تاریخچه کیفیت زندگی
واژه كيفيت زندگي نخستين بار توسط پيگو، در سال 1920 در كتاب اقتصاد و رفاه مورد استفاده قرار گرفت. به مرور زمان محققان متوجه شدند كه كيفيت زندگي ميتواند يكي از پيامدهاي پراهميت در ارزيابي سلامت باشد، چنانچه تعريف سازمان بهداشت جهاني از سلامت نيز به اين نكته تأكيد دارد . با توجه به تعريف تندرستي توسط سازمان بهداشت جهاني در سال 1948 ميلادي مبني بر ابعاد وسيع آن به شكل رفاه كامل فيزيكي، روحي و اجتماعي و نه فقط عدم وجود بيماري، لازم است اندازهگيري سلامت و ارزيابي مداخلات بهداشتي علاوه بر شاخص هاي فراواني و شدت بيماري به ساير ارزشهاي انساني مانند كيفيت زندگي نيز توجه داشت .
تعریف کیفیت زندگی
امروزه يكي از مفاهيم جديدي كه در علوم بهداشتي، به ويژه بهداشت روان، وارد شده مفهوم كيفيت زندگي است. در دنياي امروز، زندگي كردن تنها به معناي زنده بودن و بيمار نبودن نيست، بلكه چگونگي زندگي نيز اهميت دارد. در چنين شرايطي، ديگر افزايش ميانگين طول عمر و اميد به زندگي، هدف نيست، بلكه هدف افزايش سالهاي زندگي سالم است؛ بدين معني كه چند سال از عمر افراد، به سلامت سپري شده است .
کیفیت زندگی از واژههایی است که تعریف مشخص و یکسانی ندارد اگرچه مردم به شکل غریزی معنای آن را به راحتی درک میکنند، لیکن همان گونه که اشاره گردید این مفهوم برای آنها یکسان نیست. اکسوز و گوون، بیان می کنند از آنجا که مانند سایر متغیرها اندازهگیری آن مستلزم وجود تعریف جامع و مشخصی از آن خواهد بود، همواره تلاش شده است تا تعریف مناسبی برای آن ارائه گردد. بسیاری از تحقیقات، تعریفی از کیفیت زندگی ارائه نمیدهند. این امر یا به این علت است که تعریف آن را بسیار ساده میانگارند یا به جهت پیچیده بودن این مفهوم از تعریف آن اجتناب میکنند در حالی که با توجه به عدم اجماع در مورد تعریف این واژه، انتظار میرود در پژوهشهای مربوط، این مفهوم و ابعاد در نظر گرفته شده برای آن به صورت شفاف مشخص شود.
آنچه که در این تعریف اهمیت زیادی دارد این است که با آن بتوان میان این مفهوم و سایر مفاهیمی مرتبط مانند : خوب بودن، وضعیت سلامت، رضایت از زندگی و امید تمایز قائل شد.
نظریات متفاوتی در مورد کیفیت زندگی وجود دارد. بعضی از محققین معتقدند تنها در صورتی که تواما چندین بعد از سلامتی سنجیده شود میتوان آن را کیفیت زندگی نامید. عدهای نیز بر این باورند که یک تعریف واحد که در تمام مراحل یک بیماری یا در جوامع مختلف کاربرد داشته باشد برای این مفهوم وجود ندارد. اغلب صاحبنظران در این زمینه توافق دارند که کیفیت زندگی، حقایق مثبت و منفی زندگی را در کنار یکدیگر در نظر میگیرد و چند بعد دارد. از طرفی آن را یک مفهوم ذهنی و پویا قلمداد مینمایند. ذهنی به این معنا که حتماً باید توسط خود شخص، براساس نظر او و نه فرد جایگزین تعیین گردد و پویا یعنی در طی زمان تغییر خواهد کرد و لذا ضروری است در دورهای از زمان اندازهگیری گردد. اگرچه ذهنی بودن دامنههای کیفیت زندگی از نظر برخی از دانشمندان کافی نیست به طوری که برخی از صاحبنظران بر این باورند که هر یک از دامنههای کیفیت زندگی باید قابلیت این را داشته باشد که هم به صورت ذهنی و هم به صورت عینی قابل اندازهگیری باشد. این گروه معتقدند که سنجی ذهنی اگرچه لازم است، ولی کافی نیست. مهم آنکه در هر تحقیق که مرتبط با کیفیت زندگی باشد تعریف آن از نظر محقق روشن گردد.
بنا به تعریف خود در زندگی از نظر فرهنگ، سیستم ارزشی که در آن زندگی میکنند،
اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویتهایشان است. پس موضوعی کاملاً ذهنی بوده و توسط
دیگران قابل مشاهده نیست و بر درک افراد از جنبههای مختلف زندگی استوار است .
تستا، سيمنسون و ترنر، ابعاد موثر و سازنده كيفيت زندگي را چنين تعريف ميكنند:
حيطههاي جسمي، اجتماعي و رواني سلامت كه متأثر از تجارب، باورها، انتظارات و ادراكهاي فرد هستند.
محقّقان علوم انساني معتقدند كه ريشه بسياري از مشكلات رواني و اجتماعي همانند تنيدگي، تنش، استيصال، اضطراب، افسردگي، يأس و نااميدي، احساس عجز، احساس تنهايي، كاهش تحمل اجتماعي و غيره در روابط اجتماعي، قرار دارد و از پيامدهاي منفي و جداييناپذير انزواي اجتماعي است .
كيفيت زندگي، مفهومي پيچيده و چندبعدي است كه تحت تأثير مؤلفههايي چون زمان و مكان، ارزشهاي فردي و اجتماعي قرار دارد، و از اين رو معاني گوناگوني براي افراد و گروههاي مختلف بر آن مترتب است. برخي آن را به عنوان قابليت زيستپذيري يك ناحيه، برخي ديگر به عنوان اندازهاي براي ميزان جذابيت و برخي به عنوان رفاه عمومي، بهزيستي اجتماعي، شادكامي، رضايتمندي و مواردي از اين دست تعبير كردهاند.
كيفيت زندگي ميتواند بعنوان رابطه بين ادراكات فردي و احساسات مردم با تجربههاي آنها در درون فضايي كه در آن زندگي ميكنندتعريف شود . فو، كيفيت زندگي را رضايت كلي فرد از زندگي خود قلمداد ميكند. داس ، كيفيت زندگي را به عنوان بهزيستي يا عدم بهزيستي مردم و محيط زندگي آنها تعريف كرده است.
پسيون ،در سال ۱۹۹۵ كيفيت زندگي را چنين تعريف ميكند: اصطلاح كيفيت زندگي بطور كلي به وضعيت محيطي كه مردم در آن زندگي ميكنند : نظير آلودگي و كيفيت مسكن و همچنين به برخي شرايط شخصي افراد : نظير سلامت و ميزان تحصيلات اشاره دارد. به طور كلي ميتوان كيفيت زندگي را به عنوان برهمكنش ميان ميزان برآورده شدن نيازهاي انساني و رضايت افراد و گروهها از تأمين نيازهاي خود در يك ناحيه خاص تعريف كرد.
در مطالعات اخير، كيفيت زندگي به دو روش اندازهگيري ميشود. روش اول، شاخصهاي عيني را براي سنجش كيفيت زندگي مورد استفاده قرار ميدهد. شاخصهاي عيني، شاخصهاي اجتماعي و اقتصادي قابل سنجش براي انعكاس ميزان تأمين نيازهاي انساني هستند كه با استفاده از گزارشها وآمارهاي رسمي بررسي،اين شاخصها وضعيت ظاهري و ملموس زندگي رانشان ميدهند.دراين روش ازشاخصهايي مانندتوليد ناخالص داخلي،شاخص پيشرفت اصلي،شاخص سلامت اجتماعي و شاخص توسعه انساني براي مقايسههاي ملي بينالمللي استفاده ميشود.
در روش دوم، شاخصهاي ذهني قرار دارند كه سطح رضايت افراد و گروهها را كه اصطلاحًا به زيستي ذهني ناميده ميشود ارزيابي ميكنند . اين شاخصها مبتني بر گزارش شخصي افراد از ادراكاتشان در مورد جنبههاي مختلف زندگي است. اين شاخصها كه مكمل متغيرهاي اجتماعي، اقتصادي و محيطياند، ادراكات و ارزشيابيهاي افراد را از وضعيت عيني زندگيشان نمايش ميدهد.
افزون بر مسئله تعريف و ابعاد كيفيت زندگي، بحثهاي زيادي دربارة قلمروهاي مورد استفاده در مطالعة كيفيت زندگي وجود دارد. كامينز، در تعريف خود از كيفيت زندگي كه هر دو بعد عيني و ذهني را در نظر گرفته است، بيان ميكند كه از هفت قلمرو مهم شامل به زيستي مادي، سلامت، بهرهوري، تعلق، امنيت، اجتماع محلي و بهزيستي عاطفي ميتوان براي محاسبه شاخص تركيبي كيفيت زندگي استفاده كرد.
اسميت،شش قلمرو اصلي را كه بطور گستردهاي در مطالعات كيفيت زندگي در كشورهاي مختلف مورد استفاده قرار گرفتهاند، شناسايي كرد:
- درآمد، ثروت و كار
- محيط
- سلامت
- آموزش
- مشاركت
- ناهنجاريهاي اجتماعي نظير جرم و جنايت.
هاگرتي و همكاران ، اظهار داشتند كه هفت قلمرو شامل روابط با خانواده، به زيستي عاطفي، به زيستي مادي، سلامت، كار و فعاليت مولد، احساس تعلق به اجتماع و امنيت فردي ميتوانند فضاي كيفيت زندگي را به خوبي پوشش دهند .
رامني، براون و فراي ،كوشيدهاند تا توضيح دهند چرا تعريف جهان شمول پذيرفتهاي از كيفيت زندگي وجود ندارد:
- فرآيندهاي دروني و ذهني وابسته به تجارب كيفيت زندگي ميتوانند از طريق فيلترها و ديدگاههاي و بيان هاي مختلف توضيح داده و تفسير شوند،
- مفهوم كيفيت زندگي به ميزان قابل توجهي سنگين (و مبهم) است،
- مفهوم كيفيت زندگي فهميدن رشد بشر و فرآيندهاي توسعهاي، ميانگين اميد به زندگي افراد در جوامعشان و گسترهاي كه اين فرآيندهاي روانشناختي تحت تاثير عوامل محيطي و نظامهاي ارزش (گذاري) انفرادي هستند، را در بردارد .
فقدان يك تعريف استاندارد از اين مفهوم، باعث شده است كه گه گاه از واژههايي نظير رفاه، سطح زندگي، رضايتمندي از زندگي و … نيز بجاي واژه كيفيت زندگي در ادبيات مطروحه در اين زمينه استفاده شود. برخي از صاحبنظران واژه كيفيت زندگي را در رشتهاي پيوسته از مفاهيم قرار ميدهند، برخي ديگر اينگونه استدلال ميكنند كه كيفيت زندگي مفهومي چند بعدي است. به رغم تنوع و گوناگوني مفاهيم براي اندازهگيري كيفيت زندگي، تعداد زيادي از مولفان نظر دادهاند كه همبستگي متقابل بالايي ميان آنها وجود دارد.همين دليل باعث شده است تلاش كمي براي تدوين تئوري مدون براي تعريف واژه كيفيت زندگي از صاحبنظران انجام بپذيرد.
كيفيت زندگي (موضوعي) چند رشتهاي و چند شاخهاي است، از اين رو مفهومي چند بعدي است . هر عبارتي كه در تعريف كيفيت زندگي بكار رود، كيفيت زندگي يك فرد به حقايق عيني و خارجي زندگياش و دريافت ها و ادراكات دروني و ذهني او از اين عوامل و نيز از خودش وابسته است. اين مساله تقريبا توسط اكثر پژوهشگران مورد تصديق قرار گرفته است. بنابراين، تحقيق در مورد كيفيت زندگي ميكوشد تا اثر مركب اين عوامل عيني و ذهني را بر رفاه و سعادت بشري سنجش نمايد.
مطالعات در مورد كيفيت زندگي ميتواند بصورت سطوح متقاطع يا طولي باشد، با متغيرهاي ساده و يا چندگانه. دو مدل معروف براي توضيح ارتباط بين كيفيت زندگي و ديگر متغيرها پيشنهاد شدهاند: مدل از بالا به پائين: براساس اين فرض است كه كيفيت زندگي ويژگي ثابتي است كه باعث خروجي (نتيجه)هاي معيني در زندگي افراد ميشود ومدل از پائين به بالا، كه متكيست به اين قضيه كه متغيرهاي خاصي كيفيت زندگي افرادرا تحت تاثير قرار میدهند .
داينر و ساهه،استدلال كردندسه رهيافت مهم علمي (فيلسوفانه) براي تعريف و تعيين كيفيت زندگي وجوددارند:
- مشخصههاي كيفيت زندگي تحميل ميشود بوسيله ايدهآلهاي هنجاري كه براساس مذهب، فلسفه يا ديگر نظامها ميباشند
- رضايت از اولويتها ؛سودمندي انتخاب
- تجربهي افراد.
اين رهيافتها وابسته هستند به سه سنجه كيفيت زندگي: شاخصهاي اجتماعي، شاخصها و نمايههاي اقتصادي و سعادتمندي.
داينر و ساهه، استدلال كردند كه يك يكپارچگي (همگرداني و اجتماع) از اين سه سنجه ميتواند سياستگذاري را تسهیل کند .
منبع
یکتایی،فرحدخت(1393)، اثربخشی آموزش تابآوری روانی بر کیفیت زندگی و امید به زندگی مادران کودکان ناشنوا،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی رشت
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید