فیدبک دهنده برای مثال در هدایت موشکها میپرداختند. نوربرت واینر، ریاضیدان به نقل از گلدنبرگ ،اصطلاح سایبرنتیک را برای نخستین بار وضع کرد. واینر اصطلاح علم سایبرنتیک را معادل یونانی واژه سکاندار ، برگزید و به نظر او علم سایبرنتیک معرف علم پیامرسانی و هدایت در آدمی و ماشین است. نکته مهم این علم اینست که میتوان با تغییر دادن اطلاعات فیدبکدهنده، الگوی عملکرد آتی یک سیستم را تغییر داد. یعنی در یک سیستم براساس فیدبکها نوعی خودتنظیمی رخ میدهند و در نتیجه براساس هدفی که سیستم بر مبنای آن تنظیم شده است ثبات برقرار میشود.گرگوری بتسون، انسانشناس و قوم شناس انگلیسی این مفهوم را از ریاضی و مهندسی به علوماجتماعی و رفتاری گسترش داد. او متوجه شد که علم سایبرنتیک با تاکیدش برمکانیزم فیدبک، خود اصلاحسازی را در بردارد، اوچنین میگوید: تمامی تغییرات را میتوان کوششی برای حفظ ثبات دانست و ثبات نیز تماما ازراه تغییر مسیر میشود.بیستون بیان کردکه خانواده را میتوان بعنوان سیستمی مبتنی بر علم سایبرنتیک در نظر گرفت. درنتیجه این نظرها میتوان توجه از چرایی رفتار به چگونگی تبادلات و فرایندهایی ارتباطی بین اعضاء منتقل کرد.
علیت حلقوی
در رویکردهای سنتی رواندرمانی علیت فرایندی یکسویه (علت← معلول) است یعنی یک رویداد به رویداد دیگری منجر میشود. هر چند این نگاه برای درک موقعیتهای ساده مثل ماشینها مناسب است ولی برای شناخت سیستمهای پیچیده از جمله خانوادهها بسیار نابسنده است. ازنظر علم سایبرنتیک یا نظریه سیستمها که با کل مجموعه سروکار دارد، تحلیل جزء به جزء یک پدیده به قدری کاهشگرایانه است که دیگر از نظر توان تبیینی ارزش ندارد و در عوضی باید اجزاء درون سیستم را براساس عملکردی که در داخل کل دارند درک کرد. در علیت خطی توجه به محتوی مشکل قرار دارد یعنی برای مثال: زن: مشکل ما وقتی شروع شد که شوهرم بیکار شد و پسرمان سرکار رفت. در اینجا برای علتیابی مشکل فعلی به سراغ علل تاریخیو قبلی میرویم و وقایع قبلی را مشخص میکنیم. اما براساس رویکرد ارتباطنگر خانواده درمانی باید به فرایندتوجه کرد یعنی بر مجموعه تبادل پیامهای مرتبط بین اعضا خانواده توجه کنیم. وقتی شوهرم بیکار شد، پسرمان درآمد اصلی خانه را تامین میکرد و بهنظرمیرسد این کار باعث تسلط پیدا کردن او بر ما میشود.
من روز به روز در برابر خواستههای او بیشتر تسلیم میشود و این باعث ناراحتی شوهرم میشود. توجه کنید که این نحوه نگریستن به مسئله، مستلزم توجه به توالی دوسویه تبادلهای بین افراد است و بجای توجه به محتوی ؛ مشکل خاص به فرایند ؛ الگوتعاملی توجه میشود. که در نتیجه روشنگرتر و مفیدتر است . در علیت حلقوی به فرایند تاکید میشود یعنی برنیروهای که به طور همزمان درچندین سو عمل میکنند و هیچ رویدادی معلول رویداد قبل از خود نیست. در درون خانواده تغییر هر عضو برسایرین و کل خانواده اثر دارد و به نوبه خود دراثر تغییرات خود فرد نیز تغییر می یابد و درنتیجه حلقهای دایمی از تغییر همیشه در جریان خواهد بود. در واقع اینکه ما به دنبال این سوال باشیم که چه کسی ابتدا دعوا را شروع کرد نیز بستگی به این دارد که ما دست برروی کدام حلقه پیامرسانی و ارتباط میگذاریم.
خانواده به عنوان یک سیستم
لودویک فون برتالانفی ، زیستشناسی بود که پدیدههای زنده را به صورت وجودهای فردی میدید که آن را ارگانیزم مینامید. ارگانیزم شکلی از زندگی است که مرکب از اجزا و فرایندهای به هم مرتبطی و در تعامل با یکدیگر میباشد. صاحب نظران اجتماعی این عقیده را از او گرفتند و بیان کردند که تمام سیستمهای زنده از جمله خانوادهها در درون دارای روابطی بین اجزاء خود هستند لذا درخانواده اعضاء دائما با هم در تبادل هستند و برهم اثر میگذارد. پس خانواده مانند یک ارگانیزم زنده است و کانون توجه بر روابط بین عناصر است نه خود عنصر پس از دید سیستمی خانوادهها نظامهای باز و خودفرمان هستند که از طریق فیدبک سعی درحفظ ثبات خود میکنند. هرچند لحظات ثبات و تعادل موقتی است اما وظیفه اصلی خانواده حفظ تعادل بین تغییر و ثبات است و اگر تغییر و ثبات به صورت افراطی در آید، خانواده و اعضاءآن دچار رنج و پریشانی میشود.
بیمار آشکار و پدیدآیی نشانه ها
براساس رویکرد خانواده، نمیتوان مشکلات را بدون توجه به بافتی که رفتار هر فرد در آن رخ میدهد توجیه کرد. به جای اینکه منشا مشکلات یا پدیدآیی آنرافقط از دید بیمار در نظر گرفته شود، خانواده درمانگرها فرد را فقط حامل نشانه؛ یا بیمار آشکار میدانند و علایم را نشانه عدم تعادل یا بدکاری خانواده است. این دیدگاه کارکردی است یعنی خانواده درمانگر بدنبال کارکردی یا معنایی است که نشانههای فرد در بافت خانواده دارد. نشانهها: ایجاد بیثباتی در خانواده و تلاش برای کسب آن. به عبارت دیگر خانواده بدکار یک عضو را بیمار به حساب میآورد وآن را بخاطر فقط بهزیستی خانواده قربانی میکند. این تفکر شالوده اساسی نظریه خانوادهدرمانی از آغاز بوده است . برخی از خانواده درمانگران مثل مینوچین رفتار مرضی را واکنش در برابر ساختار خانواده تحت فشار میدانند نه اینکه رفتار باهدف برقراری مجدد تعادل خانواده است. در نتیجه تمام اعضاء خانواده به یک اندازه بیمار هستند ولی خانواده سعی میکند مشکلات را تنها در یک عضو متمرکز کند. درمانگر باید بافت را درک کند و همراه همه اعضاء بافت موجود را تغییر دهد. البته باید گفت نظرات متفاوتی درمورد نشانهها در خانوادهدرمانگران وجود دارد .
علم سایبرنتیک مرتبه دوم
درعلم سایبرنتیک که بحث آن رفت که به آن علم سایبرنتیک مرتبه اول نیز میگویند فرض بر این است که مشاهدهگر یک سیستم جدا از آن است و میتواند آن را به طور عینی بررسی و درک کند و از بیرون تغییر دهد. ؛ نگاه ماشینی به خانواده. اما درعلم سایبرنتیک مرتبه دوم این فرض وجود ندارد ومشاهدهگر را در متن موضوع مورد مشاهده میدانند و عینیتی نیز وجود ندارد بلکه تنها میتوان به توافقی همگانی در اثر تعامل اجتماعی با سایر انسانها رسید. لذا خانواده درمانگر باید متوجه باشد که با انسانها در ارتباط است که هریک توصیف خاصی از خانواده دارد و درک او با دیگران متفاوت است. پس هیچ عینیت مستقلی وجود ندارد و آنچه که توصیف عینی خانواده مینامیم صرفا سازههای ذهنی اجتماعی هستند که فقط میتواند از شخص گوینده به ما اطلاعات دهد نه خانواده . پس از دید علم سایبرنتیک مرتبه دوم، خانواده ترکیبی از دیدگاهها یا واقعیتهای مختلف است. درمانگر ناظر بیرونی نیست و در ساخت واقعیت مورد مشاهده نقش دارد .
به علاوه درمانگر هم براساس فرضهای خود درباره خانواده به مشاهده میپردازد و یا صرفا یکی از اعضاء خانواده نمیتواند حلکننده مشکل باشد. هرمورد هرخانواده چندین حقیقت وجود دارد پس دیدگاه کسی تحریف شده نیست. از این دیدگاه نظری خانواده درمانگر به جای اینکه از واقعیتآزمایی خانواده سخن به میان آورد باید از همرایی یا وفاق آزمایی حرف زند. یعنی خانوادهدرمانی نوعی گفتگو خانوادگی است که درمانگر در آن حضور دارد و درمانگر و خانواده باید روایت جدیدی را با هم بسازند و حکایت آسیبزا را علت مشکل خانواده میدانند را تغییر دهند. پس در رویکرد مرتبه اول درمانگر از فنون برای تغییر استفاده میکند، دستورالعمل میدهد و آموزشمیدهد اما در رویکرد مرتبه دوم درمانگر خود بخشی از بافت خانواده میشود و به جای دادن راه حل سعی می کند به همراه اعضاء خانواده به دنبال معنا بگردد و به بازنویسی زندگی و روابط بپردازند.
ویژگی های خانواده سالم و مختل
خانواده همواره در حال مواجهه با عوامل فشارزا و تغییرات هستند و در نتیجه نیاز مداوم به حفظ تعادل خود دارند. برخی خانواده ها در برابر عوامل تنش زا با ایجاد تغییر و تحول در قواعد و مقررات حاکم بر خود نسبت به آنها واکنش نشان میدهند که در نتیجه میتواند به بروز رفتارهای مفید جدید بیانجامد ولیدرسیستم های دیگر به جای تغییر مشکل نوعی علامت و نشانه پزشکی یا روان شناختی ایجاد می شود. خانواده سالم هم یک آرمان است و هم واقعیت و مفهوم سلامتی هم پیچیده است زیرا صرفا نبودن آسیب جسمانی و روانی نیست بلکه در خانواده سلامتی با فرایند ارتباطی و تعاملی بین اعضا که بگونه مفید، مثبت، رضایت و کارساز است مشخص می شود. خانواده موفق و شاد از چندین نظر متعادل و متوازن هستند، مثلا مشکلات را چگونه مطرح کنند، در برخورد شناختی یا عاطفی با مسایل افراط و تفریط نمی کنند، بویژه اگر زوجین با یکدیگر همکاری کرده و زندگی مشترک را لذت بخش و صادقانه نگه دارند احتمال خانواده سالم افزایش می یابد
برخی از خصوصیات خانواده های سالم
- تعهد: احساس تعهد در قبال آسایش، بهزیستی، رشد و تعالی، صرف زمان وانرژی برای خانواده، کنار خانواده ماندن در مواقع غم و مشکلات
- قدردانی: نشان دادن علاقه و احترام به همدیگر و نه حملات شخصی و خشونتآمیز
- تمایل به صرف وقت با یکدیگر
- الگوهای موثر ارتباطی: پیامهای روشن و همخوان، صحبت در مورد مسائل نه سکوت، لحن کلام محترمانه همدلی
- جهتگیر معنوی یا دینی: هماهنگی بین زوجین در مسائل مذهبی موجب افزایش رضایتمندی آنها از ازدواج و روابطشان می شود.
- توانایی مقابله مثبت با بحران: دو نوع بحران:
- نرسیدن به اهداف: مثل بچهدار نشدن
- واقعه فعال: مثل بچه دارشدن؛قابل انتظار
خانواده سالم در مقابله با بحرانها همدیگر را از نظر عاطفی حمایت میکنندو به مذاکره، مشاوره، بازگوکردن، شوخی کردن، ابراز احساسات میپردازند.
- تشویق وترغیب افراد: هرچه اعضاء خانواده توانمندتر و موفق تر باشند قدرت خانواده هم افزایش می رود لذا به سود خانواده است که اعضاء خود را به سوی موفقیت و بروز استعدادها ترغیب کند.
- نقشها و وظایف روشن و تعریف شده: نقش یکسری رفتارهای تعریف شده و تکراری هستند که در خانواده سالم نقشها به نحو روشن و با رضایت طرفین مشخص می شود.
حمایت ها ی تجربی از زوج و خانواده درمانی
تحقیقات زوج و خانوادهدرمانی (CFT) در طی دو دهه اخیر رشد چشمگیری داشته است. تحقیقات بدنبال این سوالات بودند: آیا این درمانها موثر هستند؟ چه روش درمانی خاصی برای مشکل بالینی خاص در چه شرایطی خاصی موثراست؟ این سوال همان موضوع کارآمدی و اثربخشی را دنبال میکنند. برخی از تحقیقات هم بدنبال مکانیزمهای تغییر در CFT هستند. نتایج این دو دهه تحقیق گویای پشتوانه علمی قوی برایCFT ها است. البته مشکلاتی هم وجود دارند. از آنجا که روشهای تحقیق سنتی در تحقیقات پیامد و فرایند برگرفته از ادبیات تحقیق رواندرمانی فردی است بعضا این روشها در CFT قابلیت کاربرد ندارند. زیرا تحقیقات در مورد CFT بروی مسائل ارتباطی و سیستمی است و نتایج و فرایندهای تغییر در فرد خاصی رخ نمی دهند، بلکه در تعاملات بین زوج وخانواده رخ می دهند. در کنار نبود یک نظریه واحد در مورد عملکرد خانوادگی سالم، تعیین یک ملاک موفقیت درمان واحد نیز مشکل می شود. بعلاوه برخلاف تحقیقات رواندرمانی فردی، درCFT ابزارهای سنجش مناسبی موجود نیست و هر تحقیق ابزار متفاوتی بهکار می برد و روشهای آماری لازم برای مدلهای فرایندهای سیستمی، متقابل و غیر خطی در روابط خانواده تنها اخیرا در حال تکوین هستند.
به رغم این مشکلات بر روی CFT می تواند به رشد روشهای خانواده و زوجدرمانی با حمایت تجربی منجر شود که به هدایت بالینیکاران و نظریهپردازان در این حیطه کمک می کند. در پاسخ به این سوال کلی که آیا CFTموثر است؟ جوابی که از فراتحلیل های انجام شده بدست میآید اینست که خانواده و زوج درمانیها نسبت به گروه کنترل بدون درمان صرف نظر از مدل نظری، موثر هستند. البته بدلیل مشکلات روششناختی این نتیجه باید با احتیاط در نظر گرفته شود. اما این سوال خیلی کلی است و برای هدایت کار بالینی نیاز داریم تا بدانیم که چه روش درمانی به روی چه مشکلی موثر است. در ابتدا به نتایجی که گروههای کاری مختلف از جمله بخش 12 انجمن روان شناسی امریکا در باب ESTs میپردازیم و روش درمانی دارای حمایت تجربی برای آشفتگی زناشویی را ذکر می کنیم. در قسمت درمانیهای established Well- تنها (BMT) ملاک لازم را کسب کرده است.
در قسمت درمانهای احتمالا موثر، درمان های زیر معرفی شده است:
- درمان رفتاری شناختی
- درمان شناختی
- زوج درمانی هیحان مدار؛ البته برای پریشانی زوجی متوسط به پایین
- زوج درمانی بینش گرا
- درمان سیستمی
رویکرد درمانی موثر در زوجدرمانی
زوج درمانی رفتاری ارائه شده توسط جیکوبسن و مارگولین
در دهه 70 و 80 میلادی تحقیقات زیادی روی BCTانجام شد و نتایج بر موثر بودن آن دلالت داشت در واقع در بین تمام زوج درمانی ها تنها زوج درمانی رفتاری سنتی (TBCT) که نام رسمی آن زناشویی درمانی رفتاری (BMT) است، توانسته بالاترین ملاک های درمانهای دارای حمایت تجربی را کسب کند و جز درمان های بخوبی اثبات شده قرار بگیرد. این درمان نه تنها اثر بخش بلکه اختصاصی هم هست، یعنی اثرات آن فراتر از عوامل غیر اختصاصی و مشترک در همه درمان ها مثل توجه به مراجعین، رابطه درمانی ، انتظار تغییر می باشد و تکنیک های این درمان به خودی خود و اختصاصا اثر گذار هستند. زوج درمانی رفتاری سنتی مبتنی بر نظریه یادگیری اجتماعی و تبادل رفتاری در مورد اختلافات زناشویی است و الگوهای رفتاری ناسازگارانه، مشکلات ارتباطی و رفتارهای حل مساله ضعیف زوجین را عامل ایجاد ناراحتی در روابط می داند. زوجهایی که رفتارهای منفی یا آزاردهنده را با فراوانی بالا با هم مبادله می کنند یا آنهایی که در مهارتهای مربوط به حل مساله و ارتباط مشکل دارند، سازگاری ضعیفی را در رابطهشان تجربه می کنند.
در زوج درمانی رفتاری سنتی برای غلبه برای این مشکلات از راهبردهای تغییر رفتار و مهارت آموزی استفاده می کنند. دو بخش اصلی راهبردهای تغییر عبارتند از تبادل رفتاری (BE) و آموزش ارتباط و حل مساله .BE به دنبال افزایش نسبت رفتارهای مثبت به رفتارهای منفی زوجین است و هدف از آن کاهش سریع ناراحتی زوج است. در مقابلCPT به زوجها مهارت های لازم برای مواجهه با مشکلات آینده آموزش داده می شود و هدف از آن ایجاد تغییرات با دوام در رابطه زوجین از طریق اصلاح الگوهای بنیادی رفتارشان است .
مداخلات زوج درمانی رفتاری سنتی (TBCT)
مبادله رفتاری(BE):
TBCTاغلب با مرحله BE شروع می شود، زیرا در این زمان روابط زوجها از حالت لذت بخش و پاداش دهنده خارج شده است و در عوض همدیگر آزاردهنده و غیر قابل تحمل می بینند. پس BE کمک می کند که رفتارهای خوشایند فورا افزایش یابد و احساس رضایت بیشتری در رابط احساس کنند. فرصت های متفاوتی برای اجرای BE وجود دارد . اما همگی عنصرهای مشابه اصلی دارند. توصیف زیر فرمت خاصی BEاست که در پروتکل های تحقیقاتی استفاده می شود.در پایان جلسه فیدبک به زوجین این تکلیف خانگی داده می شود که هر دو لیستی از رفتارهایی که تصور می کنند طرف مقابل را خشنود می کند یا برای او لذت بخش است را بنویسند البته به طور جداگانه و محرمانه. درجلسه بعد هر یک لیستش را بلند می خواند و زوج دریافت کننده میزانی که هر یک از آنها لذت بخش است برایش را درجه بندی می کند. مهم اینست که هر کس لیست را به تنهایی تهیه کرده باشد نه اینکه از طرف مقابل سوالات ساده ای مثل چه چیزی دوست داری برات انجام بدم ؟ را بپرسد.پس از خواندن لیست ها ، درمانگر باید بررسی کنند که آیا همه موارد آنهایی هستند که مورد علاقه طرف مقابل هستند یا خیر و موارد خنثی را حذف کند.
به اضافه درمانگر می تواند از هر فرد بخواهد که موارد دیگری را به لیستی که طرف مقابل درست کرده اضافه کند. در آخر هر فرد برای هفته آینده چند آیتم را از لیستش باید اجرا کند. جنبه مهم BE اینست که همسران نباید به اجرای رفتارهای خاصی متعهد شوند بلکه تنها یک یا بیشتر از رفتارهای لیست را انتخاب کنند و انجام دهند. در جلسات بعدی درمانگر در مورد تجربه هر یک از طرفین در گرفتن و دادن لذت بخش ها پرسوجو میکنند.BE به طور مستقیم فرسایش تقویت را هدف قرار می دهد و زوج ها آموزش می دهد که رفتارشان و اثر آن را به طرف دیگر به دقت بررسی کنند. بعلاوه وسیلهای برای گرفتن فیدبک نیز می باشد. زیرا گاهی اوقات همسران در مورد لذت بخش های دیگر تصورات اشتباه دارند. در نهایت BE چارچوبی برای یادگیری رفتارهای جدید را فراهم می آورد .
آموزش مهارت های ارتباطی و حل مسئله(CPT):
بدنبال BE مرحله آموزشی TBCT با آموزش مهارت های ارتباطی شروع می شود که شامل آموزش کلامی ، تمرین و مطالعه است .اما با وجود اینکه زوج ها مهارت ارتباط را آموختهاند اما باز هم ممکن است که درحل مشکلات گیر کنند واحساس درماندگی کنند. لذا آموزش مهارت حل مساله نیز اضافه می شود و به زوج تاکید می شود که از مهارت ارتباط در مواقع استفاده از روش حل مساله استفاده کنند. باید به زوج تاکید کرد که بجای اینکه تقصیر را به گردن دیگری بیاندازند، سهم خود را در مشکل در نظر گرفته و برای حل آن روحیه همکاری را ایجاد کنند .روابط به طور تدریجی تخریب می شود، لذت های اولیه عادی و خسته کننده می شوند. عیوب نا چیز به نقص های بزرگ تبدیل می شود . برای مقابله با این روند می بایست که به یکدیگر گابهگاه لذت های جدیدی داد. روش تقویت متقابل بدین منظور مفید است.تقویت متقابل به این معنی است که هر فرد کارهایی را انجام دهد که طرف مقابل دوست دارد ,کارهایی کوچک و روشن مثل ماساژدادن ، شستن ظرف ها ، گل خریدن ، تعمیر یک لامپ، دسر مورد علاقه را درست کردن . اگر رابطه ای خسته کننده و ناخشنود کننده شده است. تقویت متقابل روشی مناسبی است .
این روش، روحیه همکاری را ارتقا می دهد، سریع اثر می کند ، حس اعتماد را با دادن حس کنترل با طرفین ایجاد می کند، مهارت آسانی است، می تواند نقطه شروع برای تغییرات مهم تر و بلند مدت تر باشد. روش تقویت متقابل در 5 مرحله به طور هفتگی اجرا می شود.هفته اول: تهیه لیست لذت بخش ها، هفته دوم: فراهم کردن لذت بخش ها، هفته سوم: در خواست کردن برای لذت بخش ها ، هفته چهارم: تبادل قراردادها، هفته پنجم: لذت بخش های متقابل، هفته اول : تهیه لیست لذت بخش ها .زوج درمانی رفتاری سنتی TBCT از راهبردهای تغییر رفتار و مهارت آموزی استفاده میکند. پژوهشهای صورت گرفته هیچ کدام از مؤلفههای TBCT ؛مبادله رفتاری، آموزش مهارتهای ارتباطی، و آموزش حل مسأله را به عنوان جزء فعال این مجموعهی درمانی مجزا نکردهاند .اگرچه کوششهایی جهت افزودن مداخلات شناختی به TBCT صورت گرفته است ، افزودن مداخلات شناختی به مولفه های این درمان اثربخشی درمان را افزایش نمیدهدو در جریان زوج درمانی، هیچ ارتباط معنیداری بین میزان تغییر در شناختها با رضایت زناشویی یا فراوانی اختلافات زناشویی وجود ندارد .جیکوبسون ،از به وجود آورندگان TBCT بود و طرح درمانی که وی و مارگولین در سال 1975برای TBCT(BMT) منتشر کردند هنوز راهنمای اصلی این درمان میباشد. با وجود این و علیرغم حمایت تجربی قابل ملاحظه از TBCT، از اواسط دههی 80 جیکوبسون به طور فزایندهای به کارایی این درمان و به خصوص به ؛ معنیداری بالینی نتایج آن شک کرد . درمانِ از لحاظ بالینی معنیدار از نظر جیکوبسون درمانی است که:
- تغییر معنیدار بین ارزیابی قبل تا پس از درمان در زوج روی داده باشد،
- هیچ یک از زوجین در انتهای درمان دیگر به عنوان «دچار ناراحتی» طبقهبندی نشوند . جیکوبسون و همکارانش به نقل از کریستنسن و همکاران، دادههای مطالعات صورت گرفته در مورد اثربخشی TBCT را مورد تحلیل دوباره قرار دادند که نشان داد اگرچه بیش از نیمی از زوجها پس از دورهی درمان بهتر شدهاند تغییر آماری معنیدار، ولی فقط اندکی بیش از یک سوم آنها وارد ،گسترهی کارکردی بدون ناراحتی شدهاند ؛ تغییر بالینی معنیدار. به علاوه جیکوبسون و همکاران ، متوجه شدند نزدیک به یک سوم زوجهایی که طی TBCT بهتر میشوند، ظرف دو سال پس از خاتمه درمان مقداری عود ناراحتی را تجربه میکنند.
جیکوبسون و همکارانش دریافتند که بسیاری از زوجهایی که به درمان پاسخ نمیدهند، همچنان نسبت به ایجاد بهبود در رابطهشان متعهد هستند. همچنین آنها علاقهمند بودند که دریابند چگونه کار زوجین از عشق به جنگ و دعوا میکشد. بنابراین جیکوبسون و همکارانش به مقایسه ویژگیهای زوجهایی که بیشترین بهره را از درمان میبرند با آنهایی که بهرهای از درمان نمیبرند، پرداختند. جمعبندی دادههای حاصله نشان داد که وجود روحیهی همکاری و سازش بین زوجین برای اثربخشی TBCT لازم است. همچنین مشخص شد مشکلاتی که حاصل تفاوتهای بنیادی و سازش ناپذیر بین زوجین میباشند، کمتر پذیرای راهبردهای سنتی تغییر هستند.
بنابراین به طور فزایندهای آشکار شد که تأکید TBCT بر ایجاد تغییر، برای بعضی از زوجها و برخی مشکلات مناسب نیست، و حتی ممکن است در عمل ناراحتی زوج را تشدید کند. بدین ترتیب جیکوبسون و همکارانش به این نتیجه رسیدند که کلید موفقیت درمان تأکید بیشتر بر تغییر نیست، بلکه تأکید بیشتر بر پذیرش است. بنابراین جیکوبسون و کریستنسن IBCT را برای برطرف کردن کاستیهای TBCT، طراحی کردند. آنان به این جهت صفت ؛ تلفیقی را به نام درمان اضافه کردند که IBCT راهبردهای ایجاد پذیرش را با راهبردهای تغییر تلفیق میکند .
IBCT و TBCT هر دو دارای ریشههای بافتی هستند. با این حال IBCT تمایل بسیار بیشتری به سمت دیدگاه رفتاریِ بافتی یا رادیکال دارد. بنابراین IBCT دیدگاهی عاملیتر یا کارکردیتر دارد، فرد نگرتر است، و تأکید بیشتری بر درک پدیدهی رفتارهای خصوصی ؛ رفتارهای درون پوست از قبیل افکار، احساسات و تمایلات در بافت زوج درمانی دارد. البته لازم به ذکر است در IBCT به افکار و احساسات صرفاً به عنوان شکلی از رفتار نگریسته میشود که تحت تأثیر همان عوامل محیطیای هستند که هر رفتارِ برای عموم قابل مشاهده است .
هم IBCT و هم TBCT مشخصاً نظریههایی رفتاری هستند چرا که هر دو رفتار و هر تغییری در رفتار را تابعی از بافتی که رفتار در آن رخ میدهد، میبینند. در یک رابطهی عاشقانه، بافت اولیه، رفتار زوجین است. بنابر این رفتار هر یک از زوجین در وهلهی اول پاسخ دهنده به بافتی است که توسط رفتار دیگری فراهم میشود. هدف TBCT ، تغییر این بافت از طریق تغییر دادن عاملان رفتار است. نه تنها تمرکز درمانی و کانون تغییر در IBCT متفاوت است ؛ گیرندهی رفتار به جای عامل رفتار، راهبرد درمانی آن هم متفاوت از TBCT میباشد. IBCT به جای اتکاء بر تغییرات تجویزی و رفتار ؛تحت سلطهی قاعده ، بر تغییرات غیررهنمودی و رفتار شکل گرفته توسط وابستگی تأکید میکند، که این مسأله به تمایز مهم اسکینر بین این دو مکانیزم رفتار برمیگردد.
منبع
هاشمی، زهره(1394)، اثربخشی زوج درمانی رفتاری یکپارچه نگر در بهبود مشکلات روانشناختی زوجین افسرده،پایان نامه دکتری روانشناسی، روانشناسی، دانشگاه تبریز
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید