بررسی اجمالی مفاهیم بنیادین سرآمدی در مدل EFQM

مفاهیم بنیادین سرآمدی، مفاهیمی هستند که این مدل بر آنها بنا شده است و در واقع پایه و اساس مدل­اند. این مفاهیم از اعتقادات و باور­های محوری شرکت­ها و سازمان­ها سرآمد قرن بیستم هستند. سازمان­ها که در عمل و باو به این مفاهیم، شرکت­هایی ساخته اند که در تاریخ کسب و کار ماندگار شده­اند. از سویی، تحقیقات نشان می­دهد که این مفاهیم، با نظرات متفکران و صاحب نظران علم مدیریت، در مورد اهدافی که یک سازمان باید به آنها دست یابند. همخونی و سازکاری دارد. به عبارت دیگر، نظرات اندیشمندان و عملکرد سازمان­های سرآمد در قرن بیستم، تصویری از یک سازمان سرآمد رقم زده است که در این مفاهیم گنجانده شده است لذا شرط اساسی سرآمدی، اعتقاد و عمل به این مفاهیم در تمامی سازمان و بویژه در بین مدیران ارشد آن است. در مدل EFQM این مفاهیم به شرح زیر است :

  • نتیجه گرایی:

تعالی سازمان، نتیجه توازن منطقی و هدفدار در پاسخگویی به نیاز­های همه ؛ ذینفعان  سازمان است. تعریف ذینفعان شامل کارکنانف مشتریان، عرضه کنندگان کالا و خدمات به سازمان و کل جامعه بصورت عام خواهد بود که حسب این تعریف، آنان نیز با صاحبان منافع مالی در سازمان در یک ردیف قرار می­گیرند. بدهی است که نتایج عملکرد سازمان با نگاه بنیادین به ضرورت­های حرکت تعالی، به صورت متوازن، به ذینفعان تعلق خواد گرفت .

  • مشتری مداری

از انجا که داروری نهایی در مورد کیفیت محصولات و خدمات با مشتری است. جلب نظر مشتری اهمیت زیادی دارد. ایجاد وفاداری در مشتری و بدست آوردن سهم بازار، تنها از طریق توجه جدی به نیاز­های مشتریان فعلی و بالقوه امکان پذیر است.

  • رهبری و ثبات در مقاصد:

رهبری یعنی تعیین اهداف و ایجاد انگیزه در افراد برای تلاش در جهت دستیابی به اهداف سازمان. در سازمان سزآمد مدیران در حف و عمل، الهام بخش کارکنان برای تلاش در جهت سرآمدی سازمان هستند. چشم­انداز دقیقی از آینده سازمان برای آنها رسم می­کنند. در رسیدن به اهداف سازمانی با ثبات هستند و محیطی را فراهم می­کنند که در آن کارکنان نیز بتوانند بخوبی کار کنند .

  • مدیریت مبتنی بر فرآیند­ها و واقعیت­ها:

سازمان­های سرآمد، سیستم مدیریت کارآمدی دارند که بر پایه نیاز­ها و انتظارات کلیه ذینفعان بنا شده است و به نحوی طراحی شده است که این نیاز­ها و انتظارات را برآورده سازد. یک مجموعه شفاف و یکپارچه از فرآیند­ها، سازمان را در اجرای سیستماتیک خط مشی­ها، استراتژی­ها و اهداف بلند مدت و طرح سازمانی توانمند کرده و تضمینی برای انجام صحیح این کار خواهد بود.

  • مشارکت کارکنان و توسعه منابع انسانی:

حداکثر ظرفیت و توان بالقوه کارکنان یک سازمان از طریق تعریف ارزش­های مشترک، ایجاد فرهنگ اعتماد و تفویض اختیار به آنان، به بهترین وجه فعال می­شود. این روش موجب خواهد شد که همگان با مشارکت در پیشبرد امر علاقمند باشند.

  • یادگیری، نوآوری و بهبود مستمر

عملکرد سازمان هنگامی بیششینه خواهد شد که بر اساس مشارکت مبتنی بر شناخت و دانش که در متن فرهنگ آموزش، نوآوری و بهبود مستمر جای می گیرد، مدیریت شود.

  • توسعه همکاری­های تجاری:

اثر بخشی سازمان، آنگاه افزایش می یابد که از سر وحدت و همدلی وبا حسن اعتماد، مناسبات سودمند دوطرفه با خمکاران تجاری خود را تعریف کرده و در شناخت مسائل، محیط و کسب دانش بیشتر، با ایجاد فرهنگ یادگیری، نوآوری و بهبود مشارکت آنان را جلب نماید.

  • مسئولیت­های اجتماعی سازمان:

منافع بلند مدت سازمان وکارکنان آن،از طریق انتخاب یک رویکرد اخلاقی که به رعایت روزافزون انتظارات جامعه ونیز ملاحظه قواعد اجتماعی موجود بینجامد، قابل تأمین است.

منبع

زمانی،علی عسگر(1393)، تأثیر پیاده­سازی مدل EFQM در عملکرد شرکت بهره برداری نفت و گاز،پایان نامه کارشناسی ارشد،مدیریت بازرگانی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0