تعریف مفاهیم اصلی مدیریت استراتژیک
استراتژی
مفهوم استراتژی از سال 1960 در مطالعه های کسب و کار به کار برده شده و با وجود پذیرش گسترده آن، هنوز مفهومی مبهم و خاص در مدیریت است. تعریف مفهوم استراتژی از یک پژوهشگر به پژوهشگردیگر متفاوت است. اما در جوهره بسیاری از تعاریف، مفهوم استراتژی چنین بیان شده است. الگوی به جریان انداختن تصمیمات و فعالیتهاست که خصیصه اصلی آن، ارتباط با محیطاش است و عاملی تعیین کننده در دستیابی به اهداف است.
براساس تعریف مینتز برگ از استراتژی که به 5P معروف است. استراتژی را میتوان به پنج شکل توصیف کرد.
- Plan : طرح و نقشه یا برنامهریزی
- Ploy: صف آرایی / ترفند
- Pattern : الگو
- Position: موقعیت یا جایگاه
- Perspective : چشم انداز یا دیدگاه
استراتژی یک چارچوب فکری که در یک چشمانداز معین، در چارچوب یک طرح و الگو و با صفآرایی مشخص اهداف، سیاستها و زنجیرة عملیاتی را در قالب یک کل بهم پیوسته و در جهت رسیدن به یک موقعیت ویژه ترکیب و راهبری میکند. چندلر به عنوان یکی از پیشگامان نظریه پردازی در حوزه مفاهیم استراتژی، استراتژی را اینگونه تعریف میکند. استراتژی عبارتست از تعیین اهداف و مقاصد بنیادین شرکت و انجام سلسله اقداماتی به منظور تخصیص منابع ضروری برای اجرای این اهداف.
- بروس هندرسون: استراتژی یک مزیت منحصر به فرد برای تمایز سازمان از رقبا و مشاوران.
- مک کینزی: استراتژی درک ابعاد مختلف ساختار صنعت و مبانی رقابت در آن.
اموری استراتژیک نامیده میشوند که حداقل دارای سه شرط باشند:
- بلند مدت باشند،
- در محیط رقابتی باشند
- جنبه حیاتی داشته باشند.
مورگان و استرانگ ، استراتژی را براساس ویژگیها یا ابعاد چندگانه برای همه بنگاهها مشترک دانسته است و استراتژی را نه براساس طبقهبندی، بلکه براساس اهمیت آن در بنگاه مورد ارزیابی میتوان قرار داد. پورتر ماهیت تدوین استراتژی را مرتبط کردن یک شرکت با محیط اطرافش بیان کرده است. استراتژی کسب و کار طریقی است که شرکت با کمک آن در بازار به رقابت میپردازد و تأکید آن بر حفظ مزیت رقابتی در یک صنعت است. اگر کارکرد استراتژی خلق مزیت رقابتی دانسته شود، تفکر استراتژیک برای بقا و رشد سازمان در محیط پر رقابت امروز امری اجتنابناپذیر خواهد بود. مزیت رقابتی مستلزم تمایز جهتگیری نسبت به رقیب است و تمایز در جهتگیری به دیدگاههای متفاوت و تازهای نیاز دارد .
برنامه ریزی استراتژیک:
کوششی سازمان یافته و منظم برای تصمیمات مبنایی و اجرای اقدامات زیربنایی است که ماهیت فعالیت یک سازمان را در موقعیت محیطی و در ارتباط با دیگر سازمانها در چارچوب قانون نشان میدهد و آن عبارتست از مجموعه تصمیمات و فعالیتهایی است که از تنظیم و اجرای استراتژیهای طراحی شده برای کسب اهداف یک سازمان ناشی شده باشد. اگربخواهیم درمحیطی پویا،پیچیده ومتحول برنامه ریزی نمائیم،صرفاً نمی توان به قلمرومدیریت دردرون سازمان تکیه کردوتحولات بیرونی وتاثیرگذاربرسازمان وماموریت های آن ویادستیابی به چشم اندازرانادیده انگاشت،بنابراین می توان برنامه ریزی استراتزیک رابرنامه ریزی درمحیط های پویا قلمدادنمود که ازطریق مدیران ارشداجرایی وتیم های برنامه ریزی بصورت گروهی تهیه می گردد.برنامه ریزی استراتژیک ازیک سوتوجه خودرابه ماموریت های سازمانی وارزش های بنیادی ومدیران ارشداجرایی وذینفعان استراتژیک معطوف نموده وازسویی دیگر،آن بایدبه تحولات محیطی ونقاط کلیدی وبحرانی محیط درونی وبیرونی وتجزیه وتحلیل وارزیابی آن بپردازد.بنابراین اگربرنامه ریزی استراتژیک رابه عنوان یک سیستم تلقی نمائیم اگرچه خودیک زیرسیستم ازمدیریت استراتژیک می باشد،آنگاه اجزای این سیستم شامل:
ورودی های فرایند برنامه ریزی استراتژیک عبارتند از:
- ماموریت هاوفلسفه ایجادسازمان
- ارزشهای بنیادی سازمان ومدیران ارشداجرایی
- شناخت و تعیین حوزه تاثیرات محیط درونی وبیرونی سازمان وجمع آوری داده های موردنیاز
- اهداف والگوهای رفتاری ذینفعان سازمان
فرایندتغییرشکل دربرنامه ریزی استراتژیک:
- تعیین رویکردها،پارادایم ها ومکاتب
- بکارگیری چرخه تحلیل محیط شامل
- ریزبینی یاریزنگری
- ردیابی
- پیش بینی
- آینده نگری
- ارزیابی
- تعیین جهت گیری های استراتژیک
- تعیین حوزه های استراتژیک
- تعیین چالش های استراتژیک
- تعیین اولویت های استراتژیک
- تعیین نقاط کلیدی موفقیت
- تعیین نقاط بحرانی موفقیت
- تعیین پارادایم های جدید
- شناسایی عوامل استراتژیک مجیط داخلی وخارجی
خروجی های برنامه ریزی استراتزیک عبارتنداز:
- تعیین ماموریت های جدید سازمان
- تعیین بیانیه ارزش های سازمان
- تعیین بیانیه چشم انداز
- تعیین اهداف کیفی کلان
- تعیین استراتژی های اصلی
تفکر استراتژیک:
در دهه اخیر اندازه سازمان مهّم نیست، محیط خیلی پویا و پیچیده است. نقش مدیر، جهتگیری، تلفیق و هماهنگی است و الگوی اساسی مدیریت و برنامهریزی تفکر استراتژیک است. تفکراستراتژیک یک فرایند سنتز ذهنی است که از طریق خلاقیت و شهود، نمای یکپارچهای از کسب و کار را در ذهن ایجاد میکنداز دیدگاه کلی، تفکر استراتژیک یک «بصیرت و فهم از وضعیت موجود و بهرهبرداری از فرصتها» است. این بصیرت کمک میکند تا واقعیتهای بازار و قواعد آن به درستی و به موقع شناخته شود و برای پاسخگویی به این شرایط راهکارهای بدیع و ارزش آفرینی خلق شود.
تفکر استراتژیک یک مهارت حیاتی مدیریت در هزاره جدید است. مهارتی که لازمه توانمندسازی سازمان برای بقا و رشد در محیط به شدت رقابتی امروز است. امروزه در بسیاری از سازمانها تفکر استراتژیک جای خود را به برنامهریزی استراتژیک غیرمنطبق و در برخی موارد رویایی نسبت به واقعیتهای کنونی و آینده بازار سپرده است. در حالی که تفکر استراتژیک و برنامهریزی استراتژیک باید در کنار هم نقش مکمل داشته باشند. تفکر استراتژیک چشمانداز متناسب با واقعیتهای کنونی بازار و تحولات آینده آن را میآفریند که برای تبیین و پیادهسازی آن از ابزار برنامهریزی استراتژیک استفاده میشود.
منیتزبرگ متفکران را از برنامهریزان استراتژیک جدا میداند. وی برای برنامهریزان استراتژیک نقشهای مؤثری همچون گردآوری داده، همراهی متفکر استراتژیک در خلق استراتژی و مشارکت در پیادهسازی چشماندازهای استراتژیک ذکر میکند ولی خلق چشمانداز و معماری استراتژی را حاصل تفکر استراتژیک میداند.
در تفکر استراتژیک یک تصویر بزرگ و یکپارچه از محیط کسب و کار شکل میگیرد. این شیوه نگارش لازمه کشف قواعد از بخش و بکارگیری آنها در راستای پاسخ به مشتری است. در حالی که برنامهریزی استراتژیک با تمرکز برای چشمانداز و جزئیات استراتژی خلق شده، دادههای دقیق برای پیادهسازی استراتژی فراهم میسازد. تفکر استراتژیک جهتگیری مناسب سازمان را مشخص میسازد و برنامهریزی استراتژیک سازمان را در جهت مشخص شده به پیش میبرد. تفکر استراتژیک با سنتزعوامل مؤثر محیطی و درونی تصویر یکپارچهای از فضای کسب و کار را در ذهن ایجاد کرده و زمینه را برای خلق پاسخهای خلاقانه و بدیع به نیازهای بازار فراهم میسازد و برنامهریزی استراتژیک با روشهای تحلیلی، اهداف استراتژیک را به برنامهها و اهداف سالیانه و کوتاه مدت تبدیل کرده و گامهای لازم را برای پیادهسازی استراتژی خلق شده را فرموله میکند. شایدبا این دیدگاه بهتر باشد برنامهریزی استراتژیک، ابزاری برای پیاده سازی چشمانداز حاصل از تفکر استراتژیک تلقی شود . همه الگوهای تفکراستراتژیک بریادگیری به عنوان اساس درک رفتاربازاروبکارگیری آن درجهت گیری استراتزیک سازمان تاکیدداشته اند .
مدیریت استراتژیک
فرآیند اتخاذ تصمیماتی است که منجر به توفیق، ادامه حیات و یا مرگ سازمان میگردد. مدیریت استراتژیک علم و هنر تدوین، اجرا و ارزیابی تصمیمات کلان (جامع) که سازمان را قادر میسازد به مطلوبیتهای بلند مدت خود دست یابد. مدیریت استراتژیک عبارتست از دوراندیشی تحولگرای اقتضایی با تأکید بر شناخت محیط و تأثیرگذاری بر آن برای تحقق رسالت سازمانی. مدیریت استراتژیک بخش مهمی از مدیریت است و کاربرددانش مدیریت استراتزیک نوین برای اجرای جهت گیری بازار ضروری است. مدیریت استراتژیک، روند پیوسته و تعاملی است که هدف آن حفظ تناسب و هماهنگی کلیت سازمان با محیط اطراف آن میباشد.
فرایند مدیریت استراتژیک شامل شش گام متوالی و مستمر است.
- تجزیه و تحلیل محیطی
- پایهگذاری جهتگیری سازمانی
- هدفگذاری
- تعیین و تدوین استراتژی
- بستر سازی و اجرای استراتژیها
- کنترل استراتژیها
مدیران با بهرهگیری از نتایج تجریه و تحلیل محیطی اقدام به تعیین جهتگیریهای سازمانی مینمایند. سه عنصر اساسی در همین راستا، مأموریت سازمانی (mission organization) چشم انداز سازمانی (organizational) و ارزشهای سازمانی (organizational values) میباشند. این سه مفهوم به منزله اتصال دهنده عناصر سازمانی بوده، بیانگر ماهیت، چگونگی و نحوه جهتگیریهای سازمانی هستند. مأموریت، معادل فلسفه وجودی سازمان، ارزشها به منزله اصول اعتقادی دیرپا و اساسی و چشمانداز، حکم تصویر زنده سازمان در آیندهای تعریف شده را دارد .
ابزارهای تدوین استراتژی ابزارهایی مانند تهدیدات، فرصتها، نقاط قوت و نقاط ضعف، ماتریس ارزیابی موقعیت و اقدام استراتژیک، ماتریس گروه مشاوران بُستن، ماتریس داخلی و خارجی و ماتریس برنامهریزی استراتژیک کمی. میتوانند کیفیت تصمیمات استراتژیک را بهبود بخشند ولی نباید هیچگاه از آنها به گونهای استفاده کرد که استراتژیها را تعیین نمایند. به هنگام تدوین و گزینش استراتژیها باید به جنبههای رفتاری، فرهنگی و سیاسی آنها توجه خاص نمود و مدیریت باید به این عوامل هم اهمیت بدهد. مدیریت استراتژیک بخش مهمی از مدیریت است و کاربرددانش مدیریت استراتزیک نوین برای اجرای جهت گیری بازار ضروری است.
جهت گیری استراتژیک
در استراتژی طراحی شده برای سازمان،می توان مقدمات این استراتژی را مورد توجه قرارداد.به عبارت دیگر،فرایند توسعه استراتژیک توسط عواملی تحت تاثیر قرارمی گیرد.یکی ازاین مقدمات،جهت گیری استراتژیک است که به عنوان درک مدیریتی خاص،آمادگی ها،تمایلات،انگیزه ها و خواسته هایی تعریف می شوند که راهنمای برنامه ریزی استراتژیک وفرایند توسعه استراتژیک است.جهت گیری استراتژیک استراتژیک یک مفهومی است که بطور وسیع در تحقیقات مرتبط با مدیریت استراتژیک،کارآفرینی و بازاریابی بکارمیرود.
جهت گیری استراتژیک اقدامات و جهت گیری های انجام شده بوسیله یک بنگاه بمنظور اتخاذرفتارهای مناسب بمنظور عملکرد متعالی و مداوم. جهت گیری استراتژیک جهت و اهدافی که مدیریت عالی یک بنگاه تمایل دارد پیگیری نماید.آن تونایی یک بنگاه برای تمرکز روی جهت گیری استراتژیک ومزیت رقابتی برای ایجاد هماهنگی استراتزیک را تعیین می نماید. زو و همکاران, جهت گیری استراتژیک را یک نیروی سوق دهنده مهم عملکرد برتر در اقتصادهای نوظهور برشمرده اند.
جهت گیری استراتژیک به عنوان عواملی که تدوین استراتژی را اداره می نماید.ومی تواند به عنوان فلسفه ای که برهرتصمیم در درباره استراتژی توصیف شود. جهت گیری استراتژیک می تواند به عنوان مبنایی برای برنامه ریزی استراتژیک شامل اهداف،فعالیتهاوابزاربکاررود.وهمچنین شناسایی یک جهتی برای تحلیل و جستجوی بیشترنقاط ضعف و قوت عمده وبرای کسب فرصتها و یا کاهش تهدیدات ضروری است.جهت گیری استراتژیک روشی خاص برای توسعه و بهبود استراتژی ها ی سازمان است. انواع مختلفی از جهت گیری استراتژیک مطرح می شود.در تئوری ،سازمانها از لحاظ جهت گیری استراتژیک روی یک پیوستارند.
در یک طرف این پیوستارسازمانهایی قراردارند که به وسیله استراتژی هایی که به خوبی توسعه یافته اند و هنگامی که با وقایع غیرقابل پیش بینی برخورد می کنند،بیشترتحت شهودمدیریت عمل می کنند. تعدادزیادی از محققان به این نتیجه رسیده اندکه جهت گیری استراتژیک برعملکرد سازمانی،عملکرد صادرات تاثیرمثبت دارد.در همین راستایکی از مقدمات عملکرد موفق صادرات ،داشتن استراتژی و برنامه بلند مدت مناسب است و لازمه برنامه ریزی وتوسعه استراتژیک صحیح،داشتن مقدمات آن،از جمله جهت گیری استراتژیک صحیح می باشد.ادبیات مربوط به استراتژی گرایش استراتژیک را از سه رویکرد مورد توجه قرار میدهد. رویکرد توصیفی، رویکرد طبقهبندی و رویکرد تطبیقی.
رویکرد توصیفی در توصیف ماهیت کلگرایانه استراتژی سعی دارد که منحصر به فرد برای موقعیت، شرایط و سازمان است. تأکید این رویکرد بر روش شناسی کیفی است که هدفشان انجام پژوهشهای فرد با استفاده از تحلیلهای مطالعه موردی است، در پژوهشهای سازمانی بیان شده است که این رویکرد کاربردش به آزمون تئوری محدود شده است؛ زیرا دانایی کافی برای ایجاد مقیاسهای سنجش استاندارد ندارد. این دیدگاه به خاطر منحصر به فرد بودن استراتژی به سازمان، محیط و شرایط موقتش، به واحدهای تحلیل محدود میشود و تعمیم پذیر نیست.
دومین رویکرد در مطالعه استراتژی، رویکرد طبقهبندی است، این رویکرد به بسیاری از محدودیتهای ذاتی رویکرد توصیفی غلبه کرد. این رویکرد شرکتها را مطابق با ماهیت استراتژی مورد تأکیدشان طبقهبندی میکند. یکی از معروفترین طبقهبندیهای استراتژی توسط مایلز و اسنو مطرح شده است. آنها استراتژی را به چهار طبقهی اکتشافی، تدافعی، تحلیلگر و واکنشی تقسیمبندی کردند. این نوع روششناسی در ادبیات مدیریت بسیار تأکید شده است ولی باید دانست که چنین رویکردهایی فقط به مقایسه بین گروهی محدود میشوند و از هرگونه بررسی درون گروهی خودداری میکنند. چنین رویکردی ممکن است اختلافات جزئی مرتبط با جنبههای مختلف استراتژیهای رقابتی را در طبقاتش نادیده بگیرد.
سومین رویکرد ارزیابی استراتژی رویکرد تطبیقی است. صاحبنظران این رویکرد دریافتن و سنجش ویژگیهای کلیدی استراتژی (که از آن به ابعاد یاد میشود) سعی دارند. بنابراین مدلهای تطبیقی به ارزیابی گرایش استراتژیک، نه در میان طبقات مختلف بلکه با استفاده از ابعاد استراتژی رقابتی میپردازد. و به دنبال ارزیابی استراتژی با استفاده از ابعاد چندگانه که برای همه سازمانها مشترک است مبادرت میورزند. در این رویکرد، استراتژی تأکید نسبی بر هر کدام از ابعاد گرایش استراتژیک است. در نتیجه رویکرد مقایسه تطبیقی بر محدودیتهای تجربی رویکرد طبقهبندی، که استراتژی کسب و کار را تنها در طبقهی خاص در نظر میگیرد پیروز شده است.
در پژوهش جاری استراتژی کسب و کار مفهوم رقابتی در نظر گرفته شده است از رویکرد تطبیقی که در سال 1989 توسط ونکاترامن مطرح شده است استفاده شده است. او شش بعد برای گرایش استراتژیک، در ابزار سنجش استراتژی کسب و کار، ارائه داد که عبارتند از: تهاجمی- تحلیلی – تدافعی – آیندهنگرانه – فعالانه- ریسک پذیری.
تهاجمی: وجهی از گرایش استراتژیک شرکت را پوشش میدهد که در مقایسه با رقبایش، به سرعت منابع را برای بهبود موقعیت بازار بکار میبرد. این گرایش استراتژیک، سرمایهگذاری قابل ملاحظهای را میطلبد و تأکیدش بر توسعه سهم بازار است.
تحلیلی: این بعد، ارائه دهنده رویکرد کلی حل مسئله نسبت به تصمیمگیریهای استراتژیک است که به درک کامل از مسایل محیطی و سازمان منجر میشود. این بعدف دانش سازمان را برای ایجاد توانمندی و تسهیل فرآیندهای یادگیری سازمانی منعکس میکند.
تدافعی: این بعد گرایش استراتژیک، منعکس کنندهی رفتارهایی با هدف محافظت از موقعیت بازار در برابر هر تلاشی برای توسعهی آن است. برخلاف اقدامات بعد تهاجمی، تأکیدش روی کاهش هزینه و کسب کارایی است.
آیندهنگری: تأکید این گرایش استراتژیک، بینش رو به جلو داشتن و بلند مدت است. آمادگی سازمانی برای موقعیتهای محیطی آینده، در قلب مفاهیم مدیریت استراتژیک قرار دارد. در مواجه با تغییرات محیطی، دید بلند مدت داشتن امری استراتژیک برای بقا در بازار رقابتی است.
فعالانه: تأکید این گرایش یک گام از رقبا جلوتر بودن است. پیش فعال بودن روی رفتارهای نوآورانه متمرکز است و این بعد از گرایش استراتژیک تعقیب بازارها و محصولات جدید است. شرکتهایی با این رفتار رقابتی ویژگیهای رهبری بازار دارند.
ریسکپذیری: مخاطره پذیری در موقعیتهای تخصیص منابع اهمیت دارد و به عنوان یک پارامتر کلیدی در تعیین فرآیندهای تصمیمگیری در استراتژی رقابتی عمل میکند. ویژگی ریسکپذیری، بیشتر شهودی است تا تحلیلی و نیازمند سرمایهگذاری منابع انسانی و مالی قابل ملاحظه است .
منبع
بازارخاک، سیامک(1394)، تاثیر موانع استراتژی بر پیاده سازی و اجرای استراتژی، پایان نامه کارشناسی ارشد، مدیریت بازرگانی، دانشگاه آزاد اسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید