انتقادات وارده بر نظريه سيستمها
اگر چه مديريت سيستمي ديد مدير را وسيعتر ميكند ولي انتقاد مهمي كه از اين نظريه به عمل آمده است آن است كه اعمال اين گونه نگرش فهرست نمودن كليه عوامل مرتبط وآثار آنها را نسبت به يكديگر سنجيدن كار مشكلي است و امكان عملي آن به ويژه در جوامع در حال توسعه بسيار كم است. انتقاد ديگر انكه نظريه ي مديريت سيستمي نوعي روش مديريت نبوده و تنها يك نگرش كلي است. اين نظريه در زمينه روش هيچ چيز تازهاي عنوان نميكند يعنی مديريت سيستمي چهارچوب انديشيدن را به مديران ارائه ميكند ولی روش انجام دادن كار را به دست نميدهد به عبارت ديگر شعار مديريت سيستمي اين است: به محيط اطراف نگاه كن و سپس به مدد گروههاي مختلف متخصصان و با بهره گيري از مديريت علمي و مديريت علمي و مديريت روابط انساني مديريت كن.
نگرش سيستمي چشم اندازي بسياروسيع رادر برميگيرد.چشم اندازي كه نه تنها علوم فيزيكي،زيستي،رواني واجتماعي،بلكه مسائل متافيزيكي رانيز شامل ميشودولي گاهي وسعت نظر،ذهن انسان رادچار ابهامات ومعضلاتي ميسازد.دو نقص عمده دررويكرد سيستمي وجود دارديكي موضوع سنجش اهداف است و ديگري اين است كه آيا وسائل وامكانات نيل به هدف مهم هستند يا خير.
بهرحال ديدگاه سيستمي نبايد به عنوان تنها داروی درد مد نظر قرار گيرد. چهارچوب سيستمي محدوديتهايي دارد. مهمترين محدوديت آن انتزاعي بودن آن است و ديدگاه سيستمي هر چيزي را به چيز ديگر وابسته و متكي مي داند در حالي كه شايد لازم است تا بصورتي دقيق به مديران طرقی ارائه شود كه گوياي تغيير، ميزان. حدود تغيير اقداماتشان باشد. ارزش مفهوم سيستمي قبل از آنكه دربارهی مستقيم آن براي حل مشكلات سازماني مديران باشد بيشتر در چهارچوب مفهومي آن نهفته است.
چنين بنظر ميرسد كه تئوری عمومي سيستمها ما را از قيد و بند يا محدوديتهاي روش مكانيكي رهاميسازد و دليلهايی به دست مي دهد تا بتوان بر آن اساس «اصول »مبتني بر انديشه «سيستم بسته» رانفی و رد كرد. اين تئوري براي نظريه پردازان مديريت وسازمان يك حوزه تفكر غالب ارائه مي كنند تا آنها بتوانند تمام دانش هاي مختلف متعلق به رشته هاي علمي ذي رشتههاي علمي ذيربط را در الگوي سیستمهای خود بگنجانند.
تفكر با ديدگاهي كلي ماهيت روابط اجزا يك كل رابررسي نموده هر مورد رابر حسب شرايط محيطي آن بيان ميكند، كل را فراتر از مجموع اجزا آن ميداند، روش ان در تحليل امور داراي نظم وقاعده است، هر مورد را با توجه به ارتباط آن با هدف مي سنجد، در بررسي هر مورد آينده آنرا در نظر دارد وبه بازگشت ناپذيري زمان، رعايت مكان و ارتباط مداوم با محيط توجه ميكند. از همجواري عناصر براي تحليل ساختار بوجود آمده استفاده ميكند. حالات مجسم موارد و تاثير پارامترها و وجنبههاي عملي متغيرها را اززمينههاي پيچيده نمايان ميسازد و بالاخره بازدهي نهايي حاصل از تركيب عامل در شرايط محيطي را پيشبيني ميكند.
مدير با استفاده از الگوئي جديد از تفكر با عنوان تفكر سيستمي مي تواند به اتكا مفهوم وموقعيت مكاني خودش به بررسي بپردازد. آثار ناشي از وجود يا عدم وجود آن جز را در روابط بين عناصر همجوار وغير همجوارش بررسي كند وبه تاثير مقام و موقعيت آن جز در تشكيل مفهوم كل از سازمان و امور مربوط به آن در جهت حصول به اهداف پي برد.
مديريت اقتضايي
نظریه پردازان سنتی مدیریت تلاش میکردند تا بهترین راه برای فعالیت مدیران را در وضعیتهای گوناگون شناسایی کنند. به طوری که پس از دستیابی به اصول جهان شمول، مدیریت خوب الزاماً در گرو یادگیری و نحوه به کارگیری آنها باشد. اما دیری نگذشت که پژوهشگران دریافتند که گاهی اوقات ضرورت دارد تا برخی اصول سنتی برای نتایج بهتر نادیده گرفته شوند.ازاین رو شکلگیری نظریه اقتضایی آغاز شد.
در واقع ضرورت مدیریت بر مبنای اقتضا از این واقعیت نشأت میگیرد که عملکرد مدیر در هر زمان باید با توجه به موقعیت و مجموعه شرایط فعالیت وی ارزیابی شود. وظیفه نظریه و علم تجویز یک عمل برای یک وضعیت خاص نیست، بلکه یافتن روابط بنیادی، فنون اساسی و سازماندهی دانش موجود بر مبنای مفاهیمی روشن است، زیرا نحوه کاربرد فنون مذکور در عمل به وضعیت بستگی دارد. از این رو تأکیدمیشود که مدیریت مؤثر همواره بر مبنای شناخت مقتضیات تحقق میپذیرد.
نظریه اقتضایی دردهه 1960 ظهور کرد.تام برنز،وجورج استاکر،جامعه شناسان بریتانیایی و پل لاورنس و جی لورش نظریه پردازان آمریکایی سازمان از نخستین افرادی هستند که استدلال میکنند ساختار سازمان باید بر شرایط فراروی خود در محیط استوار باشد.
دیدگاه مصالحه جویانه اقتضایی
برخی دانشمندان مدیریت به دلیل اینکه نظریه اقتضایی به طور عملی میان رهیافت سیستمی و رهیافت صرفاً وضعیتی نوعی تقارب و مصالحه بوجود آورده است، مجذوب آن شدهاند.نحوه رهیافت سیستمی اغلب به خاطر اینکه خیلی کلی، مجرد وانتزاعی است موردانتقاد قرار میگیرد.دیدگاه وضعیتی نیز به خاطر اینکه خیلی خاص و جزئینگر است نقد میشود، زیرا دیدگاه وضعیتی مبتنی بر این باور است که هر وضعیت در زندگی واقعی،رهیافتی کاملاً ویژه و متفاوت با وضعیتهایی دیگر طلب میکند .طرفداران نظریه اقتضایی کوشیدهاندازوجه مشترک نظریههای سیستمی ووضعیتی سود جویند و ضمن دسته بندی مقتضیات مورد نظر، در تعمیم آنها به وضعیتهای خاص دقت کنند.
براساس رویکرد اقتضایی تلاش میشود تا واکنشهای مدیریتی با مسائل و فرصتهای منحصر به فرد وضعیتهای گوناگون هماهنگ گردد. به همین دلیل میتوان گفت همه چیز بستگی دارد به… و این پرسش را مطرح کرد که به چه چیز بستگی دارد؟ پژوهشگران مدیریت تلاش میکنند در پاسخ به این پرسش متغیرها یا چیزها را شناسایی کنند. چهار متغیر مشهور اقتضایی که از میان حداقل یکصد متغیر گوناگون انتخاب شدهاند، ارائه گردیده است .
محیط وعدم اطمینان محیطی
برنز واستاکر،تعدادی از سازمانها رادرصنایع الکترونیک و پژوهش مطالعه کردندودو سیستم مدیریت ماشینی و ارگانیکی را شناسایی کردند که به نظر میرسد دردو سر طیف مخالف هم قرار دارند که براساس ثبات یا بی ثباتی محیطی که درآن فعالیت میکنند تعریف شدهاند.
تلاش برای تغییر ساختار مکانیکی مدیریت به ساختاری ارگانیگی از لحاظ ساختار حرفه ای ، که لزوما به ویژگی سازمان بستگی ندارد و قدرت ، که اگر از دانش فنی منتج شده باشد به مراتب گسترده تر از قدرتی خواهد بود که صرفا به دلیل اشغال یک پست رسمی سازمانی حاصل گردیده است. نتایج عظیمی دارد. مهمترین مانعی که در برابر آن تطبیق پذیری وجود دارد ساختار سازمانی است که برای مراحل اولیه توسعه سازمان طراحی شده است. اینکه لازم است هر عضو سازمان تعهداتی چندگانه داشته باشد نیز مانع از تطبیق یافتن با شرایط متغیر است. هر عضوسازمان باید نسبت به حرفه، دایره و واحد محل کار و به طور کل، سازمان متبوعش متعهد باشد.
در نظریههای اقتضایی عدم اطمینان نوعی خاصیت محیط تصور می شود که از دو نیروی قدرتمند نشأت میگیرد: پیچیدگی، که اشاره به تعداد و تنوع عناصر در یک محیط دارد و نرخ (میزان) تغییر، که اشاره به سرعت تغییر این عناصر دارد. عدم اطمینان محیطی به عنوان نوعی تعامل بین میزان پبچیدگی و نرخ تغییر در محیط تعریف میشود.
مشکل موجود در نگاه عدم اطمینان محیطی آن بود که فرض میکرد شرایط محیطی به طور یکسان توسط افراد تجربه می شود . در حالی که با گذشت زمان مطالعات تجربی نشان داد که محیط مشابه ممکن است بوسیله مجموعههایی از مدیران، مطمئن و از جانب برخی دیگر نامطمئن تصور شود. علاوه بر این مشخص شد که آنچه بر سازمانها تأثیر میگذارد شرایط محیطی نیست، بلکه بیشتر برداشتهای تصمیم گیرندگان سازمانی در مورد میزان عدم اطمینان محیطی است.این دیدگاه در پیوند با نگاه اطلاعات در نظریه سازمان مطرح شده است. نگاه اطلاعات مدعی است وقتی مدیران تصور میکنند محیط غیر قابل پیش بینی است،احساس عدم اطمینان میکنند و این حالت زمانی اتفاق میافتد که احساس کنند فاقد اطلاعات مورد نیاز برای تصمیمگیری صحیح هستند. روابط بین شرایط محیطی درک شده و عدم اطمینان و اطلاعات را محسوستر میکند.
زمانی که مدیران محیطها را با ثبات و با حداقل پیچیدگی احساس میکنند، در مییابند که اطلاعات مورد نیازشان مشخص و موجود است و بنابراین سطوح پیچیدگی کمتری را احساس میکنند. زمانی که محیطها با میزان بالایی از پیچیدگی یا تغییر درک میشوند، مدیران یا با مقدار زیادی اطلاعات یا با چالش پیگیری اطلاعات متغیر مواجه هستند و میزان متوسط عدم اطمینان را تجربه میکنند. در زمان عدم اطمینان زیاد، مدیران محیط را بسیار پیچیده و متغیر درک میکنند و با حجم بسیار عظیمی از اطلاعات روبرو خواهند بود؛ ولی به دلیل شرایط دائماً متغیر، نمیدانند به کدام یک از اطلاعات توجه کنند. برای مثال، پیشرفتهای فنآوری رایانه وبینالمللی شدن بازارها، شرایط متنوعی را ایجاد میکند که باعث می شود مدیران در یافتن و پردازش تمام اطلاعات مورد نیاز در تصمیمگیریهای درست و دقیق دچار مشکل شوند. ولی آنچه باعث عدم اطمینان بیشتر می شود تنش و اضطرابی است که به علت عدم آگاهی دربارهی نوع اطلاعات مورد نیاز به وجود میآید.
منبع
خاندانی ،سعید(1392)،بررسی میزان آگاهی مدیران از اهداف مدیریت آموزشی وارتباط آن باموفقیت شغلی آنها، پایان نامه کارشناسی ارشد،مدیریت آموزشی،دانشگاه آزاداسلامی کرمان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید