تعریف ازدواج

ازدواج به عنوان یکی از رویدادهای مهم مرحله انتقال به بزرگسالی مقولهای بسیار پیچیده است. شروع مطالعه علمی و دقیق در این مورد به سال 1930 بر میگردد، که بطور گسترده تر در سال 1950 تغییراتی عمیق در پروژهشهای مربوط به آن صورت گرفت. اولین تحقیق منتشر شده در مورد روانشناسی ازدواج اثرترمن و همکارانش،  بود. آنها تلاش کردند به این سؤال پاسخ دهند که چه تفاوتهایی میتواند بین ازدواج موفق و ناموفق باشد؟ازدواج پیوند طبیعت با همه سادگی و عینیت آن و فرهنگ با همه پیچیدگی و ذهنیتش می باشد. ازدواج زن و مرد، منشاء تشکیل خانواده به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی است و در واقع یکی از پیچیده ترین روابط اجتماعی میان دو جنس مخالف در جهان طبیعت می باشد که دارای ابعاد و پیامدهای زیستی، روانی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و حتی سیاسی است و از منظر علوم مختلف نظیر روان شناسی، جامعه شناسی، انسان شناسی، جمعیت شناسی و … قابل مطالعه و بررسی می باشد.

ازدواج آثار مستقیم و غیر مستقیمی را بر زندگی فردی و اجتماعی افراد بر جای می گذارد؛ هرچند که پدیده ازدواج نیز متقابلاً بر جامعه و فرد تأثیرگذار است. ازدواج از جنبه جامعه شناختی، دارای ساختار، ماهیت، کارکرد و پیامدهای اجتماعی پیش بینی شده و پیش بینی نشدة مثبت یا منفی، آسیب زدا یا آسیب زا است که کنش و واکنش اجتماعی اعضای جامعه و ساختارهای اجتماعی را متأثر می سازد، خصوصاً پیامدهای نامطلوب ازدواج های غیراصولی، از یک سو ساختار، ماهیت و کارکردهای خانواده را در طول زمان دچار تغییر و تحول می سازد و از سوی دیگر ارزش های محوری جامعه به ویژه امنیت اجتماعی و اخلاقی را تحت الشعاع قرار می دهد.

نگرش و دیدگاه نسبت به  ازدواج  به عنوان یک  واقعیت اجتماعی ، تحت تاثیر فرهنگ و نقش و موقعیتی است که در آن به سر می بریم. طبق بینش جامعه شناختی  واقعیت هرگز به ما نمی گوید که چیست، بلکه انسان ها باید واقعیت را آن گونه که هست، تفسیر کنند و آن تفسیر با فرهنگی که ما برای راهنمایی خود به کار می بریم آغاز می گردد. هرچند فرهنگ نیز به نوبه خود از گروه های ما و از جامعه ما ناشی می شود. دیدگاه فرد نسبت به ازدواج تابع فرهنگی است که به آن تعلق دارد، همچنین ملهم از موضع و جایگاه فرد در جامعه است. به عبارت دیگر برخی باورهای فرد، ناشی از تأثیر فرهنگ و جامعه ای است که در آن زندگی می کند، مانند نقش مرد یا زن بودن، مثلاً واقعیتی به نام زن بودن به مفهوم یاد گرفتن اندیشیدن مانند یک زن است، یعنی اعتقاد به اینکه عاطفه، حیا، صبر، بردباری، گذشت، خانه داری، بچه داری و مادری، کنش های ضروری برای یک زندگی خوب و رضایت بخش است و مرد بودن نیز به مفهوم یاد گرفتن  اندیشیدن مانند یک مرد  است، یعنی باور داشتن به اینکه نان آوری، سرپرستی خانواده، احساسی نبودن، تلاش برای کسب معاش، اعتبار اجتماعی، لازمة یک زندگی خوب و سعادتمندانه است.

  تعریف ازدواج

در فرهنگ معین  ازدواج رابطه ای حقوقی است که برای همیشه یا مدتی معین، به وسیله عقد مخصوص بین زن و مرد حاصل شده و به آنها حق می دهد که از یکدیگر تمتع جنسی ببرند. در تعریفی دیگر ازدواج و زندگی زناشویی یک پدیده طبیعی قراردادی است . همچنین برخی ازدواج را فرآیندی از کنش متقابل بین یک مرد و یک زن؛ برخوردی دراماتیک بین فرهنگ ؛ قواعد اجتماعی  و طبیعت ؛ کشش جنسی  و پیوندی دائمی میان دو جنس مخالف می دانند که در یک چارچوب رسمی و قانونی مجاز به برقراری مناسبات جنسی می شوند.در تعریف دیگر، ازدواج به عنوان یک نهاد و کانون اجتماعی ملهم از سه منبع قانون، عقاید اجتماعی و اعتقادات مذهبی بوده و مبتنی بر شش نکته است:

  • ازدواج یک انتخاب شخصی آزاد است که بر پایة عشق استوار می گردد؛
  • بلوغ و استقلال یک نیاز مسلم برای اقدام به ازدواج است؛
  • ازدواج، ارتباطی بین دو جنس مخالف است؛
  • در یک زندگی مشترک، مرد سرپرست بوده، تأمین معاش و محافظت از خانواده را بر عهده دارد؛
  • وفاداری جنسی و تک همسری، انتظارات یک ازدواج می باشند؛
  • ازدواج به طور طبیعی با تولد فرزندان همراه است.

منبع

چهری،پروین(1394)، رابطه تعارض زناشویی با نگرش دختران به ازدواج،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0