تقسیم بندی سبکهای یادگیری
با وجود اختلاف نظرهای فراوانی که در مورد سبکهای یادگیری وجود دارد، میتوان آن ها را به سه دسته زیر تقسیم کرد :
سبکهای شناختی
این دسته از سبکها اشاره میکنند به این که یادگیرنده چگونه مطالب را درک میکند، به خاطر میسپارد، چگونه میاندیشد و مسایل را حل میکند.
سبکهای عاطفی
این روش شامل ویژگیهای شخصیتی و هیجانی هستند. از جمله این ویژگیها میتوان پشتکار یادگیرنده، کار کردن به تنهایی یا با دیگران، پذیرفتن و نپذیرفتن تقویتهای بیرونی را نام برد. برای مثال، بعضی ترجیح میدهند در موقع یادگیری به تنهایی مطالعه کنند و دستهای دیگر از دانش آموزان ترجیح میدهند با هم سن و سالها یا با هم کلاسیهایشان به طور گروهی مطالعه کنند.
سبکهای فیزیولوژیکی
این نوع سبک یادگیری جنبههای زیست شناختی یادگیرنده را نشان میدهد و بر واکنشهای او نسبت به محیط فیزیکی دلالت دارد.دانش آموزان برای محیطی که در آن مطالعه میکنند، اولویتهایی قائل هستند. برای نمونه، بعضی از یادگیرندگان دوست دارند در هنگام شب مطالعه کنند، اما گروهی دیگر ترجیح میدهند صبح به مطالعه بپردازند. یا بعضیها دوست دارند در محیطی کاملاً آرام درس بخوانند اما گروهی دیگر علاقه مندند در هنگام مطالعه به موسیقی آهستهای نیز گوش دهند.
سبک های شناختی و انواع آن :
یکی از سبکهای شناختی یادگیری سرعت ادراکی است. در این سبک یادگیری،؛ یادگیرندگان به دو دسته تقسیم میشوند:
- دسته تکانشی: این گروه به سرعت پاسخ دهی اهمیت میدهند.
- دسته تعاملی : این دسته بر دقت و صحت پاسخ تاکید دارند.
پایلر و اسنومن اظهار میدارند که افراد تکانشی سرعت عقلانی سریعی دارند و با اولین جوابی که به ذهنشان میرسد پاسخ میدهند، بنابراین بیشتر مرتکب خطا و اشتباه میشوند.در مقابل یادگیرندگان تاملی یک مساله را با سرعت متناوب حل میکنند و با تاخیر به مسئله جواب میدهند .ابتدا مکث میکنند و تمام راهها و شقوق را در نظر میگیرند، بعد جواب صحیح میدهند و کمتر مرتکب خطا میشوند.هان میگوید: نه تکانشی و نه تاملی هیچ کدام بهترین سبک یادگیری نیست و اکثر تکالیف پیچیده عناصری از هر دو سبک پاسخ دهی را دارند. بنابراین، ضرورت دارد که شاگردان تاملی و تکانشی را تشویق کنیم که از همدیگر بهره بگیرند، چون هیچ کدام از این دو سبک به تنهایی کافی نیست.یکی دیگر از سبکهای شناختی معروف سبک وابسته به زمینه و سبک نابسته به زمینه است.
1-وابسته به زمینه : یادگیرندگانی که در این دسته قرار دارند بیشتر تحت تاثیر محیط اطراف خود قرار میگیرند. این دسته از افراد در جاهایی که متن یا زمینه مهم است (مثل موقعیتهای اجتماعی، ادبی و تاریخی) عملکرد موفقتری دارند، چون این نوع یادگیرندگان در این زمینه با مباحث کلی سر و کار دارند نه با جزئیات. این افراد در موقعیتهای گروهی، مثل بحث گروهی که در آن با همکلاسیهایشان در ارتباط متقابل هستند، بهتر یاد میگیرند و ترجیح میدهند که مواد درسی از قبل سازمان یافته باشد.
2-نابسته به زمینه: این دسته از یادگیرندگان در علوم پایه(مانند ریاضیات، فیزیک، شیمی و زیست شناسی) موفقترند این نوع از یادگیرندگان در علومی که با جرئیات سرو کار دارند، عملکرد بهتری دارند، هم چنین بسیار راغب هستند که به صورت انفرادی آموزش ببینند و ترجیح میدهند که مواد درسی را خود شخصاً سازمان دهند.
ارمرود میگوید که افراد را به طور قطع نمیتوان در یکی از دو قطب وابسته به زمینه با نابسته به زمینه قرار داد. در واقع، دو قطب سبک یادگیری یک پیوستار را میسازند که در یک سر آن سبک وابسته به زمینه و در سر دیگر آن نابسته به زمینه قرار دارد. تعداد معدودی از یادگیرندگان در یکی از دو قطب جای میگیرند، در حالی که اکثریت یادگیرندگان در وسط پیوستار قرار دارند.
دستهبندی سبکهای شناختی بر اساس نظر کلب
از میان سبکهای یادگیری معرفی شده(شناختی، عاطفی و فیزیولوژیکی) سبک شناختی اساس نظریه کلب انتخاب شد. کلب به گونهای دیگر سبکهای شناختی را دسته بندی کرده است که ریشه در نظریه گیلفورد و پیاژه دارد. گیلفورد تفکر را به دو دسته همگرا و واگرا تقسیم میکند و پیاژه نیز در جریان تحول ذهنی، چگونگی اندیشیدن را در دو شیوه جذب و انطباق دستهبندی میکند. کلب در تقسیم بندی خود چهار سبک واگرا، همگرا، جذب کننده و انطباق یابنده را در اثر ترکیب چهار شیوهی یادگیری با نامهای تجربه عینی، مشاهده تاملی، مفهوم سازی انتزاعی و آزمایشگری فعال به دست آورده است. در صفحات بعد دیدگاههای دانشمندان مختلف در انواع سبکها به صورت تفضیلی بحث خواهد شد.
نقش فن آوری اطلاعات و ارتباطات در یادگیری
فن آوری اطلاعات و ارتباطات در مدت زمان کوتاهی که از پیدایش آن میگذرد توانسته است تغییرات فراوانی را در نحوه زندگی بشر به وجود آورد.یکی از زمینههایی که سهم عمدهای از این تغییرات را به خود اختصاص داده است، یادگیری است. نقش فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی در چرخه یادگیری بسیار اهمیت دارد. در یادگیری به شیوه سنتی، فرد مجبور بود که به طور مداوم بخواند و بنویسد و ارتباط تقریبا یک طرفه بود اما به کارگیری فن آوری اطلاعاتی و ارتباطی در یادگیری، فرد علاوه بر این مهارتهای پایه نیازمند داشتن مهارت در استفاده از فنآوری های اطلاعاتی و ارتباطی میباشد. یادگیریهای مبتنی بر فنآوریهای نوین اطلاعاتی، با ایجاد تغییرات بنیادین در مفاهیم آموزش سنتی، توانسته است بسیاری از ناکارآمدیهای نظامهای آموزشی را رفع کرده و دگرگونیهای اساسی را در آموزش به وجود آورد. با استفاده از دنیای مجازی در یادگیری، میتوان به روشهای نوین و کارآمدی از یادگیری دست یافت.
علت کاربرد فناوری اطلاعات و ارتباط در یادگیری، آموزش بهتر و سریعتر میباشد. کاربرد فن آوری اطلاعات و ارتباطات در آموزش، نوع جدیدی از یادگیری را به وجود آورد، به طوری که یادگیری تنها به صورت حضوری انجام نمیشود. زیاد ضرورتی ندارد که یادگیری حضوری و رودررو باشد و انتظار میرود که یادگیری در محیطهایی غیر از کلاس، امکان پذیر باشد، به نحوی که بتوان اطلاعات را به راحتی با سایر یادگیرندگان به اشتراک گذاشت. این تحول سبب تغییر نقش معلم و نیز نقش کتابخانهها شده است. به این ترتیب، نوع جدید یادگیری، یادگیری الکترونیکی نام گرفت.استفاده کنندگان کامپیوتر که از تمرینهای آموزشی بهره میگیرند میتوانند به کمک آموزشهایی که کامپیوتر به آنها میدهد با سرعت شخصی خود مهارتها و کاربردهای ویژهای را بیاموزند. این یادگیری انفرادی مستلزم پاسخ دهی آشکار و درگیری فعال با مواد یادگیری است . یادگیرنده میتواند با لمس کردن یک دکمه کمک دریافت کند و بلافاصله بازخورد دریافت نماید. اصول یادگیری برنامهای اسکینر و نظام آموزشی فردی کلر در آموزش بر اساس کامپیوتر نیز موجودند.
کامپیوتر نه تنها میتواند مواد آموزشی را ارائه دهد، بلکه میتواند میزان یادگیری را ارزیابی کند. پس از آن که قسمتی از برنامه مطالعه شد، کامپیوتر میتواند از آن یک امتحان پیشرفت به عمل آورد، آن را نمرهگذاری کند و نمره دانش آموز را با نمرات دانشآموزان دیگری که همان مطلب را خوانده است مقایسه نماید و بازخورد فوری فراهم آورد. بسته به اینکه دانش آموزان چگونه عمل میکنند، معلم میتواند بفهمد که مواد آموزشی به درستی کارشان را انجام میدهند یا نه و بر اساس نتایج به دست آمده اصطلاحات لازم را در مواد آموزشی به عمل آورد. آموزش بر اساس کامپیوتر، از طریق بازخورد فوری، توجه شخصی، نمایشهای دیداری جذاب و یک فضای بازی گونه، دانش آموزان را بر میانگیزاند تا به راههای تازهای که آموزش سنتی از عهده آن بر نمیآید یاد بگیرند و همچنین شواهدی در دست است که نشان میدهد دانش آموزان از آموزش بر اساس کامپیوتر بیشتر از آموزش سنتی میآموزند و این یادگیری کمتر وقت میگیرد. لینسکی درسال 1977 گزارش کرده است دانش آموزان کلاس سومی که ریاضیات را با روش آموزش بر اساس کامپیوتر یاد میگیرند از دانش آموزانی که در درس ریاضیات در کلاسهای سنتی شرکت میکنند دارای پیشرفت بیشتر و اشتیاق زیادتری هستند.
عناصر رویداد یادگیری
عناصری که مربوط به یادگیری میباشد آنها را میتوان به شرح زیر برشمرد :
1-یادگیرندهای وجود دارد که انسان است. یادگیرندهها از دستگاههای حسی برخوردارند که از طریق آنها تحریکها را دریافت میکنند این دستگاههای حسی دارای یک مغز هستند که به وسیله آن علائم دریافت شده از راه حواس به صورتهای پیچیده تغییر شکل مییابند. مجموعهای از ماهیچهها وجود دارند که به وسیله آن ها عملکردهای گوناگون ابراز میشوند.
2-رویدادهایی که حواس یادگیرنده را تحریک میکنند و به طور جمعی از آنها به عنوان موقعیت محرک نام برده میشود وقتی که یک رویداد واحد تشخیص داده میشود، غالباً محرک نامیده میشود.
3-درونداد دیگر یادگیری، محتوای بازیابی شده از حافظه یادگیرنده است. البته چنین محتوایی شکل از پیش سازمان یافتهای دارد که در نتیجه یادگیری قبلی ایجاد شده است.
4-عملی که در نتیجه این درونداها و تغییر شکلهای بعدی آنها رخ میدهد پاسخ نام دارد. پاسخها را میتوان کمابیش، به طور مشخص تعریف کرد. برای مثال میتوان از حرکت یک ماهیچه به خصوص یا از حرکت تمام بدن به هنگام راه رفتن صحبت کرد. به این دلیل و به دلایل دیگر، پاسخها غالباً نه بر حسب ظاهرشان بلکه بر حسب آثارشان توصیف میشوند. وقتی این پاسخها این گونه طبقه بندی میشوند آنها را عملکرد مینامند.
به این ترتیب یادگیری زمانی اتفاق میافتد که موقعیت محرک، همراه با محتوای حافظه بر یادگیرنده به گونهای تاثیر گذارد که عملکرد او بعد از قرار گرفتن در آن موقعیت نسبت به قبل آن تغییر یابد. این تغییر در عملکرد همان چیزی است که ما را به این استنباط که یادگیری اتفاق افتاده است هدایت میکند.
تعریف مفاهیم سبکهای یادگیری
ارائه یک تعریف ویژه از سبک یادگیری دشوار است، هر محققی به دلایلی متفاوت تعریف خود را پیشنهاد میکند؛ اول به این دلیل که هر محقق فقط به یکی از ابعاد فرآیند یادگیری علاقمند میباشد، دوم به این دلیل که هر محقق برای اندازهگیری سبک یادگیری از ابزارهای متفاوتی استفاده میکند، سوم اساس نظری مدل یادگیری هر محقق متفاوت میباشد.سیف سبک یادگیری را به عنوان روشی که یادگیرنده در یادگیری خود آن را به روشهای دیگر ترجیح میدهد .کلب سبکهای یادگیری را شیوه فردی در تاکید بر برخی از تواناییهای یادگیری نسبت به تواناییهای دیگر میداند .کلب از سبکهای یادگیری به راههایی اشاره دارد که در آنها افراد، مفاهیم، قوانین و اصولی را به وجود میآورند که آنان را در برخورد با موقعیتهای جدید هدایت میکند.
دمبو سبکهای یادگیری را به مثابه تفاوتهای فردی میداند که یادگیری در موقعیت کلاس درس را تحت تاثیر قرار میدهد.وول فولک سبکهای یادگیری راهبردهایی هستند که دانش آموزان به طور متفاوتی از آنها به منظور یادگیری در موقعیتهای ویژه استفاده میکنند.سبک یادگیری یک روش منحصر به فرد برای بیان کردن فرآیند یادگیری است که راهبردهای مشهود برای حل مسئله، تصمیم گیری و محدودیتهایی را شامل است که در موقعیتهای یادگیری و واکنش به انتظارات دیگران با آن مواجه میشود.جانسونسبکهای یادگیری شیوههایی هستند که فراگیران از آن طریق یاد میگیرند.
روبین و گراون هورست سبک یادگیری را چگونگی تمایل فرد به یادگیری و انطباق با محیط تعریف نموده است. تمامی نظرات و تعاریفی که هریک به نوعی به تعریف سبکهای یادگیری میپردازند بر پایه این نظریه و طرز فکر از یادگیری شکل گرفتهاند که معتقد است، یادگیری کشف چیزهایی که دیگران میدانند نیست، بلکه یادگیری حل مشکلات خودمان برای اهداف خودمان از طریق سوال کردن، فکر کردن و آزمون کردن تا حل مساله است اینها همه بخشی از زندگی ما است.
نظریههایی در سبک های یادگیری
تفاوت عمده یادگیرندگان در یادگیری به طور کلی به دو دسته تقسیم میشود: نخست تفاوت در راهبردهای شناختی و فراشناختی و دوم تفاوت در سبکهای یادگیری .سبکهای یادگیری به طور کلی به دسته شناختی، عاطفی و فیزیولوژی تقسیم میشوند. با سبکهای یادگیری شناختی فرد مطالب را درک میکند، اطلاعات را به خاطر میسپارد، درباره موضوعهای مختلف میاندیشد و مسائل را حل میکند. سبکهای یادگیری عاطفی معرف شخصیت و خصوصیات عاطفی و هیجانات یادگیرنده است. سبکهای یادگیری فیزیولوژیکی ، دربرگیرنده عکس العملهای فرد به محیط فیزیکی موثر بر یادگیری او است و جنبه زیست شناختی دارد. تعدادی از با اهمیت ترین و معروف ترین سبکهای یادگیری به شرح زیر میباشد:
سبک یادگیری دان و دان:
دان عقیده دارد که افراد فقط به خاطر این که توانایی ذاتی ، استعداد و ظرفیت بالقوهای دارند باهوش نیستند، بلکه آنها به خاطر روش درک خود، روش سازگاری با موقعیتهای جدید، یادگیری از تجارب خود، درک عوامل اصلی یک موضوع پیچیده، حل مسئله، تحلیل انتقادی مسائل و تصمیمگیری ثابت میکنند که باهوش هستند و ما همگی میدانیم که ظرفیت بالقوه و استعداد برخی از افراد به خاطر اینکه هوشمندانه فکر نمیکنند، آسیب میبیند.دان سبک های یادگیری را به عنوان روشی که در آن هر شخص روی محتوا تحصیلی جدید و یا مسئله ای تمرکز می کند ، تا آن را پردازش می کند ،درون سازی می کنند و به خاطر می آورد ،تعریف می کند .
به عقیده دان و دان هر یادگیرندهای یک سبک یادگیری اولیه دارد و میتوان آموزش داد تا از آن بهره برداری کند. آن ها انواعی از روش مطالعه را که یادگیرندگان میتوانند برای سرمایه گذاری روی سبکهای خود به کار برند ارائه دادهاند. آنها معتقدند که اغلب یادگیرندگان یک سبک ثانویه دارند که میتوانند از آن برای تقویت تاثیر یادگیری مقدماتی به وسیله سبک یادگیری اولیه خود استفاده کنند.
سبکهای یادگیری ورمونت
ورمونت روی تفاوتهای فردی در استفاده از راهبردهای یادگیری تاکید میکند. نظریه او کار چندین محقق این حوزه را در بردارد. مانند اسچمک، گیشلر، برنستین و سرسی ؛تایت ؛ مارتن و سالجو، 1997 که منجر به یک تعریف یکپارچه و اساسی از تفاوتهای فردی در یادگیری شده است. پرسشنامه سبک یادگیری او دارای چهار مولفه میباشد :
اعمال پردازش شناختی، فعالیتهای فکری هستند که یادگیرندگان برای پردازش محتوای یادگیری به کار میبرند و به طور مستقیم نتایجی چون کسب دانش و مهارت را در بر دارند. خرده مقیاسهای پرسشنامه سبک یادگیری او در این حوزه مربوط به ساخت دهی حافظه و پردازش ذهنی متن یادگیری میباشد.اعمال نظم دهی فراشناختی بر نظم دهی یا کنترل فعالیت پردازش شناختی مثل جهت دهی و برنامه ریزی فرآیند یادگیری خود یا تمرکز روی منابع بیرونی برای نظم دهی مثل آموزشهای معلم تاکید دارد. پردازش شناختی و نظم دهی فراشناختی دامنه راهبردهای یادگیری این نظریه را در بر میگیرند.
مدلهای یادگیری ذهنی که به تصورات یادگیری نیز اشاره دارد. تصورات و عقایدی در مورد آنچه یاد گرفته میشود هستند، مانند این که یادگیری ساختن دانش فردی میباشد.در مدل تئوریکی ورمونت، مدلهای ذهنی و جهتگیریهای یادگیری عوامل اساسی هستند که راهبردهای پردازش شناختی و نظم دهی فراشناختی را تحت تاثیر قرار میدهند. ورمونت چهار سبک یادگیری را از همدیگر متمایز کرد: سبکهای هدایت نشده، سبک باز تولیدی هدایت شده، سبک کاربردی هدایت شده، و سبک معنی داری هدایت شده.
افراد سبک بازتولیدی هدایت نشده، برای پردازش مواد مطالعه شده مشکل دارند، آنها نمیدانند باید چه قدر مطالعه کنند و نکات مهم و بی ارزش را از همدیگر تشخیص نمیدهند. افراد سبک بازتولیدی هدایت شده دارای رفتارهای مطالعهای هستند که سعی آنها را در گذراندن موفقیت آمیز امتحانها و بازتولیدی آنچه یاد گرفتهاند نشان میدهد. افراد سبک معنی داری هدایت شده روابط درونی برقرار میکنند و با یک حس منتقدانه نسبت به دروس، سعی در توسعه دیدگاههای علمی خود دارند
رویکردهای یادگیری بیگز
مطابق نظریه بیگز سه رویکرد یادگیری وجود دارد : رویکرد سطحی که در برگیرنده باز تولیدی آنچه که آموخته شده برای مواجه شدن با حداقل ملزومات تکالیف میباشد.رویکرد عمیق که شامل فهم واقعی آنچه آموخته شده است میباشد و رویکرد دستاوردی(راهبردی) که در جهت به حداکثر رساندن نمرهها و امتیازهای تحصیلی میباشد .رویکردهای یادگیری به انگیزههای متنوع و راهبردهای هماهنگ با آن انگیزهها اشاره دارند که دانش آموزان از آنها برای رسیدن به مقاصد مختلف تحصیلی استفاده میکنند.
سبک های یادگیری فلدر و سولمان
مطابق نظر فلدر و سولمان یادگیرندگان را میتوان بر حسب ترجیحهای یادگیری و شرایط یادگیری به چهار گروه تقسیم کرد :
یادگیرندگان فعال- تاملی: یادگیرندگان فعال ترجیح میدهند دربارهی اطلاعات با دیگران بحث کنند و یا آن را برای دیگران توضیح دهند. این امر به آنها کمک میکند تا بهتر بفهمند و به خاطر بسپارند.یادگیرندگان تاملی ترجیح میدهند ابتدا درباره اطلاعات در آرامش به تفکر بپردازند یادگیرندگان فعال در مقایسه با تاملی ترجیح میهند که به طور گروهی مطالعه کنند.
یادگیرندگان حسی –شهودی : یادگیرندگان حسی تمایل دارند که واقعیتها را یاد بگیرند اما شهودیها دوست دارند که امکانات و روابط را کشف کنند. یادگیرندگان حسی غالباً تمایل به حل مسائل با استفاده از روشهای کاملاً واضح دارند. آنان از ابهام و پیچیدگی متنفرند. یادگیرندگان شهودی نسبت به جزئیات شکیبا هستند و در به خاطر سپردن و انجام کارهای دستی در آزمایشگاه خوب عمل میکنند. آنان در فهم مفاهیم جدید و یادگیری امور انتزاعی و فرمولهای ریاضی از یادگیرندگان حسی بهترند و در مقایسه با آنها سریع تر کار میکنند و آنها دروسی را که شامل مقدار زیادی محاسبه معمولی و مطالب حفظ کردنی باشد، دوست ندارند. یادگیرندگان حسی نسبت به شهودیها عملی تر و دقیقتر هستند و دروسی را که با جهان واقعی ارتباط نداشته باشند را دوست ندارند.
یادگیرندگان دیداری- کلامی: یادگیرندگان دیداری آنچه را که میبینند یعنی چیزهایی نظیر تصاویر، نمودارها، جداول و فیلمها را بهتر یاد می گیرند و به یاد میآورند البته باید توجه داشت که بیشتر افراد وقتی اطلاعات به هر دو صورت ارائه شود بهتر یاد میگیرند.
یادگیرندگان متوالی-کلی: یادگیرندگان متوالی تمایل به درک مطالب در مراحل منظم دارند، مراحلی که هر یک به طور منطقی مرحله پیشین را دنبال کند. یادگیرندگان کلی تمایل به یادگیری در پرشهای بزرگ دارند و مطالب را تقریباً به صورت تصادفی بدون توجه به روابط بین آن ها جذب و سپس به طور ناگهانی آنان را درک میکنند یادگیرندگان کلی ممکن است قادر باشند مسائل پیچیده را سریعاً حل کنند و وقتی که تصویر کلی را متوجه شوند جزئیات را به روش جدید به یک باره کنار هم قرار دهند، اما توضیح اینکه چگونه این کار را انجام دادهاند ممکن است برای آنها مشکل باشد .
سبکهای یادگیری کلب و فرای
از آنجا که اندیشه زیربنایی این سبکها در نظریه یادگیری تجربهای ریشه دارد، ابتدا این نظریه را توضیح میدهیم.
نظریه یادگیری تجربهای
یادگیری تجربهای شامل تماس مستقیم یا پدیدههای مطالعه شده نسبت به تفکر صرف در مورد تماس با آنها یا فقط توجه به احتمال انجام برخی کارها در مورد آنها میباشد. نویسندگان رشته یادگیری تجربه ای این اصطلاح را به دو مفهوم متفاوت به کار بردهاند، از یک طرف این اصطلاح برای توصیف نوعی از یادگیری پذیرفته شده به وسیله دانشآموزان که شانس کسب دانش، مهارتها و احساسها را درموقعیت فراهم میکند به کار برده میشود که این نوع یادگیری به وسیله یک سازمان حمایت میشود. نوع دیگر یادگیری تجربهای، آموزشی است که به خاطر شرکت مستقیم در حوادث زندگی دریافت میشود. این نوع یادگیری به وسیله هیچ سازمانی حمایت نمیشود و از طریق تامل روی تجربه روزمره کسب میشود و روشی است که اکثر ما در یادگیری خود با آن مواجه ایم. نظریه یادگیری را عنوان فرآیندی که در نتیجه آن دانش از طریق انتقال تجارب ساخته میشود، تعریف میکند و دانش را نتیجه ترکیب درک و انتقال تجربه میداند. مدل یادگیری تجربی دو شکل دیالکتیکی مرتبط درک تجربه یعنی تجربه عینی و مفهوم سازی انتزاعی و دو شکل دیالکتیکی مرتبط انتقال تجربه یعنی مشاهده تاملی و آزمایشگری فعال را ترسیم میکند. این مدل بیان می کند که سبکهای یادگیری روشهای ویژه و محدود یادگیری را معرفی میکنند .
مطابق نظریه یونگ که تحول بزرگسالی، از یک روش ویژه سازگار به سوی روش کلی یکپارچهای تغییر میکند، تحول در پیشرفت یادگیری حرکتی از ویژه بودن به سوی یکپارچگی میباشد. یادگیری یکپارچه، فرآیندی که تنش بین چهار روش یادگیری را که پاسخ به تقاضاهای محیطی میباشد، حل میکند. این مسئله به صورت یک چرخه یادگیری یا حلقه یادگیری ترسیم میشود که یادگیرنده در آن همه اصول را حس میکند. یاد گیرنده، تجربه، تفکر، تامل و عمل را در یک فرآیند تکرار شونده (که پاسخی به موقعیت یادگیری و آنچه یاد گرفته میشود، میباشد) حس میکند.
مطابق این نظریه فرد از مرحله اکتساب دانش به سوی ویژه شدن و سپس یکپارچگی حرکت میکند .در جریان این تحول فرد با استفاده از روشهای مختلف یادگیری تجارت لازم را برای یکپارچه کردن پیچیدگیهای رفتاری، نمادی، عاطفی و ادراکی کسب میکند.AC,RO,AE,CE به ترتیب شیوه های یادگیری تجربه عینی، آزمایشگری فعال، مشاهده تاملی و مفهوم سازی انتزاعی را نشان میدهد.این نظریه بیان میکند که این تحول در پیشرفت یادگیری و خلق نتایج سازگار حاصل یکپارچه کردن دیالکتیکهای دوگانه (مفهوم سازی/تجربه) و (عمل /تامل) میباشد.
یونگ کشف کرد که سمبل جهانی ماندالا در بسیاری از فرهنگها و مذاهب در همه زمانها این فرآیند سازگار و پویا و کلی را نشان میدهد. ماندالا به معنی چرخه است. یعنی یک فرآیند ثابت و بی پایان که در نقطهای شروع میشود و پایان مییابد و دوباره از نقطه پایان شروع میشود و پایان مییابد و همین طور این چرخه ادامه دارد. ماندالا به شکل یک گل، صلیب یا چرخی با تمایل متمایز به سوی ساختارهای چهارگانه میباشد. ماندالا اغلب قطبهای دوگانه و یکپارچهای را که فرآیند بی پایان دانش را نشان میدهد، نمایان میسازد. از لحاظ روان شناسی این گردش، (حلقهای در اطراف خود) ایجاد میکند که از طریق آن همه جنبههای شخصیت(نیروهای دو قطبی و مخالف درونی مثل برونگرایی-درون گرایی) درگیر میشوند. این گردش سبب چرخش قطبها میشودژان پیاژه، ویلیام جیمز، و پائولو فریر، در تئوریهای خود به صورتهای مشابه، اما متفاوتی در مورد یکپارچه کردن دیالکتیکها بحث کردهاند.
در اوایل دهه 1980 فریر و فریرو تاکید میکردند که مرکز کلیه یادگیریها در روشی قرار دارد که ما تجربیات خود را پردازش میکنیم. آن ها یادگیری را چرخهای میدانستند که با تجربه آغاز میشود، با تفکر و تامل ادامه مییابد. و بعد به عمل میانجامد. علاوه بر فریر و فریرو که در زمینه یادگیری تجربهای کار کردهاند، یکی از کسانی که در این زمینه تحقیقهای وسیعی انجام داد و سبک یادگیری تجربهای را بنیان نهاد، دیوید کلب استاد دانشگاه کیس وسترن رزرو در زمینه رفتار سازمانی و روان شناسی سازمانی است. علاقه او در مورد یادگیری و آموزش شغلی و حرفهای منجر به تحقیقاتی شد که سرانجام سبک یادگیری تجربهای را بنا نهاد.
نظریه یادگیری تجربهای کلب نتیجه ترکیب سه الگو از فرآیند یادگیری تجربهای است:
- الگوی عملی و آزمایشگاهی لوین
- الگوی یادگیری دیویی
- الگوی یادگیری و تحول شناختی پیاژه
هر یک از این سه الگو تضاد بین روشهای گوناگون مقابله و تعارض با جهان را توصیف میکنند و نشان میدهند که یادگیری نتیجه حل این تضادهاست. الگوی لوین بر تعارضهای بین تجربه عینی و مفاهیم انتزاعی و بین مشاهده و عمل تاکید میکند، ولی الگوی دیویی بر تکانههایی تاکید میکند که نظریات و عقاید را به کار میاندازند که به اصطلاح نیروی حرکت نامیده میشوند و به تمایلات جهت میدهند.
در الگوی پیاژه فرآیند تطابق نظرات و عقاید با دنیای بیرونی و جذب تجربیات به ساختار مفهومی موجود با نیروی حرکت و تحول شناختی مرتبط هستند. روشهای یادگیری تجربهای فرآیند تعارض مقابله و راه حل را در بین چهار روش اساسی مرتبط با جهان نشان میدهند. تجربه عینی در مقابل مفهوم سازی انتزاعی و آزمایشگاهی فعال در مقابل مشاهده تاملی، هنگام پاسخ به موقعیت یادگیری، یاد گیرنده را مجبور میکنند تا یک روش را در برخورد با اطلاعات انتخاب کنند.
با آزمایش فرآیندهای یادگیری در مییابیم که افراد چگونه از تجارب خود، مفاهیم، قوانین و اصولی را به وجود میآورند تا رفتارشان را در موقعیتهای جدید هدایت کنند و اینکه چگونه این مفاهیم را تغییر میدهند تا اثربخشتر شوند. این فرآیندها به دو صورت فعال و منفعل، عینی و انتزاعی هستند. این فرآیندها میتوانند به صورت یک چرخه چهار مرحلهای نشان داده شوند :
تجارب عینی که منجر میشوند به ← مشاهده و تامل که این نیز منجر میشود به ← مفهوم سازی انتزاعی و بعد ← آزمایش مفاهیم در موقعیتهای جدید که منجر به تجارب جدید میشود.
چرخه یادگیری از دو جهت اهمیت دارد :
- استفاده از عینیت (تجربه در اینجا و اکنون در آزمایش عقاید)
- استفاده از پسخوراند برای تغییر اعمال و نظریهها.
کلب معتقد است که چرخه یادگیری میتواند از هر یک از چهار مرحله شروع شود ولی ادامه آن برای فرآیند یادگیری از این مراحل میگذرد . این چهار مرحله در واقع چهار شیوه یادگیری را تشکیل میدهند که ویژگیهای افراد در این چهار شیوه از این قرار است :
-تجربه عینی، افرادی که جهت گیری آنها شیوه عینی است، درگیر تجارب میشوند و با موقعیتهای انسانی با روش شخصی روبرو میشوند و بر احساسهای خود تاکید میکنند و یک رویکرد هنرمندانه و شهودی نسبت به مسائل دارند. این افراد از ارتباط با دیگران لذت میبرند. در این مرحله از چرخه یادگیری فرد بیشتر با احساسها و تواناییهای خود روبه رو است تا یک رویکرد منظم به حل مسئله ، به احساس خود اعتماد میکند وی نسبت به امور و قضایا به طور انعطاف پذیری میکند.-مشاهده تاملی، کسانی که جهت گیری آن ها مشاهده تاملی است روی فهم و تفسیر ایدهها متمرکز میشوند و موقعیتها را به دقت مشاهده میکنند و بدون تعصب آن ها را توصیف میکنند. آن ها بر فهم واقعیتها تاکید میکنند که مقابل کاربرد عملی است و به آنچه درست است و چگونگی رخ دادن آن میپردازند و بر تفکر و تامل تاکید میکنند. آن ها در دیدن چشم اندازهای مختلف بهتر عمل میکنند. این افراد برای پشتکار، نظری بودن، قضاوتهای متفکرانه و ملاحظه ارزش زیادی قائل اند.
-مفهوم سازی انتزاعی، افراد این شیوه بر استفاده از منطق، ایدهها و مفاهیم تمرکز دارند. آن ها بر تفکر و اندیشه تاکید میکنند تا احساس و نظریههای جامع و وسیع میآفرینند. این افراد از برنامهریزی منظم و دست کاری نمادهای انتزاعی و تحلیل کمی آن ها لذت میبرند و برای دقت و شیوه تحلیل ایدهها و کیفیت زیبایی شناختی و سیستم مفهومی ارزش زیادی قائل هستند.-آزمایشگری فعال، افرادی که دارای این شیوه هستند به طور فعال دیگران را تحت تاثیر قرار میدهند . بر موقعیتهای چالش انگیز تمرکز زیادی دارند. این افراد از موقعیتهایی که احتیاج به عمل دارند، لذت میبرند. آنها برای رسیدن به اهداف خود ریسک میکنند و دوست دارند نتیجه کارشان را ببینند. با توجه به این چهار شیوه دو بعد قابل شناسایی هستند؛ بعد نخست شامل تجربه عینی در مقابل مفهوم سازی انتزاعی و بعد دوم هم شامل آزمایشگری فعال در مقابل مشاهده تاملی میباشد.
سبکهای یادگیری در این نظریه چنین معرفی میشوند :
-سبک همگرا : افراد دارای این سبک اساساً بر شیوههای یادگیری مفهوم سازی انتزاعی و آزمایشگری فعال متکی هستند. این افراد در حل مسئله ، تصمیم گیری و کاربرد عملی ایدهها موفقترند. در این سبک افراد دارنده آن به نظر میرسد در موقعیتهایی نظیر آزمون هوش عمومی موفقترند، چون در این شرایط تنها یک جواب صحیح با یک راه حل درست برای سوالها و مسائل وجود دارد. در این سبک دانش با یک روش خاص از طریق استدلال فرضی- قیاسی سازمان دهی میشود که میتواند بر حل مسئله خاصی متمرکز شود. تحقیقها نشان میدهد که افراد این سبک در کارهای فنی و تخصصی موفقترند.
-سبک واگرا: افراد دارای این سبک بر شیوههای یادگیری تجربه عینی و مشاهده تاملی تاکید میکنند. نیرومندترین جهتگیری آنها توانایی تخیل قوی و آگاهی از ارزشها و معانی است. رویکرد آن ها برای درک موقعیتها مشاهده کردن است. این سبک به این دلیل واگرا نامیده میشود که افراد دارای آن در موقعیتهایی که مستلزم خلق ایدههای مختلف است، موفق تر عمل میکنند و در شرایطی که روش بارش مغزی اجرا میشود بهترین عملکرد را دارند. افراد این سبک علاقهمند به افراد دیگر هستند و علایق فرهنگی وسیعی دارند. این سبک در مدیران و متخصصان سازمانی و مشاوران دیده میشود.
سبک جذب کننده:شیوههای یادگیری مسلط این سبک مفهوم سازی انتزاعی و مشاهده تاملی میباشد. نقطه قوت افراد این سبک استدلال استقرایی و توانایی خلق الگوهای نظری و جذب مشاهدههای ناهمخوان برای ایجاد تبیینهای منسجم است. این افراد کمتر به وسیله ارزش عملی شان سنجیده میشوند و بیشتر روی درست بودن ایده ها تاکید میشود. افراد این سبک اغلب به کارهای عملی و تحقیقی میپردازند.
-سبک انطباق یابنده: افراد این سبک بر شیوههای یادگیری تجربه عینی و آزمایشگری فعال تاکید میکنند و برای این افراد انجام کارها و اجرای برنامه ها در اولویت قرار دارد افراد این سبک درگیر تجارب تازه و دست اول میشوند. این افراد در جست و جوی فرصتها و خطر کردن هستند. این سبک به این دلیل انطباق یابنده نامیده میشود که درخور و مناسب موقعیتهایی است که شخص باید زود خودش را با شرایط تازه چالش انگیز سازگار کند. افراد دارای این سبک تمایل دارند که به شیوه کوشش و خطا مسائل را حل کنند و در حل مسائل به جای تکیه بر توانایی تحلیلی خود به اطلاعاتی که از دیگران به دست میآورند تکیه میکنند. این افراد در مشاغل بازاریابی و فروشندگی موفقترند.
منبع
عبدلی، لیلا(1393)، تاثیر هوشمندسازی مدارس بر سبکهای یادگیری،پایان نامه کارشناسی ارشد،علوم تربیتی، دانشگاه آزاد اسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید