بهزیستی روان شناختی
عناصر عملی متعددی وجود دارد که باسلامت کلی افراددرارتباط است.عناصری مثل هوش، ساختار فیزیکی و شخصیت عموماً محصول ترکیب ژنتیکی درنظرگرفته ميشوند،گازنه به این موضوع باعنوان تواناییهاي طبیعی اشاره ميکند.گرچه این ها بصورت اجزاطبیعی رشدفردمحسوب ميشوندولی این عناصر نیز تحت تأثیر محیط در فرآیند نرمال رشد عملکردودرموردافرادبااستعداد،رشد ذوق و قریحه، قرار ميگیرند.
اگرفردی دارای توانایی فیزیکی عمیقی باشد،اماکانالیستهاي مثبت از محیطش رابرای رشد تواناییهايش وتبدیل آن هابه قریحه نداشته باشد،این احتمال زیاداست که حس سلامت آن ها کاهش یابد،به همین صورت،اگرفردی دارای پیش زمینه ی ژنتیکی برای رشدوتبدیل شدن به فردی سالم و قوی را داشته باشد اما در محیطی فقیراز نظر تغذیه زندگی کند به احتمال کم به رشد بالقوه کامل خود ازنظر فیزیکی وروانی ميرسد. اگر فردی دارای شخصیتی سرزنده باشد ودر محیطی قرار گیرد که امکان طراوت وشادابی را برای این ویژگی فراهم نکند سلامت روانی واجتماعی فرد توان بالقوه آن را دارد که ازطریق واپس روی عاطفی دچار زیان شود. بنابراین سلامت فرد بالقوه تحت تأثیر رشد با تأخیر یا ناکامل قرار ميگیرد.
سلامت بصورت حالت عملکرد موفقیت آمیزطی زندگی تعریف ميشودکه شامل قدرت درعملکرد فیزیکی، شناختی، اجتماعی وعاطفی ونیز یکپارچه سازی موفقیت آمیز این سه حوزه وحیطه است. موفقیت فرد در به انجام رساندن با یکپارچه سازی این سه زمینه منجر برفعالیتهاي پرباروحاصل خیزو لذت بخش ميشود، فعالیتهايی که اغلب فرد یا جامعه آن ها رامهم وبارزميدانند.یکپارچه سازی عملکرد فیزیکی، شناختی واجتماعی عاطفی به روابط اجتماعی کمک ميکند وبه فرد کمک ميکند بر مشکلات روانی اجتماعی وزیست محیطی اش فائق اید. سلامت همچنین عامل ایجاد غیر عینی از نظر رضایتمندی مرتبط باتحقق پتانسیلهاي فرد نیز هست.
تعریف بهزیستی روان شناختی
به نظر ميرسد سلامت روان یک مفهوم نسبتاً وسیع باشد.اکنون سالهاست که این اصطلاح بطور قابل جایگزینی با بهداشت روان بکار رفته است.در گذشته بنظر ميرسدکه بهداشت روان یک مفهوم فردی در نظر گرفته شده است. لذا بهداشت روان به صورت عدم وجود بیماری تعریف شد. آشکار است که عدم جود چیزی مشخص نميکند که چه چیزی باید باشد ولذا این اصطلاح تاحدی سالها مبهم باقی ماند. در هر صورت در سال 1948 سازمان بهداشت جهانی اصطلاح بهداشت روانی رابه صورت حالت کامل سلامت فیزیکی، روانی واجتماعی نه صرفاًعدم وجود بیماری تعریف ميکند. در جایی که ارزیابی سلامت فیزیکی با معاینه وبررسی وضعیت سلامت وبهداشت بدن کاملاً ساده صورت ميپذیرد،جز روانی واجتماعی سلامت و بهداشت رابسیار مشکل تر بتوان ارزیابی نمود. این احتمالاً بخاطر آن است که بهداشت روان وسلامت روان ساختارهاي چند بعدی هستند که نه تنها دارای ابعاد عینی هستند بلکه دارای ابعاد ذهنی(غیر عینی )نیز هستند. بعد ذهنی(غیر عینی) نتیجه وضعیت درونی است که خود آشکارا غیر عینی است ولذا تعریف وتعیین کیفیت آن مشکل است.به طور کلی بنظر ميرسد که بهزیستی روان شناختی باطیفی از ساختارها مرتبط است.یعنی رضایت از زندگی ، شادمانی، سازگاری، احساسات، بهزیستی اخلاقی وذهنی.
اغلب روانپزشکان، روانشناسان ومحققان بهداشت روانی جنبههاي مثبت سلامت را نادیده ميگیرند.تلاشهايی که در جهت گذر از الگوهای سنتی سلامتی صورت گرفته، گرچه زمینه لازم رابرای تلقی سلامت را به عنوان حالتی از بهزیستی (نه صرفاً نبود بیماری ) فراهم ساخته، ولی کافی نیست. البته الگوهای جدید سلامت نیز به طور عمده بر ویژگیهای منفی تأ کید دارند ودر آنها ابزارهای اندازه گیری سلامت، اغلب سلامت نیز به طور عمده بر ویژگیهای منفی تأکید دارند ودر آنها ابزار اندازه گیری سلامت اغلب با مشکلات بدنی (تحرک، درد، خستگی واختلالات خواب)، مشکلات روانی (افسردگی، اضطراب، نگرانی) ومشکلات اجتماعی (ناتوانی در ایفای نقش اجتماعی، مشکلات زناشویی) سروکار دارد.ابعاد نظری سلامت روانشناختی مثبت شامل استقلال ، تسلط محیطی ، رشد فردی ، روابط مثبت بادیگران ، هدف در زندگی وپذیرش خودهستند.
بهزیستی روانشناختی وروانشناسی مثبت
در سالهای اخیر با کارهای سلیگمن وهمکارانش در روانشناسی،جنبشی با عنوان روانشناسی مثبت ایجاد شده است. در این حیطه مباحثی مثل عواطف مثبت ، شادکامد ، اعتماد به نفس، سرزندگی، خوش بینی وسازگاری اجتماعی و…مورد بررسی قرار ميگیرد.
ارسطو سال ها قبل با بیان شادی ونشاط وزندگی خوب در مورد بهزیستی روانشناختی بحث کرده است. مزلو نیز با مطالعه بر روی خود شکوفایی، روانشناسی مثبت را ادامه داد اما آنچه که در این سالها اتفاق افتاد، بیان علميواندازه گیری باروایی وپایایی است که به رشد روز افزون این موضوع انجامیده است از دیر باز،فلاسفه والاترین مطلوب وحد نهایی انگیزش برای کنش بشررا، بهزیستی روانشناختی دانسته اند، اما در دهههاي گذشته روانشناسان اکثراً بهزیستی روانشناختی را نادیده گرفته اند وبیشتر بر اختلافات روانی ومسائلی مانند افسردگی واضطراب تمرکز کرده اند.
مقیاس بهزیستی روانشناختی اولین بار توسط اندریوز و ویتی در شاخصهايی که رضایت آمریکائیان از زندگی شان رابیان ميکرد، ارائه شد وسه مشخصه دارد: اول اینکه، درونی است. کمپل ميگوید :در درون تجربه فرد جا ميگیرد.دوم اینکه،بهزیستی روانشناختی اندازه گیری های مثبت راشامل ميشود،ازاین نظر با اندازه گیریهای مانند سلامت روان که با فقدان مؤلفههاي منفی تعریف ميشوند، تفاوت دارد.به هرحال رابطه بین شاخصهاي مثبت ومنفی به طور کامل درک نشده است. سوم اینکه اندازه گیریهاي بهزیستی روانشناختی نوعاً سنجش کلی از تمام جوانب زندگی یک شخص را شامل ميشود.گرچه ميتوان خلق فرد یا رضایت وی را در درون حیطههاي خاصی سنجید،تأکید معمولاً روی قضاوتی یکپارچه از زندگی شخص است.با این وجود اندازه گیریها ممکن است دوره ای از چند هفته تا سراسر زندگی شخص را دربر گیرند. هیچ راه مطمئنی برای اینکه مشخص شود،چه دوره زمانی مناسب تر از بقیه است وجودندارد وبیشتر محققان باید همبستههاي بهزیستی روانشناختی در چهار چوبهاي زمانی گوناگون را پیگیری کنند.
زیربنای فلسفی مطالعه بهزیستی روانشناختی
دودیدگاه روانشناختی وسیع از لحاظ تاریخی بکار گرفته شده تابهزیستی روانشناختی را کاوش وبررسی کند. دیدگاه لذتی ، بهزیستی را باشادی برابر ميداند واغلب به عنوان توازن میان عاطفه مثبت ومنفی عمل ميکند. این دیدگاه اساس بهزیستی روانشناختی را فزونی عاطفه مثبت نسبت به عاطفه منفی تعریف ميکند وبر تجربه هیجانی خود تأکید دارند.براساس این دیدگاه بهزیستی روانشناختی را حداقل عاطفه منفی تعریف کرده اند.پاز سوی دیگر چشم انداز اخلاقی ارسطویی، چگونگی سلامت زندگی افراد را در ارتباط با خود حقیقی شان ارزیابی ميکند.
این دیدگاه، بهزیستی روانشناختی را بر اساس ملاکهاي چون فضیلت، پرهیزگاری ورضایت از زندگی و تصورات مختلف از شرایط آرمانی که درفرهنگها ودورههاي مختلف مورد نظر انسان بوده است،تعریف کرده است. اگرچه ابزارهایی که عموماً شامل مقیاس توازن عاطفه بردبرن، شاخص رضایت از زندگی نیوگارتن، مقیاس اعتماد به نفس روزنبرگ را برای بخش بهزیستی روانشناختی اخلاقی ارسطویی ویا بهزیستی روانشناختی لذتی بکار ميبرند.به علاوه، درسالهای اخیر چند محقق به چند بعدی بودن بهزیستی روانشناختی اشاره کرده اند و معتقدند که ابزارها باید در بر گیرنده هر دومورد بهزیستی اخلاقی ارسطویی ودیدگاه لذت گرایانه باشد.مؤلفههاي بهزیستی روانشناختی شامل شادمانی، رضایت از زندگی وعاطفه مثبت است.
لوکاس، دینر وسوولوکاس ودینر ولارسن بهزیستی روانشناختی را دامنه ای از رضایت از زندگی،عواطف مثبت ونداشتن عواطف منفی تعریف کرده اند. لیبومیرسکی،کینگ ودینرشادی را جزءعاطفی(هیجانی)بهزیستی روانشناختی ميدانند که به نظر آنان به مسائلی مانند زمینه وراثتی فرد وهمچنین شرایط محیطی وابسته است.
شاخصهاي بهزیستی دومطلب عمده را در نظر دارد : تعادل لذتی ویا به عبارت دیگر تعادل بین عواطف مثبت ومنفی ودوم رضایت از زندگی.
اما بهزیستی روانشناختی به طورکلی به سلامت عموميروانی وجسمانی فرد وبه رضایت عموميفرد از زندگی ميپردازد که مفاهیميمانند رضایت شغلی رانیز در بر ميگیرد.به عبارت دیگر مفهوم بهزیستی روانشناختی،مفهوميوسیع تر وهمه جانبه تر که مسائل مختلفی راپوشش ميدهد به حساب ميآید.
مفهوم سازی یک الگوی چند بعدی بهزیستی روانشناختی
باید گفت که بخشی از روانشناسی مثبت به شاخصهاي بهزیستی روانشناختی اختصاص دارد و پیشرفتهاي زیادی در فهمیدن مؤلفههاي بهزیستی روانشناختی انجام شده است برای نشان دادن این نقصان، ریف اندازه گیری جدیدی از بهزیستی روانشناختی را بسط داد که مفاهیم قبلی بهزیستی اخلاقی ارسطویی را در یک خلاصه کوتاه تر تحکیم ميکرد.در واقع بهزیستی روانشناختی با این موضوع که چگونه وچرا مردم در زندگیشان حالتهاي مثبت شامل قضاوتهای شناختی مثبت وهمچنین واکنشها ی احساسی مثبت را تجربه ميکنند سرو کار دارد.
ویلسون از نخستین کسانی است که به مرور موضوع بهزیستی روانشناختی پرداخت وبه دونتیجه رسید : نخست اینکه کسانی که بیشترین مزیت ها را دارند از دیگران شادمان ترند واز بهزیستی روانشناختی بالاتری نسبت به دیگران برخوردارند وبه صورت افرادی شاد، تندرست، تحصیل کرده، با درآمد بالا، خوش بین، فارغ از نگرانی، دین دار، با عزت نفس بالا وروحیه کاری بالا در جامعه نمایان ميشوند.دوم اینکه طی دوهزار سال از زمان فلاسفه یونان باستان تا کنون پیشرفت نطری اندکی در مفهوم بهزیستی روانشناختی حاصل شده است.
خلقیات وهیجانهاي افراد بازتاب واکنش به رویدادهایی است که برای آنها رخ ميدهد. هر فرد قضاوتهاي گسترده ای در باره ی زندگی خود به عنوان یک کل ونیز زیر مجموعههاي زندگی از قبیل کار و تحصیل دارد. بنابراین بهزیستی روانشناختی شامل مؤلفههايی ازقبیل عواطف، رضایت از زندگی وکار است وبر این دلالت دارد که چگونه افراد به ارزیابی زندگیشان ميپردازند که شامل متغییرهایی ازقبیل رضایت از زندگی، رضایت زناشویی، خلق وخو وهیجانات مثبت، نبود افسردگی واضطراب ميباشد.زمانی به شخص گفته ميشود دارای بهزیستی روانشناختی بالایی است که رضایت از زندگی ولذت را به وفور تجربه کند وکمتر هیجانات نامطلوب مثل ناراحتی ویاخشم را تجربه کند.در مقابل زمانی به شخص گفته ميشود دارای بهزیستی روانشناختی پایین است که از زندگیش ناراضی بوده،تجربه لذت کميداشته ومعمولاً هیجانهای منفی مثل اضطراب ویاخشم را تجربه ميکند.
الگوی بهزیستی روان شناختی ریف
روانشناسان متعددی سعی کرده اند درموردبهزیستی روان شناختی فرضیه پردازی کنند وآنرا تعریف نمایند.ساختار بهزیستی روان شناختی کانون توجه شمار فزاینده ای از تحقیقات طی سالهای اخیر بوده است.درهمین اواخر بنظر ميرسد دوکاربسیار متقاعد کننده مربوط به ریف وبار-اون ميباشد.
الگوی ریف بیان ميکند که بهزیستی روان شناختی شامل 6 بعد نیکی وخوبی یعنی پذیرش خویشتن ، روابط مثبت با دیگران ، خود مختاری وتسلط بر محیط ، زندگی هدفمندورشد شخصی است.
خود مختاری
ریف، خودمختاری را با ویژگیهاي مانند استقلال،مکان درونی کنترل، توجه فرد به خود وتنظیم داخلی رفتار برابر ميداند. این ویژگی ها اعتقادی است که افکار واعمال شخصی مالک خود اواست ونباید با عوامل یا دلایل خارجی از کنترل مشخص شود.
تسلط بر محیط
ریف برتری محیطی را به عنوان توانایی برای انتخاب با به وجود آوردن محیط مناسب با شرایط روانی تعریف کرد. این معیار نیز بخش اصلی فرد گرایی است. برتری محیطی حاکی از دیدگاه ویژه جهان است.فرد بالغ فردی است که ميتواند باجهان سرخورده مواجه شود ومعانی مؤثر انجام انتخاب خود را محاسبه کند.
روابط مثبت با دیگران
ریف روابط مثبت با دیگران را به عنوان روابط میان فردی مطمئن واحساس شدید دلسوزی وهمدردی تعریف کرد..
هدف در زندگی
ریف عقیده داشت که درک مشخص از هدف زندگی، حس راهنما یی، بخشهاي مهم احساسی است، که برای زندگی معنی وهدف وجود دارد. به نظر ميرسد که این توجه به هدف در زندگی با فرد گرایی و تأکید آن بر آزادی بشر مرتبط باشد.
رشدفردی
ریف رشد فردی را به عنوان توانایی مداوم برای توسعه نیروی بالقوه فرد، رشد وتوسعه به عنوان فرد تعریف کرد.
پذیرش خود
ریف ذکر کرد که ویژگیهاي مثبت یک فرد بعنوان ویژگی اصلی عملکرد روانی مثبت عمل ميکند با این وجود، ریف مشخص نکرد ماهیت خود چیست ؟بعلاوه،مشخص نیست که آیا خود باید همیشه پذیرفته شود یا خیر؟ گفتار معمولی حاکی از این است که ما به عزت نفس فکر ميکنیم. بعلاوه، به نظر ميرسد که پذیرش خود برای بیان خود بیگانگی باخود است.
الگوی بهزیستی روان شناختی بار- اون
علاوه بر تفاوتهاي مفهوميدر منشأ واصل،چند عامل رایج بهزیستی روان شناختی در میان تمام تئوری پردازان ظهور یافته است. بار-اون اخیراً الگویش در مورد بهزیستی روان شناختی را از نظر آرایه ای از ویژگی ها وتوانمندیهاي مربوط به دانش اجتماعی وعاطفی که بر توانایی کلی مان در سازگاری بانیازهاي محیطی تأثیر گذار است، تعریف ميکند.همینطور بصورت یک بهزیست روان شناختی در نظر گرفته ميشود.این الگو شامل :
- توان آگاه بودن از درک کردن وبیان خود،
- توان آگاهی ازدرک کردن وارتباط داشتن با دیگران،
- توان سرکردن ورسیدگی کردن به احساسات قوی وکنترل تکانه ها وبرانگیزشهاي فرد و
- توان تطابق با تغییرات وحل مشکلات طبیعت فردی واجتماعی است.
- حوزه اصلی در این الگو عبارتند از: مهارتهاي بین فردی، مهارتهاي درون فردی، قابلیت تطبیق،مدیریت اضطراب وخلق وخوی کلی.
- هدف تحقیق بار- اون تعیین وبررسی عوامل شخصیتی بود که با بیشترین صحت، بهزیستی روان شناختی را توصیف ميکرد.
منبع
خواجه ،نوشین (1391)،رابطه منبع کنترل ،میزان اضطراب ،بهزیستی روان شناختی با شکایات روان تنی در دبیران بازنشسته زن و مرد آموزش و پرورش نجف آباد ،پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی ،دانشگاه آزاد اسلامی خوراسگان
دیدگاهی بنویسید