تاریخچه روابط خانه و مد رسه
با نگرش کلی به روند خانه و مدرسه در طول تاریخ آموزش و پرورش می توان سه مرحله اساسی در نحوه این ارتباط را از یکدیگر تشخیص داد .
آموزش سنتی
مهمترین مشخصه این مرحله رامی توان نقش منحصربه فردخانه و فرهنگ خانوادگی درامرآموزش دانست. این نحوه ازآموزش بازندگی خانوادگی عجین بوده است. درمحیطهای سنتی نهادی نوع مدرسه که کودک را درحاشیه جامعه قرار دهد وجود نداشته است. کودکان در زندگی وکارهای گروهی شرکت کرده سرمشق گرفته وآن راتقلید می کرده اند. دراین نوع آموزش ازتواناییهای کودکان حداکثراستفاده به عمل آمده است، بگونه ای تدریجی میراثهای فرهنگی به کودک انتقال داده شده وسعی می شدتا پیوند فرد باگروه خانوادگی وطایفه ای تحکیم شود. در آموزش سنتی بین آموزش و پرورش و اجتماعی شدن وبین مدرسه وخانواده مرز مشخصی وجود ندارد وانگهی هم انتقال مهارتها وهم آموزش ارزشهای عمومی می توانند درخانواده انجام یابند بدون آنکه نیازی به نقش وساطت یک نظام آموزشی بی طرف باشد .
انتقال آموزش از خانه به مدرسه
کنلر ، معتقد است همچنان که جمعیت رشد می کند ودر یک فضایی به نام شهرها تمرکز می یابد، تقاضا برای انتقال از وضعیت آموزش در جوامع اولیه به شکل جدید آموزش مدرسه ای شکل می گیرد . ما به تدریج از مرحله مبتنی برآموزش های کلی خانوادگی به سوی مرحله مبتنی بر آموزش های حرفه ای ـ اجتماعی حرکت می کنیم .
زندگی شهری این گونه انتقال متوالی نقشهای اجتماعی والدین به فرزندان راغیر ممکن ساخت و قداست و ارزش اجتماعی آن را تضعیف نمود. تنوع امکانات شغلی و این واقعیت که والدین برای جستجوی شغل ناچار به ترک خانه بودند خبرازاین حقیقت می داد که امرآموزش واشتغال کودکان بایدبه نهاد دیگری به غیر از خانه سپرده شود . خانواده به عنوان مرکزی برای پرورش اجتماعی کودکان نیز به طور چشمگیری اهمیت خود رااز دست می داد زیرا نمی توانست با توجه به دانشها و فنونی که درجامعه به صورت پیچیده ای ظهور پیدامی کردند راهنماییهای لازم را برای کودکان فراهم نماید. لذادراین زمینه نیزمدرسه به عنوان یکی از نهادهای تأمین کننده این نیازسهم بیشتری را به خود اختصاص می داد . مرحله دوم درتاریخ روابط میان مدرسه واجتماع نشان دهنده یک فاصله گسترده میان علایق دو طرفه است.تغییرات به طورتدریجی به موازات انتقال ازساختار روستایی به ساختارشهری متمدن بوجود آمد. بارشد مدارس شهری نوع مدیریت تخصصی پدیدار شدکه بعنوان نمونه می توان به سرپرستان ورؤسای مدارس اشاره کردبه طورکلی دست اندرکاران ومجریان امورمدرسه خود را کارشناس امورآموزشی ومتخصص دراین امورمی دانستند وامورآموزش راصرفاً امور تخصصی تلقی میکردند که ازعهده افراد غیرمتخصص خارج است. در اثنای این مرحله روابط معمول خانه ـ مدرسه در گزارش ماهانه ودیدارهای هراز گاهی محدود وخلاصه می شد . تدریس تنها وظیفه ومسئولیت معلمان تلقی می شد وسرپرستان مدارس علاقه ای به ارتباط وبرخورد با والدین از خود نشان نمی دادند . در نتیجه خانه ، مدرسه وجامعه از یکدیگر جدا شده وبسیاری از همکاری های خوب گذشته را از دست می دادند .
بازگشت به اهمیت نقش والدین در تربیت
عواملی چند موجب شد تا دست اندرکاران امور آموزش وپرورش به اهمیت نقش خانواده در امور آموزشی و تربیتی پی ببرند . یکی ازآن عوامل نگرانی والدین از چهره تهدید آمیز مدرسه در قبال خانه بود . مدرسه معمولاً ازدوجهت به عنوان تهدیدی برای خانه تلقی شده است: یکی در جهت تحت الشعاع قراردادن نفوذ والدین برفرزندان از نظر ارزشهای خانوادگی وجایگزین ساختن ارزشها و نفوذ معلم به جای آن ودیگری در جهت تحت الشعاع قرار دادن احساس مسئولیت والدین نسبت به فرزندان در قبال وظایفی که مختص به آنان می باشد . این ماهیت تقابلی رابطه میان خانه و مدرسه در فرانسه منجربه مبارزه والدین بامدارس نوین شد تاآنجاکه از سال 1907 انجمن هایی توسط پدران خانواده ها تشکیل شد تا برمدارس غیردینی نظارت کننده کتابهای درسی آن مدارس وآموزش معلمان رابررسی کنند ومیزان وصول آنها به بی طرفی را اعلام دارند .عامل دیگری که در این بازگشت موثر بود که در این بازگشت موثر بود وبیشتر به کشورهای جهان سوم مربوط می شد مبارزه والدین با نقش استعماری مدارس نوین بود . مدرسه دراروپا به کندی بسیار ودر طول چند قرن برای پاسخگویی به نیازی درونی بوجود آمد اما در کشورهای جهان سوم ازجمله آفریقا ابتدا برای پاسخ دادن به نیازهای جامعه بومی ایجاد نشد بلکه به منظور تأمین نیرویی برای کمک به مأموران استعمار وفراهم آوردن مخاطبانی درست شدکه ازروی الگوی خوشان ساخته شده باشد . فرستادن جوانان به مدرسه آنان را غالباً از زیر نفوذ خانواده بیرون می آورد و از ارزشهای اجتماعی شناخته شده در محیطی معین جدا می کرد ،شکاف فزایندهای که در طول سالهای 1940 تا 1950 بین مشاغل وجامعه بوجود آمد موجب دخالت بیشتر شهروندان در امور مدارس شد. این مداخله بیشتر حول محور نمایندگان هیات امناء مدارس ومالیات دهند گان دور میزد. حرکت مداخله گرایانه مالیات دهندگان که تا سال 1960 ادامه داشت نشان دهنده یک نارضایتی در رابطه با عملکرد مدارس بود. این نارضایتی بیشتر ریشه در ارزشها وسنتهای محلی مردم داشت تا در مسائل ومحدودیت های مالی و تکنیکی .در آن شرایط لازم بود عده ای رهبری مدارس را برعهده گیرند ونقش واسطه ای بین مردم واولیاء مدارس را بازی کنند. رهبری این حرکت براین اساس از جمعیت هایی مانندکلوپ مادران، گروههای فشاروانجمن های اولیاء ومربیان منشاء می گرفت، هرچند این رهبری تأثیر چندانی برسیاست گذاریهای مدارس نداشت.از نظر تاریخی سومین مرحله از گسترش روابط میان خانه و مدرسه وجامعه ازنظر اولسن 1963 در اثر رشدحرکت پیشرفت گرایان درآموزش وپرورش بوجود آمد. پذیرش این فلسفه در جامعه براساس یک سری مفروضات زیر بنایی درآموزش وپرورش مدرن مبتنی بود . که مهمترین این مفروضات این بود که آموزش وپرورش یک جریان مستمراست واین جریان هم دردرون مدرسه وهم دربیرون آن روی می دهد به عبارت دیگریک نهاد صرف (مثلاً مدرسه) نیست که فرصت های آموزشی را فراهم کرده ومسئولیت آن را به عهده داشته باشد . مدرسه درجریان آموزش وپرورش مهم است اما به همان اندازه خانه ، سینما ، کلیسا ، رادیوو سایر سازمانهای اجتماعی نیز با کودک در ارتباط هستند در ا مر آموزش مهم هستند . در نتیجه عده ای از مربیان تعلیم وتربیت درسال 1918 درشهر واشنگتن گردهم آمده وانجمن آموزش وپرورش پیشرو ، را تشکیل دادند یکی ازاصول مورد نظر در دستورکار این انجمن که عمدتاً بر کودک محوری استوار بود همکاری بین خانه ومدرسه در جهت تأمین نیازهای زندگی کودک برشمرده شده است . یکی دیگر از عوامل موثر برتقویت روابط خانه ومدرسه را می توان نهضت عدم تمرکز دانست . در اواخر دهه 1960 در آمریکا گروه های فعال برنامه ریزی وجود داشتند که انواع متنوع از برنامه های
عدم تمرکز ـ مشارکت ، راطرح ریزی می کردند . یک روش این بود که ابتدا این برنامه ها رادریک مدرسه بطورتجربی اجرامی کردند. دراین مدرسه هیات امناء برگزیده شده ازخود مردم محل ، امور مدرسه را اداره می کرد .از دیگر عواملی که موجب برقراری و تحکیم پیوند خانه و مدرسه شد نهضت پداگوژی ، بود که از روسیه شوروی منشاء گرفت پدا گوژی را علم مطالعه رشدسنی کودک تحت شرایط محیط اجتماعی مشخصی تعریف کرده ا ند . این دانش توجه پژوهشگران را به عوامل اجتماعی منبعث از دیگر عواملی که موجب برقراری و تحکیم پیوند خانه و مدرسه شد نهضت پداگوژی بود که از روسیه شوروی منشاء گرفت پدا گوژی را علم مطالعه رشدسنی کودک تحت شرایط محیط اجتماعی مشخصی تعریف کرده اند . این دانش توجه پژوهشگران را به عوامل اجتماعی منبعث از محیط و تأثیر آن بررشد کودک جلب کرد وبه دنبال آن بود که اهمیت نخستین سالهای زندگی کودک یعنی دقیقاً همان سالهایی که بیشترین وبلکه همه اوقات خودرا با والدین خود می گذارند. درشکل گیری منش وی موردتوجه دست اندرکاران تعلیم وتربیت قرارگرفت .
ازعوامل دیگر در برقراری وتحکیم رابطه مدرسه واجتماع و خانواده می توان به تلاش های کسانی چون ماکارنکو، در شوروی سابق به عنوان معلم با نفوذ و طرفداران آموزش و پرورش جمعی ، استانلی هال ، در ا مریکا و خانم ورین ، در پاریس با تأسیس مدرسه والدین اشاره کرد .
آگاهی ونقش والدین در آموزش و پرورش فرزند ان
مدیریت آموزشی یک هدف اصلی را دنبال می کند وآن تسهیل وپیشبرد امر آموزش و یادگیری است برقراری روابط میان مدرسه واجتماع از جمله وظایف مهمی است که مدیران آموزشی رادر جهت نیل به هدف مذکور یاری می کند. نقش مدیران آموزشی، سازماندهی موثر وبسیج منابع انسانی ومالی ومادی وهدایت فعالیت های اجرایی برنامه های آموزشی است. گرچه عوامل عمده در این جریان معلمان ودانش آموزان هستند ولی مدیران آموزشی می توانند باایجاد روحیه وشرایط مناسب تهیه وتدارک مواد ووسایل آموزشی، راهنمایی ومساعدت فکری، ارزشیابی عملکردها ونتایج فعالیت های آموزشی ، زمینه اجرای موثر برنامه ها وتحقق هدف ها را فراهم سازند مشکل عمده در فعالیت های مدارس وسازمانهای آموزشی، عدم اطلاع از هدفهای آموزشی است که اجرای موثر برنامه وارزشیابی عملکردها را با موا نعی مواجه می سازد . ازاین رو وظیفه مهم مدیران آموزشی احاطه وآگاهی به هدفهاو تفهیم آن به کارکنان آموزشی است . اولسن ، معتقد است که اساسی ترین وظیفه مدرسه رشد کیفی زندگی انسانی است وچنین امر مهمی یک همکاری و تعاون بسیار نزدیک تر میان مدرسه و اجتماع را طلب می کند او با اشاره به تأثیر فرهنگی خانواده بر تربیت کودک به طور غیر مستقیم بر اهمیت ارتباط میان خانه و مدرسه صحه می گذارد .
دکرولی ، معتقد بودکه مدرسه بایداعتماد والدین راجلب کند.آنان باید بطورکلی با اهداف،آرمان ها، روشها وجریانهای مدرسه آشنا شده با مسائل مربوط به آموزش فرزندان خود آشنا شوند . پارسونز ، جامعه شناس نیز به رابطه تنگاتنگ و ناگسستنی میان خانه، مدرسه واجتماع معتقد است . او این اعتقاد خود را دریک مثال ظریف بطور غیر مستقیم بیان می دارد .
بطورکلی مدرسه به مثابه پلی بین خانواده واجتماع عمل می کند وکودک را برای زندگی بزرگسالی آماده می سازد . در هر صورت اگر برای ارتقاء کیفیت آموزشی بایدکاری صورت گیرد این تنهاکافی نیست که تعداد معلمان را زیاد کنند یا برخد مات بهداشتی مدرسه تأکید نمایند مگر این که والدین را در این کار به همکاری بگیرند.
یکی از راههایی که می توان مدیران مدارس رادر ایفای وظایف مربوط به روا بط مدرسه و اجتماع و به خصوص رابطه خانه و مدرسه یاری دهد ، تشکیل انجمن اولیا ء ومربیان است. بالطبع از این طریق می توان به اهدافی مانند ایجاد اتحاد و هماهنگی میان تلاشهای آموزشی در خانه ومدرسه، جلب اعتمادوحمایت والدین نسبت به مدرسه، مشارکت والدین درپیشرفت تحصیلی دانش آموزان،جهت دهی به الگوی رفتاری والدین نسبت به فرزندا نشان و حل بسیاری از مسائل و مشکلات دانش آموزان نائل آمد.
منبع
ابوالحسنی،مریم(1389)، رضایتمندی دانش آموزان، اولیاء و کارکنان از عملکرد مدارس متوسطه نظری دخترانه هیات امنایی و مدارس عادی ،پایان نامه کارشناسی ارشد ، مدیریت آموزشی ، دانشگاه آزاداسلامی گرمسار
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید