باورهاي غير منطقي چیست؟
يك باور، هرگونه فرض اساسي، چه آگاهانه ويا ناآگاهانه است كه به اشخاص اين آمادگي را ميدهد كه وقايع را به نحو خاصي درك كنند ونوع خاصي را از اعمال ، انجام دهند. باورها به سه دسته تقسيم ميشوند:
- توصيفي
- سنجشي
- تجويزي.
باورهاي توصيفی: واقعيتهاي مورد قبول راجع به يك فرد، ديگران و اوضاع مختلف ميباشند. مثلاً فردي ممكن است معتقد باشد وي فرصت زيادي براي رسيدن به موفقيت دارد.
باورهاي سنجشي: بيان كننده قضاوتهايي نظير خوبي، بدي، درست و يا اشتباه در روابط با خود و ديگران و محيط است. باورهاي سنجشي ميتواند مطابق با باورهاي توصيفي باشد. مثلاً «من استعداد خوبي براي موسيقي دارم».
باورهاي تجويزي: آنچه را يك فرد بالاجبار بايد انجام دهد، ديكته ميكنند و اين در صورتي است كه كارهاي او بايد مبتني بر باورهاي قابل ارزيابي باشند. مثلاً بر اساس باورهاي قابل ارزيابي و توصيفي بالا ميتوان گفت كه: اظهار قاطع كردن، كاميابي و اظهار عقيدهكردن رفتارهاي شايسته ای هستند و خود يك فرد و ديگران بايد به اين صورت عمل كنند. باورها ابعاد شناختي، نفساني و رفتاري دارند. بعد شناختي عبارت است از اطلاعاتي كه آن باور مبتني برآن است و اساسي براي قضاوت در مورد آنچه خوب، بد، درست يا اشتباه است، میباشد. مبناي اطلاعات و قضاوت براي بعد شناختي يك باور از منابع بسياري ناشي ميشود. نمودهاي قدرت نظير والدين منشا مهمي هستند. در چارچوب روابط فرزند و والدين، فرزندان وقايع مهمي را در خصوص دنيا ، شرايط خاص و مردم وخودشان فرا ميگيرند. همچنين قضاوتهايي راجع به وقايع ياد ميگيرند ودوست دارند هم اين وقايع را و هم قضاوتهاي انجام شده را در مورد آنها به طور كامل قبول كنند. اين وقايع ممكن است ريشه در خرافات، واقعيات يا اسطورهها داشته باشند. يك قضاوت ممكن است صحيح و قابل تغيير يا نادرست و پايدار در شرايط گوناگون به حساب نيايد.
بعد نفساني يك باور عبارت است از هيجان، احساس (مثبت یا منفی) كه ناشي از مركزيت يافتن باور ميباشد، به واسطه چارچوب باور شناختي آموخته ميشود. براي آن كه فراگرد متن يادگيري تشويق كننده از نوعي باشد كه احترام به خود را افزايش دهد، فرد آن باور را با احساس مثبت پايه گذاري ميكند. وقتي كه اين اتفاق افتاد، هرگونه مواجهه با آن باور يا ارزش آن به عنوان يك تهديد تلقي ميشود وايجاد هيجان مينمايد، حتي اگر آن باور منشاء مشكلات بسياري شود. اگر باور شناختي ديكته نمايد كه تصفيه احساسات منفي اشتباه، ناخوشايند وتحت هر شرايطي غير قابل توجه است، علاوه بر هيجان همواره با اظهارنظر، احساسهاي تنفر و ناخشنودي نسبت به كسی كه با آن باور مخالفت كند، بوجود ميآيد. هنگامي كه افراد با يكي از باورهاي شناختي شان درگير ميشوند احساس خجالت، گناه، ناراحتي و بيزاري از خود ميكنند.
بعد رفتاري يك باور عملي است كه يك فرد انجام مي دهد و با باور شناختي سازگار ميباشد. چنين اعمالي با محتواي باور تطابق دارند، ولي لزوما با محيط اين گونه نیست. اين گونه اعمال ممكن است در چارچوب متن يادگيري باور شناختي يا تنها ناشي از بعد تجويزي باور باشد. مثلاً اگر باور شناختي عبارت از «هيچ گونه كنترلی بر آنچه اتفاق مي افتد، ندارم» باشد، درماندگي، ويژگي اجتناب از كارهايي خواهد بود، كه باعث كنترل مي شود، رفتار به سمتي براي رفتاري ديگر بوسيله يا اعمال نفوذ در اوضاع مختلف هدايت ميشود ودر نتيجه فاقد كنترل باقي ميماند. از لحاظ سلسه مراتب باورها، طبق اهميت تاثيرشان در زندگي فرد طبقه بندي ميشوند. بعضي از آنها نقش بسيار مهمي دارند. درحالي كه باورهاي ديگر از اهميت كمتری برخوردارند. اهميت يك باور در تعدادي از ارتباطاتي كه آن باور با ديگر باورها دارد منعكس ميگردد و از طريق اين ارتباطات حدودي را كه آن باور اين باورها را تحت تاثير قرار ميدهد، مشخص مينمايد. باورهاي يك فرد درباره خودش ومفهوم خودش به طور كل تمام باورها راتحت تاثير قرارمی دهد، در حاليكه باورهایی كه بيانگر سليقه شخصی ميباشند، باورهاي ديگر را تحت تاثير قرار نميدهد. در نتيجه باورهاي يك فرد راجع به خودش چه عدم شايستگي، ارزشمند بودن يا بي ارزش بودن، تاثير زيادي بر باورهاي ديگر و نحوه رفتار فرد با ديگران دارند .
تعريف باور و باورهاي غير منطقي
باور يعني يعني اعتقاد، ايمان، عقيده. باور يعني :
- پذيرش عاطفي يك اصل يا مذهب مانند حقيقت
- قضيهاي كه شخص درستي آن را پذيرفته است بدون آنكه برآزمايش يا انتقاد مبتني باشد.
- درآمدن از حالت شك به حالت استقرار و ثابت نظر وعقيده و اين كه اين امر انفرادي نيست، بلكه گاهي به جامعه نيز سرايت مي كند .
- تمايل به واكنش خودآگاهانه دريك شيوه وطريقة ثابت دريك وضع خاص.
باور غيرمنطقي، هر نوع فكر، هيجان يا رفتاري كه با عث تخريب نفس و متلاشي نمودن نفوذ خود باشد وازنتايج مهم آن اختلال درخوشي، شادماني، تندرستي انسان ميباشد. باورهاي غير منطقي، اهداف و خواسته هايي مي باشند كه به شكل اولويتها و ترجيحات ضروري و الزامي نمود پيدا ميكنند و اگر برآورده گردند باعث آشفتگي فردي ميشوند . باورهاي غيرمنطقي از باورهايي كه بر اجبار، الزام و وظيفه تاكيد دارند كه باعث ميشوند فرد شخصيت مضطرب، غيرعادي و ناسالمي را كسب كند. باورهاي غيرمنطقي به صورت رجحانها، فاجعه آميزي، تحمل پايين ناكامي، خود تحقيري و ديگر تحقيري هستند.
انواع باورهاي غير منطقي
در نظرية عقلاني ـ عاطفي ـ رفتاري اليس مييرو سالمان مينويسند كه اليس گروهي از فرضهاي غيرمنطقي را بر ميشمارد که از نحوه برخورد مراجعينش با جهان و خودشان دريافته است. او و ديگران متوجه شدند كه به دو دليل عمده چنين عقايدي موجب رشد عدم تطابقهاي بسياري ميشود. اليس به يازده تفكر غير منطقي اشاره ميكند و معتقد است وجود اين اعتقادات در افراد باعث بروز مشكلات و اختلالاتي در رفتار آدمي ميشوند. يازده تفكر غيرمنطقي يا همان اصول يازدهگانه اليس عبارتند از:
-اعتقاد فرد به اين كه لازم و ضروري است كه همه افراد ديگر جامعه او را دوست بدارند و تعظيم و تكريمش كنند، اين تصور غير عقلاني است زيرا چنين هدفي غير قابل دسترسي است.
- اعتقاد به اين كه لازمه احساس ارزشمندي وجود حداكثر لياقت، كمال و فعاليت شديد است.
- اعتقاد فرد به اين كه گروهي از مردم بد و شرور هستند و بايد به شدت تنبيه شوند. اين تفكر غير منطقي است، زيرا تمام انسانها دچار خطا ميشوند.
- اعتقاد فرد به اين كه اگر وقايع و حوادث طوري نباشند كه او ميخواهد، نهايت ناراحتي و بيچارگي به بار ميآيد.
- اعتقاد فرد به اين كه بدبختي و عدم خشنودي او به وسيلة عوامل بيروني به وجود آمده است. حوادث خارجي در عين حال كه ممكن است از نظر جسماني ناراحت كننده باشند، معمولاً ماهيت رواني دارند و نميتوانند موجب ناراحتي و آزار فرد شوند، مگر آنكه فرد خودش بخواهد تحت تأثير قرار گيرد.
- اعتقاد به فرد به اين كه چيزهاي خطرناك و ترسآور موجب نهايت نگراني ميشوند و فرد همواره بايد كوشا باشد تا امكان به وقوع پيوستن آنها را به تأخير بيندازد.
- اعتقاد فرد به اين كه اجتناب و دوري از بعضي از مشكلات زندگي و مسووليتهاي شخصي فرد آسانتر از مواجه شدن با آنهاست.
- اعتقاد فرد به اين كه بايد متكي به ديگران باشد و بر انسان قويتر ديگر تكيه كنند.
- اعتقاد فردبه اين كه تجارب و وقايع گذشته و تاريخچة زندگي تعيين كنندة مطلق رفتار كنوني هستند.
- اعتقاد فرد به اين كه انسان بايد در مقابل مشكلات و اختلالات رفتاري ديگران كاملاً برآشفته و محزون شود.
- اعتقاد فرد به اين كه براي هر مشكل هميشه يك راه حل درست و كامل، فقط يك راه حل وجود دارد. اگر انسان بدان دست نيابد، بسيار وحشتناك و فاجعه آميز خواهد بود.
از نظر اليس فرد ضمن قبول نكردن واقعيت و جذب شدن در فرايند افكار غير منطقي در برتري جويي مفرط خود مبتلا به عوارض نسبتاً شديدي ميشود كه اغلب آن را اختلال عاطفي ميناميم. به عقيده اليس توسل به اين عقايد يازده گانه، به اضطراب و ناراحتي رواني منجر ميشود. وقتي كه فرد به چنين عقايدي توسل ميجويد در نگرش و برداشتهاي خود شديداً بر اجبار، الزام و وظيفه تاكيد دارد و اگر خود را از اين قيدها برهاند به احتمال قوي در جهت سلامت و رشد شخصيت خودحركت خواهد كرد .
خصوصيات باورهاي منطقي
اين باورها با واقعيت هماهنگي دارند و بوسيله شواهد عيني تأييد ميشوند. باورهاي منطقي به دو صورت شرطي يا نسبي هستند. بنابراين يك حكم قطعي يا مطلق نمي -باشند.افكار منطقي با عبارتي همچون (بهتر است كه ـ مناسب است كه ـ خوب است كه ـ صحيح تر است كه) بكار ميروند . همچنين درمانگران عقلاني ـ عاطفي خصوصيات ذيل را براي باورهاي غيرمنطقي در نظر ميگيرند :افكار و باورهاي غيرمنطقي با واقعيات موجود هماهنگ وهم جهت نيستند.با ورهاي غير منطقي توسط شواهد عيني تاييد نمي شوند و فرد در صدد آزمايش آنها نيست. باورهاي غيرمنطقي به شكل اطلاعات و يا به شكل تصميم وتصميم گيري نادرست است. باورهاي غيرمنطقي با اجبار والزام و وظيفه همراه بوده و خشك و انعطا فناپذير هستند . باورهاي غيرمنطقي باعث حالتهاي آشفته و ناراحت كننده در فرد ميشوند ودر نهايت منجر به اضطراب، افسردگي و احساس گناه ميشود. باورهاي غيرمنطقي مي توانند به چهار صورت باشند:
- چقدر وحشتناك است كه … چقدر خطرناك است كه…
- غير قابل تحمل است كه …غير قابل تصور است كه … نمي توانم بفهمم كه …
- زشت است كه … ننگ آوراست كه … مايه آبروريزي است كه …
- دنيا بايد مطابق ميل من باشد .
طبقه بندي باورهاي غير منطقي
براساس شناختدرمانی خطاهای شناختی و افکار غیرمنطقی منجر به افکار منفی و ناسالم از نوع افسردگی و اضطراب می شوند و هر احساس منفی ، ناشی از اندیشه منفی به خصوصی است.خطاهای شناختی سرچشمه نگاه افراد به پدیدهها، رویدادها و روابط هستند. تفکر همه یا هیچ، فیلتر ذهنی، بی توجهی به امور مثبت، نتیجه گیری شتابزده، درشت نمایی، استدلال احساسی، نظام بایدها، برچسب زنی، شخصی سازی و سرزنش کردن از جمله مهم ترین خطاهای شناختی هستند که احساسات منفی را به دنبال دارند و باعث یاس و ناامیدی در فرد میشوند. این فرایندهای بدکارکرد شناختی باعث میشود که فرد نظر بدبینانهای نسبت به دیگران و خود داشته باشد و این بدبینی به نوبه خود بر روابط اجتماعی و گوشه گیری فرد تاثیر دارد. آموزش مقابله با باورهای غیرمنطقی باعث شناخت خطاهای شناختی میشود و آگاهی و کنترل بر این باورها باعث تغییر نگرش فرد و خوشبینی نسبت به امور و پدیده ها میشود.آلبرت الیس باورهای غیر منطقی را به این صورت طبقه بندی می کند:
1- باور غير منطقي تاييد ديگران: اين باور كه نياز به حمايت و تأييد افرادي داريم كه آنها را ميشناسيم و يا به آنها علاقه داريم. اين باور ميتواند به دلايل متعدد مشكلاتي براي انـسان ايجاد كند. براي مـثال تقاضاي مورد تاييد ديگران بودن سبب مي شود كه انسان خودش رابه خاطر اين كه آيا مي تواند اين تأييد را بدســت آورد يا نه ناراحـت و نگران نمايد. اگر اين تأييد را قطعا بدست آورد آنگاه نگران خواهد بود كـه مبادا دوباره آن را از دست بدهد. نگراني كامل داشتن در مورد تأييد ديگران بر روي تصميم و عملــكرد فرد در مورد زندگياش تأثــير ميگذارد. اينــكه خواستار یا تقاضامند تأييد و تقويت تقريبا هر كسي باشـيم هدفي غير قابل دسترسی است، چرا كه هر كاري كه فرد انجام ميدهد ممكن است بعضي آن را تأييد كنند و بعضي ديگر تاييد نكنند و گروهي نسبت به آن بي تفاوت باشـند. بنابراين انسان اگر به زندگـي خود ادامه دهد و زندگي خود را طـبق مــيل و آرزوهاي خويــش اداره كند، مردم وي را تاييد ميكنند و او را دوست دارند، اگر چه آنـان ممـكن اسـت همـان مردمي نباشـند كه وي خواســـتارتاييد آنهاسـت .
2- باورغيرمنطقي درمورد مشكلات آينده: اين باوركه درآينده اتفاق خطرناكي رخ ميدهد و بايد بشدت در مورد آن نگران باشيم. خيلي از مردم معتقدند كه بايد خود را نگران مشكلات احتمالي کنند. آنها معتقدند كه اگر در مورد مسائل و مشكلات نگران نباشند به نظر ديگران مزخرف به حساب ميآيند.
3- باور غيرمنطقي توقع از خود: اين باور كه ما موفق هستيم و در هر كاري صلاحيت لازم را داريم و داوري ما در مورد شايسـتگيمان بر اساس موفقيتمان در كارهايمـان است. اين باور در مواردي مخصوصا مواقعي كه فرد در زندگي با شكست روبرو ميشود بسيار آسيب پذير است، چرا كه فرد تصور ميكند كه نالايق اسـت و ليـــاقت زندگيكردن را ندارد. همچنـين انگيزه بسيار زياد و مداوم براي موفقــيت از لحاظ جسمي استرسهائي ايجاد ميكـند كه موجب بيماري هائي نظير زخمـــهاي معده، سردردها و فـشار خـون بالا ميشــود.
4- باور غيرمنطقي سرزنش كردن: اين باور كه همه مردم (از جمله خود ما) به خاطر اعمال اشتباهي كه انجام ميدهند، مستحق سرزنش و مجازات شدن هستند. اين باور باعث ميشود كه فرد با انجام دادن عمـل اشــتباه دچار خشـم واحساس گناه و عذاب شـود. همچـنين در صورتـي كه از ديگران اشتباهي سرزند به علت معتقد بودن به اين باور، در روابـط فـرد بــا ديگران مشكل پيش ميآيد و ميتواند در به وجود آوردن حس انتقام جويي تاثير داشـته باشــد.
5- باور غيرمنطقي واكنش به نااميدي: اين باور كه بسيار بد و وحشتناك و فاجعهآميز است، وقتي ایجاد میشود كه كارها همان طور كـه بايد باشند، نيستند. اين باور باعث ميشود كــه فرد هنگامي كه كارها همان طور که او میخواهد، صورت نميگيرند و او آشفته و ناراحت میشود. مثلا اگر در هنگام تعطـيلات باران ببارد، موجـب نگرانـي وي ميشود و وي پيش بيـني آب و هوا را الكـي ومزخرف ميدانـد.
6- باور غيرمنطقي كنترل هيجانات: اين باور كه ما بر ناراحتيها وهيجانات خود هيچ كنترلي نداريم. چراكه اين ناراحتي ها از جانب ديگران بوجود ميآيند واگر ديگران تغـييركنند، تمام امور اصلاح میشـوند. هنگامي كه فرد در ارتباط با ديگران برداشت منفي ميكند و ناراحت مي شود دچار هيجان و تظاهرات جسماني مثل قرمز شدن، ضربان شدید قلب، فشار خون وغيره ميشود، در حالي كه فرد علت اين عامل را ديگران ميداند. درحالی که در واقع مشكل از ناحيه شناخـتي و تـفكر فرد مي باشد.
7- باور غيرمنطقي فرار از مشكلات: اين باور كه اجتناب كردن از مشكلات و شانه خالي كردن از مسؤليت خيلي آسانتر از روبرو شدن با مشكلات است. اين باور ميتواند آزاردهـنده باشد، زيرا طفره رفـتن از كارهاي ناخوشـايندي كه فرد با آن سر و كار دارد باعث ميشود كه اين كارها اثـر پايدارتري در ضمير ناخودآگاه فرد بوجود آورد و هنگامي كه فـرد سرانجـام با آن روبرو شد مشكل تر ميشود .
8- باور غيرمنطقي اتكاء به ديگران: اين باور كه ما بايد فردي قوي تر از خودمان داشته باشيم تا به او تكيه كنيم. اين باور باعث ميشود كه فرد هميشه به ديگران نيازمند و محتاج باشد و از خود خلاقيت و ابتكاری نداشته باشد و در غير اين صورت اگر فرد تنها بماند، عاجز و درمانده شود و دچـار اضطراب شود.
9- باورغيرمنطقي درمانده شدن از تغیيرخود: اين باوركه چون ما زاييده گذشته خود هستيم، كمتر ميتوان به اثرات آن فائق شد. اين باور باعث نااميدي وعدم تلاش و كوشش براي رسيدن به هدف ميشود و ايـن كه فرد يك بهانه و عذر در مقابل مشكلات پيش آمده دارد، چراكه وي هيچ دستي در آن نداشته است .
10- باور غير منطقي كمال طلبي: اين باور كه هر مشكل يك راه حل دارد و اگر به آن راه حـل نرسيم، ناراحـت و ناراضي شويم. اعتقاد به كــمال در واقع خلاف واقعيـــت است، چرا كه ما در دنيائي پر از شانس زندگي مي كنيم و چيزي به نام حقيقت محض وجود ندارد.
منبع
دریایی، گلرخ (1393)، رابطه هوش هیجانی و باورهای غیر منطقی با سلامت روان، پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی بالینی، دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید