بهبود عملکرد حافظه پس از آسیب مغزی

معنای بهبودی چیست؟

واژه بهبودی   می‌تواند به چند روش متفاوت تفسیر شود. آلملی و فینگر،  برخی از تعاریف بهبودی را مورد بحث قرار داده‌اند. آن‌ها بیان می‌کنند که بهبودی، بازیابی کامل کارکردهای است که در اثر آسیب مغزی از دست رفته‌اند یا آسیب دیده‌اند. تعداد کمی از افراد مبتلا به آسیب حافظه، با این تعریف، به بهبودی دست می‌یابند. جنت و بوند،  بر اساس مقیاس نتایج مقیاس کمای گلاسگو ، بهبود خوب  را این‌گونه تعریف می‌کنند. شروع مجدد زندگی بهنجار حتی اگر اختلالات نورولوژی و روان‌شناختی خفیف وجود داشته باشد . این مورد گاهی برای افراد دارای مشکلات ارگانیک  حافظه، قابل دستیابی است. لارنس و استین  بیان کردند که  بهبودی، بازگشت به سطوح عملکرد بهنجار یا نزدیک به بهنجار بعد از اثرات مخرب اولیه یک آسیب به ‌نظام عصبی است  لذا بازهم برای بیشتر افراد مبتلا به آسیب حافظه که مرحله حاد را پشت سر گذاشته‌اند، نامحتمل است.

به‌احتمال زیاد، بهترین تعریف قابل استفاده برای افراد مبتلا به نواقص ارگانیک حافظه توسط مارشال  ارائه شد که بهبودی را به‌عنوان کاهش اختلال در کارکردهای رفتاری یا فیزیولوژیک به‌موازات گذشت زمان تفسیر می‌کند. بارون ، بیان می‌کند که بهبودی هنگامی اتفاق می‌افتد که اختلالات رفتاری مزمن از طریق آموزش خاص یا از طریق مداخلات داروئی، جراحی یا دیگر روش‌های مستقل، کاهش یابد . این تعریف با تأکید بر کاهش ضعف‌ها و نواقص تا حدی، توان‌بخشی را در بر می‌گیرد. شاید دقیق‌ترین و مشخص‌ترین تعریف توسط لیور ارائه شده است که بهبودی را بازگشت بعد از آسیب رفتارهای خاصی که در اثر آسیب مغزی مختل شده است، تعریف می‌کند . بعید است که تمام پیشرفت‌های حاصل از ترکیب بهبودی طبیعی و توان‌بخشی توسط افراد مبتلا به آسیب حافظه، این معیار را برآورده سازد. بر اساس نظر کولب معمولاً بهبودی شامل دو فرایند می‌باشد. بهبودی نسبی کارکردهای از دست رفته به همراه جایگزینی قابل ‌ملاحظه کارکردها مثلاً:  جبران کارکردهای از دست رفته از طریق ابزارهای دیگر و به هنگام توان‌بخشی، احساس راحت‌تری به ما می‌دهد به علت :

  •  بهبودی طبیعی
  •  جبران کارکردهای از دست رفته که توسط برنامه‌های توان‌بخشی هدف قرار گرفته است.

عمده‌ترین دلیل آسیب مغزی و به دنبال آن اختلال حافظه در افراد کمتر از ب ست وپنج سال، TBI می‌باشد. افرادی که دچار چنین آسیب‌های می‌شوند، اغلب تا اندازه قابل‌توجهی بهبود می‌یابند. اگر تعریف تیزدل و جنت   از کما را بپذیریم، چشمان خودبه‌خود یا با تحریک، باز نمی‌شوند، به دستوراتی که به آن‌ها داده می‌شود عمل نمی‌کنند و پاسخ کلامی ندارند؛ پس به‌محض اینکه این افراد چشمانشان را باز کنند، آن‌ها دیگر در کما نیستند به خاطر این‌که افراد دچار TBI شدید معمولاً چشمان خود را در یک دوره تقریباً چهار هفته باز می‌کنند. آن‌ها دیگر در کما نیستند؛ بنابراین طی تقریباً چهار هفته بعد از آسیب، افراد دچار آسیب مغزی تروماتیک ممکن است در حالت نباتی یا حداقل هوشیاری باشد .

جیاسینو و همکاران، یا آن‌ها کاملاً هوشیار باشند که معمولاً اکثر بیماران از این نوع می‌باشند؛ اما بهبودی بیشتر، مسلماً ادامه می‌یابد و احتمالاً بهبودی در هفته‌ها و ماه‌های اول بعد از آسیب نسبتاً سریع و در ادامه کندتر می‌شود که می‌تواند برای سال‌های زیادی ادامه یابد. الگوی مشابهی ممکن است بعد از صدمات غیر پیش‌رونده مثل هیپوکسی، آنسفالیت و حوادث مغزی عروقی  دیده شود. با این‌ وجود در این موارد، فرآیند بهبودی ممکن است ماه‌ها یا سال‌ها به طول بینجامد.باید تأکید کرد که اگرچه، برخی از اختلالات به مرور زمان برطرف می‌شوند، بهبودی برای بسیاری از بیماران در حد کمی است. پذیرش و اجرای یک روش جبرانی ، بهترین فرصت برای کاهش مشکلات روزمره را فراهم می‌کند و زندگی مستقل و کیفیت زندگی را برای بیشتر افراد دچار اختلال حافظه، بهبود می‌بخشد.

مکانیسم‌های بهبودی

چندین نویسنده، مکانیسم‌هایی را که طی آن بهبودی می‌تواند اتفاق افتد را موردتوجه قرار داده‌اند. رایج‌ترین مکانیسم‌های مفروض که باعث بهبودی می‌شوند عبارت‌اند از برطرف شدن ادم  یا تورم مغزی، دایاشیسیز  که به‌موجب آن جراحت از طریق شوک به سایر نواحی مغز، آسیب می‌رساند ، انعطاف‌پذیری   یا تغییرات در ساختار نظام عصبی و نو زایش   یا رشد مجدد   بافت عصبی. تغییرات مشاهده شده در چند دقیقه اول مثلاً:  بعد از یک ضربه خفیف به سر  احتمالاً رفع آسیب‌های موقت را منعکس می‌کند که علت ساختاری ندارد.تغییرات مشاهده شده در طی چند روز، احتمالاً به خاطر برطرف شدن نابهنجاری‌های ساختاری موقتی مانند ادم یا اختلال عروقی یا کاهش فعالیت متابولیک آنزیم‌ها است. بهبودی بعد از چند ماه یا چند سال، کمتر شناخته شده است. چندین راه ازجمله دایاشیسیز، انعطاف‌پذیری و نو زایش وجود دارد که در آن بهبودی ممکن است کسب گردد. اصطلاح دایاشیسیز توسط   معرفی شد و به معنای تماماً دچار شوک  می‌باشد. وون موناکو، آن را به‌عنوان تغییرات کارکردی از راه دور، بازگشت تدریجی و همچنین ؛ موج دایاشیسیز  ؛  به دنبال مسیرهای نوروآناتومی   توصیف کرده است  .

فینی و بارون. کاربرد جدید اصطلاح دایاشیسیز، به افت متابولیسم سلول‌های عصبی و کاهش جریان خون مغزی که به علت بدکاری در یک ناحیه عصبی مجزا، اما ازنظر کارکرد مرتبط اتفاق می‌افتد، اشاره دارد . این نویسندگان بیان می‌کنند که دایاشیسیز در 50% بیماران دچار آسیب نیمکره‌ی اتفاق می‌افتد. به‌طور خلاصه، فرض بر این است که در دایاشیسیز، صدمه به یک منطقه خاص مغز می‌تواند باعث شوک یا اختلال عصبی در منطقه دیگر از مغز شود. دوم شوک عصبی می‌توانند نزدیک یا دور از منطقه آسیب دیده اولیه باشد. استنست و همکاران ؛  در مطالعه شصت وهفت بیمار دچار سکته مغزی با نشانگان یادزدودگی در اثر اختلال در تالاموس چپ، نشان دادند که دایاشیسیز مغزی متناسب با میزان از دست دادن فیبر در مناطقی از کورتیکوتالامیک  ، ایجاد می‌شود چه این شوک نزدیک منطقه آسیب دیده اولیه یا دور از آن باشند، یک سیر عصبی خاص طی می‌شود. نظریه بازداری   شبیه و نه دقیقاً عین این روند می‌باشد در بازداری، شوک، بیشتر منتشر می‌شود و بر مغز به‌عنوان یک کل تأثیر می‌گذارد. رابرتسون و مور؛ دایاشیسیز را به‌عنوان   یک تضعیف کننده ارتباطات سیناپسی بین مکان‌های آسیب دیده و آسیب ندیده تفسیر می‌کنند که احتمالاً باعث کاهش سطح فعالیت در مناطق آسیب دیده می‌باشد .

ازآنجایی‌که سلول‌ها در این دو منطقه دیگر باهم ارتباطی ندارند، ارتباط سیناپسی بین آن‌ها ضعیف می‌شود و این باعث کاهش عملکرد در مناطق آسیب ندیده دور از مناطق آسیب دیده اولیه می‌شود. برودمن، پیوس، داربی و دونان   سه بیمار دچار سکته مغزی که از آسیب نظام بینایی رنج می‌بردند را مورد مطالعه قرار دادند. با استفاده از تصویربرداری تشدید مغناطیسی کارکردی  (FMRI)، آن‌ها نشان دادند كه در ابتدا بيماران کاهش فعالیت قابل‌توجهی در مناطق خارج مخطط  نشان دادند ولی شش ماه بعد فعالیت این مناطق دوباره شروع شد.اين مطلب نشان دهنده دایاشیسیز مغزی همسو با منطقه آسیب  درون اين مناطق است و ممكن است دایاشیسیز يك نقش ناشناخته در بهبود بینایی بعد از سکته مغزی داشته باشد. انعطاف‌پذیری به سازمان‌دهی مجدد آناتومیک بر اساس این ايده كه مناطق سالم مغز می‌توانند عملكرد مناطق آسيب ديده را به عهده بگیرند، اشاره دارد. فرضیه‌ای که در قرن نوزده توسط کازل  ؛ آزمیتیا   مطرح شده بود کنار گذاشته شد و تا همین اواخر اين ايده برای تبیین بهبودی در بزرگسالان بی‌اعتبار قلمداد شده است اگرچه نگرش‌های الان در حال تغيير هستند. جانگ، یو و اهن   اثرات يك برنامه جامع توان‌بخشی عصبي  بر روی یک مرد بیست وپنج ساله دچار مشکلات قابل‌توجه حرکتی به علت اسکلروزیس   هیپوکامپ راست، برداشت لوب گیجگاهی و برداشت آمیگدال  را ارزيابي كردند بيمار هشت  ماه تحت درمان بود.

مشكلات حرکتی کانون درمان بودند و از آزمون‌های حرکتی و FMRI براي تعيين میزان بهبودی عملكرد حرکتی و تغييرات انعطاف‌پذیری عصبي  استفاده شد. آزمون‌های حرکتی نشان داد كه این مرد در مهارت‌های گرفتن، چنگ زدن  و انجام فعالیت‌ها یدی، بهبود یافته است. او اين بهبودي را در شش  ماه پيگيري حفظ کرد. بعلاوه، بررسی fMRI نشان داد كه قبل از درمان، عدم تقارن   فعالیت قشر حسی حرکتی دگرسو با منطقه آسیب دیده   وجود داشته است كه بعد از توان‌بخشی به تقارن بهنجار بازگشت.توان‌بخشی جامع عصبي ممكن است بازگردانی تقارن بهنجار فعالیت مغزی را آسان کند، درنتیجه کارکرد حرکتی افزايش می‌یابد. اين مورد، اولين شواهد تصویربرداری عصبي  درباره يك توان‌بخشی جامع عصبي درازمدت برای تحرك انعطاف‌پذیری عصبي ارائه کرد . ما نمی‌دانیم كه چه اتفاقي براي عملكرد حافظه اين بيمار افتاده است. در يك مقاله تأمل برانگیز رابرتسون و مور بیان کرده‌اند كه سازمان‌دهی مجدد انعطاف‌پذیر ممكن است از همان ابتدا به علت جایگزینی‌های سريع در فعالیت‌ها سیناپسی، در عرض چند ثانيه يا چند دقيقه اتفاق بیفتد و سپس تغييرات ساختاري در طول روزها و يا هفته‌ها صورت پذیرد.

این مؤلفان به‌ویژه در اشخاصي كه فقط بهبودي بعد از توان‌بخشی را نشان خواهند داد تمركز كردند. آن‌ها معتقدند كه سه دسته بيمار آسيب مغزي وجود دارد: کسانی كه بدون كمك بهبود خواهند يافت، كساني كه هيچ تغيير قابل‌توجهي حتي با كمك، نشان نمی‌دهند و کسانی كه به‌خوبی از ديگران كمك می‌گیرند. آن‌ها از اين موارد به‌عنوان بهبود فوري، بدون بهبود و بهبودی با کمک، ياد می‌کنند. رابرتسون و مور  بیان می‌کنند كه افراد گروه بدون بهبود، بايد راهبردهای جبرانی را بياموزند و افراد گروه بهبود خودبه‌خودي، هيچ نيازي به كمك ندارند زيرا آن‌ها به‌هرحال بهتر خواهند شد، بنابراين بیماران دچار آسیب خفیف بهبودی خودبه‌خود را تجربه می‌کنند، کسانی که دچار آسیب متوسط هستند نیاز به کمک دارند و کسانی که دچار آسیب شدید هستند هیچ بهبودی نخواهند داشت. اين مطلب فقط تا حدودی درست است، زيرا ممکن است فرد آسیب نسبتاً خفیفی در مکان‌های خاصی از مغز داشته باشد كه مشكلات بیشتری در زندگي روزمره نسبت به آسیب‌های شدید در مکان‌های ديگر مغز برای او ایجاد کند. بنابراين فرد دچار آسیب شديد در هیپوکامپ بدون آسيب مغزی ديگر ممكن است زندگي مستقلی داشته باشد، به‌عنوان مثال به مورد جی در فصل چهارم ویلسون  درحالی‌که افراد دچار آسیب خفیف لوب پیشانی ممکن است قادر به زندگی مستقل بدون كمك نباشند.اگرچه نو زایش در سيستم عصبي مركزي احتمالاً بیشتر در اوايل زندگي اتفاق می‌افتد ولی در بزرگسالان نیز می‌تواند اتفاق بیفتد .

اين دیدگاه قدیمی که انعطاف‌پذیری مغز در بزرگسالان به‌شدت محدود است، دیگر درست نیست. اریکسون و همکاران شواهدی در مورد تکوین عصبي در هیپوکامپ پنج فرد بزرگسال كه به خاطر سرطان مرده بودند، یافتند.رابرتسون بیان می‌کند كه بهبودي براي نواقصي كه توسط چند مدار فرماندهی می‌شود مثلاً غفلت یک‌طرفه ، سریع‌تر است و براي نواقصي كه توسط مدارهای محدودتری فرماندهی می‌شوند مثلاً نابینایی یک‌سویه ، آرام‌تر است. زيرا مسیرهای جایگزین كمتری براي بر عهده گرفتن عملکرد مسیرهای آسیب دیده، وجود خواهد داشت. اين مطلب می‌تواند توضیح دهد كه چرا کارکردهای زباني نسبت به کارکردهای حافظه، بهبود بهتری در طول زمان نشان می‌دهند.سن آسیب، تشخيص، تعداد ضربه‌ها وارد شده و وضعیت مغز پیش از بیماری، فقط تعداد كمي از عوامل احتمالي است که بر بهبودي تأثیر می‌گذارند. اغلب تصور می‌شود سن يك عامل مهم می‌باشد شاید کمتر از آنچه دیگران اعتقاد دارند.

يك دیدگاه نسبتاً شايع وجود دارد كه بهبود آسیب مغزي در افراد جوان‌تر بهتر از افراد پیر است. اين به‌عنوان اصل کناردمعروف است کنارد  نشان داد كه نخستی‌های جوان دچار آسیب کورتکس حرکتی و پیش حرکتی بهتر از بزرگسالان دچار آسیب مشابه، بهبود می‌یابند با این‌ وجود، این اصل همیشه درست نیست که آسيب مغزی كه در ابتداي زندگي اتفاق افتاده به بهبودي بهتر، منجر می‌شود. حتي کنارد خودش متوجه این موضوع شده بود. همچنين هب  بیان كرد كه گاهی آسیب‌های اتفاق افتاده در اوايل زندگي نسبت به آسیب‌های که دیرتر اتفاق می‌افتند نتایج بدتری به دنبال دارند. با در نظر گرفتن شدت، ‌علت و سایر متغيرهاي جمعیت شناختی، سن هميشه پیش‌بین کننده خوبي نيست و افراد جوان‌تر که در اوايل زندگي دچار TBI شدید شده‌اند، نسبت به افراد بزرگ‌تر، مشكلات اجتماعي و رفتاري بدتری دارند .

کولب  نقطه نظرات جالبی در مورد سن مطرح کرده است وی بیان می‌کند که اگر کورتکس مغز، زمانی که تکوین سلول‌های عصبی هنوز ادامه دارد، آسيب ببيند. يك پيامد بهتر در جوان‌ها در مقایسه با افراد پيرتر انتظار می‌رود ولی اگر آسيب در زمان مهاجرت سلول‌های عصبي اتفاق افتد برعکس این موضوع درست است. او بیان می‌کند كه براي انسان‌ها، صدمه در طول مراحل آخر بارداري و نزدیک تولد، منجر به پیامدهای ضعيفي می‌شود زيرا زمان حداكثر مهاجرت سلولی است. صدمات در طول  هیجده  ماه بعدي، منجر به پیامدهاي بهتري خواهد شد زيرا اين سن زمان حداكثر تولید سیناپس است. کولب همچنین بیان می‌کند که سایر عوامل مؤثر بر آسیب اولیه عبارت‌اند از مکان آسیب و رفتار هدف؛ بنابراین آسیب اولیه به مناطق زبان معمولاً به بهبودی کامل زبان اما به بهای اختلالات اجرایی منتهی می‌شود؛ بنابراین سن تنها یکی از عاملی است که باید به هنگام تلاش برای پیش‌بینی بهبودی در نظر گرفته شوند. بسیاری از نوزادان نارس به‌احتمال زياد مشكلات حافظه در دوران کودکی‌شان دارند.

ایساکس  و همکاران  یازده نوجوان را با وزن كم در حين تولد قبل از  سی  هفته از بارداری مورد بررسي قرار دادند و آن‌ها را با هشت  نوجوان ديگر كه پس از دوره كامل بارداری متولد شده بودند، مقايسه كردند. بررسی‌ها شامل ارزیابی‌های عصب روان‌شناختی و روش‌های تصویربرداری مغناطیسی کارکردی بود. همه شرکت‌کنندگان ازنظر نورولوژی بهنجار بودند. گروه نارس نه‌تنها هیپوکامپ کوچک‌تر داشتند علی‌رغم اندازه سر برابر بلکه همچنین نمرات ضعیف‌تری در یک آزمون عملکرد حافظه روزمره: نسخه کودک آزمون حافظه رفتاری ریورمید به دست آوردند. همچنین از والدین این نوجوانان خواسته شد یک پرسشنامه حافظه در مورد مشکلات فرزندشان پر کنند. بازهم مشخص گردید کودکان نارس، مشکلات بیشتری نسبت به افرادی که بعد از دوره کامل بارداری به دنیا آمده بودند، داشتند. این مؤلفان بیان می‌کنند که  حجم کاهش یافته هیپوکامپ و اختلالات در حافظه روزمره پیش از این شناسایی نشده بود اما شیوع آن در یک گروه از کودکان ازنظر نورولوژی بهنجار تکان دهنده است .

منت و کنستیبل  با استفاده از fMRI تغییرات در شبکه عصبی دخیل در زبان و حافظه کودکان نارس را پیدا کردند.عامل ديگري كه بر نتیجه تأثیر می‌گذارد، علت آسیب يا بیماری تشخیصی است. افرادی كه از TBI متوسط یا شدید ؛ رایج‌ترین علت آسیب مغزی در افراد کمتر از بیست وپنج سال  رنج می‌برند معمولاً تا حدی و اغلب به‌طور قابل‌توجهی بهبود می‌یابند. همان‌طور كه قبلاً نشان داده شد، احتمالاً اين بهبودی در هفته‌ها و ماه‌ها اول بعد از آسيب نسبتاً با سرعت و در دوره‌ای که می‌تواند سال‌ها به طول انجامد، کندتر صورت می‌گیرد. یک الگوی رایج وجود دارد؛ اولین مرحله، کما است که در این مرحله، بیمار چشمانش را باز نمی‌کند، از دستورات پیروی نمی‌کند و پاسخ کلامی نمی‌دهد . تیزدل و جنت، به دنبال این مرحله، یک دوره یادزدودگی پس از ضربه (PTA) اتفاق می‌افتد که بيمار ممكن است گیج و فاقد جهت‌یابی   باشد و از یادزدودگی پس‌گستر رنج ببرد و به نظر می‌رسد فاقد توانایی برای اندوزش و بازیابی اطلاعات جدید است . شاکتر و کروویتز مرحله بعد، بروز یادزدودگی پس از ضربه است وقتی‌که بیمار با تعدادي مشكلات حرکتی، شناختي، هیجانی و رفتاري كه ممكن است حل شوند يا در طول زمان برطرف شوند، به خانه می‌رود. گوناگوني در این الگوها ممكن است در ديگر بیماری‌های تشخيصی از قبيل آنسفالیت، آسیب مغزی ناشی از هیپوکسی و حوادث مغزی عروقی مشاهده گردد.

منبع

شریفی،علی اکبر(1394)، ساخت یک برنامه رایانه‌ای توان‌بخشی شناختی و بررسی تأثیر آن بر بهبود عملکرد حافظه،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه پیام نور

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0