تعریف سلامت روان
بحث درباره سلامتي و بيماري مدتهاست كه توجه پژوهشگران را به خود مشغول كرده است و شايد هيچ موضوعي به اندازه سلامتي ، ذهن انسان را به خود مشغول نكرده باشد. جاي تعجب هم نيست چون زندگي و رفاه مردم تا حد زيادي به حالات جسمي و رواني آنها وابسته است. بيماري هاي رواني از بدو پيدايش بشر وجود داشته، هيچ فردي در مقابل آن مصونيت ندارد و خطري است كه بشر را مرتبا تهديد مي كند.
خوشبختانه نهضت بهداشت رواني در نيم قرن اخير افكار غلط وخرافات را در مورد بيماري هاي رواني كنار گذاشته و نشان داده كه اگر اين بيماري ها را مانند ساير بيماري ها زود تشخيص داده و درمان كنيم به همان نسبت از مزمن شدن وعوارض آن كاسته خواهد شد. بيماري هاي رواني مانند ساير بيماري ها قابل درمان و پيشگيري هستند ودر صورتي كه ريشه كن نشوند مانند علف هرز رشد مي كنند .
رشد سريع جمعيت، شهر نشيني، تغيير عادات و رسوم سنتي و… باعث بروز روز افزون استرس ها و مسائل رواني، اجتماعي وشيوع بالاي اختلالات شده كه اين اختلالات آثار سوء اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و خانوادگی باعث شده كه مسئولان ومردم به بهداشت رواني توجه پيدا كنند .
براساس تعريف سازمان بهداشت جهاني، سلامت عبارت است از: “رفاه كامل جسماني ، رواني و اجتماعي ونه بيماري يا ناتواني” با اين كه تاكيد هر سه بعد سلامتي لازم ومكمل يكديگرند ، هيچ دليل وتوجيه علمي، اخلاقي، اجتماعي وجود ندارد كه يكي از ابعاد بر ديگري ارجحيت داشته و ابعاد ديگر از آن جمله بهداشت رواني ناميده گرفته شود .
سازمان بهداشت جهاني، سلامت رواني را قابليت ايجاد ارتباط موزون وهماهنگ با ديگران ، توانايي در تغيير و اصلاح محيط اجتماعي و حل مناسب و منطقي تضادهاي غريزي و تمايلات شخصي، به طوري كه فرد بتواند از مجموعه تضادها تركيبي متعادل به وجود آورد، مي داند طبق تعريفي كه اين سازمان ارائه مي دهد، وظيفه اصلي بهداشت رواني تامين سلامت روان است تا به مدد آن بتوان قوا واستعداد هاي رواني را پرورش داد. در واقع بهداشت رواني مبتني بر سه پايه است :
- حفظ و تامين سلامت روان
- ريشه كن ساختن عوامل بيماري زا و پيشگيري از ابتلا به بيماري هاي رواني
- ايجاد زمينه مساعد براي رشد و شكفتن شخصيت و استعدادها تا حداكثر ظرفيت نهفته در آنها .
روانكاوان و طرفداران فرضيه هاي روانكاوي (روان تحليل) از شخصيت ايده آل صحبت مي كنند وخود را ميانجي بين خواسته هاي نهاد و كنترل و مواخذه فرا خود مي دانند و بهنجاري را ميانجيگري صحيح و منطقي بين دو قدرت “نهاد” و “فرا خود” عنوان مي كنند.روان كاوان درمراحل مختلف رشد رواني و عملكرد صحيح و خالي از تعارف ايگو، استفاده از مكانيزمهاي دفاعي سازنده درضربه ها و فشارهاي شديد را دليل سلامت و تعادل روان مي دانند.
لوينسون وهمكاران، سلامتي روان را اين طور تعريف كرده اند : “سلامت روان عبارت است از اين كه فرد چه احساسي نسبت به خود، دنياي اطراف، محل زندگي و اطرافيان دارد ومخصوصا با توجه به مسئوليتي كه در مقابل ديگران دارد، چگونگي سازش وي با درآمد خود و شناخت موقعيت مكاني و زماني خويشتن حائز اهميت است .كارل مننجر، مي گويد : سلامت روان عبارت است از سازش فرد با جهان اطرافش در حداكثر امكان بطوري كه باعث شادي و برداشت مفيد و موثر او به طور كامل شود. .
طبق تعريف واتسون، موسس مكتب رفتار گرايي «رفتار عادي نمودار شخصيت انسان سالم است كه موجب سازگاري او با محيط ودر نتيجه نيازهاي اصلي وضروري او مي شود. پاولف معتقد است كه رفتار عادي،رفتاري است متعادل كه به خوبي مي_ تواند در مقابل استرس ها مقاومت كند .تعريف گنيز برگ، در مورد بهداشت رواني عبارت است از : تسلط و مهارت در ارتباط صحيح با محيط بخصوص در سه فضاي مهم زندگي، عشق، كار، تفريح . سلامت روان عبارت است از حالتي از بهزيستي و اين احساس در فرد كه مي تواند با جامعه كنار بيايد و موقعيت هاي شخصي و ويژگي هاي اجتماعي براي او رضايت بخش است .
از تعاريف فوق چنين استنباط مي شود كه بهداشت رواني ، علمي است براي بهزيستي و رفاه اجتماعي كه تمام زواياي زندگي از محيط خانه گرفته تا مدرسه، دانشگاه، محيط كار و نظاير آن را دربرمي گيرد. در بهداشت رواني آنچه بيش از همه مورد نظر است احترام به شخصيت و حيثيت انساني است و تا هنگامي كه حيثيت و شخصيت فرد برقرار نشود سلامت فكر و تعادل روان و بهبود در روابط انساني معني و مفهومي نخواهد داشت. روي اين اصل بهداشت رواني را دانش يا هنري مي دانند كه به افراد كمك مي كند كه با ايجاد روش هاي صحيح رواني و عاطفي بتوانند با محيط خود سازگاري حاصل نموده و براي حل مشكلات از راههاي مطلوب اقدام نمايند.
بهداشت روان نه تنها نبود بيماري رواني را در نظر دارد، بلكه به سطحي از عملكرد معتقد است كه فرد با خود و سبك زندگيش آسوده و بدون مشكل باشد. در واقع تصور بر اين است كه فرد بايد بر زندگيش مسلط باشد و فقط در چنين حالتي است كه مي توان آن قسمت هايي را كه درباره خود يا زندگيش مساله ساز است تغيير دهد .
در سال 1959 يهودا، مواردي را براي تعريف سلامت رواني ارائه كرد :
الف / نگرش مثبت به خود ب/ ميزان رشد، تحول و خود شكوفايي
ج/ عملكرد رواني يكپارچه د/ خود مختاري يا استقلال شخصي
ه/ درك صحيح از واقعيت و/ تسلط بر محيط
از نظر اسميت همه اين موارد، مفاهيم اصلي يكساني را در برداشتند، بنابراين وي پيشنهاد كرد به جاي برشمردن اين گونه موارد بهتر است ابعاد بهداشت رواني براساس اصول زير انتخاب شود :
- نشان دادن ارزش هاي مثبت بشري
- داشتن قابليت اندازه گيري و تشخيص
- داشتن ارتباط با نظريه شخصيت
در مرتبط بودن با بافت هاي اجتماعي كه براي آن تعريف و مشخص شده اند. امروز مفهوم كنارآمدن به منزله ملاك سلامت رواني به نوشته هاي رشته هاي تخصصي گوناگون بهداشت رواني راه يافته است .
منبع
ترابی،زهرا(1399)، سبک های دلبستگی و سبک های هویت با سلامت روان و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی عمومی،دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره)
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید