تئوری نمایندگی
از دهه 1930، با تحقیقات برل و مینز و کوآز، اقتصاددانان به بررسی اثرات جداسازی مالکیت و کنترل شرکتهای تجاری تمایل پیدا کردند. اهداف متفاوت سرمایهگذاران و اعضای هیئت مدیره موضوعاتی را به عنوان مشکل نمایندگی ایجاد میکند. مطالعات نظام راهبری شرکتی ساز و کارهایی را بررسی میکند که سرمایهگذاران برای کنترل شرکتها استفاده میکنند تا این مشکلات را کاهش دهند. مهمترين ويژگي شركتهاي سهامي تفكيك مالكيت از مديريت آنهاست. ارتباط بین سهامداران و مدیران شرکت مملو از تضاد منافعی است که از جدایی مالکیت و کنترل، تفاوت اهداف سهامداران و مدیران و عدم تقارن اطلاعاتی بین مدیران و سهامداران ناشی میشود. این تضاد منافع با نظریه نمایندگی بیان میشود.
طبق تعريف جنسن و مك لينگ رابطه نمايندگي قراردادي است كه بر اساس آن صاحبكار يا مالك، نماينده يا فرد ديگري را از جانب خود منصوب و اختيار تصميمگيري را به او تفويض ميكند. در تئوري نمايندگي هدف مالكان حداكثر سازي ثروت است، بنابراين، به منظور دستيابي به اين هدف بر كار نماينده نظارت و عملكرد او را ارزيابي ميكنند.همچنین نظریه نمایندگی بیان میکند که ساختار مالکیت و ساختار سرمایه بهینه میتواند هزینه نمایندگی را کاهش دهد. رابطه بین سهامدار و مدیر، مدیرعامل و مدیران دایرههای مختلف سازمان، شخص(حقیقی یا حقوقی) با وکیل قانونی و بیمهگر و بیمهگذار و… نمونههایی از نظریه نمایندگی است. وجود رابطه نمایندگی متضمن هزینه نمایندگی است.
نظریه هزینه نمایندگی ساختار سرمایه شرکت از طریق هزینههای نمایندگی ناشی از تضاد منافع بین ذینفعان مختلف شرکت تعیین میشود. جنسن و مک لینگ در چارچوب واحد اقتصادی دو نوع تضاد منافع را عنوان میکنند: الف) تضاد منافع بین مدیران و صاحبان سهام؛ ب) تضاد منافع بین صاحبان سهام و دارندگان اوراق بدهی شرکت. به نظر آنها میتوان با ایجاد توازن بین مزایای حاصل از بدهی و هزینههای نمایندگی بدهی به یک ساختار مطلوب سرمایه دست پیدا کرد. معمولاً شیوههایی که سرمایهگذاران میتوانند استفاده کنند تا علایق کارکنان داخلی(مدیران و هیئت مدیره) را با علایق خود همتراز کنند به دو نوع درونی و بیرونی تقسیم میشود. برای مثال ساز و کارهای بیرونی شامل بازار برای کنترل شرکت و ساز و کارهای داخلی عبارتند از: سیستم حقوق و دستمزد مدیریتی، مالکیت افراد داخلی و تمرکز مالکیت میباشد.
حاکمیت شرکتی
نقش شركتها در تخصيص منابع، از آنچنان اهميتي برخوردار است كه برخي آن را عامل افزايش رشد اقتصادي ميدانند. اينگونه به نظر ميرسد كه اساس حاكميت شركتي در كشورها بر رفتار شركتهاي موفق و بهبود عملكرد اقتصادي آنها در طي زمان پيريزي شده است؛ چرا كه نظريات قالب، وجود ارتباط متقابل رشد اقتصادي و عملكرد شركتها تأكيد دارد. امروزه حفظ منافع عمومی، رعایت حقوق سهامداران، ارتقای شفافت اطلاعات و الزام شرکتها به ایفای مسئولیتهای اجتماعی از مهمترین آرمانهایی است که بیش از یک دهه گذشته توسط مراجع مختلف نظارتی و اجرایی مورد توجه قرار گرفته است. تحقق این آرمانها مستلزم وجود ضوابط استوار و ساز و کارهای اجرایی مناسب است که مهمترین آنها نظام حاکمیت شرکتی است.
با توسعه شرکتهاي سهامی و مطرح شدن تئوري نمایندگی و افزایش وظایف و اختیارات هیأت مدیره شرکتها، این سؤال به صورت جدیترمطرح میگردد که مدیرانی که درواقع مالک شرکت نمیباشند چگونه پیگیر منافع سهامداران(مالکان موسسه) خواهند بود. با تفویض اختیارات نامحدود از سوي مالکان شرکت به هیأت مدیره، توجه به نظام حاکمیت شرکتی به صورت چشمگیري افزایش یافته است. براي این منظور تقویت فرهنگ پاسخگویی و ارتقاءشفافیت اطلاعات در شرکتهاي سهامی امري لازم است. بررسی متون متعدد و معتبر نشان میدهد که اولین و قدیمیترین مفهوم عبارت حاکمیت شرکتی، از واژه لاتین Gubenare به معناي هدایت کردن، گرفته شده است که معمولاً درمورد هدایت کشتی به کار می رود و دلالت بر این دارد که اولین تعریف حاکمیت شرکتی، بیشتر بر راهبري تمرکز دارد تا کنترل.
تعریف هاي مختلفی از حاکمیت شرکتی وجود دارد، از تعریفهاي محدود و متمرکز بر شرکت ها و سهامداران آنها گرفته تا تعریفهاي جامع و در برگیرنده پاسخگویی شرکتها درقبال گروه کثیري از سهامداران، افراد یا ذينفعان. بررسی ادبیات موجود نشان میدهد که هیچ تعریف مورد توافقی در مورد حاکمیت شرکتی وجود ندارد. تفاوتهاي چشمگیري در تعریف بر اساس کشور مورد نظر وجود دارد. حتی در آمریکا یا انگلستان نیز رسیدن به تعریف واحد کار چندان آسانی نیست. فدراسیون بینالمللی حسابداران در سال 2004 حاکمیت شرکتی را چنین تعریف کرده است: «حاکمیت شرکتی عبارت از مسئولیتها و شیوههاي به کار برده شده توسط هیئت مدیره و مدیران موظف با هدف مشخص کردن مسیر راهبردي است که تضمین کننده دستیابی به هدفها، کنترل ریسکها و مصرف مسئولانه منابع است» .
در تعريف استاندارد شدة حاكميت شركتي از ديدگاه اقتصاددانان و حقوقدانان، حاكميت شركتي به موضوع جدايي مالكيت و كنترل و يا ارتباط نمايندگي بين سرمايهگذاران و مديران مربوط ميشود. ميزان تمايز بين مالكيت و كنترل در كشورهاي مختلف متفاوت است كه عمدتاً ناشي از تفاوت محيطهاي قانوني اين كشورها است. حاکمیت شرکتی بیانگر ساختاری است که از طریق آن اهداف شرکت معین شده و روشهای نیل به اهداف و معیارهای نظارت بر عملکرد مشخص میشوند. حاکمیت شرکتی صحیح باید مشوقهای مناسبی را برای هیأت مدیره و مدیریت فراهم آورد و آنها را در راستای پیگیری اهداف که تأمینکننده منافع شرکت و سهامداران ان است سوق دهد. حاکمیت شرکتی نه تنها برای مدیران شرکتها که علاقهمند به آگاهی از سطح ساختار حاکمیت شرکتی و انطباق ان با بهترین شیوه و مقررات هستند دارای اهمیت میباشد، بلکه برای شرکتکنندگان در بازار که علاقهمند به سرمایهگذاری هستند دارای جذابیت میباشد زیرا هدف از اعمال حاکمیت شرکتی اطمینان یافتن از وجود چارچوبی است که به وسیله آن توازن مناسبی بین ازادی عمل مدیران و منافع ذینفعان مختلف از جمله سهامداران فراهم شود، میباشد.
نظام حاکمیت شرکتی در پی تغییر و تحول در مدیریت شرکتهاي سهامی از مدیریت سنتی به سوي مدیریت پویا ومستقل میباشد. در این ساختار نه تنها منافع سهامداران تضمین میشود بلکه شرکت در مقابل اشخاص نظیر: طلبکاران، بانکها، مصرفکنندگان ونهایتاً جامعه نیز پاسخگو میباشد. حاكميت شركتي به دنبال دستيابي به شيوههايي است كه بر اساس آن تامينكنندگان مالي، اطمينان حاصل نمايند كه از سرمايهگذاري خود در شركت، بازده مناسبي را دريافت خواهند نمود. لذا حاكميت شركتي به دنبال ارتقاي عدالت، شفافيت و پاسخگويي در شركت است. حاكميت شركتي با مكانيزمهاي برون سازماني(كه بيشتر شامل قوانين و مقررات هستند) و همچنين مكانيزمهاي درون سازماني كه بيشتر اختياري هستند، ميتوانند به اعمال مديريت خوب، كاهش مشكلات عدم تقارن اطلاعاتي، افزايش اعتماد سهامداران و در نهايت كاهش مديريت سود منجر شوند.
از یک دیدگاه، حاکمیت شرکتی به رابطه بین شرکت و سهامداران محدود میشود. این یک الگوي قدیمی است که در قالب تئوري نمایندگی بیان میشود. این دیدگاه، متمرکز بر قابلیتهاي سیستم قانونی یک کشور براي حفظ حقوق سهامداران اقلیت است. از طرف دیگر، حاکمیت شرکتی را میتوان به صورت یک شبکه از روابط دید که نه تنها بین شرکت و مالکان آنها(سهامداران) بلکه بین شرکت و عده زیادي از ذینفعان از جمله کارکنان، مشتریان، فروشندگان، دارندگان اوراق قرضه و … وجود دارند. چنین دیدگاهی در قالب تئوري ذینفعان دیده میشود. بررسی کلی تعاریف حاکمیت شرکتی در متون علمی، نشان میدهد که تمام آنها داراي ویژگیهاي مشترك و معینی هستند که یکی از مهمترین آنها پاسخگویی است.
نظام حاکمیت شرکتی بیش از هرچیز، حیات شرکت را در بلندمدت هدف قرار داده و در این راستا سعی دارد تا از منافع سهامداران در مقابل مدیران شرکتها پشتیبانی و از انتقال ناخواسته ثروت میان گروههای مختلف و تضییع حقوق عموم و سهامداران جزء، جلوگیری کند. حاکمیت شرکتی شامل معیارهایی است که باعث افزایش عدم تمرکز در کنترل شرکتها شده، از قدرت مدیران اجرایی کاسته و عملکرد شرکتها را بهبود میبخشد. نظام مطلوب حاکمیت شرکتی سبب میشود که شرکتها از سرمایه خود به نحو مؤثری استفاده کنند، منافع صاحبان سود و جامعهای که در آن فعالیت دارند، در نظر بگیرند، در برابر شرکتها و سهامداران پاسخگو باشند و سبب جلب اعتماد سرمایهگذاران و جذب سرمایههای بلندمدت شوند. باید در نظر داشت که حاکمیت خوب به تنهایی باعث به وجود آمدن شرکتهای خوب نمیشوند. زیرا این مسأله به ماهیت رهبری و استراتژیهای شرکت نیز بستگی دارد. ولی حاکمیت بد احتمالاً باعث نابودی شرکت میگردد.
زماني كه سرمايه يك شركت بين سهامداران خرد توزيع ميشود، اين امكان براي مديريت فراهم ميگردد كه در خلاف جهت منافع سهامداران عمل نمايد. در چنين شرايطي حتّي قرارداد منعقد شده بين سهامداران و مدير، در غياب مشاهده مستقيم رفتار مديران توسط سهامداران نميتواند مانع از انجام عمليات هزينهزا توسط مديران گردد. درچارچوب ملاحظات اخلاقي، قدرت مالكيت بايد بتواند مديران را وادار به انجام اموري نمايد كه در جهت حفظ منافع سهامداران صورت پذيرد؛ از سوي ديگر اقتدار ناشي از مالكيت همچنين ميتواند مديران را در جهت افشاي اطلاعات محرمانه پيرامون توانايي ايجاد جريانات نقدي ملزم نمايد. این دیدگاه بر سطح پاسخگویی وسیعتري نسبت به سهامداران و دیگر ذینفعان تأکید دارد. نظام حاکمیت شرکتی، به عنوان یک نظام مرتبط کننده چند شاخه علمی از قبیل، حسابداري، اقتصاد، مالی و حقوق و با حفظ تعادل میان اهداف اجتماعی و اقتصادي و اهداف فردي و جمعی موجب ترغیب و تقویت استفاده کارآمد از منابع و الزام پاسخگویی شرکتها در قبال سایر صاحب نفعهاي خود میگردد. از جهت دیگر اجراي نظام حاکمیت شرکتی میتواند باعث اختصاص بهینه منابع و ارتقاي شفافیت اطلاعات و در نهایت رشد توسعه اقتصادي گردد.
در واقع، هدف نهایی نظام راهبري شرکتها نه تنها کاهش مشکل نمایندگی و همسو نمودن منافع کارگمار با منافع کارگزار، بلکه تأمین منافع تمام گروههاي ذینفع در شرکتها و واحدهاي تجاري است. بنابراین، به لحاظ نظري، انتظار میرود که ویژگیهاي یک نظام راهبري بر عملکرد مالی شرکتها تأثیرگذار باشد، زیرا راهبري اثربخش موجب میشود پیامدهاي نامناسب ناشی از تضاد منافع بین مدیران و مالکان، نظیر سوء استفاده از قدرت، کاهش یابد. سازمان همکاری و توسعه اقتصادی اصولی را برای حاکمیت شرکتی به شرح زیر بر شمرده است:
- چارچوب حاکمیت شرکتی باید شفافیت و کارآیی بازار را افزایش دهد، مطابق بر قواعد و قوانین باشد و مسئولیتها را به وضوح در بین واحدهای نظارتی، قانونگذاری و افراد مجاز تقسیم نماید.
- چارچوب حاکمیت شرکتی باید از حقوق سهامداران محافظت نموده و اعمال آن توسط سهامداران را تسهیل نماید.
- چارچوب حاکمیت شرکتی باید از برخورد منصفانه با سهامداران شامل سهامداران اقلیت و برونسازمانیها اطمینان دهد. به تمام سهامداران باید فرصت دریافت خسارت خود از کسانی که حقوق ایشان را ضایع نمودهاند، داده شود.
- چارچوب حاکمیت شرکتی باید حقوق صاحبان سود که به وسیله قانون یا توافقات دوجانبه ایجاد شده است را محترم بشمارد و همکاری بین شرکتها و آنها در ایجاد ثروت، شغل و تداوم مالی شرکت را تشویق نمایند.
- چارچوب حاکمیت شرکتی باید اطمینان دهد که موارد با اهیمت در خصوص وضعیت مالی، عملکرد، مالکیت و حاکمیت شرکت به صورت صحیح و مستمر افشا شود.
- چارچوب حاکمیت شرکتی باید در خصوص هدایت راهبری شرکت، کنترل مؤثر مدیریت توسط هیأت مدیره و پاسخگویی هیأت مدیره به سهاماران اطمینان دهد.
توسعه حاکمیت شرکتی قابل اطمینان در ایران نه تنها برای سپری کردن مشکلات اقتصادی موجود ضروری میباشد، بلکه برای توسعه و رقابت در اقتصاد جهانی نیز مهم است. قانون تجارت ایران در قسمت مربوط به شرکتهاي تجاري با نیازهاي امروز و نیز با عنایت به تحولات موجود در بازار سرمایه دچار کمبودهایی به ویژه در زمینه حقوق سهامداران و نیز درنحوه اداره وکنترل شرکت میباشد. همچنین این قانون از یک سري مشکلات ساختاري در مدیریت نیز رنج میبرد. تمرکز سهام در دست گروهی خاص هزینههاي نمایندگی را افزایش داده و زمینه فرصت طلبی را براي سهامداران اکثریت و مدیران منتخب آنها فراهم نموده است.
رفع اینگونه نارساییها وچالشها نیازمند وجود یک نظام حاکمیت شرکتی مناسب در شرکتهاي سهامی است. در ایران نیز هرچند از اوایل دهه 1340 بورس اوراق بهادار تأسیس شد و در قانون تجارت و بهویژه در لایحه اصلاحی اسفند ماه 1347 در موارد مرتبط با نحوه تأسیس و اداره شرکتها تا حدودي مطرح شده بود ولی موضوع حاکمیت شرکتی با مفهوم کنونی آن، در چند سال اخیر مطرح شده است. این موضوع در اوایل دهه 80 و در مصاحبههاي مسئولان وقت سازمان بورس اوراق بهادار و در مرکز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامی مطرح و بررسی شد و در وزارت امور اقتصاد و دارایی کمیتهاي به موضوع حاکمیت شرکتی پرداخته بود.
منبع
دستنبو، فرزاد(1394)، ارتباط بین متغیرهای کلان اقتصادی با ساختار مالکیت، پایان نامه درجه کارشناسی ارشد، مدیریت بازرگانی، دانشگاه آزاد اسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید