تحريف هاي شناختي چیست ؟

عقايد يا طرحواره هاي مهم يك فرد موضوع تحريف هاي شناختي هستند . به اين خاطر كه طرحواره ها اغلب از كودكي شروع مي شوند ، فرايندهاي فكري كه طرحواره ها را حمايت مي كنند ممكن است بازتاب خطاهاي استدلال باشند . تحريف شناختي زماني ظاهر مي شود كه پردازش اطلاعات نادرست يا غير مؤثر باشد . بك در كار با افسردگي ، تحريفات شناختي مهمي را كه مي توانند مربوط به فرايند تفكر مردم افسرده باشند ، شناسايي كرد . اين طرحواره ها از اين قرارند :

  • تفكر همه يا هيچ :  همه چيز را سفيد و در غير اين صورت سياه مي بينند . هر چيز كمتر از كامل شكست بي چون و چرا است . اين تفكر بر اين اصل قرار دارد كه همه چيز بايد همانگونه كه من مي خواهم پيش برود و گرنه يك شكست بي چون و چرا محسوب مي شود . تفكر همه يا هيچ شروع و پايه كامل گرايي است ؛ مبتلايان به اين طرز تفكر از هر اشتباه و هر كار ناقصي مي هراسند زيرا با جزئي ترين خطايي كه از آنها سر بزند خود را يك پاك باخته و بي ارزش قلمداد مي كنند .
  • تعميم افراطي : به دليل ايجاد يك قاعده بر اساس تعدادي وقايع منفي ، افراد تفكر خود را از طريق تعميم افراطي تحريف مي كنند و اين تجربه منفي به يك قانون تبديل مي شود كه مي تواند رفتار آتي را تحت تأثير قرار دهد . و اين شكست ها را با كلماتي مانند « هرگز » و « هميشه » توصيف مي كنند . در اين نوع مطلق انگاري غلط ، فرد بي دليل ، از لغات قطعي مانند «هيچ وقت» ،«هميشه»، «همه» و «هر چيز» استفاده  مي كنند.
  • فيلتر ذهني : تحت تأثير يك حادثه منفي همه واقعيت ها را تار مي بيند . به جزئي از يك حادثه منفي توجه مي كند و بقيه را فراموش مي كند . شبيه چكيدن يك قطره جوهر كه بشكه آبي را كدر مي كند .
  • بي توجهي به امر مثبت : با بي ارزش شمردن تجربه هاي مثبت ، اصرار بر مهم نبودن آنها دارد . كارهاي خوب خود را بي اهميت مي خواند ، مي گويد كه هر كسي مي تواند كار را انجام دهد . بي توجهي به امر مثبت شادي زندگي را مي گيرد و فرد را به احساس ناشايسته بودن سوق مي دهد .
  • نتيجه گيري شتابزده : فرد بدون آنكه زمينه محكمي داشته باشد نتيجه گيري شتابزده مي كند . اين حالت به دو شيوه اتفاق مي اقتد.  الف : ذهن خواني ، بدون بررسي كافي نتيجه مي گيرد كه كسي در برخورد با شما واكنش منفي نشان مي دهد . ب : پيشگويي ، پيش بيني مي كند كه اوضاع برخلاف ميل او در جريان خواهد بود . بدون هرگونه بررسي مي گويد « آبرويم خواهد رفت ؛ از عهده انجام اين كار بر نخواهم آمد » و اگر افسرده باشد ممكن است به خود بگويد « هرگز بهبودي نخواهم يافت » .
  • درشت نمايي، كوچك نمايي : گاهي تحريف هاي شناختي ممكن است به اين شكل ظاهر شوند كه افراد نواقص را بزرگ مي كنند و درباره اهميت مسائل و شدت اشتباهات خود مبالغه مي كنند و برعكس نكات مثبت را كم اهميت جلوه مي دهند . اين طرز فكر باعث احساس حقارت و افسردگي مي شود .
  • استدلال احساسي : فرد احساس را عين واقعيت مي بيند ، مثلاً « چون احساس مي كنم كه آدم بدي هستم ، پس حتماً بد هستم » . اين قبيل استدلال ها گمراه كننده اند . زيرا احساس ، منعكس كننده افكار و باورهاست ، اگر اين احساسات مخدوش و تحريف شده باشند ، كمترين اعتباري ندارند . استلال احساسي در انواع افسردگي ها ديده      مي شود . در اينجا چون فرد همه چيز را منفي مي بيند ، يقين مي كند كه همه چيز منفي است و به خود زحمت امتحان كردن نمي دهد.
  • بايد ها : فرد انتظار دارد اوضاع آنطور كه او مي خواهد و انتظار دارد ، باشد . آن دسته از عبارت هاي « بايد » دار كه بر ضد خود فرد به كار برده مي شود ، به احساس تقصير و نوميدي منجر مي شوند اما همين باورها ، اگر متوجه سايرين و يا جهان به طور كلي شود منجر به خشم و دلسردي مي گردد . خيلي ها مي خواهند با « بايد» ها و  « نبايد»ها  به  خود انگيزه بدهند در حاليكه اين « بايد » ها و « نبايد » ها  بي تأثير است ، چون توليد تمرد مي كنند و اشخاص تشويق مي شوند كه درست برعكس آنرا انجام دهند .
  • برچسب زدن : بر چسب زدن شكل حاد تفكر همه يا هيچ است ، به جاي اينكه فرد بگويد اشتباه كردم ، به خود برچسب منفي مي زند : « من بازنده هستم » . گاه نيز اشخاص به خود برچسب « احمق » يا « شكست خورده » مي زنند. برچسب زدن غير منطقي است ، چون فرد با كاري كه مي كند متفاوت است . انسان وجود خارجي دارد اما « بازنده » و « احمق » به اين شكل وجود ندارد . اين برچسب ها تجربه هاي غير مفيدي هستند كه به خشم ، اضطراب ، دلسردي و كمي عزت نفس منجر مي شوند . گاه برچسب متوجه ديگران است . وقتي كسي در مخالفت با نظر فرد حرفي مي زند ، ممكن است او را يك متكبر بنامد.بعد احساس مي كند مشكل به جاي رفتار يا انديشه بر سر « شخصيت » يا « جوهر و ذات » اوست.در نتيجه او را به كلي بد قلمداد مي كند و در اين شرايط فضاي مناسبي براي ارتباط سازنده ايجاد نمي شود.
  • شخصي سازي و سرزنش : بدون هر گونه دليل و منطق حوادث ناخوشايندي را به خود نسبت مي دهد . بي دليل نتيجه مي گيرد اتفاق ناگواري كه پيش آمده ، بي آنكه به او ربطي داشته باشد ناشي از بي لياقتي خود اوست . شخصي سازي منجر به احساس گناه ، خجالت و ناشايسته بودن مي شود . بعضي ها هم عكس اين كار را انجام مي دهند و سايرين و يا شرايط را علت مسائل خود تلقي مي كنند و توجه ندارند كه ممكن است خود در ايجاد گرفتاري سهمي داشته باشند.

 منبع

وفاییان ،معصومه (1393) ،مقایسه اثربخشی درمان شناختی رفتاری و آرام سازی عضلانی در کاهش اضطراب ،پایان نامه کارشناسی ارشد ،دانشگاه علو تحقیقات کرمانشاه

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0