تمایز یافتگی
تمایز یافتگی مهمترین مفهوم نظریه سیستم های خانواده است و بیانگر میزان توانایی فرد در تفکیک فرآیندهای عقلانی و احساسی از یکدیگر است. رسیدن به حدی از استقلال عاطفی که فرد بتواند در موقعیت های عاطفی و هیجانی، بدون غرق شدن در جو عاطفی آن موقعیت ها، به صورت خودمختار و عقلانی تصمیم گیری کند. تمایز نایافتگی را در دو سطح می توان بررسی کرد:
- به عنوان فرآیندی که در درون فرد رخ می دهد.
- به عنوان فرآیندی که در روابط بین افراد به وقوع می پیوندند.
در سطح درون فردی، تمایز نایافتگی یا هم آمیختگِی، زمانی رخ می دهد که اشخاص احساسات خود را از تفکرشان تفکیک نمی کنند و به جای آن در احساسات غرق می شوند. در سطح بین شخصی، شخص تمایز نایافته، تمایل دارد یا به طور کامل جذب احساسات دیگران شود و با جو عاطفی محیط حرکت کند و یا برعکس، علیه دیگران واکنش نشان دهد . برای تمایز یافتگی می توان چهار مولفه تعریف کرد که عبارتند از :
- واکنش پذیری عاطفی : حالتی است که در آن، احساسات فرد بر عقل و منطقش غلبه دارد و تصمیم گیری های فرد فقط بر اساس واکنش های عاطفی صورت می گیرد.
- جایگاه من : به معنای داشتن عقاید و باورهای مشخص در زندگی است. افراد تمایز یافته از هویت شخصی قوی یا جایگاه من نیرومندی برخوردارند و به خاطر کسب رضایت دیگران رفتار و عقاید خود را تغییر نمی دهند.
- گریز عاطفی : کودکانی که در فرآیند فرافکنی خانواده قرار می گیرند و به طور معمول در زمان بزرگسالی یا حتی قبل از آن، از راهبردهای مختلفی برای فرار از بند پیوندهای عاطفی حل نشده خانواده استفاده می کنند. که این راهبردها می تواند فاصله گرفتن فیزیکی از خانواده یا ایجاد موانع روانی مانند صحبت نکردن با یکی از اعضای خانواده باشد.
- هم آمیختگی با دیگران : بوئن، تمایزیافتگی را روی پیوستار فرضی نشان می دهد که در یک طرف آن تمایزیافتگی و در طرف دیگر آن هم آمیختگی با دیگران قرار دارد. افراد هم آمیخته به شدت به تایید و حمایت اطرافیان خود نیاز دارند و رفتارهایشان تحت تاثیر سیستم عاطفی محیط و واکنش اطرافیان شکل می گیرد.
افراد تمایزیافته تعریف مشخصی از خود و عقایدشان دارند، می توانند جهت خویش را در زندگی انتخاب نمایند و در موقعیت های عاطفی شدید که در بسیاری از افراد منجر به بروز رفتارهای غیرارادی و گرفتن تصمیم های نافرجام می شود، کنترل خود را از دست ندهند و با در نظر گرفتن عقل و منطق تصمیم گیری کنند. در مقابل، افراد تمایز نایافته که هویت تعریف شده ای برای خود ندارند، در تنش ها و مسائل بین اشخاصی موجود، همراه با موج عاطفی خانواده حرکت می کنند. و در نتیجه، اضطراب مزمن بالایی را تجربه می کنند و مستعد بروز انواع بیماری ها هستند. همچنین، واژهی تمایز یافتگی بیشتر به یک فرآیند اشاره دارد تا یک هدف قابل حصول؛ فرآیندی که فرد با حرکت در مسیر آن می تواند، به تدریج به استقلال و وابستگی سالم دست یابد و خود را از اضطراب مزمن و رنج های غیرضروری است.
سطح تمایز یافتگی هر فرد به بهترین صورت، در موقعیت های استرس زای خانواده قابل مشاهده است و درجه ای که فرد قادر است علی رغم اضطراب شدید در خانواده، رفتارش را منطبق بر اصول صریح و اندیشمندانه کنترل کند، میزان تمایزیافتگی او را نشان می دهد. به عنوان مثال، می توان به دانشجویی اشاره کرد که دور از خانواده زندگی می کند و در طول تعطیلات میان ترم برای شرکت در مراسم ازدواج خواهرش به خانه میرود. در میان تنش هایی که به طور معمول حول چنین رویدادی رخ می دهد، او تا چه حد در کینه ها، تعارض ها، ائتلاف ها و آشوب های عاطفی خانواده غرق می شود؟ درجه ی تمایزیافتگی این فرد را می توان با توجه به میزانی که او قادر است در این رویداد خوشایند خانوادگی شرکت کند و لذت ببرد و به قدر کافی فاصله ی خود را حفظ کند تا در سیستم عاطفی خانواده غرق نشود، تعیین کرد.
مفهوم تمایز یافتگی توسط موری بوئن ، یکی از خلاق ترین متفکران حوزه ی خانواده درمانی، ارائه شده است. او معقتد است که مشکلات جاری خانواده، منعکس کننده ی مسائل حل نشده ی خانواده ی اصلی است و این مسائل حل نشده ممکن است به صورت الگوهای رفتاری منطبق بر نشانه های بیماری بروز کند. بوئن، خانواده را به عنوان یک واحد عاطفی معرفی می کند که دارای شبکه ای از ارتباط های درهم تنیده است و زمانی می توان آن را بهتر درک کرد که در یک چهار چوب چند نسلی یا تاریخی مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد. از طرفی اضطراب مزمن به عنوان جزء لاینفک همه ی سیستم های زنده در این واحد عاطفی نیز با درجات مختلف، بسته به موقعیت خاص خانواده و ملاحظه های فرهنگی حضور دارد .
روال کاردر رویکرد بوتن:
موری بوئن ومیشل کر، معماران وحامیان اصلی خانواده درمانی بوتنی بوده اند. بااین حال مبتکر اصلی این رویکرد موری بوئن بوده است که ازهمان آغاز عقایدی را تدوین کردکه منجر به یک نظریه متمایز درخانواده درمانی شد.بوئن ،مبدع نظریه نظامهای خانواده است وخانواده راواحد عاطفی وشبکه های از روابط درهم تنیده می پندارد. مشارکتهای نظری او به علاوه اقدامات درمانی توام با آنها به منزله پلی است بین رویکردهای روان پویشی که بررشدوتحول خویشتن، مباحث بین نسلی، واهمیت گذشته تأکید می ورزند ورویکردهای مبتنی بر نظریه سیستم ها که توجه خودرا به تکوین کنونی واحد خانواده وتعاملهای آن درحال حاضر محدود می کند. یک بخش نظام خانوادگی دربخشهای دیگرودرخانواده به عنوان یک کل تغییراتی را به وجود خواهد آورد. الگوهای رفتاری در طول زمان به وجود می آیندواغلب برای چندین نسل تکرار می شوند. هر خانوده فشارهایی را متحمل می شوند تا به اجبار موجب تطابق رفتار هر یک ازاعضا گردد .
علاقمندی او درآن زمان همزیستی مادر, فرزند بود ,که منتج به مفهوم تمایز خویشتن شد. مهمترین دستاوردبوئن, غیر مثلثی کردن خود از والدینش بود که عادت کرده بودند در مورد یکدیگر پیش او شکایت کنند. اومتوجه شد تکرارکردن چیزی که فرد به شما درمورد دیگری می گوید، راهی است برای توقف مثلث سازی . درطی تلاش هایی که بوئن درخانواده خویش انجام داد، کشف کرد که متمایز کردن خویش بزرگترین دستاورد دررشدیک فرداست. متمایز کردن خود ازخانواده وقتی کامل می شود که این روابط بدون قرارگرفتن درواکنش های عاطفی ویا مثلثها باشد. توانایی برای بی طرف ماندن وتوجه به فرآیند ونه محتوای بحث های خانوادگی چیزی است که درمانگر از یک شرکت درنمایش خانوادگی متمایز می سازد. بوئن برای کنترل سطح هیجان اعضای خانواده را تشویق می کرد تابا او حرف بزنند نه با یکدیگر . بوئن وپیروانش معتقدندکه تغییردرنظریه بوئن مبتنی بردیدگاه های طبیعی است,که آدمی رامحصول فرآیندی تکاملی می داند، ودرعین حال ،واجدویژگی هایی است که درتمامی فرآیندهای طبیعی حضور دارد.
نیرومحرکه زیر بنایی بسیاری از رفتارهای بشر منبعث از فرازونشیب زندگی خانوادگی وکش وقوسهای همزمان میان اعضای خانواده برسردوری ازهم ودرعین حال،باهم بودن است. بوئن، معتقد است در جامعه ی انسانی نوعی ، نیروی زندگی که از ریشه ای غریزی برخوردار است، کودک رو به رشد را به شخصی برخوردار از عواطف مجزا تبدیل می کند که می تواند به تفکر، احساس یا عمل بپردازد. در واقع، این نیرو، نیرویی است که افراد را به سمت تمایزیافتگی، سوق می دهد. هم زمان نیروی دیگری که آن هم ریشه ی غریزی دارد، کودک و خانواده را به حفظ پیوندهای عاطفی یا باهم بودن سوق می دهد. در نتیجه ی این نیروهای تعادلی، هیچ کس به جدایی عاطفی کامل از خانواده دست نخواهد یافت؛ لیکن از لحاظ مقدار تمایزی که هر فرد به دست می آورد، تفاوت های قابل ملاحظه ای وجود دارد.
همچنین از لحاظ استقلال عاطفی ای که فرزندان متعلق به یک خانواده به آن می رسند نیز اختلاف هایی وجود دارد . بوئن، در آغاز کارش مفهوم خودجمعی نامتمایز خانواده را برگرفته از مفاهیم روان تحلیل گری برای توضیح مفهوم به هم چسبیدگی عاطفی خانواده ابداع کرد؛ وضعیتی که در آن ، نوعی وحدت عاطفی مشترک در تمام سطوح وجود دارد. گاه نزدیکی عاطفی به قدری شدید است که اعضای خانواده احساس می کنند از احساسات، افکار، تخیل ها و رویاهای یکدیگر باخبرند؛ که البته این صمیمت می تواند به حالت ناخوشایند نزدیکی مفرط و در نهایت طرد متقابل بین دو عضو ختم شود.بوئن، مفهومی را که در آغاز، به زبان روانکاوی، «خودجمعی نامتمایز خانواده نامید، بعدها به زبان نظریه ی سیستم ها تحت عنوان ؛ هم آمیختگی, تمایزیافتگی تعریف کرد. هر دو اصطلاح موید این مطلب است که بلوغ و تحقق فرد، نیازمند آن است که او از وابستگی های عاطفی حل نشده ی خانواده ی اصلی اش رهایی یابد.
نظریه نظامهای خانواده
به عقیده بوئن ،روابط انسانی ازدونیروی برقرارکننده تعادل زندگی مشتق می شوند:فردیت وباهم بودن. هریک از ما نیازمند هم نشینی ،ومقداری استقلال هستیم. چیزی که زندگی را جالب ونومیدکننده می سازد،گرایش نیازهای مابه قطبی شدن است .همزمان که بوئن ، به پالایش واصلاح این نظرمی پرداخت, که آشفتگی عاطفی درهرفردمنبعث از پیوندهای ارتباطی اوبا دیگران است وتوسط همین روابط نیزتداوم می یابد، اززبان علم سیستم ها ودیدگاه گسترده آن راجع به کارکردآدمی استفاده کرد. او از نظریات پیشین آسیب شناسی روانی که ریشه اختلال های روانی رادرشخص می دیدند، جداشد، وبرنقش نظام عاطفی خانواده که چندین نسل را فرا می گیرد تأکید ورزید وآن را مسبب بدکاری فرد دانست.
هر یک از اعضای خانواده به جای اینکه به صورت یک جوهره روانی خودپیرو عمل کنند، از لحاظ تفکر، احساس و رفتار با نظام روابط خانوادگی ازپیوندی پیچیده وغیرقابل تفکیک برخوردارند.وی معتقداست بسیاری از مشکلات خانوادگی به خاطراین روی می دهد که اعضای خانواده خودرا ازخانواده اصلی خودمجزا نکرده اند. به عبارت دیگر، این امر در واقع نقطه مشترک خانواده هایی است که یک یاهردو والد هنوز پایبند خانواده یشان هستند و درتعیین روابطشان با همسرخودلازم است آن را مدنظر قراردهند. ازنظروی یک فرد تمایزیافته تحت تأثیرفرهنگ واعتقادات خانواده نیست, بلکه خودش واقع بینانه برارزش ها واعتقادات خودش اصرار می ورزد .
سنجش تمایز یافتگی در نظریه بوئن:
بوئن ، برای نشان دادن هدفش یک مقیاس نظری و نه یک وسیله ی روان سنجی واقعی برای ارزیابی سطح تمایزیافتگی فرد ارائه کرد. هر چه درجه ی تمایز یافتگی فرد ، فقدان مفهوم خود یا یک هویت شخصی ضعیف و ناپایدار بالاتر باشد، هم آمیختگی عاطفی او با دیگران بیشتر است.یک شخص با تعریفی نیرومند از خود ؛ این عقاید من است… این من هستم… این کاری است که می خواهم انجام دهم، نه آن… عقیده ی محکم و تعریف شده ی روشنی را بیان می کند. افرادی که در انتهای پایینی مقیاس قرار دارند، افرادی هستند که عقل و احساسشان چنان در هم آمیخته است که زندگی شان به وسیله ی احساسات اطرافیان اداره می شود؛ در نتیجه به آسانی در شرایط استرس زا، دچار اختلال می شوند و سطوح بالایی از اضطراب مزمن را در دوره های مختلف زندگی خانوادگی تجربه می کنند و مستعدترین افراد برای مشکلات حاد روانی مانند اسکیزوفرنیا هستند ,که البته در این گونه موردهای حاد، به طور مثال وابستگی بین مادر و کودک تبدیل به یک رابطه ی هم زیستی می شود به طوری که هیچ یک بدون دیگری قادر به ادامه ی زندگی نیستند. آن ها به خاطر نیاز عاطفی و ترس شان، فردیت خود را برای اطمینان از پذیرش دیگران قربانی می کنند.
این افراد یک ؛ خود کاذب از خویش به نمایش می گذارند که ممکن است به اشتباه یک خود واقعی تصور شود. در حالی که این خود، چیزی نیست مگر عقاید و ارزشهای متعلق به دیگران. این افراد به راحتی در ائتلاف ها و مثلث سازی خانواده درگیر می شوند. مثلث خانوادگی، عامل متعادل کننده ی یک سیستم عاطفی است. در خلال دوره های مختلف زندگی خانواده، زمانی که سطح اضطراب پایین و شرایط بیرونی آرام است. سیستم دو نفره یا واحد دوتایی می تواند به تبادل متقابل و آسوده احساسات مبادرت ورزد. اما وقتی اضطراب به دلیل فشارهای روانی درونی یا بیرونی در یک سیستم دوتایی به سطح معینی می رسد، شخص سومی ؛ که به طور معمول نسبت به سایر افراد آسیب پذیر است وارد رابطه می شود و بدین ترتیب نقش، از رابطه ی دوتایی به رابطه ی سه تایی منتقل می شود.
مثلث ها در خانواده تهدیدی جدی برای تمایز یافتگی اعضا محسوب می شوند. همچنین ، والدینی که در سطوح پایین تمایز یافتگی قرار می گیرند، به طور معمول در موقعیت های استرس زا، فشار روانی خویش را به فرزندی که از بقیه تمایز نایافته تر است منتقل می کنند که به این فرآیند، فرآیند فرافکنی خانواده میگویند. فرزندی که در معرض فرافکنیهای خانواده قرار می گیرد، ممکن است برای اجتناب از فرافکنی ها و سپر بلا شدن، از طریق فاصله گرفتن فیزیکی، تمام ارتباط های خود را با خانواده ی اصلی خویش قطع کند و به این شکل بخواهد به هویتی مستقل برای خود دست یابد، در حالی که این اجتناب یا دوری که در نظریه ی سیستم های خانواده گریز عاطفی نامیده می شود، نتیجه ی تمایزیافتگی نیست، بلکه استقلالی ناسالم، فریب دادن دیگران و فرار از بند پیوندهای عاطفی حل نشده است و نه یک رهایی حقیقی. در واقع تمایز یافتگی افراد به میزان فاصله ی فیزیکی آن ها از خانواده ی اصلی بستگی ندارد.
این احتمال وجود دارد که فردی که دور از خانواده زندگی می کند هنوز به استقلال عاطفی نرسیده باشد، به عنوان مثال فرد با شنیدن اندکی تغییر در لحن صدای یکی از والدینش از پشت تلفن به شدت نگران شود یا تحت تاثیر قرار بگیرد و یا اینکه برای تصمیم گیری در مورد اکثر مسائل جزیی نیاز به مشورت با خانواده داشته باشند. در مقابل ممکن است فردی که در کنار خانواده به سر می برد، توانسته باشد به سطوح بالایی از تمایز یافتگی دست یابد. آن دسته از افراد بسیار اندک که در انتهای بالایی مقیاس قرار می گیرند، از نظر عاطفی بالغ اند؛ آن ها می توانند بنا به میل خودشان فکر یا احساس شان را در تصمیم گیری ها دخالت دهند. از آنجایی که عملکرد عقلی یا ذهنی آن ها در خلال دوره های پر تنش، به نسبت مسلط ، غالب باقی میماند، و در خصوص اینکه چه کسی هستند و چه اعتقادهایی دارند، از یقین بیشتری برخوردارند، لذا برای قضاوت و تصمیم گیری ها، مستقل از آشوب های عاطفی اطرافشان، از آزادی بیشتری برخوردارند. در میانه ی این مقیاس، اشخاص با درجه نسبی از تمایزیافتگی یا هم آمیختگی قرار می گیرند.
منبع
خطیبی،شهلا(1394)، اثر بخشی واقعیت درمانی در تمایز یافتگی وهموابستگی زوجین ناسازگار ،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی ،دانشگاه خوارزمی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید