تاریخچه خانواده درمانی
قبل از 1950 درمان روانشناختی تقریباً به درمان های روان تحلیلی فردی محدود بود . یکی از اصول روان تحلیلی فردی این بود که رفتار یا مشکلات روانشناختی، ریشه در تعارضات درون روانی فرد دارد . برخی از عقایدی که به هموار شدن خانواده درمانی کمک کرد، به کارهای جان بالبی که معتقد بود دلبستگی بین مادر و کودک می تواند زمینه کار با اعضای خانواده را فراهم کند . ناتان آکرمن، که روان تحلیلگر کودک بود و کودک را به اتفاق خانواده در مطبش در نیویورک در دهه 1930 می دید. موری بوئن در پروژه تحقیقاتی با خانواده های اسکیزوفرنی در دهه 1950 کار می کرد. از گریگوری بیستون، غالباً به عنوان پدر خانواده درمانی مدرن یاد شده است.
بیتسون،یک انسان شناس بریتانیایی بود که یک کمک مالی برای پژوهش در الگوهای ارتباطی خانواده هایی که عضو بیمار اسکیزوفرنی داشتند و در بیمارستان کالیفرنیا تحت درمان قرار داشتند، دریافت کرد. بیتسون یک روان تحلیلگر، متخصص ارتباطات و انسان شناس یک تیم را به خدمت گرفت. آنها به کمک هم نظریه ای در زمینه اسکیزوفرنی مطرح کردند و معتقد بودند، علت بیماری اسکیزوفرنی در عضو خانواده به ارتباطات اعضای خانواده بر می گردد . این کار به عنوان طرح اولیه برای توصیف آسیب شناسی خانواده و روش های درمانی به کار رفت. تیم مؤسسه پژوهش روانی در پالو آلتو، یک مدل خانواده درمانی مختصر را که در تقابل با درمان های طولانی مدت که بر اساس روان تحلیلی بود، پیشنهاد دادند. در دهه 1960 روان تحلیلگر دیگر، سالوادور مینوچین عبور از مرزهای درمان سنتی فردی را آغاز کرد . نگاه مینوچین این بود که خانواده های سالم، مرزهای میان فردی صریح و آشکاری دارند و مداخلاتش به این منظور بود که به خانواده ها کمک کند تا چنین مرزهای صریحی در خانواده های بد کارکرد ایجاد کند. کار مینوچین فوراً با استقبال جامعه روانپزشکی روبرو نشد. در حقیقت مینوچین به خاطر وفاداری اش به روش های روان تحلیلی سنتی نزدیک بود که اعتبارش را در دهه 1970 از دست بدهد. از آن زمان تاکنون خانواده درمانی با یکسری از مدل های درمانی در حال رقابت به رشد خود ادامه داده است.
منبع
نامنی،ابراهیم(1392)، اثربخشی خانواده درمانی راه حل مدار – ساختاری در درمان ( قطع مصرف مواد) افراد وابسته به مواد،پایان نامه دکترای تخصصی،روانشناسی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید