الگوهای مدیریت دانش

تاكنون بسياري از نويسندگان الگو‏هايي را در زمينه فرآيند پياده‏سازي مديريت دانش ارائه داده‏اند كه بيش­تر آن­ها از نظر محتوايي تقريباً مشابه يكديگرند، اما داراي مراحل متفاوتی هستند.

الگوی هيسيگ

الگوی هيسيگ ، از چهار فرايند زير تشكيل شده است:

  1. ایجاد دانش: اين امر به توانايي يادگيري و ايجاد ارتباط بر‏مي‏گردد. در اين قابليت، ايجاد ارتباط بين ايده‏ها و ساختن ارتباط­هاي متقاطع با ديگر موضوعات، از اهميت كليدي برخوردار است.
  2. -ذخيره دانش: به عنوان دومين عنصر مورد نياز مديريت دانش است كه از طريق آن، قابليت ذخيره سازمان­يافته‏اي كه امكان جستجوي سريع اطلاعات، دسترسي به اطلاعات براي ديگر كاركنان و تسهيم مؤثر دانش فراهم مي­شود، به وجود می­آيد. در اين سیستم بايد، دانش­هاي لازم به آساني براي استفاده همگان ذخيره شود.
  3. نشر دانش: اين فرآيند به توسعه يك همكاري جمعي كه در آن افراد به عنوان همكاران در جهت دنبال كردن اهداف مشترك، احساس پيوستگي به هم داشته و در فعاليت­هايشان به يكديگر وابسته‏اند، كمك می­كند.
  4. به­كار بردن دانش: چهارمين فرآيند، از اين ايده آغاز مي­شود كه ايجاد دانش، بيش­تر توسط كاربرد عيني دانش جديد ميسر است، اين عنصر، دايره فرايند مركزي مديريت دانش را تكميل مي­كند.

الگوی مك الروي

وي با همكاري ديگر اعضاي كنسرسيوم بين المللي مديريت دانش، براي مديريت دانش، چهارچوب فكري با نام دوره عمر دانش تعريف كرده كه در آن، علاوه بر نظريه نوناكا و تاكوچي، بر نكته مهم ديگري نيز تأكيد شده است: دانش تنها پس از اينكه توليد شد، وجود دارد و بعد از آن مي توان آن را مهار، كدگذاري يا تسهيم نمود.

مك الروي، فرايند ايجاد دانش را به دو فرآيند يعني توليد دانش و پيوسته كردن دانش تقسيم مي­كند:

–        توليد دانش: فرايند خلق دانش سازماني جديد است كه به وسيله يادگيري گروهي، كسب دانش و اطلاعات و ارزيابي دانش انجام مي‏گيرد. اين فرآيند مترادف يادگيري سازماني است.
–        پيوسته كردن دانش: ازطريق برخي فعاليت­ها كه اشاعه و تسهيم دانش را تجويز می­كنند، انجام مي‏گيرد،این عمل فعاليت­هايي از قبيل اشاعه دانش از طريق برنامه، جست­و­جو، تدريس، تسهيم و ديگر فعاليت­هاي اجتماعي كه موجب برقراري ارتباط مي­گردد را شامل مي­شود.

الگوی بك من

بك من ، هشت مرحله زير را براي فرآيند مديريت دانش پيشنهاد داده است:

–        شناسايي: تعيين صلاحيت­هاي دروني، منبع استراتژيك، قلمرو دانش.
–        تسخير: رسمي كردن دانش موجود.
–        انتخاب: تعيين ارتباط دانش، ارزش و دقت دانش، رفع دانش‏هاي ناسازگار.
–        ذخيره: معرفي حافظه يكي شده در مخزن دانش با انواع الگوهاي دانش.
–        پخش: توزيع دانش براي استفاده­كنندگان به­طور خودكار بر پايه علاقه و كار و تشريك مساعي دانش در ميان گروه­ها.
–        به­كار بردن: بازيافتن و استفاده از دانش در تصميم­گيري­ها، حل مسائل، خودكار كردن و پشتيباني كار و مددكاري شغل و آموزش.
–        ايجاد: توليد دانش جديد در حين تحقيقات، تجربه كردن كار و فكر خلاق.
–        تجارت: فروش و معامله، توسعه و عرضه كردن دانش جديد به بازار در قالب محصولات و خدمات.

الگوی هفت سی

اين الگو بر مبناي هفت واژه كه حرف اول آن­ها  C استنباط شده است و از اين رو، الگوی 7Cلقب گرفته است. اجزاي اين  الگو به شرح زیر است:

1-      ایجاد : ایجاد و تفاهم جدید با کار با همکاران، مشتریان و مؤسسات بیرونی.
2-      تسخیر : تعیین ایده­های بهتر و مستند نمودن آنان.
3-      بسط : تسهیم ایده­های خود برای کمک به دیگران.
4-      همکاری : تبادل دانش در سطح عمومی.
5-      مصرف کردن: استفاده از دانش جمعی برای آنچه که باید انجام دهیم.
6-      ارتباط : کمک به دیگران برای توجه به دانش و فایده دانش خارجی و بیرونی که ارزش فراگیری دارد.
7-      فرهنگ : بسط فرهنگ تسهیم دانش در تمامی سازمان.

الگوی نوناكا و تاكوچي

محققان ژاپني مديريت، نوناكا و تاكوچي، تأثير بسياري بر مباني مديريت دانش داشته­اند. مفهوم دانش پنهان و دانش آشكار توسط نوناکا براي طرح­ريزي نظريه يادگيري سازماني معرفي شده است. در اين تقسيم­بندي، با توجه به همگرايي بين شکل­هاي پنهان و آشكار دانش، آنان الگویي را پايه‏گذاري كرده‏اند كه به نام خودشان معروف شده است.

اين الگو بر خلاف الگوهای پيشين، تمركز خود را بر دو نوع دانش آشكار و نهان مبذول داشته، به نحوه تبديل آن­ها به يكديگر و نيز چگونگي ايجاد آن در تمامي سطوح فردي، گروهي و سازماني توجه دارد.

در اين مدل پويا، نحوه استفاده و تبديل اين دو دانش و چگونگي مديريت دانش در اين زمينه، به صورت حركت مارپيچي (حلزوني)است.هم­چنين در تفكر مذكور، فرض بر اين است كه تنها افراد، به وجود آورنده دانش هستند. بنابراين، فرآيند توليد دانش سازماني، می­بايست به عنوان فرآيندي مستمر باشد كه در آن، دانش ايجاد شده توسط افراد، به­طور سازماندهي شده‏اي، تقويت و هدايت شود.

بر پايه الگوی  نوناكا و تاكوچي ،مراحل زير براي انتقال (تبديل) اين دو نوع دانش، در سطوح گوناگون سازمان انجام مي‏شود:

اجتماعي نمودن (پنهان به پنهان): انتقال دانش نامشهود يك فرد به فرد ديگر، براي انجام مؤثر اين فرآيند بايد ميان افراد، فرهنگ مشترك و توانايي كار گروهي ايجاد شود، كه با استفاده از نظريه­هاي اجتماعي و همكاري ميسر مي­شود. نشست گروهي كه تجربيات را توضيح داده، درباره آن بحث مي‏كند، فعاليتي است، كه در آن اشتراك دانش پنهان می­تواند رخ دهد.

بيرونی­سازي (نهان به آشكار): تبديل دانش نامشهود به دانش مشهود. در اين حالت فرد مي­تواند دانش خود را در قالب مطالب منظم، سمينار، كارگاه آموزشي به ديگران ارائه دهد گفتگوهاي ميان يك گروه، در پاسخ به پرسش­ها يا برداشت از رخدادها، از جمله فعاليت­هاي معمولي هستند كه اين نوع از تبديل در آن­ها رخ مي‏دهد.

پيوند برقرار كردن (آشكار به آشكار): در اين مرحله، حركت، از دانش آشكار فردي، به سمت دانش آشكار گروهي و ذخيره­سازي آن صورت می­پذيرد و با توجه به استفاده از دانش موجود، امكان حل مسائل از طريق گروه فراهم شده، به دنبال آن دانش، توسعه مي­يابد.

دروني­سازي (آشكار به نهان): در اين مرحله، دانش آشكار به دست آمده در سازمان، نهادينه مي­شود. هم­چنين گذراندن اين مرحله براي افراد، آفرينش دانش ضمني جديد شخصي را نيز در پي دارد ، کسب دانش پنهان جديد از دانش آشكار موجود .

بايد هر يك از دو نوع دانش ياد شده در سازمان، مديريت شود و نيز نحوه تعامل، استفاده و تبديل هر يك به ديگري، مورد شناسايي و استفاده قرار گيرد. اين دو نوع دانش، هر كدام مي­تواند، منشاء ايجاد ديگري باشد و در سطوح فردي، گروهي و سازماني گسترش يابد.

نكته مهم ديگر آن است كه، هنگامي­كه افراد در اين فرآيندها شركت مي­كنند، آموزش سازماني نيز رخ مي­دهد، زيرا در اين مشاركت، دانش افراد با ديگران، به اشتراك گذارده مي­شود، توضيح داده مي­شود، براي ديگران قابل دسترسي مي­شود و هم­چنين خلق و توليد دانش جديد از طريق اين فرآيندها رخ مي­دهد.

از آن­جا كه همه فرآيندهاي اين الگو مهم هستند، بنابراين لازم است آن­ها را در مديريت دانش به صورت يكپارچه مورد توجه قرار داده، با انديشيدن تدابير و برنامه­ريزي­هاي لازم و نيز با عنايت به موقعيت سازمان مورد نظر، توازن بين اين فرآيندها را برقرار كرد.

الگوی پايه ­هاي ساختمان دانش

اين الگو توسط پروبست، روب و رمهاردت، به نام الگوی پايه­هاي سنگ بناي ساختمان مديريت دانش ؛ نام‏گذاري شده است. با توجه به جنبه كاربردي‏تر اين الگو، آن را به عنوان الگوی نسبتاَ كاملي كه نكات مثبت همه الگوها را تقريباً دربرمي‏گيرد مورد توجه بيش­تر قرار خواهيم داد.

طراحان الگوی ياد شده، مديريت دانش را به صورت چرخه پویایی مي­بينند كه در چرخش دائم است. مراحل اين الگو، شامل هشت جزء، متشكل از دو چرخه؛ دروني و بيروني است:

  • چرخه دروني: به­وسيله بخش­هاي كشف شناسايي، كسب، توسعه، تسهيم، كاربرد بهره­برداري و نگهداري از دانش ساخته مي­شود.
  • چرخه بيروني: شامل بخش‏هاي اهداف دانش و ارزيابي آن است كه چرخه مديريت دانش را مشخص مي­نمايد.
كامل كننده اين دو چرخه، بازخورد است.
نحوه عملكرد پايه­هاي اين الگو به شرح زير است:
–   تعيين هدف­هاي دانش: هدف­هاي مديريت دانش، بايد از هدف­هاي اصلي سازمان نشأت گرفته و در دو سطح راهبردی و عملياتي مشخص شوند.
–  سطح راهبردی: تبديل و نگهداري سازمان بر مبناي مديريت دانش و همچنين ايجاد فرهنگ و سياست هاي لازم در اين زمينه انجام مي شود.
–   سطح عملياتي: در اين سطح، با توجه به هدف­ها بايد نحوه شناسايي، استفاده، توزيع، كاربرد و نگهداري دانش، مشخص و برنامه­هاي لازم براي دست­يابي به آن‏ها در زمان معين، طراحي شود و به مرحله اجرا درآيد.
–   شناسايي دانش: با طرح اين پرسش كه آيا می­دانيم كه چه مي­دانيم بايد انجام اين وظيفه مديريت دانش؛ يعني مرحله كشف دانش را آغاز كرد.بسياري از سازمان­ها به خاطر ناآشنا بودن با دانش خود، در تصميم­گيري­ها و هدف­گذاري­هايشان دچار  مشكل مي­شوند، البته ناگفته نماند كه شناسايي منابع دانش درون و بيرون سازمان، به همراه هم انجام مي­شود.
–   كسب دانش: در اين مرحله، دانش­ها بايد از بازار داخلي و خارجي نظير دانش­هاي مربوط به مشتريان، توليد، همكاران و رقبا از منابع شناسايي شده در مرحله كشف، كسب گردد و نيز مشخص نمودن آن­كه چه قابليت­هايي را مي­توان از خارج خريداري یا تهيه كرد و مورد استفاده قرار داد، مورد توجه قرار مي‏گيرد.
–   توسعه دانش: با توجه به پايه­هاي موجود، بايد دانش سازمان را گسترش داد، البته اين امر، شامل توسعه قابليت، محصول، ايده­هاي جديد، فرآيندها و مسائلي از اين دست مي­شود.
–   تسهيم دانش: مسائلي هم­چون چگونگي به اشتراك­گذاري دانش موجود و انتقال آن به محل مناسب و مورد نياز و چگونگي انتقال دانش، به گونه­اي كه در سازمان قابل دسترسي و استفاده باشد و نيز چگونگي انتقال دانش از سطح فردي به سطح دانش گروهي و سرانجام سطح دانش سازماني، از جمله مواردي است كه در دستور كار اين بخش از مديريت دانش قرار مي­گيرد.
–   استفاده از دانش: اطمينان به استفاده مفيد از دانش در سازمان، مربوط به اين قسمت است. در اين بخش، موانعي بر سر راه استفاده مفيد از دانش جديد است كه بايد شناسايي و رفع شوند تا از آن بتوان، به طور عملي در ارائه خدمات و محصولات دانش استفاده كرد.
–   نگهداري دانش: ذخيره، نگهداري و روزآمد كردن دانش به اين بخش مربوط مي­شود. اين روش، از نابودي دانش جلوگيري كرده به آن اجازه اين كه مورد استفاده قرار گيرد را مي دهد كه البته در اين راستا بايد ساز و كارهاي مناسبي براي به روز كردن سيستم ايجاد شود.
–   ارزيابي دانش: نحوه رسيدن به هدف­هاي معين و استفاده از نتايج آن به عنوان بازخورد، براي تعيين يا اصلاح هدف، به اين بخش مربوط است. با نگاه به نتايج بعضاً كيفي اين فرآيند، ضروري است، آن‏ها را با توجه به نتايج كمي و هزينه­ هاي انجام شده در اين زمينه، مورد ارزيابي قرار داد.

منبع

زارع،هانیه(1392)، نقش مدیریت دانش در کارآفرینی سازمانی متخصصان علم اطلاعات،پایان نامه کارشناسی ارشد،علم اطلاعات ودانش شناسی، دانشکده­ی علوم تربیتی و روان­شناسی شیراز

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0