انگیزش پیشرفت
انگیزش پیشرفت از اهداف پیشرفت به وجود آمده است و شامل اهداف گرایش به عملکرد، که برروی کسب شایستگی مطلوب نسبت به دیگران متمرکز است و اهداف اجتناب از عملکرد، که بر روی اجتناب از عدم شایستگی در رابطه با دیگران تأکید دارد و اهداف تسلط که بر روی رشد شایستگی و تسلط بر رفتار متمرکز است. اتکینسون ، انگیزش پیشرفت را به عنوان نیاز به برتری بدون پاداش بنا نهاد، او به همراه مککللند و دیگران، انگیزش پیشرفت را در حوزهی روانشناسی تثبیت کرد. این کار بنیان انگیزش پیشرفت در روانشناسی شد، در حالیکه در آغاز تصور بر این بود که این سازه ویژگی کلی بین حیطههای مختلف است، نظریهپردازان انگیزش پیشرفت به بررسی نیاز به برتری با تمرکز خاص بر تکالیف و انتخابهای افراد پرداختند. همچنین انگیزش پیشرفت به عنوان تمایل به برتری یا نیروی درونی که باعث میگردد افراد خواستار موفقیت و شایستگی باشند، تعریف میگردد.
انگیزش پیشرفت، گرایشی است که تواناییهای افراد در انجام تکالیف نسبتاً مشکل، مدیریت چالشهای زندگی روزمره، سطوح پایداری و مسئولیتپذیری برای انجام تکالیف، نیاز بازخورد از عملکرد و میزان خلاقیت افراد در آن متفاوت است. به نظر اتکینسون رفتار به سوی پیشرفت ناشی از تعارضی است که بین گرایش نزدیکی و دوری به وجود میآیند. دو هدف اصلی پیشرفت، هدفهای عملکرد و هدفهای تسلط هستند. در رابطه با هدفهای عملکردی فرد با معیار برتری مواجه میشود و میخواهد شایستگی خود را ثابت کند یا نشان دهد. در مورد هدفهای تسلط، فرد میخواهد شایستگی خود را پرورش دهد یا بهبود بخشد. رسیدن به هدفهای عملکرد به معنی بهتر عمل کردن از دیگران است. هدفهای تسلط فرد را برای پرورش دادن شایستگی و تسلط یافتن بر تکلیف متمرکز میکنند. رسیدن به هدف تسلط به معنای پیشرفت کردن است .
جهتگیری هدف
انگیزش پیشرفت به طور اختصاصی تحت عنوان جهتگیری هدف پیشرفت مورد بررسی قرار گرفته است. جهتگیری هدف تحت عنوان اهداف پیشرفت و در دههی 1970 ظهور کرده و بررسی شده است. ایمزجهتگیری هدف را به عنوان یک الگوی منسجم از باورها، اسنادها و عواطف که باعث ایجاد اهداف رفتاری میشود تعریف کرده است و این اهداف از طریق راههای گوناگونی همچون نزدیک شدن، درگیر شدن و توجه به فعالیتهای الگوی پیشرفت نمایان میشود. محققان دیگری اهداف پیشرفت را به عنوان طرحوارههای شناختی, عاطفی تعریف کردهاند.میدگلی، کاپلان و میدلتن، جهتگیری هدف را به عنوان اهداف رفتاری میدانند که در یک موقعیت وابسته به احساس شایستگی به وسیله فرد ادراک یا دنبال میشود. جهتگیریهای اهداف، هدف و معانی هستند که شخص برای رفتار پیشرفت خود در نظر میگیرد.
نظریه اهداف پیشرفت، نظریه برجسته شناخت اجتماعی انگیزش بوده است که اظهار میدارد دو جهتگیری هدف پیشرفت اولیه وجود دارد، اول جهتگیری اهداف تسلط که شامل درگیر شدن در فعالیتی با هدف یادگیری یا جستجوی چالش و پایداری مؤثر در مواجه شدن با موانع است، دوم جهتگیری اهداف عملکرد شامل نشان دادن شایستگی، قضاوتهای مطلوب و اجتناب از نشان دادن ناتوانی است. اهداف پیشرفت معرف دستگاه معنایی جامع از موقعیتها یا بافتهایی است که پیامدهای شناختی، عاطفی و رفتاری دارد و فراگیران برای تفسیر اعمال خود از آنها استفاده میکنند . با توجه به آنچه آمد میتوان جهتگیری هدف را به عنوان یک چارچوب ذهنی شناختی, اجتماعی قلمداد کرد که شخص را در تفسیر موقعیتها، پردازش اطلاعات، رویارویی با تکلیف و مقابله با چالشها راهنمایی میکند . نظریه جهتگیری هدف، رویکردهایی را که افراد در موقعیتهای مختلف پیشرفت دارند، توضیح میدهد و فرض میکند که اهداف، مسیر رفتار، شناخت و انگیزه افراد را مشخص وهدایت میکند تا اینکه در تکالیف تحصیلی درگیر شوند.
منبع
عمادی،شایا(1393)،مقایسه جهتگیری هدف، پیشرفت تحصیلی و خودتنظیمی دردانشجویان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید