تاریخچۀ مطالعه دربارۀ نشخوار فکری

تاریخچۀ مطالعه در بارۀ نشخوار فکری به نظریه پردازانی مانند آرون تی. بک، برمی گردد، او با مطالعه بر روی افراد افسرده به نقش مهم نشخوار فکری در پایداری علائم افسردگی پی برد و نظریۀ نشخوار فکری در پاسخ به استرس را در مورد افسردگی ارائه کرد . پس از او نظریه پردازانی مانند نالن هاکسما، که روی سبک های پاسخ در افسردگی تحقیق می نمود، تئوری سبک پاسخ نشخواری  را ارائه کرد . پس از او افراد دیگر از قبیل هارل  و دیگران در زمینۀ نشخوار فکری تحقیقات بیشتری انجام دادند  و هم اکنون هم این تحقیقات ادامه دارند.

تاریخچۀ مطالعه در بارۀ تنظیم هیجانی

مطالعه و بحث در بارۀ هیجان تاریخچه ای طولانی دارد. از زمان های دور، بحث در بارۀ اینکه هیجان  چیست و چه ارتباطی با ذهن دارد، وجود داشته است. به عنوان مثال افرادی مانند افلاطون، دکارت، ارسطو، و هیوم در مورد اینکه هیجان چیست عقاید متفاوتی را بیان نموده اند. تاریخچۀ جدی مطالعه در بارۀ تنظیم هیجانی به افرادی مانند فروید، آغاز کنندۀ بحث در این مورد، لازاروس، تامپسون، و گراس برمی گردد و هم اکنون هم این تحقیقات ادامه دارند.

بررسی تئوری ها در خصوص موضوع پژوهش

در زیر شرحی مختصر از تئوری هایی که در خصوص موضوع وجود دارند آورده می شود.

تئوری ها در خصوص اعتیاد و عود مصرف

تئوری های متفاوتی برای اعتیاد و عود مصرف مواد ارائه شده اند که هر کدام از آنها روی جنبۀ خاصی از عوامل مرتبط به اعتیاد و عود مصرف تکیه می کنند:

تئوری انگیزه

بر اساس گفتۀ وست و هاردی ، تئوری انگیزه  در مورد اعتیاد بیان می کند که سیستم انگیزه ای انسان از محیط داخلی مانند هیجانات و محیط خارجی مانند محرکات محیطی تأثیر می پذیرد؛  تئوری مرتبط به این مبحث تئوری ذهن ناپایدار است که بیان می دارد ذهن انسان به گونه ای تکامل یافته که ذاتاً ناپایدار و به محرک های برانگیزاننده و حوادث جزیی حساس است. نبود بالانس بعنوان مثال در افراد معتاد، مسئول تحریک شدن با محرک های برانگیزانندۀ مصرف مواد و عود مصرف مواد است.

تئوری جلوگیری از عود مصرف مواد مارلات و گوردون 

تئوری جلوگیری از عود مصرف مواد توسط مارلات و گوردن، در سال 1985 بر اساس تئوری یادگیری اجتماعی و شناختی ارائه شد؛ این محققان مجموعه ای از عواملی را که منجر به عود مصرف می شوند را با استراتژی های شناختی و رفتاری ترکیب کرده و مدل خود را ارائه دادند . بر اساس مدل شناختی رفتاری مارلات و گوردون، فقدان مهارت های مناسب مانند قاطعیت و داشتن افکار ناکارآمدد در زمان مواجه شدن با موقعیت های پرخطر و یا استرس زا منجر به عود مصرف مواد می شوند  و تغییر افکار ناکارآمد و پاسخ های انطباقی ؛ ازقبیل تنظیم هیجانات مناسب منجر به کاهش در عود مصرف مواد می شود . لارمیر و همکاران ، هم بیان می دارند که مارلات و گوردون در ارائۀ تئوری خود موقعیت هایی را که باعث عود مصرف مواد می شوند به دودستۀ تعیین کننده های آنی وپیش آیندهای پنهان  تقسیم بندی کرده اند؛ آنی ها شامل موارد موقعیتهای پرخطر، مهارتهای انطباقی، انتظارات پیامد، تأثیرات لغزش وپیش آیندها ی پنهان شامل موارد سبک زندگی، انگیخته ها وولع مصرف  می باشند. مداخلات اختصاصی با هدف خنثی کردن این عوامل صورت میپذیرد.

تئوری مواجهه با سرنخ

تئوری مواجهه با سرنخ ؛  که نوعی تئوری یادگیری می باشد، اقتباس شده از شرطی سازی کلاسیک پاولف،  می باشد. ایوان پترویچ پاولف، دانشمند روسی در آغاز قرن بیستم میلادی به هنگام پژوهش در بارۀ فیزیولوژی غدد بزاقی به نظریۀ شرطی سازی پاسخگر یا کلاسیک رسید که نتایج پژوهش ها را در کتاب معروفش با عنوان بازتاب های شرطی در سال 1927 انتشار داد. کانکلین و تیفانی، بیان می دارند که بر اساس مدل یادگیری شرطی سازی کلاسیک پاولف، مواد، محرک غیرشرطی است، تأثیرات دارو، پاسخ غیرشرطی  است، شرایطی که در آن مواد مصرف می شود، محرک شرطی  است که منجر به کاووش دارو و مصرف آن یعنی پاسخ شرطی  می شود. امروزه درمان مواجهه با سرنخ برای اختلالات متفاوتی که در آن عاملی (سرنخ) منجر به فعال شدن و شدت یافتن اختلالی می شود، به کار می رود. دروموند و همکاران ، بیان می دارند که درمان مواجهه با سرنخ  یک روش بالینی روتین در درمان اختلالاتی از قبیل فوبیا و وسواس شده و در حوزۀ اعتیاد هم نوید بخشی خود را به اثبات رسانده است . مصرف مواد مخدر و عود مصرف آنها چه از نظر بالینی و چه از نظر تجربی به صورت قوی با سر نخ ها و محیط ارتباط دارند. کانکلین و تیفانی ، بیان می دارند که زمانی که یک معتاد با سرنخی که قبلاً به مصرف مواد مربوط بوده روبرو می شود پاسخ هایی از قبیل رفتارهای کاووش دارو و علائم شبیه محرومیت در فرد برانگیخته می شود که واسطۀ مصرف مواد می شوند. این مشاهدات محققان را به این سمت هدایت کرد که فایدۀ درمانی حذف تأثیر ارتباطی سرنخ های مواد را مورد ملاحظه قرار دهند. هاورمنز و جانسِن، بیان می دارند که درمان مواجهه با سرنخ ، درمانی سودمند برای جلوگیری از عود مصرف مواد است که از نظر تئوریکی قادرست با خاموش کردن پاسخ شرطی شده بمواد مخدر،ازعود مصرف مواد جلوگیری کند.

تئوری های زیر بنایی درمان های جلوگیری از عود مصرف مواد

پایه های نظری برای درمان های جلوگیری از عود مصرف مواد کنونی منجمله مدل درمانی ماتریکس به تئوریسین های رفتار گرا و شناخت گرا که در واقع نوعی جدایی از دیدگاه روان کاوی محض بوده است، برمی گردد. تاد و بوهارت، بیان می دارند که رفتار گرایی اولیه از جهت مخالفت با برداشت های ذهن گرایانه و تأکید بر رفتارها و وضعیت های قابل مشاهده، مغایر روان درمانی سنتی بوده، به عنوان مثال رفتارگرایان افراطی همچون بی. اف. اسکینر، معتقدند بدون توجه به آنچه در سر انسان ها می گذرد با اتکای صرف به اصول یادگیری و شرطی شدن می توان رفتار انسان را تبین کرد. بنا به گفتۀ  کُری، رویکرد رفتاری از دهۀ 1950 و اوایل دهۀ 1960 آغاز شد، رفتار درمانی امروزی را با در نظر گرفتن چهار زمینۀ گسترش عمده می توان شناخت: شرطی سازی کلاسیک توسط ایوان پترویج پاولف، شرطی سازی کنشگر توسط جوزف ولپی و بی اف اسکینر، نظریۀ یادگیری اجتماعی توسط آلبرت بندورا  و ریچارد والترز ، و درمان های شناختی-رفتاری توسط آلبرت الیس، آرون بک، و دونالد مایکنبام . رفته رفته گرایش به سمت درمان هایی که بر یایۀ شناخت افراد بودند شکل گرفت. شناخت درمانی جدید از اواسط دهۀ 1950 میلادی با رفتار درمانی عقلانی- هیجانی آلبرت الیس آغاز شد، رویکرد الیس که به روش ABC معروف است، بر این اساس بنا نهاده شده که چگونه وقایع یا حوادث تحریک کننده  تحت تأثیر باورهای ما  قرار گرفته و در نتیجۀ این باورها واکنش های عاطفی و یا عواقب رفتاری  ایجاد می شود. آرون تی. بک که ، در سال 1921 در آمریکا متولد شد همانند آلبرت الیس، از خاستگاه روان کاوی به پیشگامی درمان شناختی رسید، موضوع پژوهش اولیه و تمرکز بالینی او افسردگی بود، اما به اختلال های سوء مصرف مواد، اختلال های اضطرابی، و اختلال های شخصیت گسترش یافت. چگونگی ابداع رفتار درمانی شناختی ریشه در مجموعه ای از تحقیقات و تئوری های افراد ذکر شده دارد ولی مؤسس اصلی آن آرون بک می باشد. مشاهدات او از افکار و احساسات بیماران با تئوری های روان کاوی رایج جور نبود، همزمان با آرون بک، تعدادی از روان شناسان در آمریکا هم در حال بررسی عقاید اسکینر ،در مورد شرطی سازی کنشی برای مشکلات بالینی بودند که ترکیبی از این کاووش ها منجر به ابداع رفتار درمانی شناختی توسط آرون بک شد.از این درمان و ترکیب آن با دیگر درمانها برای درمان اعتیاد و جلوگیری از عود مصرف مواد استفاده می شود.

تئوری ها در خصوص نشخوار فکری

پایه های نظری برای نشخوار فکری هم به آرون بک برمی گردد. او تئوری  مدل شناختی آسیب پذیری به استرس در افسردگی را در سال 1967 ارائه داد و اضافه کرد که افرادی که هم سبک شناختی منفی دارند و هم تمایل به نشخوار فکری روی این شناخت های منفی در پاسخ به حوادث استرس زای زندگی دارند که همان تئوری نشخوار فکری در پاسخ به استرس توسط بک است، احتمال زیادی دارد که افسردگی در آنها آغاز شود . از نظر ارتباط این تئوری با عود مصرف مواد باید گفت که در مدل بك بيان مي شود كه باورهاي هسته اي كه بر تفكر و نگرش فرد از جهان اثر مي گذارند، در مواجهه با برانگيزاننده هاي معيني مثل حالات هيجاني منفي ؛ افسردگي، خستگي و عصبانيت، حالات فيزيكي , علايم ترك، درد يا مسائل بيروني ؛ مكان هاي مرتبط با مصرف مواد فعال مي شوند، فعال شدن اين باورها، موجب برانگيخته شدن باورهاي مرتبط با مواد و افكار خودآيند مي شوند. ارتباط بین اعتیاد و شناخت های منفی هم به اثبات رسیده است. گولد، بیان می دارد که اعتیاد، از دید روان شناسی و نورولوژیکی نوعی اختلال ناشی از تغییر در شناخت افراد است، این محقق همچنین بیان می دارد که نواحی مغزی و فرایندهای عصبی که به اعتیاد مربوطند با نواحی از مغز که اعمال شناختی از قبیل یادگیری، حافظه، استدلال منطقی، و کنترل تکانش را رهبری می کنند، همپوشی زیادی دارند. نالن هاکسما، نظریه پرداز دیگری است که به پیروی از تئوری مدل شناختی آسیب پذیری به استرس در افسردگی آرون بک، تئوری سبک های پاسخ در افسردگی  را و سپس تئوری سبک پاسخ نشخواری  را در سال 1991 ارائه داد. موریسون و اُکانر ، بیان می دارند که سبک پاسخ نشخواری یا نشخوار فکری به عنوان افکار و رفتارهایی که در پاسخ به خلق منفی یا غمگین داده می شوند، تعریف می شود که نتیجۀ آن تمرکز فرد بر علتها و عواقب هیجاناتشان است که این امر منجر به عدم توانایی فرد برای تمرکز بر انجام فعالیت هایی که حواس را از آن هیجان پرت می کند، می­شود. در تحقیقی که توسط جاست و آلوی، انجام شد این تئوری مورد آزمایش قرار گرفت، در این تحقیق آزمودنی های غیرافسرده که در پاسخ به علائم افسردگی سبک پاسخ نشخواری داشتند احتمال اینکه دوره های افسردگی را در طول 18 ماه تجربه کنند بیشتر از آزمودنی هایی بود که از پرت کردن حواس در پاسخ به علائم افسردگی استفاده می کردند. رود ، بیان می دارد که نشخوار فکری متمرکز بر هیجانات که نقش کلیدی در تئوری سبک های پاسخ نالن هاکسما بازی می کند، یک تئوری شناختی توانمند است که به خصوص برای شرح اختلاف جنس  در افسردگی به کار می رود. به گفتۀ رود، نالن هاکسما ، در سال 1994 تئوری سبک های پاسخ خود را به مدل دیاتز- استرس دوباره مفهوم سازی کرده است، این تئوری بیان می دارد که نشخوار فکری متمرکز بر هیجان در افراد مستعد به استرس، آسیب پذیری افسردگی را تشدید می بخشد. نالن هاکسما و هارل  و نالن هاکسما و همکاران ، مدل دیاتز- استرس،  را بعنوان فاکتور آسیب پذیری برای سوء مصرف مواد شرح داده اند. در مطالعه ای که با استفاده از نمونۀ دانشجویان کالج انجام شد،

نالن هاکسما و مارو، گزارش کردند که سطح بالاتر نشخوار فکری با تمایل برای در گیری در رفتارهای بی پروا مانند سوء مصرف مواد در پاسخ به خلق افسرده همراه است.

تئوری ها در خصوص تنظیم هیجانی

تئوری های متفاوتی در این خصوص وجود دارند. تئوری جدا بودن ذهن از هیجانات، میراث فلاسفه های اخلاقی غرب بخصوص افلاطون و دکارت  می باشد، این افراد بیان کردند که هیجانات از نظر اخلاقی در مرتبه ای پایین تر و در نتیجه محتاج تنظیم به وسیلۀ ذهن می باشند ، اما ارسطو و هیوم ، هیجانات را در روشنی مثبت تری می دیدند و آنها را کمتر محتاج تنظیم های سخت به وسیلۀ ذهن می­دانستند , سنت روان کاوی یک عامل مهم برای مطالعات حاضر در مورد تنظیم هیجانی است، این سنت از فروید ، سرچشمه می گیرد. گراس بیان می دارد که فروید، بر دو نوع تنظیم هیجانی در مورد اضطراب تأکید می کرد، اولی تنظیم اضطراب هایی که مربوط به  من هستند و بر پایۀ واقعیت می باشند، دوم تنظیم اضطراب هایی که مربوط به نهاد و یا فرامن، هستند؛ مکانیزم های دفاعی  من  به فرایندهایی می­گویند که هر دو نوع این اضطراب ها را تنظیم می کنند. بنا به گفتۀ گراس ، منشأ مطالعه در بارۀ تنظیم هیجانی، مربوط به بیش از یک قرن پیش به تئوریسین های روان کاوی در بارۀ دفاع های روانی است. دومین مرحلۀ منشأ مطالعه در بارۀ تنظیم هیجانی به استرس و سنت انطباق  برمی گردد. امروزه کار روی تنظیم هیجانی کودکان  و بزرگسالان ادامه دارد.

منبع

صفرزاده،زیبا(1392)، اثربخشی درمان تلفیقی مدل ماتریکس وکاهش استرس برپایه ذهن آگاهی، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی ،دانشگاه آزاداسلامی فارس

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0