تعريف معنويت

معنويت يك مفهوم مهم است كه تعريف آن مشكل است. ميلر و توسن، معنويت را نوعي ويژگي تعريف مي كنند كه ضرورتا مذهب را در بطن خود ندارد و از سه حوزه تشكيل مي شود: عمل (دعا، مراقبه و غيره ) عقايد (اخلاقي ارزشي، خدايي عروج) و تجربه فردي. كلمه معنويت از لغت لاتين spritulityبه معناي جان زندگي مي آيد. روح ممكن است به نيروي سر زندگي حيات تعريف شود كه با مظاهري از جان ، قدرت، شجاعت ارايه مي شود. همچنين معنويت به عنوان گنجايش و تمايل تعريف مي شود كه فطري بوده و در همه انسان ها بي همتا است .

اين تمايل معنوي فرد را به سمت دانش، عشق، معني، صلح، اميد، عروج يا تعالي،  اتكال، رحمانيت، نيكي و كمال هدايت مي كند. معنويت از ديد گاه هاي گوناگوني بررسي مي شود. ديدگاه هاي عمده معنويت شامل رواني، مذهبي و فرافردي مي باشد. كوئينگ و همكارانش معتقدند معنويت عبارت است از جستجو و مطالبه شخصي جهت درك و فهم پاسخ سوالاتي درباره ي زندگي، معنا و ارتباط با نيروي متعالي، كه ممكن است منجر به رشد آيين هاي مذهبي و رشد جامعه بشود يا نشود.

در بسياري از تحقيقات رايج در ادبيات پژوهش معنويت را با استفاده از يك يا دو عنصر از عناصر شناخت و درك هدف، حس پيوند با خود، ديگران و طبيعت يا خداوند و در نهايت اعتقاد به جوهري عظيم تر و والاتر، توصيف مي كنند.فعاليت ها يا مناسكي كه به زندگي افراد معنا و ارزش مي بخشد. زير بناي بسياري از اين تحقيقات، اين فرضيه است كه فعاليت هاي فطري و دروني بشر تلاشي براي درك معناي خويش ، دنياي اطرافش و برقرار كردن ارتباط با آن است .

مولفه هاي معنويت

مولفه هاي تعالي معنوي، عبارتند از:

  • حسن پيوند: عقيده به اين كه فرد بخشي از جامعه بزرگ بشري است و تداوم و هماهنگي زندگي نقش حياتي دارد.
  • جهان شمولي: اعتقاد به ماهيت توام با وحدت زندگي.
  • تحقق دعا: احساس لذت و خشنودي در نتيجه رويارويي شخصي با يك حقيقت متعالي است و جنبه هاي ديگري هستند كه نياز به كاوش بيشتري دارند.
  • تحمل تناقضات:توانايي زندگي كردن با ناپايداري ها و تناقضات در زندگي شخصي و تفكر درباره ي امور با معيار(هم اين و هم آن به جاي يااين يا آن ).
  • عدم قضاوت: توانايي پذيرش ديگران همان گونه كه هستند و حساسيت نسبت به نيازها و درد هاي ديگران. وجود سپاسگذاري، كه حس دروني شگفتي و سپاس به خاطر همه خصلت هاي مشترك و منحصر به فرد در زندگي خود است .

پژوهش الكينز و همكاران، براساس چند پيش فرض بنا شده است:

  1. چيزي تحت عنوان بعد معنوي وجود دارد.
  2. معنويت يك پديده ي انساني است و به صورت قابليت و ظرفيت در همه ي مردم وجود دارد.
  3. معنويت مترادف با مذهبي بودن نيست.
  4. معنويت قابل تعريف تشريح و اندازه گيري است. آنها در تلاش براي شناخت گسترده تر معنويت، ادبيات مربوط به معنويت را مطالعه كرده و از بررسي اجزاي تشكيل دهنده ي معنويت دريافتند كه معنويت شامل نه خصوصيت اساسي است.

در واقع آنها پديده ي معنويت را داراي يك ساختار چند بعدي مي دانند كه شامل نه بخش عمده مي شود:

  1. بعد روحاني يا فرامادي كه به عنوان خداي مشخص فرد، خود فراتر يا بعد فرامادي تجربه مي شود.
  2. معنا و هدف در زندگي : به اين معنا كه خلاء  وجودي را مي توان با زندگي معنادار پر كرد.
  3. داشتن رسالت در زندگي: فرد معنوي نوعي احساس وظيفه و تعهد دارد.
  4. تقدس زندگي : فرد معنوي مي تواند تجربه هايي نظير حيرت و اعجاب تحسين و شگفتي و را حتي در موقعيت هاي غير مذهبي نيز داشته باشد. و ديگر اينكه سراسر زندگي مقدس است.
  5. اهميت ندادن به ارزش هاي مادي: رضايت نهايي را نه در ماديات بلكه در مسائل معنوي و روحي مي توان يافت.
  6. نوع دوستي كه به معناي تحت تاثير درد و رنج ديگران قرار گرفتن.
  7. ايده آليسم يا آرمان گرايي: فرد جهاني بهتر را در ذهن به تصوير مي كشد و تمايل دارد كه اين آرمان را برآورده سازد.
  8. آگاهي از تراژديك درد مصيبت و مرگ قسمتي از زندگي هستند و به آن رنگ و روح مي بخشند.
  9. ثمرات معنويت ك معنوي بودن واقعي موجب تغيير همه ي جنبه هاي بودن و نحوه ي زيستن مي شود .

نظريه هاي رشد مذهبي

تجربه هاي مربوط به رشد ايمان بسيار زود در زندگي ما آغاز مي شوند، و تصور بر اين بوده است كه در رويش مذهبي مراحل مشخصي وجود دارند. كه در اينجا به بررسي نظريه آلپورت كه اين كار را به شكلي كلي انجام داد و به بررسي چند موضع نظري مهم و نظام مند تر، در اين مورد مي پردازيم.

رويكرد رشد مذهبي آلپورت: آلپورت معتقد بود كه خود پرستي كودكان در سال هاي قبل از بلوغ ناگزير به سرخوردگي و ناكامي مي انجامد . اين فرايند با چيزهايي از قبيل مرگ حيوان دست آموز يا محروميت از مواهب مادي آغاز مي شود و در نهايت به تجديد نظر در انديشه هاي مربوط به عنايت الهي ختم مي گردد . به مرور زمان كودكان  بزرگ تر جنبه هاي انتزاعي تر دين داري را كم كم درك مي كنند و ديگر نياز ندارند كه هر چيزي را در قالب هاي ملموس تر بگنجانند. كم كم با “درون گروه” يعني گروه ديني خودشان نيز هماهنگ مي شوند. تحليل آلپورت در قياس با نظريه هاي رشد كه مراحل مشخصي را در نظر مي گيرند كمي دور از نظام مندي است به علاوه در سنجش آراي وي پژوهش كمي صورت گرفته است.

مراحل رشد مذهبي پياژه :  ژان پياژه كه چهره اي مهم در روان شناسي رشدي است معتقد بود كه شيوه تفكر كودكان درباره جهان خود هرچه بزرگ تر شوند، به نحوي نظام مند تغيير مي كند. اگرچه پيشنهاد هاي پياژه خالي از ايراد نبوده است. يكي از مهم ترين نتايج مراحل رشد شناختي او پذيرش اين نكته است كه كودكان، بزرگسالان كوچك نيستند و نمي توانند مثل بزرگسالان فكر كنند. اين امر نتايج مهمي براي رشد مذهبي داردمثلا نشان مي دهد كه كودكان به لحاظ شناختي قادر به درك مفاهيم انتزاعي و پيچيده نيستند.

مراحل رشد اخلاقي كولبرگ:  كولبرگ كوشيد تا مراحل شناختي را كه اساس رشد تفكر اخلاقي است،  مشخص كند. در يك سلسله بررسي ها وي از مردم مي پرسيد كه در باب محظورات اخلاقي مختلف چه مي انديشند. شايد انتظار رود كه مفهوم سازي كولبرگ در مورد رشد اخلاقي،  پيوند نزديكي با رويش مذهبي داشته باشد، يا رشد مذهبي مستقيما بر پيدايش اخلاق تاثير گذارد و احتمالا آن را تعيين كند. كولبرگ صريحا بر آن بود كه رشد اخلاقي و مذهبي كاملا از هم جدا هستند.

مراحل رشد ايمان از نظر فاولر: جيمز فاولر، بر آن است كه ايمان مذهبي فردي در فرايندي مرحله اي، شبيه آنچه پياژه براي رشد شناختي و كولبرگ براي رويش اخلاقي توصيف كرده اند، روي مي دهد. ايمان تجربه انساني پويا و عامي دانسته شده است كه شامل دين مي شود، اما نه محدود به آن و نه با آن يكسان است. يعني هر چند استفاده فاولر از اصطلاح ايمان با دين نهادينه هم پوشي دارد، اين دو تا تا حدي هم مستقل هستند. مراحل ايمان از نظر فاولر شامل ايمان آغازين، اسطوره اي، تركيبي قراردادي، تفردي متفكرانه، عاطفي، كليت بخش مي باشد. تحليل وي به لحاظ آرا و انديشه ها غني است و چارچوبي براي كار تجربي فراهم مي آورد و مي تواند به فهم ما از اينكه مذهبي بودن چيست كمك كند

رويكردي يگانه به رشد مذهبي : هلموت رايش، كوشيده است كه شله قلم كار رويكردهاي نظري و تجربي گوناگون را درباره بررسي رشد مذهبي خلاصه كند. افزون بر اين كوشيده است تا بين ميزان سختي و نرمي نظريه هاي مرحله اي فرق بگذارد. كاررايش، كمكي قابل ملاحظه است به تعيين عناصر مشترك در نظريه ها و تحقيقات تجربي مختلف،ارزيابي انتقادي،تلفيق نظريه ها وتوجه به لزوم شفافسازي ونوعي استاندارد سازي درواژگان ورويكردها مي باشد .

منبع

اسماعیل زاده،فاطمه(1392)،نگرش مذهبی باکاهش تعارضات زنانشویی درزنان، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه علامه طباطبایی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0