تعريف فرهنگ ومبانی آن
فرهنگ در زبان فارسي معني مختلفي دارد كه مهمترين آنها ادب، تربيت، دانش، مجموعه آداب و رسوم، علوم ، معارف و هنرهاي يك جامعه است. از ديدگاه علمي تعاريف متعدد و متنوعي از فرهنگ ارائه گرديده كه در ذيل به برخي از آنها اشاره مي شود :
به عقيده هافستد فرهنگ عبارت است از : انديشه مشترك اعضاي يك گروه يا طبقه كه آنها را از ديگر گروهها مجزا مي كند و در جايي ديگر، فرهنگ به صورت مجموعه اي از الگوهاي رفتار اجتماعي، هنرها، اعتقادات، رسوم و ساير محصولات انسان ويژگيهاي فكري يك جامعه يا ملت تعريف مي شود .
گروبر و كلوكهان مي گويد: در حالي كه بيش از يكصد و پنجاه تعريف براي فرهنگ بر شمرده اند سرانجام تركيبي به اين شرح پديد آورده اند: فرهنگ دربر گيرنده الگوهاي آشكار و پوشيده اي از رفتار و براي رفتار است كه از راه نمادها كه دستاورد نمايان گروههاي انساني است. آموخته مي شود و انتقال مي يابد .تخمين زده مي شود كه از فرهنگ تا كنون حدود چهارصد نوع تعريف ارائه شده باشد. اما تعاريف مشتركي را مي توان يافت كه حالت ساده تري داشته و قابل فهم تر هستند كه در زير به آنها اشاره مي شود :
استانلي ديوس معتقد است انسانهايي كه در يك نظام اجتماعي كوچك يا بزرگ زندگي مي كنند داراي باورها، اعتقادات، ارزشها، سنتهاو هنجارهاي مشتركي هستند كه در مجموع، فرهنگ آن نظام اجتماعي را تشكيل مي دهد. فرهنگ را مي توان توافق ميان اعضاي جامعه درباره ويژگيهاي مشتركي كه بر فرد، گروه و سازمان و تعامل آنها در يك محيط باز تاثير مي گذارد تعريف كرد . از مجموع اوصاف و تعاريف فرهنگ، ويژگي هاي عمده ذيل را مي توان استنباط كرد:
- فرهنگ پديده اي است كه بين همه ي افراد يا بيشتر آنها در گروههاي اجتماعي مشترك است.
- فرهنگ پديده ايي است كه طريق اخلاقيات ، قوانين و سنتها رفتار انسانها را شكل مي دهد و درك افراد از جهان را سازماندهي مي كند.
سطوح فرهنگ ازنظر ادگارد شاین
فرهنگ بعنوان ارزشهاي مشترك: ارزشها عبارت از ادراك مشترك از امور مطلوب هستند انعكاسهاي از فرضهاي اصلي فرهنگ بوده، در سطح تجربه و تحليل پايين تر ، يعني پايين تر از فرضهاي ضمني قرار دارند ارزشها غالبا تعيين مي كنند كه اعضاء چه كار بايد بكنند چه كار نبايد بكنند تا سازمان موفق باشند. فرهنگ بعنوان هنجارهاي مشترك: درست در مقابل مفهوم ذهني فرهنگ بعنوان مجموعه اي از فرضهاي ضمني ، يا حتي ارزشهاي مشترك يك ديدگاه عيني تر از فرهنگ بااستفاده از هنجارهاي رفتاري بعنوان عناصر اساسي فرهنگ ظاهر مي شوند هنجارها معمولاً انتظارات غير رسمي و نوشته نشده اي هستند كه درست در سطح، قبل تجربه رخ مي دهند هنجارها مستقيماً در رفتار تاثير مي كنند آنها خيلي قابل مشاهده تر از ارزشها يا فرضهاي ضمني هستند در نتيجه براي كمك به درك مردم از جنبه هاي فرهنگي زندگي سازماني ابزار عيني تري فراهم مي كنند هنجارها همچنين به وسيله تشريفاتي كه مثالهاي قابل رويت و موثر از اهداف اصلي سازمان تهيه مي كنند به افراد شركت كننده در آن انتقال مي يابند .
فصل مشتركي كه از تعاريف فرهنگ مي توان استخراج نمود تعريفي است كه كارگروه مهندسي فرهنگي شوراي عالي انقلاب فرهنگي ارائه داده است كه فرهنگ عبارت است از: نظام واژه اي است از باورها و مضروضات اساسي، ارزش ها، آداب و الگوهاي رفتاري ريشه دار و ديرپا و نمادها و مصنوعات كه ادراكات، رفتارها و مناسبات جامعه را جهت و شكل مي دهد و هويت آن را مي سازد.
منبع
مودب نیا، مطهره(1392)، تحلیل فرهنگ سازمانی ورابطه آن با اخلاق حرفه ای، پایان نامه کارشناسی ارشد ، علوم تربیتی تحقیقات آموزشی،دانشگاه سیستان بلوچستان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید