تعاریف مدیریت ارتباط با مشتری
از آنجایی که مديريت ارتباط با مشتري مبحثي نسبتاً جديد و در حال توسعه ميباشد، هيچ توضيح جامعي از آن وجود ندارد اما قابل ذکر است که تعاريف مختلفي براي آن وجود دارد که توسط سازمانهاي مختلف اقتباس ميگردد. در اين تحقيق چندين نقل از اين تعاريف به عنوان نمونه مطرح ميگردد.سوئیفت معتقد بود که مدیریت ارتباط با مشتری روش سازمانی است که جذب، حفظ، وفاداری و سود آوری مشتری را از طریق روش ارتباطی مفیدی بهبود میبخشد که رفتار مشتری را میکند و تحت تاثیر قرار میدهد.
لینگ و ین بیان میکنند که مدیریت ارتباط با مشتری نه تنها در نظر میگیرد که چگونه از مشتریان به طور موثر استفاده کند و مشتریان با ارزش بالاتر را از مشتریان با ارزش فعلی و بالقوه شناسایی کند بلکه این مسئله را نیز مورد توجه قرار میدهد که چگونه روابط با مشتری را از دیدگاه مشتری بهینه و سودآوری مشتریان به سازمان را حداکثر کند. مديريت ارتباط با مشتريان عبارت است از مدل تجاري مشتري محور كه كاركردهاي شركت را حول نيازهاي مشتريان متمركز مي نمايند تا رضايت، وفاداري و ماندگاري مشتري و نه محصولات، منابع يا فرايندها افزايش يابد.
تعاریف جدید مدیریت ارتباط با مشتری
مدیریت ارتباط با مشتری استراتژی مدیریتی است که به سازمانها کمک میکند تا اطلاعات مربوط به مشتری را از طریق ابزارهای فناوری اطلاعات به منظور ارضای نیازهای مشتری و ایجاد یک رابطه بلندمدت و متقابلاً سودمند جمعآوری، تجزیه و تحلیل و مدیریت کنند. مدیریت ارتباط با مشتری به عنوان یک فرایند، متشکل از نظارت بر مشتری، جمعآوری دادههای مناسب، مدیریت و ارزشیابی دادهها و نهایتاً ایجاد مزیت واقعی از اطلاعات استخراج شده در تعاملات آنان است.
مدیریت ارتباط مشتری تلاش مستمری است که نیازمند بازمهندسی فرآیندهای اصلی از نگاه مشتری، با مشارکت او و دریافت بازخور از اوست. در رویکرد محصول محور، هدف یافتن مشتری برای محصولات با استفاده از تلاشهای بازاریابی انبوه است. اما در رویکرد مشتری محور، هدف توسعه محصولات و خدمات برای تطبیق با نیازهای مشتری است.
از طرفی دیگر اجرای یک فناوری سازمانی نظیر مدیریت ارتباط با مشتری، نیازمند تغییر در فرهنگ سازمانی و وجود قابلیتهای سازمانی و همچنین فراهم بودن زیرساختهای لازم است. هر چند که هم فناوری و هم فرآیندهای کاری در این زمینه هر دو برای موفقیت مدیریت ارتباط با مشتری به عنوان یک فناوری ضروریاند، اما این کارکنان و پرسنلهای سازماناند که سنگ بنای روابط با مشتری هستند. بنابراین اجرای موفقیتآمیز سیستم مدیریت ارتباط با مشتری، نیازمند توجه به ابعاد و زیرساختهای مختلف سازمانی اعم از مدیریت و کارکنان سازمان و همچنین تعهد مدیریت عالی سازمان به عنوان عوامل اساسی برای موفقیت پروژههای مدیریت ارتباط با مشتری است.
به طور کلی، مدیریت ارتباط با مشتری نوعی استراتژی است و نه یک راهحل و میتواند مزیتهای رقابتی فراوانی را، در صورتی اجرا در یک محیط مشارکتی، ایجاد کند.کودول در سال 1998، مدیریت روابط با مشتری را تحت عنوان ترکیب فرایندها و تکنولوژیهای کاری در مورد مشتری تعریف میکند. رابینسون در سال 2000، مدیریت روابط با مشتری را به عنوان یکپارچگی استراتژیهای فروش، بازاریابی و خدمات معرفی نموده و آن را عاملی برای جلوگیری از ایجاد دید تکبعدی درباره مشتریان میداند و به نقش یکپارچگی فرایندها و دپارتمانهای مختلف در اجرای مدیریت روابط با مشتری با هدف افزایش خدمات به مشتری، اشاره دارد .دودس در سال 2001 بیان میدارد که مدیریت روابط با مشتری درباره ارائه خدمات بهتر به مشتریان در همه سطوح سازمانی است .
آرم استرانگ در سال 2004، مدیریت روابط با مشتری را به صورت ذیل تعریف میکند: «فرایند کلی ایجاد و نگهداری رابطه با مشتریان سودآور و از طریق ارئه ارزش بیشتر به مشتریان و جلب رضایت بیشتر آنان». سویفدر در سال 2001 مدیریت روابط با مشتری را به عنوان رویکرد سازمانی برای فهم و تایید رفتار مشتری در ارتباطات وی با سازمان، به منظور بهبود در جذب، حفظ، وفاداری و سودآوری مشتری تعریف کرده است.
شت و پارواتیار در سال 2001، مدیریت روابط با مشتری را به عنوان «استراتژی جامع و فرایند جذب، حفظ و مشارکت با مشتریان انتخابی جهت ایجاد ارزش بالاتر سازمان و مشتری است، که شامل یکپارچگی بخشهای بازاریابی، فروش، خدمات مشتری و زنجیره تامین سازمان برای دستیابی به کارایی بیشتر و موثر در ارائه ارزش به مشتری است» تعریف کردهاند.مدیریت روابط با مشتری یعنی ایجاد و حفظ ارتباط مشخص شده با مشتریان سودآور از طریق استفاده مناسب از فناوری اطلاعات و ارتباطات.
مدیریت روابط با مشتری به عنوان یک فرایند متشکل از نظارت بر مشتری، جمعآوری دادههای مناسب، مدیریت و ارزشیابی دادهها و نهایتاً ایجاد مزیت واقعی از اطلاعات استخراج شده و در تعاملات آنان است. مدیریت روابط با مشتری نوعی استراتژی بازاریابی است که هدف آن صرفاً بالا بردن سود به طور مقطعی نمیباشد بلکه باعت بالا رفتن رضایت مشتری و افزایش سود در بلندمدت میباشد.
مدیریت روابط با مشتری یک مدل سازمانی مشتریگراست که اطلاعات مشتری برای خلق یک راهبرد سفارشی استفاده میکند به طوری که با شناسایی خواستههای مشتری، میزان وفاداری مشتری را افزایش و هزینههای عملیاتی را کاهش میدهد.مدیریت روابط با مشتری فرایند طراحی یک سازمان پیرامون مشتریان میباشد که در سطح عملیاتی، توسعه نرمافزارهای کاربردی فروش، بازاریابی و ادغام آنها را بررسی میکند و در سطح دیگر نحوه ایجاد و حفظ ارتباطات بلندمدت، چگونگی تدوین استراتژیها و سیاستهای نیل به آن را در نظر دارد. مدیریت روابط با مشتری رویکردی در کل سازمان است نه فقط در به دست آوردن آگاهی درباره مشتریان، بلکه در بهبود بخشیدن و خودکارسازی فرایندهای کاری برای مشتریان ارزش آفرینی میکند
مدیریت روابط با مشتری به همه فرایندها و فناوریهایی گفته میشود که در شرکتها و سازمانها برای شناسایی، ترغیب، گسترش، حفظ و ارائه خدمات بهتر به مشتریان به کار میرود. اصولاً مدیریت روابط با مشتری چگونگی اجرای موفق یک سیستم و اجرای آن را برای ارتباط با مشتریان از شروع و اجرای اولیه یک چنین سیستمی تا آن در زمان های مختلف را بیان میکند.
مدیریت ارتباط با مشتری بخشی از استراتژی یک سازمان جهت شناسایی و راضی نگهداشتن مشتریان و تبدیلشان به مشتری دائمی میباشد. همچنین در راستای مدیریت ارتباط با مشتری با شرکت و به منظور به حداکثر رساندن ارزش هر مشتری، شرکت را یاری مینمایند. در واقع مدیریت ارتباط با مشتری مجموعه متدولوژی، فرایندها، نرمافزارها و سیستمهاست که به موسسات و شرکت ها در مدیریت موثر و سازمانیافته ارتباط با مشتری کمک میکند.
کسانوف، مدیریت ارتباط با مشتری را به عنوان یک راهبرد در سطح سازمان که برای بهینه کردن سودآوری، درآمد و رضایتمندی مشتریان با سازماندهی بر اساس گروه های مختلف مشتریان، ترویج رفتار رضایتمندانه و ارتباط فرایندها از مشتریان تا تامینکنندگان تعریف میکند و بیان میدارد که سرمایهگذاری در مدیریت ارتباط با مشتری، باعث درک بهتر، دسترسی بیشتر و تعامل موثرتر مشتری از طریق کانالهای مختلف شود.
وکیلی فرد و همکاران، مدیریت ارتباط با مشتری را فلسفه و نظم مدیریتی میدانند که بر مشتریان در تمام حوزههای سازمان تمرکز میکند. بنابراین این رویکرد به شکل قابلتوجهی با رویکردهای بازاریابی و سنتی متفاوت است. این موضوع ساختار، فرهنگ و فلسفه مشتریمداری را در سازمان توصیف میکند و در قالب مفهوم کلی آن شناخته میشود. این مفهوم شامل چهار جزء راهبرد، فرایند، افراد و فناوری است.
مدیریت ارتباط با مشتری عبارتست از یک استراتژی برای ایجاد ارتباط با مشتریان بر اساس الگوهای رفتاری آنها که این استراتژی مبتنی بر چهار هدف اجرایی است:
- تشویق مشتریان دیگر شرکتها یا مشتریان بالقوه به اولین خرید از شرکت.
- تشویق مشتریانی که اولین خرید را کردهاند به خریدهای بعدی.
- تبدیل مشتریان موقت به مشتریان وفادار.
- ارائه خدمات با مطلوبیت بالا برای مشتریان وفادار به نحوی که به مبلغ شرکت تبدیل شوند.
چگونگی عملکرد مدیریت روابط با مشتری
بستههای نرمافزاری مدیریت روابط با مشتری بین وظایف مرتبط با ارتباطات بیرونی سازمان نظیر فروش، بازاریابی و خدمات مشتری و وظایف مرتبط با ارتباطات داخلی سازمان نظیر مالی، عملیات، لجستیک و منابع انسانی با استفاده از «نقاط ارتباطی» که بین سازمان و مشتری طراحی میگردد، ارتباط برقرار مینماید. نقاط ارتباطی یا کانالهای ارتباطی بین بنگاه و مشتری ممکن است شامل اینترنت، پست الکترونیک، پست معمولی، فعالیتهای بازاریابی تلفنی، مراکز تماس، فاکس وتبلیغات فروشگاه میباشد. با استفاده از این نقاط اطلاعات لازم در خصوص مشتری جمعآوری میگردد. اطلاعات جمعآوری شده برای هر مشتری به صورت جداگانه مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد(وظایف درون سازمان که توسط مالی، تولید و پژوهش و توسعه انجام میشود)و پس از آنالیز اطلاعات هر یک از مشتریان، به صورت جداگانه
برنامهریزی صورت میگیرد. وظایف بیرونی سازمان که توسط فروش و بازاریابی انجام میپذیرد در حال حاضر با توجه به فناوریهای نوین اطلاعاتی، سازمانها میتوانند کمیت و کیفیت زیادی از دادههای مرتبط با مشتری را جمعآوری نموده و آنها را به منظور اخذ تصمیمات استراتژیک به اطلاعات پردازش شده تبدیل نماید. بر این اساس مشتری شناخته شده کسی است که مشخصات فردی و اطلاعات مرتبط با نحوه ارتباط با او در داخل بنگاه وجود دارد. پس از شناسایی مشتری بنگاه میتواند با جمعآوری، پردازش و استفاده از اطلاعات موجود در سابقه، درک عمیقی از نیازهایش به دست آورده و ارزش عادلانهای برای او خلق نماید. به همراه توسعه روابط بنگاه با مشتریان، تعدادی از آنها به سطحی رشد مینمایند که به آنها مشتریان اصلی گفته میشود .
مشتریان اصلی مجموعه کوچکی از کل مشتریان میباشند که واقعاً وفادار به بنگاه بوده و ارزش زیادی برای بنگاه خلق مینمایند. براین اساس، تعریف مشتریان اصلی به عنوان یکی از تصمیمات راهبردی در نظر گرفته میشود. در واقع مشتری اصلی کسی است که ارزش او در سودآوری، روابط فعالانه بلند مدت یا رهبری قوی ایدهها تعریف میگردد. باید توجه داشت که لزومی ندارد تا یک مشتری تمام خصوصیات فوق را دارا باشد تا به عنوان یک مشتری اصلی شناخته شود، بلکه تعدادی از مشتریان اصلی ممکن است فقط دو مشخصه یا حتی یک مشخصه فوق را دارا باشد .
منبع
تهرانی، محمد(1394)، تاثیر قابلیت سازمانی و مشتریمداری سازمان بر سیستم عملکرد مدیریت روابط با مشتری، پايان نامه کارشناسي ارشد، مدیریت اجرایی، دانشگاه پیام نور
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید