بررسی ابعادمختلف وجود کودک عقب مانده بر خانواده
نیازهای والدین کودکان عقب مانده ذهنی
خانواده های که کودک عقب مانده ذهنی دارند به تناسب نوع، شدت معلولیت، وضعیت اقتصادی و اجتماعی و سن کودکشان و نیز در زمینه رفتار سازش به اطلاعات و مهارتهای ویژه نیاز دارند که مهمترین آنها عبارتند از:
– نیاز به ارتباط، نیاز عمده والدین کودکان استثنایی در طی سال های مدرسه ارتباط بامعلمان، مربیان و متخصصان است.
– نیاز به اطلاعات، والدین کودکان معلول به اطلاعاتی در زمینه مراقبت، پرورش ورفتار با فرزند خود نیاز دارند و نیز در این راستا در امر برنامه ریزی برای آینده فرزندشان نیازمند اطلاعات می باشند.
-نیاز به حمایت شدن، حمایت شده از جانب دیگران از عوامل ایجاد سازش یافتگی در خانواده است. به ویژه حمایت ازجانب متخصصان و مربیان می تواند فرصت های را برای ملاقات با سایر خانواده های کودکان معلول بوجود آورد.
– نیازهای مالی، اقتصادی، بخش عمده بودجه خانواده صرف هزینه های مربوط به غذا، پوشاک و وسایل کمک آموزشی می شود این نیازها برای خانواده ای که کودک معلول دارد و نیازمند خدمات پزشکی ویژه می باشد به مراتب شدیدتر است.
– نیاز به راهنمایی در وظایف زندگی و خانواده والدین و سایر اعضای خانواده نیاز دارند که ناتوانی کودک خود را درک کنند و بپذیرند، که تقسیم کار توانایی حل مساله، فعالیت های تفریحی، اکتساب مهارت های اجتماعی و نظارت در امر برنامه ریز آموزش کودک از جمله وظایف ما باشد.
تاثیر کودک عقب مانده ذهنی بر سلامت والدین
از آنجا که در حال حاضر یکی از موضوع های مهم در حیطه روان شناسی کودکان عقب مانده ذهنی پرداختن به مسایل خانواده این افراد است، ضرورت دارد تا مشکلات این خانواده ها در رابطه با عقب ماندگی فزرندشان مورد بررسی و پژوهش قرار گیرد و راه حل های مناسبی برای آن ارائه شود. سلامت روان شناختی اساساً یکی از مسایل مهم در زندگی انسان است اغلب تحقیقات سلامت عمومی را یا به وسیله اثرات مثبت آن نظیر هدفمندی، خودشناسی، حرمت خود بالا و به طور کلی باز خورد مثبت از زندگی یا از طریق نشانه های مرضی نظیر افسردگی و اضطراب ارزیابی می کنند. همچنین سلامت روانی را می توان شامل آن چیزی دانست که آدمی به لحاظ روان شناختی نیازمند عوامل مختلف آن است، تا با احراز آن بتواند سالم باشد.
نقش اساسی در حفظ تعادل روانی اجتماعی خانواده برعهده مادر است و ایجاد تنش و فشار در مادر بر سایر اعضای خانواده اثر می گذارد و با توجه به اینکه مادر نقش مهمی در سلامت روان اعضای خانواده دارد. پرداختن به وضعیت مادران اهمیت زیادی دارد با توجه به این موارد بررسی در این اهمیت زیادی دارد با توجه به این موارد بررسی در این زمینه ضروری به نطر می رسد. با توجه به اینکه درصد زیادی از معلولین در منزل نگهداری می شوند، لذا وجود کودک معلول ذهنی اثرات عمیق بر روی نحوه ارتباط یکایک افراد خانواده با هم و با فرزند معلول ذهنی وارد می سازد. عامل هر گونه تفاهم و پذیرش یا عدم تفاهم و نپذیرفتن در اصل والدین خانواده می باشد، به خصوص مادران بنابراین میزان آگاهی و نوع عکس العملی که مادران در قبال عقب ماندگی فرزندشان از خود بروز می دهند. در ایجاد جوی مساعد برای کودک معلول و سایر افراد خانواده نقش بسیار مهمی ایفاء می نماید.
عکس العمل اولیه والدین نسبت به کودک عقب مانده به صورت ترس و وحشت، احساسات متضاد، خشم و اضطراب، غم و اندوه، احساس گناه و درماندگی، نپذیرفتن، خجالت و شرمساری، دلسوزی یا حمایت افراطی می باشد. برداشت و برخوردی که والدین به عنوان ارکان اصلی خانواده نسبت به پدیده معلولیت ذهنی دارند، نکته ای است که هر دستگاه سرویس دهنده و برنامه ریز جهت کمک به این خانواده ها را مدنظر قرار دهد. عدم آگاهی، ریشه بسیاری از معلولیت های ذهنی است و این خود عمدتاً در نتیجه بی سوادی و عدم دسترسی به امکانات و منابع آموزشی می باشد . بنابراین می توان گفت نیاز اولیه مادران که در جستجوی کمک هستند، به دست آوردند هر چه بیشتر آگاهی در مورد مسائل مربوط به عقب ماندگان ذهنی می باشد. این امر شناسایی هر چه سریعتر این بیماران ،سنجش و بررسی میزان آگاهی والدین و در نهایت آموزش آنان را ایجاب می نماید.
مادران کودکان عقب مانده ذهنی با توجه به ساختار شخصیتی خود بیشتر احساس مسئولیت می کنند و نیازهای مادران دارای کودک عقب مانده ذهنی برخاسته از مشکلاتی است که از لحظه تولد کودک یا تشخیص عقب ماندگی ذهنی با آن ها روبرو می شوند. آن ها ممکن است حالات مختلفی چون افسردگی، اضطراب، استرس را تجربه کرده و به دنبال آن واکنش های نامطلوبی از خود نشان می دهند.
ادبیات پژوهشی موجود نشان می دهد که اساس وضعیت سلامت روانی کودک بر کنش وری مادر و حالات عاطفی او تاثیر می گذارد. بر این پایه وضعیت معلولیت کودک، ویژگی مهم تنش زایی محسوب می شود که سلامت عمومی مادر را به مخاطره می اندازد. تنیدگی روانی مادرانی که فرزند معلول دارند، پیش از مادران کودکان عادی است.یکی از واکنش های نسبتاً شایع والدین کودکان عقب مانده ذهنی تشویش و نگرانی است که در پی آگاهی از عقب ماندگی کودک در والدین شروع شده و بعد از مراجعه به متخصصان مختلف و مایوس شدن از بهبود کودک تشدید می شود. این اضطراب زمانی به اوج خود می رسد که والدین در می یابند باید کودک شان همراه با سایر عقب مانده های ذهنی در مدارس مخصوصاً کلاس های مخصوص تحصیل کند.
والدین کودکان عقب مانده ذهنی از مکانیسم های مانند برون افکنی یا فرافکنی، گوشه گیری، جابه جایی، افسردگی، انگیزه خودکشی، خشم، ترس، وحشت، انکار و …. استفاده می کنند. مطالعات نشان می دهد که والدینی که از نظر آموزشی در سطح ضعیف و متعلق به گروه اجتماعی و اقتصادی پایین تری هستند در سازگاری، حمایت و کمک به کودک عقب مانده خود موفق تر ند. مادران فرافکن از اینکه نتوانسته اند کودک طبیعی به دنیا بیاورند اعتمادشان لطمه می بیند و برای فرار از این ناراحتی ها اجبارا گناه عقب ماندگی کودک را به گردن دیگران می اندازند. تحقیقات نشان می دهد که پدران زودتر و آسان تر ازمادران عقب ماندگی ذهنی فرزند خود را می پذیرند. با اینکه پدران امروزی بیش از پدران نسل های قبل در کار فرزندان شان درگیر می شوند ولی شواهد نشان دهنده این حقیقت است که دخالت های پدر همیشه به طور غیرمستقیم بوده و پدر در نقش حامی و مادر در نقش مراقب بوده اند. یکی از عوامل مهم در سازگاری والدین و کودک مساله هوش والدین است در خانواده های باهوش درک عقب ماندگی ذهنی کودک برای خانواده بسیار رنج آور است و از طرف دیگر خانواده هایی که از توانایی هوشی کمی برخوردارند بهتر قادرند که از کودک عقب مانده خود حمایت کرده و برای او برنامه ریزی نمایند. اغلب مادران کودکان عقب مانده ذهنی از یک واکنش روانی به نام «اندوه مزمن» رنج می برند. و هنگامی که این کودکان به سنین نوجوانی می رسند، مادران احساس ناتوانی و درماندگی بیشتری در قبال آنان می کنند.
وجود کودک عقب مانده ذهنی ضایعات سنگینی بر وضعیت سلامت عمومی خانواده، به ویژه مادر دارد. ممکن است از داشتن چنین فرزندی به شدت رنج ببرد و دچار حالاتی هم چون افسردگی، اضطراب رپرخاشگری، ترس و خجالت شود و آرزوی مرگ کودک خود را داشته باشد. گزارش شده است که واکنش های روان آزرده مادران کودکان عقب مانده ذهنی بیشتر از مادران کودکان عادی است و وجود کودکان عقب مانده ذهنی در مادران واکنش هایی نظیر افسردگی، اضطراب، پرخاشگری و اختلال در کنش وری اجتماعی را دامن می زنند.عقب ماندگی ذهنی فرزند در مراحل تحول روانی مختلف به نحوی از انحاء سلامت عمومی مادر را به مخاطره می اندازد. برای مثال در گذر به سن مدرسه یا هنگام ورود به بلوغ و نوجوانی، هم چنین زمانی که دوره بزرگسالی 20 تا 21 آغاز می کنند به واسطه تاخیر یا ناتوانی در به راه اندازی نیروهای ذهنی بالقوه در برقراری سازش با مقتضیات تحولی مرحله ای که در آستانه آن قرار گرفته اند دچار ناکام ماندگی و قطع سازش شده، از این رو تنیدگی های روانی سنگینی را بر مادر وارد می سازد.
اینگل برگ و سیجو برگ خاطر نشان می سازند، که عوامل متعددی وجود دارند که می توانند مستقیم و غیر مستقیم و بطور مثبت و منفی بر رویارویی با مشکلات و نیل به سلامت عمومی اثر بگذارند.
چارلز و هوداپ اظهار می دارند، مادران کودکان عقب مانده ذهنی بیش از پدران بر این باورند که کوشش های آنها در دنیای بیرونی تاثیری ندارد. این محققان دریافتند که مادران کودکان معلول داراری مهار عاطفی و سلامت عمومی پایینی هستند و اکثراً آن ها در برخورد با وضعیت معلولیت فزرند خود غالبا از راهبردهای دفاعی سازش نایافته نظیر انکار و سرزنش خود استفاده می کنند به همین دلیل اغلب از نشانگان جسمی و روانی، بهزیستی منفی، اضطراب و درماندگی و افسردگی به شدت رنج می برند.
داویسیون و نیل معتقدند که مادران کودکان دارای رفتارهای دشوار فاقد انعطاف پذیری به عنوان مولفه ای از هوش عاطفی هستند و نمی توانند هیجان ها و احساسات خود را بدون ایجاد ناراحتی برای خود، یا برای فزرند به نحو مناسب تر و موثر تر ابراز کنند.
تاثیر کودک عقب مانده ذهنی بر روابط زناشویی والدین
وجود کودک معلول می تواند ضایعات و اثرات جبران ناپذیری بر وضعیت بهداشت روانی خانواده داشته باشد. در شرایطی که بیش از یک خانواده معلول در خانواده وجود داشته باشد شرایط به مراتب سخت تر می گردد. زندگی اجتماعی بسیاری از خانواده هایی که فزرند معلول دارند معمولاً محدود است. فعالیت های اوقات فراغت مثل شرکت در ورزش ها و ورزشگاه ها و فعالیت خانوادگی مثل دیدار با دوستان، شرکت در گردش ها و میهمانی های خانوادگی غالبا تحت تاثیر قرار می گیرند. بسیاری از خانواده ها در استفاده از تسهیلات اجتماعی از جمله گردش در ساحل ،حضور در سالن های غذا خوری و رفت و آمد با وسایل نقلیه محدودیت دارند.
رضایت زناشویی پایین در بین والدین کودکان استثنایی مساله ای شایع است. معلولیت یکی از فرزندان مانع آن می شود که خانواده بتواند کارکردهای متعارف خود را به نحو مطلوب داشته باشد. زن و شوهر هر کدام خود یا دیگری را مسئول تولد فرزند معلول می دانند و مشاجرات خانوادگی از همین جا شروع می شود و در نهایت ممکن است به طلاق و جدایی، مشکلات روانی و برهم خوردن سازگاری اعضای خانواده منجر شود. کم توانی ذهنی فزرندان موجب می شود که والدین در تعاملات زناشویی به مخالفت و تضاد گرایش بیشتری پیدا داشته باشند و حضور این کودکان خواسته ها و استرس بیشتری بر خانواده تحمیل می کند و موجب کاهش رضایت زناشویی والدین می شود. از طرفی با افزایش شدت معلولیت فزرند و تفاوت سن و تحصیلات والدین و مدت ازدواج، علاقمندی همسران به یکدیگر و روابط عاطفی متقابل کاهش بیشتری نشان می دهد.وجود اختلاف بین همسران در خانواده های دارای فرزند عقب مانده ذهنی به میزان چشم گیری بیشتر از سایر خانواده هاست. به پژوه و رمضانی نیز نشان می دهد والدین کودکان کم توان ذهنی در ابعاد مختلف رضایت زناشویی از جمله ارتباط، حل تعارض، امور مالی، رابطه جنسی، فرزند پروری فنقش های مساوات طلبی و جهت گیری های مذهبی با والدین کودکان عادی تفاوت دارند.
با وجود مطالب ذکر شده گاهی اوقات داشتن کودک معلول می تواند عواقب مثبت و سازنده داشته باشد. مثل زمانی که والدینی که دارای کودک معلول هستند، نقش تازه ای نسبت به چیزهای مهم زندگی شان پیدا می کنند و تعریف مجددی از مفهوم هدف دارند؛ گاهی اوقات تولد یک کودک ناتوان ممکن است رشد روان شناختی را در اعضای دیگر خانواده موجب شود و بر عملکرد کلی آنها تاثیر بگذارد. با این وجود معمولاً این تاثیرات به شکل منفی بر کیفیت زندگی این والدین تاثیر می گذرد.
تاثیر کودک عقب مانده ذهنی بر روابط اعضای خانواده
نظام خانواده یک نظام اجتماعی ای است و فرزند عقب مانده ذهنی نیز یکی از اعضای نظام و سیستم اجتماعی می باشد و این دو نه تنها بر یکدیگر، بر سایر اعضای خانواده نیز دارای تاثیر متقابل و در تعامل می باشند این تاثیر هم از جنبه های منفی مورد توجه واقع شده است. بیشتر تحقیقات و پژوهش های انجام گرفته در این زمینه بیانگر آن است که این تاثیر غالبا جنبه منفی داشته است. یعنی عقب ماندگی ذهنی یکی از اعضای خانواده باعث می شود که سیستم و نظام خانواده، نتواند کارکردهای و وظایف خود را به نحو مطلوب انجام دهد و در نتیجه در عملکرد خانواده با حضور کودک عقب مانده ذهنی اشکالات و وقفه های بوجود می آید. تعداد قابل توجهی از خانواده ها در جامعه ایرانی از اثرات منفی داشتن یک کودک معلول و همچنین از بار مراقبتی بسیار زیاد، فشارهای روانی، اجتماعی و مالی ناشی از داشتن چنین کودکی رنج می برند، که این عوامل می توانند، ثبات خانوادگی را برهم بزند و باعث برهم ریختگی سازمان خانواده شوند. کودکان کم توان ذهنی نه تنها بر والدین تاثیر دارند، بلکه سایر اعضای خانواده یعنی دیگر فرزندان را هم تحت تاثیر قرار می دهند. در این زمان آرامش خانواده به هم خورده و تمام نگاه ها به سوی کودک معلول معطوف می شود.
معلولیت یکی از فرزندان مانع آن می شود که خانواده بتواند کارکردهای متعارف خود را به نحو مطلوب داشته باشد. از جمله این کارکردها، تامین موجبات رشد و پرورش فرزندان، تامین محیطی دلپذیر برای اعضا و ایجاد پایگاهی برای برقرای روابط اجتماعی اعضا با دیگران است. در واقع کم توانی ذهنی یک شرایط پیچیده ی ذهنی است، تولد کودک کم توان ذهنی به عنوان یک بحران می تواند به شکل عمیق تر، بر ارتباط ها و کنش های اعضای خانواده اثر بگذارد. خانواده هایی با روابط باز، موثر و دائمی که در نقش های شان انعطاف پذیرند، بهتر می توانند با بحران ها سازگار شوند. تولد کودک عقب مانده ذهنی به عنوان یک بحران، می تواند به شکل عمیق بر ارتباط ها و کنش های خانواده اثر بگذارد و خانواده هایی می توانند با بحران ها به خوبی سازگار شوند که روابط باز، موثر و دائمی داشته و در نقشهای شان انعطاف پذیر باشند.
بعضی خانواده های دارای کودک ناتوان و معلول از نظر اجتماعی منزوی هستند و ممکن است در مقابل استرس پس از سانحه آسیب پذیر تر باشند. همچنین گزارش شده است که تاثیر داشتن کودک ناتوان روی والدین نیست بلکه روابط بین فامیل را در بر می گیرد و باعث تغییر در روابط با فامیل می شود. مینوچین معتقد است که والدین وقتی انژری خود را به کودک عقب مانده ذهنی اختصاص می دهند در نتیجه مرزهای زیر گروهی والدینی سست و شکننده می گردد و زیر مجموعه خواهر و برادری نیز مورد تهدید واقع می شود. تولد یک کودک عقب مانده ذهنی به خودی خود یک عامل فشار زا برای اعضای خانواده محسوب می شود و یک عامل نگران کننده برای سازگاری خانواده می باشد. اساساً تولد کودک عقب مانده ذهنی به عنوان یک بحران، می تواند به شکل عمیق بر ارتباط و کنش های خانواده اثر بگذارد و خانواده هایی می توانند با بحران ها به خوبی سازگار شوند که روابط باز، موثر و دائمی داشته و در نقش هایشان انعطاف پذیر باشند.
وجود کودک عقب مانده ذهنی اثرات عمیقی بر نحوه ارتباط اعضای خانواده با هم و هریک از آنها با کودک می گذارد و همین اثرات، چنانچه به گونه ای منظقی و چاره جویانه حل نشود، ضایعات جبران ناپذیری بر والدین و سایر اعضای خانواده و خصوصاً کودک عقب مانده ذهنی وارد می کند. عامل هرگونه تفاهم و پذیرش یا عدم تفاهم، در اصل خود والدین می باشند. بنابراین نوع عکس اعملی که پدر و مادر در مقابل عقب ماندگی ذهنی فرزندشان از خود بروز می دهند، در ایجاد جوی مساعد هم برای خود کودک و هم برای سایر افراد خانواده نقش بسیار حساسی دارد. در خانواده هایی که سعی در مراقب از کودکان کم توان ذهنی یا ناتوانایی های دیگر می کنند، یکی از موضوعات قابل توجه، کیفیت زندگی والدین و سایر اعضای خانواده است. در بسیاری از موارد، مراقبت از کودک دارای کم توانی ذهنی، باعث بهبود کیفیت زندگی او می شود، ولی ممکن است کیفیت زندگی سایر اعضای خانواده به ویژه عضو مراقب را کاهش دهد. پژوهش ها نشان داده اند که وجود یک کودک عقب مانده ذهنی سبب محدودی روابط اجتماعی خانواده می گردد و هر قدر شدت عقب ماندگی ذهنی فرد بیشتر باشد، اوقات فراغت والدین و خانواده محدودتر شده و دامنه ارتباطات اجتماعی تنگ تر می شود.
وقتی والدین یک کودک کم توان ذهنی را به دنیا می آورند کارکردهای شناختی خانواده به هم می خورد که در سطح کلان، سلامت روان ،پویایی و هدفمندی خانواده را تحت الشعاغ قرار داده و در سطح خرد نیز مهمترین کارکردهای روان شناختی خانواده را همچون ابراز کردن، حل تعارض، استقلال، پیشرفت، تفریح و سرگرمی، ارزش های اخلاقی و مذهبی، ساختار و سازمان، رفت و آمد با اطرفیان ،اتحاد ،کنترل و حل مساله تحت تاثیر خود قرار می دهد. از آنجایی که این خانواده ها در معرض تنیدگی و افسردگی بیشتری هستند و در امر سازگاری، با مشکلات بیشتری مواجهه اند، لذا انسجام خانوادگی کمتری دارند و در فعالیت های اجتماعی، کمتر شرکت می کنند.
منبع
شکاری خانیانی ،لیلا (1393)،بررسی نیمرخ روانی والدین باو بدون کودک عقب مانده ذهنی براساس پرسشنامه چند محوری میلون در تبریز در سال1393-1394،پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی ،دانشگاه ارومیه
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید