تاثیرات طلاق بر خودکنترلی کودکان
مطالعات زیادی نشان میدهد که طلاق و رویدادهای بعد آن با تحول خودکنترلی ضعیف در کودکان همبسته است. اما لازم بهذکر است که خود طلاق بهتنهایی عامل اصلی خودکنترلی پایین نمیتواند باشد. بلکه کودکان طلاق علاوه بر خود طلاق، باید با شرایط بعد آن مانند وضعیت اقتصادی
و اجتماعی پایین تر، عدم حمایتهای اجتماعی لازم و ساعات کاری بیشتر والدین مخصوصا مادر نیز کنار بیایند که طبیعتا همگی این عوامل بر تحول خودکنترلی اثر دارند .
یانگ و پریش،به نقل از جانت، ویوین و کاترین،گزارش کردند که دانش آموزانی که طلاق والدین را تجربه کردند نسبت به دیگر دانش آموزان سطح خودکنترلی پایین تر و احساس ناامنی بیشتری دارند. آنها خاطر نشان میکنند که کودکان و نوجوانانی که یک محیط پرتعارض در خانواده و سپس طلاق والدین و متعاقبا نبود یکی از والدین را تجربه میکنند سالها باید با احساسات منفی درباره خودشان دست و پنجه نرم کنند. همچنین این محققان در مطالعه خود نشان دادند که خودکنترلی کودکان و نوجوانانی که پس از طلاق با یک والدخوانده زندگی میکنند تفاوت معناداری با کودکان خانواده های سالم ندارد.
بهعبارتی یانگ و پریش بر این باورند که کودکانی که در اثر طلاق یکی از والدین خود را از دست داده اند : مخصوصا پدر و والد دیگر؛ در اکثر موارد مادر ازدواج مجدد نداشته است خودکنترلی پایینتری نسبت به دیگر کودکان دارند. آنها همچنین خودارزیابی های کودکان را سنجیدند و نشان دادند که کودکانی که در خانواده های ناسالم و یا طلاق رشد میکنند خودارزیابی های منفی و پایینی دارند. همچنین مشخص شده است که تضاد بین والدین و در نهایت شکست زناشویی بطور منفی با خودکنترلی مرتبط است. بتی، نیز مطالعه ای بر روی چهل پسرنوجوان از خانواده های دارای پدر و بی پدر انجام داد. او نتیجه گرفت که پسرانی که پدر خود را بر اثر طلاق قبل از سن پنج سالگی از دست داده اند، در تحول خودکنترلی در نوجوانی مشکلات بیشتری دارند و در مقیاسهای خودانگاره و سازگاری نمرات پایینی کسب میکنند.
درهمین رابطه، زمینه یابی گلد و هندرسون ،بر روی دخترانی که یکی از والدینشان را براثر مرگ یا طلاق ازدست داده بودند نشان داد که نبود یک والد بههرطریقی بر خودکنترلی اجتماعی تاثیر منفی دارد.در مطالعه ای بر روی 632 نوجوان طلاق از انها خواسته شد خودشان را توصیف کنند. نتایج این مطالعه نیز از این فرضیه که خودکنترلی آسیب دیده در خانواده های طلاق بیشتر است حمایت کرد. پژوهش هاتکینسون و همکاران، نشان داد آزمودنی هایی که دارای والدین مطلقه هستند، خودکنترلی پایین تری نسبت به آزمودنی های متعلق به خانواده های سالم دارند.
درهمین راستا، درمطالعه ای که بر روی پسران طلاق 13تا18 سال انجام شد مشخص شد که نبود پدر دراثر طلاق، تاثیر منفی بر خودکنترلی کودکان دارد و حضور یک پدرخوانده بهعنوان جانشین پدر تاثیر مثبتی بر کودکان خصوصا پسران دارد، هرچند این حضور نمیتواند کاملا اثرات نبود پدر اصلی را برطرف کند. ازطرفی پاتریج و کوتلر، درمطالعه ای که بر روی خودکنترلی و سازگاری نوجوانان باسرپرستی مادر انجام دادند نشان دادند که کودکان و نوجوانانی که نبود پدر را بخاطر مرگ یا طلاق تجربه میکنند، بهخاطر کاهش حمایتها، خودکنترلی ضعیف تری نسبت به دیگر کودکان دارند. بااین وجود آنها براین عقیده هستند که وجود پدری ازارگر و پرتنش به مراتب اثرات منفی بیشتری از نبود پدر دارد. دراین زمینه، برخی مطالعات نیز ادعا میکنند که طلاق به خودی خود بر خودکنترلی کودکان تاثیر نمیگذارد. بررسی های انجام شده بر روی این موضوع نشان میدهد که کودکان طلاق فقط درصورتی از خودکنترلی ضعیف رنج می برند که موقعیت خانوادگی آشفته و پرتنشی داشته باشند. پژوهشگران زیادی براین عقیده هستند که زندگی دریک محیط خانوادگی باثبات که در آن والدین ازهم طلاق گرفته اند برای کودک مناسبتر از زندگی در خانه ای پرتنش وباحضور هردو والد است.
منبع
عاصمی،زهرا(1394)، اثربخشی برنامه مداخلهای کودکان طلاق بر بهبود راهبردهای خودکنترلی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه پیام نور
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید