توجه انتخابي و فراموشي مطلوب

توجه انتخابي ديدن چيزهاي مثبت و چشم پوشي از چيزهاي منفي در مورد خودمان، يعني از صافي گذراندن اطلاعات از طريق سوگيري را شامل مي شود، به گونه­اي که فقط اخبار مثبت ثبت و رمزگرداني مي شوند. فراموشي مطلوب فرايندي است که در آن اطلاعات منفي درباره خود به آساني يادآوري نمي شود. در مقابل، اطلاعات مثبت که ديد مثبت از خود را حمايت مي کند با جزئيات قابل ملاحظه بازيابي مي شود.

ناديده گرفتن ناتوانايي

اطلاعات منفي درباره خود را همچنين مي توان با ناديده گرفتن عدم توانايي آشکار خود و پذيرش اينکه در اين زمينه ها از مهارت هاي اندکي برخورداريم، اداره کرد. براي مثال، شخصي ممکن است بگويد, استعداد محاسبات عددي را ندارم در عين حال باور دارد که هوشش بالاست. به اين ترتيب، پيرامون اين حوزه حصاري مي­کشيم و از هسته مرکزي صفات خود که آن را مثبت مي­بينيم جدا مي­سازيم. با محصور کردن اين ناتوانايي هاي کم اهميت و ناديده گرفتن آن­ها در ارزيابي عملکردمان، عزت نفس­مان حفظ مي شود.

خودانگاره منفي

راهبرد ديگر براي اداره اطلاعات منفي در مورد خود ايجاد خودانگاره منفي علاوه بر خودانگاره مثبت است. خودانگاره، ممکن است در ارتباط با ويژگي هايي مثل کمرويي يا سنگين وزن بودن ايجاد شود. خودانگاره منفي مجموعه باورهاي سازمان يافته­اي است که به ما امکان مي دهد موقعيت هايي را که ممکن است در آنها اطلاعات منفي درباره خود دريافت کنيم پيش بيني نماييم و سپس راهبردهايي را براي برخورد با آنها تدارک ببينيم. براي مثال، بگوييم چون کمرو هستيم لذا زياد حرف نمي زنيم. خودانگاره منفي به شخص امکان مي دهد حد و مرزي دور صفت شخصي خود ايجاد کند، موقعيت هايي را که ممکن است به آن مربوط باشد يا نباشد پيش بيني کند و براي آنها نقشه بکشد. خود انگاره هاي منفي ممکن است به شخص امکان دهند که با نسبت دادن هرگونه ارزشيابي منفي از خود به يک ويژگي منفي در هسته خودانگاره منفي از عزت نفس خود محافظت کند. براي مثال، بگويد من در امتحان به اين خاطر نتوانستم خوب عمل کنم که کمرويي ام مرا از سؤال کردن در کلاس باز مي­داشت، و فقط کساني که سؤال مي­کنند در امتحان نتايج خوب بدست مي­آورند.

رشد خطاهاي ادراکي مثبت

رشد خطاهاي ادراکي مثبت به وسيله سبک فرزند پروري شکوفا مي شود، والدين به فرزندان خود اطلاعات مي دهند،آنها را به انتخاب کردن در فضايي از روابط گرم، با محدوديت هاي رفتاري روشن، تشويق مي کنند. سبک فرزندپروري که آسان گير، و يا بسيار سرد است، رشد خطاهاي ادراکي مثبت را تسهيل نمي­کند.

خود ادراکي مثبت در اوايل زندگي شروع مي شود. کودکان پيش دبستاني خود را شايسته و محبوب مي بينند وگرايش به داشتن ديد مثبت از خود در سرتاسر زندگي ادامه مي يابد، هرچند که از نيرومندي آن به تدريج کاسته مي­شود. اين ديد از خود بعنوان خوب توسط نحوه کارکرد حافظه رقم مي­خورد. حافظه خود مدار است. بيشتر ما گذشته را بصورت نمايش هايي(دارم هايي) به ياد مي­آوريم که نقش اول يا قهرمان را بازي مي­کرديم .

افرادي که خود را مثبت ارزيابي مي کنند براي ديگران نيز حرمت زياد قائل مي شوند و لذا نزد ديگران محبوب ترند. اين امر در سرتاسر چرخه زندگي از پيش از دبستان تا سن پيري صحت دارد . کساني که خودشان را داراي صفات مثبت مي بينند، کساني که نسبت به آينده خود خوش بين هستند و کساني که باور دارند رويدادهاي مهم زندگي شان را مي توانند کنترل کنند بيشتر و جدي تر کار مي­کنند، زيرا بازده مثبتي از کار خود انتظار دارند. وقتي با مانعي رو به رو مي شوند راه حال­هاي مختلف را به کار مي گيرند تا موفق شوند، زيرا بر اين باورند که سرانجام موفق خواهند شد. به اين ترتيب، سبک کاري آنها با انگيزش بالا براي موفقيت، سطح بالايي از پافشاري در انجام دادن تکاليف چالش انگيز، عملکرد مؤثرتر و با موفقيت بيشتر مشخص مي شود. نياز به کنترل و ادراک خود به عنوان فردي که نسبت به کنترل محيط خود تواناست، از همان آغاز تولد حضور دارد. کودکان از ماه هاي اول زندگي نياز به کنترل محيط و تسلط برآن را بروز مي دهند. با چيرگي به يک جنبه از محيط حوصله شان سر مي رود و به جنبه ديگري مي پردازند. براي مثال کودک ممکن است با يک آويزه جنبان (موبايل) جديد برانگيخته شود، اما پس از اندکي از آن خسته مي شودو به يک جغجغه تازه علاقمند مي شود، و وقتي يک عروسک جيرجيري جديد پيدا مي کند اندکي بعد از آن هم خسته مي شود. براي کودکان موقعيت هاي نسبتاً تازه برانگيزنده و جالب تر از موقعيت هاي بسيار آشنا يا کاملاً ناآشنا هستند .

باور به کنترل، پاسخ هاي فشار انگيز را کاهش مي دهد. در آزمايش هاي آزمايشگاهي دو گروه از افراد با تعداد يکساني از ضربه هاي الکتريکي يا صداي بلند روبه رو مي­شوند. گروهي که دکمه وحشت دارند ولي از آن استفاده نمي کنندچون مي­بينند امکان کنترل دارند، از لحاظ شاخص هاي فيزيولوژيکي ضربان قلب و هدايت پوستي، فشار رواني کمتري را تجربه مي کنند، به علاوه در بازي­هاي شانسي، اگر نشانه­هاي زيادي باشد داير براينکه بردن به مهارت بستگي دارد، مانند معرفي يک متخصص خوش لباس در بازي که چگونگي اجراي بازي را نشان مي­دهد، افراد به نحوي رفتار مي کنند که گويي ريختن تاس يا کشيدن کارت يک فعاليت ماهرانه است. اصلاح خطاهاي ادراکي مثبت

خطاهاي ادراکي مثبت در کودکان نيرومند تر از بزرگسالان است. اگر اين خطاهاي ادراکي غيرسازشي باشند لازم است که اصلاح شوند. اصلاح خطاهاي ادراکي مثبت مستلزم دادن اطلاعات منفي به نحوي است که تصحيح کننده باشند تا تخريب کننده. ضربه رواني، قرباني کردن و از دست دادن مي توانند خطاهاي ادراکي مثبت را در هم بريزند و مانع شوند که شخص خود را خوب و داراي کنترل و آينده را اميدبخش و امن ببيند. افرادي که بر اثر رويدادهاي مصيبت بار دچار ضربه روحي هستند، توسط ديگران قرباني و مورد آزار قرار گرفته اند، يا کساني که ناگهان بيمار يا داغديده مي شوند، همگي ارزش خود و توانايي شان براي کنترل رويدادها و امنيت آينه جهان را زير سوال مي برند. اگر اين رويدادها در اوايل زندگي افراد رخ دهند، دچار افسردگي، و اگر در اواخر زندگي باشند، دچار بيماري مي شوند.

منبع

جمشیدیان،شیما(1390)، پیش بینی امیدواری بر اساس مولفه­های معنویت با واسطه­ گری سلامت­ روان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه بین الملل شیراز

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

 

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0