بررسی اختلالات جنسی زنان
تاریخچه تقسیمبندی و مبحث شناسی اختلالات جنسی زنان
DSM-II اولین ورژن راهنمای تشخیصی آماری اختلالات روانی بود که یک طبقه تشخیصی مربوط به اختلالات جنسی بنام اختلال ادراری و تناسلی داشت. سکسولوژیستها، مسترز و جانسون و کاپلان تأثیری قابلتوجه بر ورژن بعدی DSM. داشتند. DSM-III (1980)، شامل طبقات مجزایی از اختلالات جنسی بود که موارد زیر را در برمیگرفت: اختلال میل جنسی بازداری شده،اختلال برانگیختگی جنسی، اختلال ارگاسم در زنان و مردان، انزال زودرس، دیاسپارونیا عملکردی، واژینیسموس و همجنسبازی اگو-دیستونیک. DSM-III-TR از بسیاری جهات مشابه DSM-III بود. بااینحال، تفاوتهایی در معیارهای تشخیصی اختلالات دیده میشد و یک اختلال جدید به نام بیزاری جنسی افزوده و اختلال همجنسبازی حذف شد. علاوه بر این، اختلال کمکاری میل جنسی، جانشین میل جنسی بازداری شده شد و اختلال Inhibited Sexual Excitement جای خود را به دو اختلال برانگیختگی جنسی و اختلال نعوظ در مردان داد .
در DSM-IV مجدداً معیارهای تشخیصی برخی اختلالات ازجمله اختلال کمکاری میل جنسی تغییر کرد و مثلاً در مورد اخیر، کاهش و یا فقدان خیالپردازیهای جنسی، کاهش و یا فقدان پذیرش رابطة جنسی از جانب همسر که هر دو مورد باعث پریشانی فرد شده باشند، به معیارهای افزوده شد و تشخیص این کاهش و یا فقدان توسط متخصصین با توجه به بافت و فرهنگ و تحتتاثیر عواملی که بر عملکرد جنسی تأثیر میگذارند انجام میشود ازجمله سن یا سبک زندگی فرد. نکته جدید در چاپ چهارم DSM توجه به پریشانی قابلتوجه در فرد بود همچنین در این ورژن تأکید شده است که در سببشناسی این اختلال عوامل مربوط به اثرات جانبی مصرف مواد، دارو و اختلالات طبی نیز در نظر گرفتهشده است .
برخی از محققان و نظریهپردازان مسائل جنسی نسبت به تعاریف فعلی اختلال کمکاری میل جنسی و نیز دیگر اختلالات جنسی، اعلام نارضایتی کردهاند . این نارضایتی، به علت برخی مسائل است. شاید مهمترین آنها این است که طبقهبندی و تعریف فعلی، بر مبنای مدلهای قدیمی پاسخ جنسی زنان هستند یعنی همان مدلی که مسترز و جانسون و کاپلان،ادعا کردند. این مدلها، بر اساس مدل خطی پاسخ جنسی زنان و این فرض که میل همواره قبل از تحریک است، هستند . ایراد دوم این است که تعاریف فعلی تجربه واقعی جنسی زنان را انعکاس نمیدهند. بهطور مثال، توصیف اختلال عملکرد برانگیختگی زنان، تقریبا تنها بر پاسخ تناسلی زنان متمرکز است و مثلاً به تحریک ذهنی او، اشارهای نمیکند و بالاخره، سیستم فعلی تشخیصی در ذات خودش تغییرات نرمال در علاقه و پاسخ جنسی زنان را نیز بهعنوان بیماری تلقی میکند .
بنا بر عقیده باسون، تعاریف فعلی بر مبنای عقاید نادرست زیر درباره پاسخ جنسی زنان بناشدهاند: اختلال عملکردی جسمی میتواند بهطور قابلتوجهی از اختلال عملکردی ذهنی جدا شود؛ اطلاع از حسهای درونی میل جنسی توصیفشده بهوسیله افکار یا خیالپردازیهای جنسی، علت اصلی رفتار جنسی است؛ میل جنسی لزوماً قبل از تحریک جنسی رخ میدهد؛ و تحریک جنسی زنان بهوسیله پاسخهای تناسلی مشخص میشود. در اکتبر سال 1998، گروهی از کارشناسان بینالمللی چند تخصصی در مورد مسائل جنسی زنان نشستی داشتند و از پروتکل ساختاربندی شدهای استفاده کردند، آنها یک سیستم طبقهبندی تألیف کردند که فراتر از چارچوبهای DSM-IV و ICD رفت .بیانیهای که نهایتاً از این کمیته خارج شد بیشتر مبتنی بر ابراز نگرانی آنها از این بورد که رسانهها و مردم اطلاعات نادرستی را درباره نارضایتی جنسی زنان دریافت میکردند.
نتیجه اجماع هیئت، سیستم طبقهبندیای بود که طبقات اصلی اختلال عملکرد جنسی توصیفشده در DSM-IV و ICD را برای تضمین ادامه روند تحقیق و توسعه حفظ کرد.این سه طبقه، اختلالات میل، اختلالات برانگیختگی و اختلالات ارگاسمی هستند، بااینوجود، تعاریف چند اختلال اصلاح شد و طبقه جدیدی از اختلال درد جنسی اضافه شد . بعلاوه، هر اختلال به زیرمجموعههایی تقسیم شدند: دائمی در مقابل اکتسابی، فراگیر دادهشده در مقابل موقعیتی، شدید در برابر خفیف و نیز بر مبنای علت شناسی.این زیرمجموعهها میتوانند در توصیف واضحتر مشکلات جنسی و ریشههای آن کمک کند. اختصاصاً در مورد اختلال کمکاری میل جنسی توجه خاصی به افکار و خیالپردازیهای جنسی و واکنش فرد نسبت موقعیتهای جنسی و پذیرا بودن یا نبودن فرد شد. یک مطلب دیگری که در این همایش مطرح شد نگرانی متخصصین درباره سوداگری و سودجویی شرکتهای داروسازی بود که سعی دارند با بزرگنمایی برخی مسائل با هدف سود مالی روند تشخیص و درمان را مختل کنند . همه اینها و تحقیقات بیشتر زمینهساز تدوین DSM-IV-TR و DSM-5 شد .
در متن بازبینیشدۀ چهارمین چاپ کتابچه تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-IV-TR)، کژکاری جنسی بهعنوان یکی از اختلالات محور طبقهبندیشده است. سندرمهای ذکرشده تحت عنوان کژکاریهای جنسی ازنظر پاسخ فیزیولوژیک جنسی با یکدیگر ارتباط دارند؛ این پاسخ به چهار مرحله تقسیمشده است. ویژگی اصلی کژکاریهای جنسی، مهار شدن یک یا چند مرحله از مراحل یاد شده است، نظیر اختلال در احساس ذهنی لذت یا میل جنسی و یا اختلال در کارکرد جنسی بهصورت عینی. هر یک از انواع این مشکلات ممکن است بهتنهایی یا همراه با سایر آنها رخ دهند. تشخیص کژکاریهای جنسی تنها هنگامی مطرح میشود که این اختلالات بخش مهمی از تظاهر بالینی بیمار را تشکیل داده باشند. این اختلالات ممکن است مادامالعمر یا اکتسابی باشد، فراگیر یا موقعیتی باشد و علت آنها عوامل روانی، فیزیولوژیک یا مجموعهای از این عوامل باشد. اگر بتوان این اختلالات را بهطور کامل به بیماری طبی عمومی، مصرف مواد، یا عوارض سوء دارویی نسبت داد، باید تشخیص کژکاری جنسی ناشی از بیماری طبی عمومی یا کژکاری جنسی مرتبط با مواد را مطرح کرد.
کژکاریهای جنسی ,احتمالاً بهغیراز انزال زودرس بهندرت جدای از سایر سندرمهای روانپزشکی مشاهده میشوند. اختلالات جنسی میتوانند علت یا معلول مشکلات ارتباطی باشند و بیماران مبتلابه آنها همواره به ترس فزایندهای از شکست و خودآگاهی نسبت به مختل بودن کارکرد جنسی خود دچار هستند. کژکاریهای جنسی غالباً با سایر اختلالات روانی همراهاند، نظیر اختلالات افسردگی، اختلالات اضطرابی، اختلالات شخصیت و اسکیزوفرنی. در بسیاری از موارد، تشخیص کژکاریهای جنسی همراه با یک اختلال روانپزشکی دیگر مطرح میشود؛ ولی در برخی موارد نیز کژکاری جنسی فقط یکی از علائم یا نشانههای متعدد اختلال روانپزشکی محسوب میگردد .در DSM-IV-TR کژکاری جنسی بهعنوان اختلالی در چرخه پاسخ جنسی یا درد هنگام رابطه جنسی تعریفشده است. در DSM-IV-TR هفتطبقه عمده کژکاری جنسی ذکرشده است:
- اختلالات میل جنسی
- اختلالات انگیختگی (arousal) جنسی
- اختلالات ارگاسم
- اختلالات درد جنسی
- کژکاری جنسی ناشی از بیماری طبی عمومی
- کژکاری جنسی ناشی از مواد
- کژکاری جنسی نامعین.
کژکاریهای جنسی ممکن است علامتی از مشکلات زیستی ؛ بیوژنیک یا تعارضات درون روانی یا بینفردی ؛ روانزاد یا ترکیبی از این عوامل باشند. هر نوع استرس، اختلالات هیجانی یا ناآگاهی از فیزیولوژی و کارکرد جنسی میتواند روی کارکرد جنسی تأثیری منفی داشته باشد. کژکاری ممکن است از ابتدای زندگی بروز کند و یا اکتسابی باشد یعنی پس از یک دوره کارکرد طبیعی ظاهر شود. کژکاری جنسی مکن است فراگیر یا محدود به شریک جنسی خاص یا موقعیت خاصی باشد. در بررسی هر یک از این اختلالات، بالینگر باید اختلالات طبی اکتسابی را کنار گذارد ونیز مصرف مواد دارویی را که ممکن است در کژکاری دخالت داشته باشند رد نماید. اگر اختلال زیستی باشد بر اساس محور III کدبندی میشود، مگر اینکه شواهد قاطعی از دورههای کژکاری وجود داشته باشد که از شروع تأثیرات فیزیولوژیک یا فارماکولوژیک جدا باشد. در برخی موارد بیمار به بیش از یک نوع کژکاری دچار است ، مثلاً انزال زودرس و اختلال نعوظ در مرد.
سه بخش چرخۀ پاسخ جنسی حاصل از میل، هیجان و ارگاسم بهعنوان مدلی برای طبقهبندی اختلالات جنسی در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM- III) به کار گرفته شد. این سه طبقه شامل اختلالات میل جنسی، اختلالات برانگیختگی جنسی و اختلالات ارگاسمی میباشد. اختلالات درد جنسی بهعنوان طبقۀ چهارم، بدون توضیح و شرح خاصی در DSM-III در سال 1987 اضافه شد. علاوه بر تمایزهای فیزیولوژیکی و آناتومی، تفاوتهای موجود بین زنان و مردان ازلحاظ عملکرد جنسی نیز در DSM و یا در چرخۀ پاسخ جنسی مورد توجه قرار نگرفته است.این تفاوتها ممکن است زیربنای میل جنسی باشد. همچنین DSM نیز توصیفی از میل جنسی ارائه نمیدهد و یا مشخص نمیکند که چگونه مردان و زنان ازلحاظ تجربیات ذهنی و پایۀ سطح فراوانی و شدت با هم فرق دارند .
در طول دهۀ گذشته، اختلال عملکرد جنسی زنان که شامل میل جنسی کم نیز میباشد موضوع اصلی بحثها و بررسیها بود که درزمینۀ آمادهسازی DSM-5 بسیار شدت گرفت. در DSM-5، تشخیص قبلی بیمیلی جنسی زنان و اختلال برانگیختگی جنسی زنان با هم ادغام شد درحالیکه اختلال بیزاری جنسی حذف شد. معیار فعلی برای تشخیص اختلال میل جنسی زنان که تازه در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات معرفی شده است، بر اساس افرادی است که اختلال دلزدگی جنسی دارند. علاوه بر دو معیار کاهش یا فقدان میل جنسی و کاهش یا فقدان افکار و فانتزیهای جنسی، چهار معیار دیگر در چهار جنبه از زندگی جنسی در نظر گرفتهشده است:
- فقدان یا کاهش شروع فعالیت جنسی و یا عدم پاسخدهی به تلاش شریک جنسی برای شروع رابطۀ جنسی – فقدان یا کاهش هیجان و لذت در طول فعالیت جنسی
- فقدان یا کاهش واکنش نسبت به هر نشانۀ جنسی بیرونی یا درونی ، مثل محرکهای کلامی، بینایی یا نوشتهشده
- فقدان یا کاهش احساس تناسلی یا غیر تناسلی در طول فعالیتهای جنسی. برای تشخیص گذاری سه مورد از شش معیار بالا لازم است و همچنین مشکل فرد باید آشفتگی یا آسیب جدی ایجاد کند و نباید بتوان آن را به اختلالات روانپزشکی غیرجنسی، عوارض دارو و سوءمصرف مواد، شرایط پزشکی دیگر، مشکلات جدی در روابط ، مثل خشونت و پرخاشگری همسر یا عوامل استرسزای دیگر نسبت داد .
علیرغم معیارهایی که DSM برای مفهومسازی اختلال میل جنسی مطرح کرده، تشخیص این اختلال بهراحتی صورت نمیگیرد چراکه جزء اصلی این اختلال تجربۀ پریشانی فرد است و قابلتصور است که پریشانی گزارش شده توسط زنان میتواند نشأتگرفته از انتظارات فرهنگی و رابطهای باشد تا احساس فرد از جنسیت خودش. بعلاوه، عوامل عاطفی و رابطهای ازلحاظ علت شناسی، تأثیر به سزایی در بروز علائم HSDD دارد، همین باعث شده که گاهی برچسب زدن اختلال کمکاری و یا حتی بیش فعالی جنسی و جنسی تا حدودی خودسرانه باشد. محققان برای کشف جنبههای ناشناخته از اختلال HSDD راههای مختلفی را بررسی کردهاند، یکی از این راهها مطالعه زنانی با ویژگی کاملاً متفاوت یعنی زنانی با بیش فعالی جنسی بوده است که در طول دهۀ گذشته، مطالعات، ویژگی زنانی که میل جنسی بالایی دارند را بررسیشده است .
نتایج این پژوهشها نشان داد که این زنان در مورد روابط جنسی متنوعی که با افراد دارند صحبت میکنند، در مورد روابط جنسی خود اعتمادبهنفس بالایی دارند و برای تحریک و برانگیختگی جنسی به شریک خود وابسته نیستند.این زنها نسبت به آنهایی که ازلحاظ جنسی فعال نیستند، سطح بالایی از میل جنسی، فانتزیهای جنسی، خودارضایی و عزتنفس جنسی را نشان میدهند. مطالعات نشان دادند که داشتن میل جنسی مستقل و بدون نیاز به دیگری میتواند از ویژگیهای زنانی باشد که ازلحاظ جنسی بسیار فعال هستند . بررسی تفاوتها میان زنانی که فاقد میل جنسی هستند یا میل کمی دارند با زنانی که میل بالایی دارند، میتواند عواملی را که مشخصکنندۀ میل بالای جنسی/ منع و سرکوب آن است را توضیح دهد .
در متون کلاسیک روان تحلیلی، به مسئلۀ میل جنسی زنان توجه کافی نشده است، اما بر جنسیت مردان بهعنوان جنس فعال و قدرتمند در مقابل زنانگی منفعل و مطیع تأکید شده است. متفکران در حوزۀ روان تحلیلی از فروید گرفته تا کندی و همکاران و روانکاوان فمینیست معاصر ، بر سر این ایده که تمایلات جنسی زنان با توجه به پویاییهای جنسیتی که مشخصۀ فرهنگهای مردسالارانه است سرکوب میشود، توافق دارند. علاوه بر این، نظریۀ روابط ابژه مانند کندی و همکاران ، فرض میکنند که شکلهای شدید میل جنسی ازجمله سرکوبی و بیش فعالی جنسی میتوانند شرایط پاتولوژیکی باشند که منعکسکنندۀ تعارضهای روانی افراد است درست همانطور که سطوح مختلف آسیبشناختی شخصیت اعم از اختلال شخصیت خودشیفته و مرزی تا اختلالات خودآزاری و هیستریک میباشد.
بااینکه کرنبرگ اذعان دارد که سرکوب میل جنسی زنان نشأتگرفته از تجربۀ اولیۀ دختر با مادر بهعنوان فرآیند رشدی سالم است، او آن را بهعنوان تأخیر در بلوغ دستگاه تناسلی توصیف میکند و مطرح میکند که زنان نهایتاً بر این فقدان میل غلبه میکنند. بااینحال، کرنبرگ توضیح نمیدهد که زنان چگونه به این سطح بالاتری از رشد روانی-جنسی میرسند، او وقایع مهمی که باید برای دختر اتفاق بیفتد تا بتواند بر طرد مادر و انکار جنسیت دخترانهاش غلبه کند را نادیده میگیرد. روانکاوان فمینیست معاصر مثل نادسون- مارتین ، لان و باث، و موریل دایمن، سرکوب میل جنسی زنان را از یک دیدگاه هنجاری و اصولیتر در نظر میگیرند، با این استدلال که پدرسالاری که بهخودیخود اساس روانکاوی را شکل میدهد، به نحوی مسئول فقدان میل جنسی و یا میل جنسی پایین است. درحالیکه ادبیات نظری موجود، بهسختی به میل جنسی بالا در زنان اشاره میکند، بر اساس نوشتههای روت استین ، دنراستین، و موریل دایمن ، بحثی وجود دارد که تمایل جنسی بالا میتواند یک شرایط سازگارانهتر و سالمتر برای جنسیت زنان باشد.پیشینۀ تجربی، مدل علت و معلولی خاصی را برای منع میل جنسی ارائه میدهد، اما به عوامل بنیادی شیوع بالای میل جنسی کم در زنان در فرهنگهای مختلف که از 26% تا 42% است اشارهای نمیکند .
اختلال میل جنسی
تلاشها برای تشخیص HSDD و نیز سایر اختلالات جنسی زنان، میتوانند از طریق ورژنهای مختلف راهنمای تشخیصی و آماری DSM طبقهبندی بینالمللی بیماریها (ICD) استنباط شوند. گسترش مرزهای دانش و تفکیک میل جنسی به اجزای بیوشیمیایی، فیزیولوژیک، شناختی و عاطفی نیاز به سیستمی تشخیص افتراقی برای این اختلال را ایجاد کرده است . طبقهبندی و شرح اختلال میل جنسی کار دشواری است. نگرشها راجع به مناسب بودن رفتار جنسی با هنجارهای اجتماعی و فرهنگی هر دوره شده متفاوت است. بهطور مثال، هارتمن و همکاران مشاهده کردند که 100 سال قبل یک زن علاقهمند به رابطه جنسی و لذات جسمی، ازلحاظ روانی بههمریخته بود و در حال حاضر، کمبود علاقه جنسی بهعنوان نشانهای کلینیکی که نیاز به مداخله دارد در نظر گرفته میشود. در این بخش اختلال کمکاری میل جنسی را مطابق معیارهای DSM-IV-TR و همچنینDSM-5 مقایسه میکنیم تا ضمن بررسی اصولی این اختلال تفاوتهای دو ورژن مذکور مشخص شود.
منبع
امیدبیگی،مریم(1394)، اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در افزایش میل جنسی، افزایش احقاق جنسی و کاهش تعارضات زناشویی زنان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه خوارزمی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید