تعاريف شخصيت

با وجود بحثهایی که در بالا در زمینه تعریف شخصیت مطرح شد، بسیاری از روانشناسان معتقدند که اگر قرار باشد مفهومی مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد، نخستین گام در این بررسی آن است که بتوان تعریفی از مفهوم مورد نظر ارایه نمود تا مرزهای مشخصی برای آن تعیین شود و مانع از تداخل آن با مفاهیم دیگر گردد. به همین جهت، صاحبظران همواره بر ارایه یک تعریف جامع و مانع تأکید دارند.در زبان عامه، شخصیت به معانی دیگری به کار می رود، مثلاً، وقتی گفته می شود که کسی با شخصیت است، یعنی، اینکه او دارای ویژگیهایی است که می تواند افراد دیگر را تحت نفوذ خود قرار دهد یا متانت و وقار ویژه ای دارد. همین طور در نقطه مقابل آن بی شخصیت به معنی داشتن ویژگیهایی منفی است که البته باز هم دیگران را تحت تأثیر قرار می دهد، اما در جهت منفی. همچنین کلمه شخصیت در عرف به عنوان چهره مشهور و صاحب صلاحیت در حوزه های مختلف به کار می رود، همچون شخصیت سیاسی، شخصیت علمی، شخصیت هنری و از این قبیل. اما در روانشناسی، شخصیت به مفهومی متفاوت از آنچه ذکر شد، تعریف می شود، مثلاً، روانشناسی همه کس دارای شخصیت است، و بنابراین، اصطلاحی به نام بی شخصیت در روانشناسی وجود ندارد. در اينجا برخی از تعریفهایی که از شخصیت شده است، عرضه می شوند:

شخصیت مجموعه تفکیک ناپذیر آن خصایص بدنی و نفسانی است که شناخته ي دوستان نزدیک شخص یا به عبارت دیگر، آن نقاب یا ماسکی که فرد برای سازش با محیط، که در حقیقت نوعی بازیگری در صحنه زندگی است، به چهره خود نهاده است .شخصیت سازمان پویای جنبه های ادراکی و انفعالی و ارادی و بدنی؛  شکل بدن و اعمال حیاتی بدن  فرد آدمی است .شخصیت مجموعه ای پایدار از ویژگیهای و گرایشهاست که مشابهت و تفاوتهای رفتار روان شناختی افراد:  افکار، احساسات، و اعمال،  را که دارای تداوم زمانی بوده و ممکن است به واسطه فشارهای اجتماعی و زیست شناختی موقعیتهای بلاواسطه شناخته شوند. یا به آسانی درک نشوند، مشخص می کند .شخصیت الگویی از رفتار اجتماعی و روابط اجتماعی متقابل است. بنابراین، شخصیت یک فرد مجموعه راههایی است که او نوعاً نسبت به دیگران واکنش یا با آنها تعامل میکند.

شخصیت هر فرد همان الگوی کلی یا همسازی ساختمان بدنی، رفتار، علایق، استعدادها، تواناییها، گرایشها و صفات دیگر اوست. بدین ترتیب، می توان گفت که منظور از شخصیت، مجموعه یا کل خصوصیات و صفات فرد است . اگر وجوه مشترک تعریفهای فوق را مورد نظر قرار دهیم، می بینیم که اولاً، همه آنها به یک رشته از ویژگیها و خصوصیات جسمی و روانی اشاره دارند. ثانیاً در همه تعریفها به مسئله تمایز، افتراق، و مشخص کردن فرد از افراد دیگر به طور صریح یا به طور تلویحی اشاره شده است. بنابراین، می توانیم به تعریفی قابل قبول برسیم که به طور نسبی حاوی ویژگیهای مشترك تعريفهاي ذكر شده باشد: شخصيت عبارت است از مجموعه ويژگيهاي جسمی، روانی، و رفتاری که هر فرد را از افراد دیگر متمایز می کرد.

عوامل بوجود آورنده شخصیت

عوامل ایجاد کننده شخصیت دو دسته اند: عوامل وراثتی که به وجود آورنده ویژگیهای جسمی هستند و عوامل محیطی که زمینه ساز رشد و توسعه جنبه های وراثتی و ایجاد کننده بسیاری از خصوصیات اکتسابی شخصیت می باشند. سنگ بنای اولیه شخصیت از هنگامی گذاشته می شود که یک اسپرماتوزوئید؛ سلول جنسی نر  با یک اووم ؛  سلول جنسی ماده  ترکیب می شود و سلول تخم را به وجود می آورد. هر سلول تخم حاوی 23 کروموزوم  از مادر و 23 کروموزوم از پدر است که این کروموزومها از طریق ژنهایی که روی آنها قرار دارند، ناقل صفات مختلف والدین به فرزندان هستند. از این 23 جفت کروموزوم تنها جفت آخر تعیین کننده جنسیت است. این جفت آخر در مردان به صورت xy ودر زنان به صورت xx خوانده می شود بدین ترتیب، نخستین تمایز شخصیتی که جنسیت در مرد و زن است با ترکیب خاص کروموزومی مشخص می شود. ژنها که در واقع انتقال دهنده صفات هستند، بسیار با ثبات اند، و تنها جهش و تغییرات حاد محیطی قادرند در ژنها تغییر ایجاد کنند.

دستگاه عصبی انسان نیز که از طریق تکانه های عصبی، اداره کننده فعالیتهای انسان است، می تواند در تفاوت میان شخصیتها مؤثر باشد. پاولوف فیزیولوژیست مشهور روسی تفاوتهای شخصیتی را بر حسب فرایندهای برانگیختگی و بازداری توجیه کرده است. به عقیده او اگر برانگیختگی و بازداری هر دو متحرک و پرنوسان باشند، شخصیت حاصله، مزاج دموی خواهد بود. اگر هر دو فرایند متعادل و راکد باشند، شخصیت حاصله، مزاج بلغمی خواهد بود. اگر برانگیختگی و بازداری هر دو کند و راکد باشند، شخصیتی که نتیجه می شود، شخصیت حاصله صفراوی مزاج خواهد بود. اما در مورد صحت نظر پاولوف در مورد شخصیتهای انسانی جای بحث و تردید است. نقش هورمونهای گوناگون نیز در تعیین و شکل دهی شخصیت بسیار حایز اهمیت است. غالب این هورمونها که ترشحات غدد درون ریز ؛  غددی که ترشح خود را مستقیماً وارد جریان خون می کنند، هستند، کنترل رشد جسمی و حتی خلق و خوی انسان را به عهده دارند. ترشحات غده هیپوفیز کنترل کننده کار سایر غدد است و ترشح غده لوذالمعده ؛ پانکراس  نقش کنترل و تنظیم قند خون را در بدن به عهده دارد.

اما ویژگیهای وراثتی برای تحقق یافتن و رشد خود به زمینه ای مناسب نیاز دارند و این محیط است که چنین زمینه ای را می تواند فراهم سازد. هر قدر فرد از نظر ویژگیهای وراثتی ممتاز و برجسته باشد، اگر در محیطی نامناسب قرار می گیرد، تواناییهای ارثی او امکان کمتری برای شکوفا شدن پیدا خواهند کرد. کودکانی که در محیطهای دور از محیط انسانی پیدا شده اند، گواه روشنی بر این مدعا هستند. این کودکان از بسیاری جنبه های رشد شخصیت از کودکان عادی عقب مانده تر بوده اند و حتی آموزشها و امکانات فراهم شده بعدی برای آنان نتوانسته است عقب ماندگیهای آنها را به طور کامل جبران کند. آنچه در بررسیهای گوناگون مشخص شده است، این است که محیط و وراثت هر دو در ایجاد شخصیت به طور متقابل سهم دارند و نمی توان تمایز مشخصی از نظر میزان تأثیر آنها بر شخصیت انسان قائل شد.

منبع

ساده میر،زهرا(1394)، رابطه بین ارزیابی میزان استرس رویدادهای زندگی وتیپ شخصیت دربیماران مبتلا به ام اس،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0