تعریف فرهنگ‌

‌درمورد معني‌ فرهنگ‌ انديشمندان‌ با گرايش هاي‌ علمي‌ متفاوت‌ ديدگاه هاي‌ نسبتاً‌ مختلفي‌ ارائه‌ كرده‌اند. برخي‌ فرهنگ‌ را ويژگي هاي‌ مثبت‌ انساني‌ تلقي‌ كرده‌ و براين‌ اساس‌ صرفاً‌ انسان هاي‌ متمدن‌ را با فرهنگ‌ مي دانند. برخي‌ فرهنگ‌ را كليتي‌ درهم‌ پيچيده‌ شامل‌ دانش ها، باورها، هنر، اخلاق، آداب‌ و سنن، هنجارهاي‌ رفتاري‌ و عاداتي‌ مي‌دانند كه‌ انسان‌ به‌ عنوان‌ عضوي‌ از جامعه‌ آن‌ را كسب‌ مي‌كند. در اين‌ تعريف، بيشتر فرهنگ‌ به‌عنوان‌ نهادها و كاركردهاي‌ اجتماعي‌ مدنظر است. و عده‌اي‌ ديگر تعريفي‌ نسبتاً‌ متأخرتر از ديگران‌ ارائه‌ داده‌ و فرهنگ‌ را مجموعه‌اي‌ از نمادهايي‌ مي‌دانند كه‌ انسان‌ درقبال‌ زندگي‌ اجتماعيش‌ مي‌آفريند. در اين‌ تعريف، فرهنگ‌ تجلي‌ عقلانيت‌ انسان‌ است‌ و آنچه‌ اهميت‌ دارد معاني‌ است‌.

‌ ‌مارگارت‌ ميد ، فرهنگ‌ را الگوي‌ رفتاري‌ مشترك، كلودلوي ، ‌ فرهنگ‌ رانظام هاي‌ معنا و درك‌ مشترك‌ و ادگار شاين ، ‌ فرهنگ‌ را مجموعه‌اي‌ از اصول‌ اساسي‌ و راه‌حل هاي‌ مشترك‌ براي‌ مشكلات‌ جهاني‌ كه‌ تطابق‌ بيروني‌ و انجام‌ دروني‌ از مفروضات‌ آن‌ است‌ و اصولي‌ اساسي‌ كه‌ در طول‌ زمان‌ تكامل‌ مي‌يابند و از نسلي‌ به‌ نسل‌ ديگر منتقل‌ مي‌شود، تعريف‌ كرده‌اند.. بارسو،  حوزه‌هاي‌ نفوذ فرهنگ‌ را به‌ شش‌ حوزه: فرهنگ‌ منطقه‌اي‌ كه‌ برخاسته‌ از پيوندهاي‌ قومي، جغرافيايي، مذهبي، زباني‌ و تاريخ؛ فرهنگ‌ ملي‌ ؛ درون‌ مرزها  كه‌ در آن‌ عوامل‌ جغرافيايي، تاريخي، سياسي، اقتصادي، زبان‌ و مذهب‌ موجب‌ رشد و تكامل‌ فرهنگ هاي‌ منطقه‌اي‌ شده‌اند؛ فرهنگ‌ ملي‌ ؛ بيرون‌ از مرزها  كه‌ در آن‌ شباهت هايي‌ ميان‌ فرهنگ ها موجب‌ پيدايش‌ فرهنگ هاي‌ منطقه‌اي‌ مي‌شود كه‌ فراتر از مرزهاي‌ ملي‌ است؛ فرهنگ‌ صنعتي، فرهنگ‌ حرفه‌اي، فرهنگ‌ وظيفه‌اي، و فرهنگ‌ سازماني‌ كه‌ آن‌ را نتيجه‌ تأثير و نفوذ شخصيت هاي‌ بنيانگذار و رهبران‌ برجسته‌ و تاريخ‌ منحصر به‌ فرد سازمان‌ و مراحل‌ توسعه‌ آن‌ مي‌داند.

 مفهوم فرهنگ سازماني و اهميت مطالعه آن

اكنون‌ فرهنگ‌ سازماني‌ به‌ يكي‌ از مباحث‌ حائز اهميت‌ درعلم‌ مديريت‌ به ويژه‌ رفتار سازماني‌ تبديل‌ شده‌ است. توسعه‌ انديشه‌ سيستمي‌ در عرصه‌ مديريت‌ تأثير زيادي‌ در مهم‌ تلقي‌ كردن‌ فرهنگ‌ سازماني‌ داشته‌ است. از مباحثي‌ كه‌ در زمينه‌ فرهنگ‌ سازماني‌ مورد توجه‌ محققان‌ قرار گرفته‌ موقعيت‌ فرهنگ هاست‌ كه‌ تحت‌ عنوان‌ فرهنگ هاي‌ غالب‌ و يا خرده‌فرهنگ ها مطرح‌ شده‌ است. چنانچه‌ سازماني‌ فاقد فرهنگ‌ حاكم‌ باشد در آن‌ صورت‌ ارزش‌ فرهنگ‌ سازماني‌ به‌ عنوان‌ يك‌ متغير مستقل‌ بسيار كاهش‌ مي‌يابد. تفاوت هاي‌ موجود در فرهنگ هاي‌ ملي‌ بيشتر ناشي‌ از اختلافاتي‌ است‌ كه‌ در باورهاي‌ مقبول‌ آن‌ فرهنگ ها وجود دارد، درحالي‌ كه‌ چنين‌ تفاوت هائي‌ در فرهنگ‌ سازماني‌ ناشي‌ از گوناگوني‌ در تجربيات‌ جامعه‌پذيري‌ است. فرهنگ هاي‌ سازماني‌ برخلاف‌ فرهنگ‌ ملي‌ ازطريق‌ حضور افراد در محل‌ كار، كسب‌ مي‌شوند. فرهنگ‌ ملي‌ همچون‌ كوه‌ يخي‌ است‌ كه‌ نوك‌ آن‌ ممكن‌ است‌ در اثر حرارت‌ آب‌ شود اما بخش‌ زيرين‌ آن‌ دست‌ نخورده‌ باقي‌ مي‌ماند.

‌درمورد فرهنگ‌ سازماني‌ تعاريف‌ متعددي‌ ارائه‌ شده‌ است‌ كه‌ به‌ مواردي‌ از آنها اشاره‌ مي‌شود:

 استيفن‌ رابينز  مي‌گويد: افراد از نظر شخصيت‌ داراي‌ نوعي‌ ثبات‌ رويه‌ هستند كه‌ مي‌توان‌ براساس‌ آن‌ نوع‌ نگرش‌ و رفتار آنها را پيش‌بيني‌ كرد. سازمان‌ هم‌ مانند انسان‌ داراي‌ ويژگي هايي‌ است‌ كه‌ اين‌ ويژگي ها مي‌توانند به‌ صورت‌ صميمي، خلاق، نوآور يا محافظه‌ كار باشند. براساس‌ همين‌ ويژگي ها مي‌توان‌ نگرش ها و رفتارهاي‌ كساني‌ را كه‌ درون‌ اين‌ سازمان ها هستند، پيش‌بيني‌ كرد. مقصود اين‌ است‌ كه‌ مي‌خواهيم‌ بگوئيم‌ در سازمان‌ يك‌ متغير سيستمي‌ وجود دارد و آن‌ پديده‌ را نمي‌توان‌ به‌ راحتي‌ تعريف‌ كرد ولي‌ به ‌طور حتم‌ وجود دارد و افراد براي‌ معرفي‌ سازمان‌ از اصطلاحات، عبارات‌ و كلمه ‌هاي‌ مشابه‌ استفاده‌ مي‌كنند، ما اين‌ متغير را فرهنگ‌ سازماني‌ مي‌ناميم .رابينز در يك‌ تعريف‌ ديگر، فرهنگ‌ سازماني‌ را نظام‌ معاني‌ مشتركي‌ مي‌داند كه‌ به‌وسيله‌ اعضاي‌ سازمان‌ حفظ‌ و به‌ تمايز سازمان‌ از سازمان هاي‌ ديگر منجر مي‌شود .

جرج‌ گردن ،  نيز فرهنگ‌ سازماني‌ را نظام‌ فرضيات‌ و ارزش هاي‌ مشتركي‌ مي‌خواند كه‌ به‌طور گسترده‌ رعايت‌ مي‌شود و به‌ الگوي‌ رفتار خاصي‌ منجر مي‌شود . استانلي‌ ديويس، فرهنگ‌ سازماني‌ را الگوي‌ ارزش ها و باورهاي‌ مشتركي‌ مي‌شمارد كه‌ به‌ اعضاي‌ يك‌ نهاد معني‌ و مفهوم‌ مي‌بخشد. آشكاناساي،  فرهنگ سازماني را قسمتي از محيط داخلي سازمان توصيف مي كند كه در حقيقت مجموعه تعهدات، اعتقادات و ارزش هاي مشترك بين اعضاي سازمان است و براي راهنمائي كاركنان در انجام وظايف مورد استفاده واقع مي شود. در تعريفي ديگر به زعم كي و وي، فرهنگ سازماني عنصري است كه از يك طرف پيوند دهنده اجزاي داخلي سازمان بوده و از سوي ديگر، عامل تفكيك كننده سازمان از سازمان هاي ديگر است.

منبع

قلندر،مجتبی(1391)، تأثیر ابعاد فرهنگی هافستد بر رفتار شهروندی سازمان،پایان نامه کارشناسی ارشد،مدیریت دولتی، دانشكده مدیریت و حسابداری

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0