باورهای ارتباطی

دیدگاه های شناختی، سلامت یا عدم سلامت روانی را به نحوه دریافت و تفسیر افراد از جهان و یا به طور اخص، محیط پیرامون وابسته دانسته اند.هر اندازه دریافت افراد از محیط پیرامون و انعکاس آن در ذهن به واقعیت نزدیک تر باشد، روابط افراد با محیط پیرامونی و نیز چگونگی واکنش آن ها به حوادث و رویدادها منطقی تر و به سلامت روانی نزدیک ترند. بدون توجه به میزان خوش بینی یا بدبینی، بازخورد افراد نسبت به خود و یا جهان در آسیب پذیری آنان نسبت به تنیدگی های روانی نقش بسیار مهمی ایفا می کند. برای نمونه، از لحاظ شناختی، احتمال وقوع حوادث و نیز پیامدهای آن ها در ذهن، تأثیر چشمگیری بر میزان ترس و اضطراب اجتماعی دارد. زیرا پاسخ های هیجانی، به گونه کلی، متأثر از شناخت افرادند.

شناخت نیز از طریق تحریف های شناختی می تواند به سوگیری در ارزیابی و قضاوت درباره ی امور و رویدادها می تواند شناخت افراد نسبت به خود و دیگران را تحت تأثیر قرار دهد. به گونه ای که حتی برخی از صاحب نظران، این الگوی شناختی را به منزله نوعی تحریف شناختی با عنوان اثر متمرکز دانسته اند که تنها موجب مهم شمردن قسمتی از حادثه می شود. گاهی نیز مدت زمان تجربه شادی و غم، به دنبال تجربه حادثه ای خوشایند یا ناخوشایند، می تواند ناشی از تحریف شناختی اثری باشد که بر پیش بینی کیفیت و کمیت رویدادها تأثیر می گذارد. به همین دلیل است که شناخت و تحریف های آن را از عوامل اساسی پدیدایی افسردگی، به عنوان شایع ترین اختلال روانی قرن جدید، به حساب آورده اند.

ارتباط انسان با جهان همواره مستقیم و به دور از تأثیر عوامل ذهنی نیست بلکه ساختارهای ذهن، قوانین حاکم بر ادراک  و نیز مرزها و محدودیت های حاکم بر کنش های ذهن در فرایند ارتباط ذهن با جهان خارج دخالت می کنند و به یکی از پیامدهای متداول در بُعد اجتماعی، یعنی سوء تفاهم در روابط بین فردی منجر می شوند.افزون بر این، در بُعد روانی نیز به مشکلات و نابهنجاری های روانی می انجامد که نمود آن اختلال های روانی شایع، مانند افسردگی و اضطراب است .این عوامل می توانند در سطح فراشناخت، در سطح آگاهی و شناخت سرد؛  اعتقادات ذهنی و نیز در سطح شناخت داغ ؛  اعتقادات قلبی  و هیجان ها مداخله کنند. البته گاهی در سطح ناهشیاری نیز مؤثرند. ردپای تحریف های شناختی اخیراً به بررسی های ژنتیک و فیزیولوژیک نیز کشیده شده است به گونه ای که بک ، با این باور که عوامل شناختی در ارتباط با ژن و عصب می توانند سازش یافتگی های روانی , اجتماعی را تحت تأثیر قرار دهند بر مطالعه مؤلفه های عصب شناختی و ژنتیکی مدل شناختی خویش تأکید دارد.

بی تردید بسیاری از مشکلات روانی ریشه در باورها و افکار غیر منطقی و غیر واقعی در مورد خود، دیگران و جهان پیرامون دارد. این باورها دارای هدف ها یا خواسته هایی هستند که به شکل اولویت ها و ترجیح هایی ضروری نمود پیدا می کنند و در صورت برآورده نشدن موجب آشفتگی فکری می شوند. به اعتقاد بسیاری از نظریه پردازان، شمار زیادی از واکنش های نامطلوب و اختلال ها، ناشی از باورها و تفکرات غیر منطقی و غیر عقلانی است و تا زمانی که اینگونه افکار تداوم یابند، مشکلات مربوط به ارتباط، پذیرش و همراهی با دیگران نیز ادامه خواهند یافت. بدین ترتیب، بسیاری از مشکلات انسانی را می توان زاده باورها و تفکرات خیالی و بی معنا دانست. از نظر الیس، ما گرایش نیرومندی داریم به اینکه، با درونی کردن عقاید خودشکن، خود را از لحاظ هیجانی ناراحت کنیم و به همین دلیل است که دستیابی به سلامت روان و حفظ کردن آن واقعا دشوار است.

موزاک ، در پژوهش خود از پنج اشتباه اساسی نام برد :

  •  تعمیم مفرط :  هیچ عدالتی در جهان نیست
  •  اهداف غلط یا غیر ممکن : اگر بخواهم احساس کنم عزیز هستم باید همه را خشنود کنم
  •  سوء برداشت در مورد زندگی  و ضروریات زندگی : زندگی برای من خیلی سخت است
  •  کم بها دادن یا انکار کردن ارزش اساسی خویش :  من باید به عالی ترین مقام برسم صرف نظر از اینکه چه کسی در این جریان صدمه ببیند

مایکن بام، معتقد است که خود ما از طریق گفتگوی درونی استرس و مشکلات روان شناختی را به خودمان تحمیل می کنیم، بنابراین برای تغییر رفتارها باید این خودگویی های درونی را تغییر دهیم.نتایج پژوهش های الیس؛ بک، راش، شاو و امرلی  و بک و ویشار، بیانگر آن است که مشکلات عاطفی و رفتاری از تحریف واقعیت بر اساس فرض ها و منطق معیوب ناشی می شوند. این نوع ارزیابی های تحریف شده به هیجان های خاصی منجر می شوند. بنابراین پاسخ های هیجانی فرد با ارزیابی تحریف شده خود هماهنگ است نه با واقعیت.

باورهای ارتباطی به هر نوع فکر، هیجان یا رفتاری که موجب تخریب نفس و از بین رفتن  خود  می شود اطلاق می گردد و پیامد های مهم آن اختلال در خوشحالی، شادمانی و تندرستی می باشد. باورهای غیر منطقی؛ باورهایی هستند که بر الزام، اجبار ، جزم اندیشی و اجحاف تاکید دارند و مانع سلامت فکر و روان و سالم سازی محیط فردی و اجتماعی می شوند.نتایج پژوهش های الیس، موید آن است که سرزنش کردن خود و دیگران محوراغلب آشفتگی های هیجانی است. باورهای ناکارآمد ، علت اصلی بسیاری از اختلاف های اجتماعی، به ویژه روابط زوج ها ست. منظور از چنین باورهایی، در واقع وجود افکار نادرست و نامنطبق با واقعیت درباره خود و جهان است. به اعتقاد الیس، هیچ رویداد ذاتی نمی تواند در انسان ایجاد آشفتگی روانی کند؛ زیرا تمام محرک ها و رویدادها در ذهن معنا و تفسیر می شوند و بر این اساس، سازش نایافتگی ها و مشکلات هیجانی در واقع ناشی از نحوه تعبیر، تفسیر و پردازش اطلاعات حاصل از محرک ها و رویدادهایی هستند که افکار و باورهای ناکارآمد در زیربنای آنها قرار دارند.

یکی از عمده ترین عرصه های بروز و نفوذ افکار غیرمنطقی و ناکارآمد ، زندگی زناشویی است. با آنکه به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران ازدواج یکی از بنیادهای جهان شمول به حساب می آید و به گونه ای تنگاتنگ زندگی افراد بشر را تحت تاثیر قرار می دهد، اما از آسیب های گوناگون در امان نیست. برای نمونه، نتایج مطالعات( برنشتاین و برنشتاین1382) نشان داده اند که بسیاری از همسران در برقراری و حفظ روابط دوستانه و صمیمی با یکدیگر دچار مشکل اند، چون انتظار دارند تا از ازدواج به گونه ای اختصاصی، منافعی به دست آورندو انتظارات آنان از روابط زناشویی بیشتر، گسترده تر و در بسیاری از موارد، غیر منطقی تر شده اند و حتی توانسته اند زمینه سرخوردگی از زندگی زناشویی را فراهم آورند. در بسیاری از فرهنگ ها به روابط زناشویی به منزله منبع اولیه حمایت و عاطفه نگریسته می شودو از همسران انتظار می رود تا یک رابطه انحصاری، صداقت، علاقه، عاطفه و نیز صمیمیت و حمایت از نشان دهند. تقریبا تمامی زوجین در ابتدای زندگی زناشویی سطح بالایی از رضایت را دارند. اما این رضایت در خلال زمان کاهش می یابد. معتبرترین شاخص این عدم رضایت و آشفتگی نیز طلاق است .

از سوی دیگر، بین 85 تا 91 درصدی از افراد که در آستانه طلاق قرار دارند در ابتدای روابط زناشویی عقاید مثبت و پیش بینی های غیر واقع بینانه و ناکارآمدی از روابط زناشویی داشته اند و بر این باور بوده اند که احتمال طلاق برای آنها صفر است .باورهای غیر منطقی در روابط زناشویی به گونه های مختلف طبقه بندی شده اند. برای نمونه، بر پایه طبقه بندی بک،  برخی از باورهای خاص و منحصر به فرد زوجها عبارتند از :

  •  تجربه های انتخابی؛ توجه به بخش کوچکی از یک حادثه منفی
  •  تعمیم مبالغه آمیز ؛ در نظر گرفتن هر حادثه منفی به عنوان شکست تمام عیار
  •  برچسب منفی زدن؛ اصرار بر دلایل منفی و بدخواهانه در رفتار و گفتار همسر
  •  شخصي سازی؛ نسبت دادن تمام مشکلات به خود و توانایی های خویش
  •  نتیجه گیری شتاب زده ؛بدون داشتن دلایل محکم قضاوت کردن، ذهن خوانی و پیش گویی افکار یکدیگر
  •  تفکر همه یا هیچ
  •  بزرگ نمایی؛ با اهمیت جلوه دادن مسائل و مبالغه در شدت اشتباه ها

به عقیده برنز؛ نیز برخی از باورهای ناکارآمد همسران در روابط زناشویی عبارتند از محقق بودن، سرزنش دیگری، قربانی دانستن خود، تحقیر، توقع و درماندگی.از دیدگاه درمان منطقی، عاطفی، رفتاری  علل تعارض زناشویی مربوط به باورهای غیر منطقی فرد است. وقتی یکی یا هر دوی زوجین نسبت به رویدادهای ارتباطی خود دارای باورهای غیر منطقی باشند، واکنش های منفی و بیمارگونه از خود بروز می دهند. در واقع تعارض زناشویی در دیدگاه الیس ناشی از باورها و عقاید غیر منطقی نسبت به رویدادها و رفتارهای بین زوجین است. برای درمان تعارض های زناشویی بهترین راه تغییر باورهای ارتباطی آنهاست.نحوه ی تفکر زوجین از عوامل بسیار مهم در تعیین میزان رضایتمندی یا تعارض های زناشویی و سلامت روانی آنان است. بوهلمن و گاتمن، نیز اعتقاد دارند که ادراک زوجین نسبت به یکدیگر می تواند آینده و نوع رابطه زناشویی آنان را پیش بینی کند. تشدید تحریف های قبل از ازدواج و تبدیل آن ها به اعتقاد هسته ای بر ارتباط با همسر تأثیر منفی می گذارد. به اعتقاد گاتمن و کروکوف، زوجهای آشفته هنگام گفتگو، با توجه به تاکید بر ذهن خوانی و پیشگویی موافقت یا مخالفت همسر، همواره از هم شکایت می کنند بی آنکه بدانند واقعا در ذهن و فکر یکدیگر چه می گذرد.

منبع

مشتاقی،مرضیه(1390)، آموزش انسان گرایی بر باورهای ارتباطی ، رضایت زناشویی و شادکامی زوجین،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0