تعريف تفکر
يکي از موضوعاتي که همواره مورد توجه دانشمندان به ويژه روانشناسان و مربيان تعليم و تربيت بوده است، تفکر و ابعاد مختلف آن است. علت اصلي اين توجه، اهميت و نقش تفکر در رفتار و زندگي انسان است. بسياري از پيشرفتهاي انسان در زمينههاي آموزشي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي مديون تفکر صحيح و خلاق انسان بوده است.تعاريف مختلفي از تفکر ارائه گرديده که مهمترين آنها به شرح زير است: تفکر، جرياني است که به وسيله آن فرد کوشش ميکند تا مشکلي را بشناسد و با استفاده از تجربيات قبلي خويش، به حل آن اقدام کند. جان ديويي، فکر را عبارت از درک روابط بين پديدهها ميداند و معتقد است که تفکر سه جنبه مهم ادراک، قضاوت و تعقل يا استنتاج را شامل ميشود. تفکر شکل بسيار پيچيده رفتار انسان و عاليترين شکل فعاليت عقلي و ذهني است.به عبارت ديگر، تفکر يک فرآيند شناختي است که به وسيله رموز يا نشانهها نمايانگر اشياء و حوادث مشخص ميشود.
سولسو، معتقد است که تفکر فرآيندي است که از طريق آن يک بازنمايي ذهني جديد به وسيله تبادل اطلاعات و تعامل بين خصوصيات ذهني، قضاوت، انتزاع، استدلال و حل مسأله ايجاد ميگردد. ايسون، تفکر را فرآيند رمزي دروني ميداند که منجر به حوزهاي در شناخت ميگردد و نظام شناختي شخص متفکر را تغيير ميدهد. ويناک در کتاب ؛ روانشناسي تفکر،تفکر را چنين تعريف ميکند: تفکر سازمان دادن و تجديد سازمان در يادگيري گذشته براي استفاده از موقعيت فعلي است.به بيان سادهتر ويناک عقيده دارد تفکر، به اندوخته هاي ذهن در شاخهاي که فکر در آن لحظه، روي آن متمرکز شده رجوع ميکند، و با انجام فرآيندهاي مختلف آن را سازمان يا تجديد سازمان ميبخشد تا به هدف و نتيجه مطلوبي دست پيدا کند. شريعتمداري در کتاب ؛روانشناسي تربيتي تفکر را جرياني که در آن فرد کوشش ميکند تا مشکلي را که با آن رو به رو شده مشخص سازد و با استفاده از تجربيات قبلي خويش به حل آن اقدام کند، تعريف ميکند . يکي از انواع تفکر، تفکرانتقادي است.
تفکر انتقادي و تاريخچه
مطالعه و بررسي در باب تفکرانتقادي در طي 25 سال آخر قرن بيستم شدت يافته است. ريشه اين نوع تفکر را ميتوان تا حدود 2500 سال پيش و تا زمان سقراط رديابي کرد. سقراط به تمرکز معلمان بر پرورش مهارتهاي استدلالي يادگيرندگان تأکيد داشت .سالهاي متمادي بعد از سقراط، تفکرانتقادي آنچنان که بايد مطرح نبود تا اينکه انديشهانتقادي در دوره نوگرايی توجه روشنگران سده هجدهم از جمله کانت را به خود جلب کرد. اين مفهوم در دوره فرانوگرایی توسط افرادي همچون جان ديويي، ماکس بلک، گردون هولفيش، رابرت انيس، ليپمن، جان مک پک و پل، وارد فرايند تعليم و تربيت شد. اوايل قرن بيستم، جان ديوييبا تأکيد بر تفکر تأملي، الهام بخش مربيان در رشد دادن تفکر کودکان شد. به عقيده وي هدف اصلي آموزش به جاي حفظ کردن طوطي وار مطالب، بايد تفکر تأملي و يادگيري نحوه تفکر باشد. وي تفکر تأملي را حالتي از شک و ترديد، سردرگمي و مخمصه فکري ميدانست که به دنبال آن تفکر اتفاق ميافتد و فرد درصدد جست و جوي اطلاعاتي که آن شک را برطرف ميکند، بر ميآيد. در نهايت، با يافتن اطلاعات، سردرگمي فرد پايان مييابد. ديويي تفکر تأملي را مدنظر قراردادن فعالانه، زمينههايي که از آن حمايت ميکند و در نهايت به نتيجه گيري ميانجامد تعريف ميکرد. امروزه اکثر متخصصان، تفکر تأملي ديويي را همخوان با تفکرانتقادي ميدانند .
در خلال قرن بيستم، متخصصان به حمايت از ديدگاه ديويي مبني بر اينکه يادگيري نحوه تفکر بايد هدف اصلي آموزش باشد پرداختند و توانايي تفکر نقادانه را به عنوان هدف آموزش مورد تأکيد قراردادند .داروين از رويکرد انتقاد به مسائل تاريخ و فرهنگ و اساس بيولوژيکي پرداخت . مکتب جامعه شناسي پوپر،با طرح عقلگرايي انتقادي در حوزه روششناسي علم، با استفاده از معيار تجربه پذير بودن علم، تأييدپذيري را رد کرد و ابطالپذيري را مطرح کرد. وي مدعي بود که انتقاد هم براي رشد دانش و هم براي رشد عقلانيت ضروري است .در مجموع، ميتوان گفت ابزارها و منابع تفکرانتقادي در سايهي تاريخ تفکر مذکور، روز به روز افزايش يافته و صدها متفکر به شکل گيري و رشد تفکرانتقادي کمک کردهاند. از جمله پيشگامان توسعه تفکر انتقادي معاصر، متفکراني چون انيس، مک پک، پل، شفلر، سيگل و ليپمن مي باشند. در تفکر انتقادي، فرد نقاد شبيه مشتري اطلاعات است که علاوه برانگيزه جستجوي دلايل و مدارک، در جستجوي مهارتهاي خاص انديشيدن مي باشد که در برگيرنده تشخيص شکلهاي نادرست مباحث، توانايي تشخيص سره از نادرست و دفاع از آن ها ميباشد .تفکرانتقادي عبارت است از تفکري که در آن فرد همواره افکار و قضاوتهاي خود و ديگران را از اساس مورد ترديد و سوال قرارمي دهد و از طريق مشاهده، آزمون و سنجش کنترل شده بيطرفانه به حقيقت امور و ارزيابي دست مييابد.
تفکرانتقادي عبارت است از توانايي تفکر مستقل و تأملي و فکر کردن به شيوهاي روشن و منطقي. داشتن تفکرانتقادي به معناي مجادله يا انتقاد نسبت به ديگران نيست. بلکه نوعي مهارت است که ميتوانددر افشاء سفسطهها و استدلالهاي نادرست بکار گرفته شود. به علاوه، نقش مهمي در استدلال و تکاليف سازنده بازي ميکند. تفکرانتقادي به ما کمک ميکند تا به کسب دانش بپردازيم، نظريههاي خود را بهبود ببخشيم و به استدلال قوي دست يابيم. همچنين، ميتوان از آن براي پيشبرد فرايند کاري و ارتقاء نهادهاي اجتماعي استفاده نمود. عليرغم اجماع متخصصين و دانشمندان دربارهي اهميت توجه به تفکرانتقادي و پرورش آن، دربارهي تعريف و ماهيت تفکرانتقادي آراء متنوعي ارائه شده است . يکي از علل، آن است که تفکرانتقادي، مفهومي پيچيده است و داراي فعاليتها و فرايندهاي ذهني پيچيدهاي ميباشد. بنابراين، توصيف و اندازهگيري آن به راحتي امکانپذير نيست. دليل ديگر اين که، هر محقق با توجه به فهم فردي و نيازهاي پژوهش خويش به تعريف آن پرداخته است.
به طورمثال انجمن تفکرانتقادي .تفکر انتقادي را فرآيند نظم دادن فکورانه، مفهوم سازي فعالانه و ماهرانه، کاربست، تحليل، ترکيب، ارزيابي اطلاعات جمعآوري شده يا توليد شده به وسيلهي مشاهده، تجربه، تأمل، استدلال و يا ارتباطات به عنوان راهنما براي نظر و عمل تعريف کرده است. بر طبق ديدگاه هالپرن، تفکرانتقادي استفاده از مهارتهاي شناختي است که احتمال نتايج مطلوب را افزايش ميدهد و از آن براي توصيف تفکري که هدفمند، دليلمند و مبتني بر هدايت است، استفاده ميشود. در اين جا هدف، شامل حل مسئله، استنتاج، فرمولبندي، برآورد احتمالات و تصميمگيري ميباشد. روانشناسان روانشناختي، تفکرانتقادي را تصميمگيري و قضاوت ميدانند . تفکر انتقادي، تفکري مستدل و منطقي است که بر تصميمگيري در خصوص آنچه ميخواهيم انجام دهيم يا باور داشته باشيم، متمرکز ميشود. برونينگ، اسکورا و نوربي؛ تفکرانتقادي را استفاده از دانش، استنتاج؛ نتيجهگيري از حقايق ، تفکر قياسی و استقرايي استفاده از قوانين منطقي؛ و فراشناخت،آگاهي، خود تنظيمي ميدانند.
مؤلفه هاي تفکر انتقادي
تفکرانتقادي از دو مؤلفه تشکيل شده است: مهارتهاي شناختي و گرايشها اولين مؤلفه تفکر انتقادي شامل مهارتهاي شناختياست که شامل مهارتهاي تفکر سطح بالا، حل مسأله، فراشناخت و تفکر تاملي است. مهارتهاي سطح بالا عمدتاً بيشتر مترادف با مهارتهاي تفکرانتقادي به کار ميرود و در برخي منابع با مهارت حل مسأله ترکيب شده و در مجموع مهارتهاي شناختي را شکل ميدهند. دومين مؤلفه تفکرانتقادي يا گرايشها بيشتر شامل ابعاد عاطفي است . بعد عاطفي شامل احساسات، عواطف، نگرشها، عادات ذهني و ويژگيهاي شخصي.
مهارت هاي تفکر انتقادي
در تعريف مهارتهاي تفکرانتقادي بيشتر بر مهارتهاي شناختي افراد تأکيد ميشود. به عبارتي ديگر، يکي از عناصر اصلي تفکرانتقادي، مهارتهاي شناختي است که به کمک آنها، تفکر انتقادي عملي ميشود. به نظر فاسيونه، مهارتهاي شناختي شامل تفسير، تحليل، ارزيابي، استنباط، توضيح و خودتنظيمي هستند. در تفسير به درک و اظهار معاني يا درجه اهميت دامنهي وسيعي از تجارب، دادهها، عقايد و ملاکها پرداخته ميشود. تحليل به مشخص کردن مفاهيم، توضيحات و سؤالات مربوط ميشود. بدين ترتيب، مقاصد و نتايج واقعي اظهارات برجسته ميشوند. ارزيابي به ارزيابي شايستگي اظهارات، ادراکات، تجارب و قضاوتهاي ديگران اشاره دارد و به نقاط قوت و ضعف تفسيرها و همچنين، شايستگي منابع اطلاعاتي آنها ميپردازد.
استنباط به معناي تشخيص دادن عناصر و شواهد مطمئن براي نتيجه گيري است. توضيح يعني، توانايي بيان اينکه چگونه به يک قضاوت دست مييابيم و چگونه مي توانيم يک راه حل متقاعد کننده ارائه کنيم. خودتنظيمي، اشاره به خودآگاهي و کنترل فعاليت شناختي دارد که در يک فعاليت مورد استفاده قرار ميگيرد. بایر، مهارتهاي تفکرانتقادي را به شرح روبرو بيان ميکند: تشخيص بين واقعههاي قابل اثبات و داعيههاي ذهني، تشخيص اطلاعات، ادعاها و استدلالهاي معتبر از نامعتبر، تعيين درستي واقعي يک اظهارنظر، تعيين معتبر بودن يک منبع اطلاع، مشخص کردن ادعا و مباحث مبهم، مشخص کردن خطاهاي منطقي، تشخيص سوگيريها، مشخص کردن پيش فرضهاي اعلام نشده، تشخيص ناهمخوانيهاي منطقي در يک استدلال، تعيين نقاط قوت يک مبحث و يا ادعا. تفکرانتقادي در کنار مؤلفه مهارتها، شامل مؤلفه گرايشها و تمايلات نيز ميباشد. در ادامه، به توضيح اين مؤلفه از تفکرانتقادي پرداخته ميشود.
منبع
مرادی،مهناز(1394)، بررسي نقش تعديل کنندگي منبع کنترل در رابطه بين ابعاد الگوهاي ارتباطي خانواده و گرايش به تفکر انتقادي،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید