تعريف دلبستگي

دلبستگي در لغت به حالت و كيفيت دلبسته، محبت، علاقه و عشق گفته مي شود. البته يعني عاشق ، دلباخته و داراي تعلق و دل بستن به كسي يا چيزي به معناي علاقمند شدن به او و محبت يافتن نسبت به وي است . تحقيقات نشان مي دهند كه در دلبستگي دو بعد وجود دارد: بعد شناختي- عاطفي و بعد رفتاري، كه اولي به معناي كيفيت عواطف نسبت به چهره دلبستگي است و دومي به بهره گرفتن از حمايت و مجاورت از شخص مورد نظر مربوط مي شود. هرچه شخص از كودكي به سوي بزرگسالي حركت مي كند، بعد شناختي- عاطفي اهميت بيشتري مي يابد .

بطور كلي دلبستگي را مي توان جو هيجاني حاكم بر روابط كودك با مراقبش تعريف كرد. اين كه كودك مراقب خود را كه معمولاً مادر اوست، مي جويد و به او مي چسبد ، مويد وجود دلبستگي ميان آنهاست. نوزادان معمولاً تا پايان ماه اول عمر خود شروع به نشان دادن چنين رفتاري مي كنند و اين رفتار براي تسريع نزديكي به فرد مطلوب طراحي شده است.پيوند را گاه مترادف با دلبستگي به كار مي برند در حالي كه اين دو پديده متفاوت هستند. پيوند به احساس مادر درباره نوزادش مربوط است و با دلبستگي فرق دارد. مادر به طور طبيعي نوزاد را منبع احساس امنيت تلقي نمي كند و به او تكيه نمي كند، در حالي كه در دلبستگي چنين است.

منظور از دلبستگي برقراري پيوند عاطفي و رابطه اي نزديك با افراد خاص و احساس ايمني بيشتر در حضور اين افراد است .بالبي، دلبستگي را پيوندي عاطفي مي داند كه كاركردهاي تكاملي و بيولوژيكي دارد و موجب بقاي كودك مي شود .دلبستگي عبارت است از پيوند عاطفي عميقي كه با افراد خاص در زندگي خود برقرار مي كنيم، طوري كه باعث مي شود وقتي با آنها تعامل مي كنيم احساس نشاط و شعف كرده و به هنگام استرس از اينكه آنها را در كنار خود داريم احساس آرامش كنيم .

دلبستگي به نظامی تنظيم كننده اطلاق مي شود و فرض بر اين است كه اين سيستم در درون فرد وجود دارد و هدف آن تنظيم رفتارهايي است كه موجب نزديك شدن و برقراري تماس با فردي متمايز و حامي است كه تكيه گاه ناميده مي شود و هدف اين نظام در فرد دلبسته از لحاظ رواني معطوف به ايجاد احساس امنيت است .

نظریه های دلبستگی

نظریه دلبستگی بر این باور است که دلبستگی پیوندی جهان شمول است و در تمام انسان ها وجود دارد. بدین معنی که انسان ها تحت تاثیر پیوند های دلبستگی شان هستند.نظريه دلبستگي بسيار گسترده تر ازآن دركي كه مردم نسبت به آن دارند است. اين نظريه دو جزء اصلي دارد:

  • بخش هنجاري كه براي توضيح مدل، الگوهاي معمولي رفتار وابسته به نوع و مراحل رشد كه تقريبا در بين همه انسان ها شبيه به هم است، تلاش می کند.
  • بخش تفاوتهای فردی غيرهنجاري، كه براي توضيح ثبات ، انحراف هاي نظام دار از مدل الگوهاي رفتاري و مراحل ، تلاش می کند .

نظریه یادگیری اجتماعی

اين دانشمندان نيز فرض را بر اين گذاشته اند كه گرسنگي،تشنگي و درد غرايزي هستند كه كودكان را به عمل وامي دارند. آنچه نيازهاي زيست شناختي كودكي را ارضا مي كند يعني سايق را كاهش مي دهدتقويت كننده اوليه ناميده مي شود. مثلا غذا براي كودك گرسنه تقويت كننده اوليه محسوب مي شود. افراد و اشيايي كه به هنگام كاهش سائقي حضور دارند، از طريق تداعي با تقويت كننده اوليه، تقويت كننده ثانويه مي شوند. مادر كودك به عنوان منشا هميشگي تامين غذا و آسايش ، تقويت كننده ثانويه مهمي محسوب مي شود. بنابراين، كودك نه فقط به هنگام گرسنگي و درد به دنبال اوست، بلكه درمواقع بسيار ديگري نيز وابستگي عمومي خود را به او نشان مي دهد. نظريه پردازان يادگيري اجتماعي فرض بر اين دارند كه شدت وابستگي كودك به مادر بستگي دارد، به اين كه مادر تا چه حد نيازهاي كودك را تامين كند. يعني مادر تا چه اندازه وجودش با لذت و كاهش درد و ناراحتي همراه است .

  نظریه رفتار گرایی

رفتارنگران معتقدند شخصي كه كودك را تغذيه مي كند چهره اصلي دلبستگي مي شود. آنها بر اين باورند كه مراقبت كننده يك تقويت كننده شرطي مي شود، نوزاد يك پاسخ بازتاب غريزي به تغذيه شدن دارد. او لذت را تجربه مي كند و مراقبت كننده را با اين لذت مرتبط مي كند. اين احساس به حس لذت بردن از تمامي موقعيت هايي كه مراقبت كننده به وي نزديك مي شود، تعميم پيدا مي كند. نظريه هاي يادگيري امريكايي تحت تاثير ديدگاه لامارك در زيست شناسي، ارگانيزم را بي نهايت انعطاف پذير مي دانند و بر اين باورند كه ساختارهاي دروني نامتغير يا ساختهاي دروني كه بتوانند مقاومت كنند يا حتي يك تعامل موثر با محيط برقرار سازند وجود ندارد.

نظريه پردازان يادگيري بر اين واقعيت تاكيد دارند كه فرايند دلبستگي يك راه دوطرفه است و به رابطه رضايت بخش متقابل و تقويت هاي دوجانبه وابسته است. مادر رضايت خود را در پايان دادن به فريادهاي بچه پيدا مي كند و در نتيجه خود را نيز آرام مي كند، كودك با لبخندها و غان وغون كردن هاي خود به كساني كه او را آرام مي كنند پاداش مي دهد. رفتارهاي دلبستگي كودك بسيار موثر است، زيرا موجب مي شود كه فرايندهاي دلبستگي بين او و والدين به جريان بيفتد. اما بايد به خاطر داشته باشيم كه فرايند دلبستگي به طور خودكار انجام نمي گيرد بلكه به تدريج و در پي تعدادي مراحل به وجود مي آيد .

نظريه رفتار شناسي طبيعي

رفتار شناسان طبيعي مفهوم نقش بندان يا نگاره گيري را وارد فرايند دلبستگي كردند. آنها معتقدند كه حيوانات با كشاننده هاي فطري به دنيا آمده اند كه توانايي بالقوه زنده ماندنشان را افزايش مي دهند. يكي از اين كشاننده ها آمادگي نگاره گيري از ريخت خاص موضوع افرادي كه صداي خاص ايجاد مي كنند يا حركت مي كنند است و اين نگاره گيري به كودك اطمينان مي دهد كه مراقب كننده در مجاورت اوست . يك نگاره گيري تنها از طريق بينايي صورت نمي گيرد ، بلكه ممكن است با بوسيدن ارتباط داشته باشد ، نظير آنچه در بزها وجود دارد يا با شنيدن مرتبط باشد مانند آنچه در اردكهاست. شواهد خوبي در مورد اين امر وجود دارد كه نوزادان انسان ياد گرفته اند از ابتداي تشخيص از بوي مادرشان استفاده كنند . به طور مثال سرنوچ و پورتر، نشان داده اند كه نوزادان 12 روزه اي كه از شير مادر تغذيه نمي كنند به مانند نوزاداني كه از سينه مادر تغذيه مي كنند مي توانند بوي آغوش مادرشان را از آغوش يك غريبه متمايز كنند.

نگاره گيري داراي نتايج كوتاه مدت و بلند مدتي است كه اغلب به طور قابل ملاحظه اي با يكديگر مشابهند .از نوزاد انسان رفتارهايي سر ميزند مانند گريستن، خنديدن و … از نظر تكاملي اين الگوها از لحاظ انطباق پذيري ارزش دارند ، زيرا همين رفتارها باعث مي شود كه از كودكان مراقبت لازم به عمل آيد تا زنده بمانند.

منبع

ترابی،زهرا(1399)، سبک های دلبستگی و سبک های هویت با سلامت روان و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی عمومی،دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره)

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0