افسردگی وافکارناکارآمد
افسردگي نوعي اختلال رواني است كه در آن خلق شخص آشفته ميشود.چون افسردگي، اغلب مورد درمان قرار نميگيرد پزشكان از تعداد واقعي افراد مبتلا به افسردگي اطلاع ندارند. با اين حال، آنها ميدانند كه تعداد افراد افسرده كم نيستند ،افسردگي بقدري متداول است كه گاهي از آن بعنوان سرماخوردگي رواني ياد ميشود .
اصطلاح افسردگي:
اصطلاح افسردگي اغلب براي بيان اندوه عميق به كار ميرود. تقريباً همه افراد زماني دچار غم و غصه شدهاند، اما كساني كه بيماري افسردگي دارند دلسردي و نوميدي شديدي تجربه ميكنند كه مدت زيادي طول ميكشد و معمولاً با زندگي خانوادگي، شغلي يا موقعيتهاي اجتماعي آنها تداخل پيدا ميكند.اگر افسردگي عمده درمان نشود ميتواند خطرناك باشد. افكار خودكشي جزء جداييناپذير اين بيماري است. هر چند كه افراد مبتلا به افسردگي عميق به ندرت نيروي كافي براي خودكشي دارند با كم شدن افسردگي احتمال بيشتري وجود دارد كه اقدام به خودكشي كنند. افسردگي درمان نشده عمدهترين عامل خودكشي ميباشد.افسردگي يكي از اختلالات عمده دوره نوجواني و جواني است.
افسردگي از زمانهاي قديم در نوشته ها آمده است و توصيفهايي از آنچه ما امروزه اختلالات خلقي مي خوانيم دربسياري از مدارك طبي قديم وجود دارد . داستان عهد عتيق شاه سائول و داستان خودكشي آژاكس در ايلياد هومر ، هر دو يك سندرم افسردگي را توصيف كرده اند . حدود 450 سال قبل از ميلاد ، بقراط اصطلاح ماني و ملانكولي را براي توصيف اختلالات رواني بكار برد . در حدود 100 سال قبل از ميلاد كورتيلوس سلسوس در كتاب De Medicina افسردگي را ناشي از صفراي سياه معرفي نمود . اين اصطلاح را پزشكان ديگر از جمله ارسطو و جالينوس ، نيز بكار بردند . در قرون وسطي طبابت در ممالك اسلامي رونق داشت و رازي و ابن سينا و پزشك يهودي ، ميموند ، ملانكولي، را بيماري مشخص تلقي مي نمودند . در سال 1854 ژان پيرفالر، حالتي را توصيف نمود و آن را جنون ادواري ناميد .
اميل كرپلين ، در سال 1986 بر اساس معلومات روانپزشكان فرانسوي و آلماني ، مفهوم بيماري مانيك دپرسيو راشرح داد كه شامل اكثر ملاكهاي تشخيصي است كه امروزه روانپزشكان براي تشخيص اين بيماري از آنها استفاده مي كنند . كرپلين ، همچنين نوع خاصي از افسردگي را به نام افسردگي رجعتي ، كه پس از يائسگي در زنها و در اواخر بزرگسالي در مردها شروع مي شود را شرح داد .
ملاكهاي تشخيصي حملةافسردگي اساسي DSMIV
پنج تا ( يا بيشتر ) از علائم زير در يك دورة دو هفته اي وجود داشته اند و نشان دهندة تغيير از سطح عملكرد قبلي هستند ، حداقل يكي از علائم يا بصورت :
- خلق افسرده
- از دست دادن علاقه و احساس لذت است .
- علائمي را كه به وضوح ناشي از اختلال طبي كلي هستند ، يا هذيانها و توهمات ناهماهنگ با خلق را به حساب نياوريد .
- خلق افسرده اكثر مواقع تقريباً هر روز ، يا با گزارش ذهني مثل احساس غمگيني ، پوچي, يا مشاهدات ديگران مثلاً غمگين و اشكبار بودن .
- در كودكان و نوجوانان ممكن است بصورت خلق تحريك پذير باشد .
- كاهش قابل ملاحظه علاقه يا احساس لذت نسبت به تمام ، يا تقريباً تمام فعاليتها در قسمت عمدة روز ، تقريباً هر روز, به طوريكه شرح ذهني بيمار يا مشاهدات ديگران نشان مي دهد .
- كاهش قابل ملاحظه وزن بدون پرهيز يا رژيم غذايي يا افزايش وزن مثلاً پيش از 5 درصد وزن بدن در يك ماه يا كاهش و يا افزايش اشتها تقريباً هر روز .
- در كودكان عدم بالا رفتن مورد انتظار وزن را در نظر بگيريد .
- بي خوابي يا پر خوابي تقريباً هر روز .
- تحريك يا كندي رواني ـ حركتي تقريباً هر روز ؛ قابل مشاهده براي ديگران مربوط به احساسهاي ذهني بي قراري يا كندي كه دريافت يا مطرح مي گردد .
- خستگي يا فقدان انرژي تقريباً هر روز .
- احساس بي ارزشي ، زيادي بودن يا گناه بي جا كه ممكن است هذياني باشد، تقريباً هر روز، فقط شامل خود ملامتگري و احساس گناه در مورد بيمار بودن نمي گردد .
- كاهش توانايي تفكر يا تمركز ، يا بي تصميمي تقريباً هر روز ،به شرح ذهني بيمار يا مشاهدات ديگران .
- افكار تكرار شونده مرگ ,نه بصورت ترس از مرگ افكار انتحاري تكراري بدون نقشه خاص ، يا اقدام به خودكشي يا طرح خاص براي خودكشي .
- علائم شامل ملاكهاي يك دوره مختلط نمي گردد .
- علائم ناراحتي قابل ملاحظة باليني كه با تخريب درعملكرد اجتماعي،شغلي ياخانوادگی همراهست.
- علائم ، ناشي از تأثير فيزيولوژيك مستقيم يك ماده , داروي نسخه شده يا داروي سوء مصرف يا يك اختلال طبي كلي مثل كم كاري تيروئيد نباشد .
- داغديدگي توضيح بهتري براي علائم ارائه نكند . يعنيپس از فقدان فردي محبوب ، علائم بيش از دو ماه دوام يابد و با تخريب عملكردي بارز ، اشتغال ذهني بيمارگونه با بي ارزشي ، تفكر انتحاري ، علائم پسيكوتيك ، يا كندي رواني ـ حركتي همراه شود .
نشانه هاي افسردگي :
صرف نظر از اينكه چه عواملي باعث ايجاد و بروز بيماري افسردگي مي شود ، مجموعة علائم مربوط به اين بيماري ، يعني سندرم افسردگي ، به نحو خارق العاده اي تداوم داشته و دارد . معمولاً بيمار علائق خود را مدام از دست مي دهد و از زندگي لذت نمي برد ، اشتها و خواب او مختل مي گردد . كنشهاي جسماني و رواني وي كند مي شود ، تداوم تمركز و ياد آوري اش به هم مي خورد ، اعتماد به نفس خويش را از دست مي دهد ، احساس گناه و بي ارزشي شديد مي كند كه بصورت اشتغال ذهني دردآلودي در مي آيد ، و بالاخره فكر مرگ و خودكشي پيدا مي كند و حتي به قصد و عمل خودكشي نيز می انجامد .
فقدان لذت
در اين حالت يك ناتواني كلي دركسب لذت از هر چيز در زندگي و يا حتي در آداب و رسوم و وقايع و چيزهاي خوشايند روزمره مي باشد و در كل ازدست دادن توانايي براي كسب لذت مي باشد .اين اصطلاح براي اولين بار به وسيلة ريبو، بحث شده است و بعنوان يك نشانة بارز در بيماران افسرده و توسط كلين ، مطرح شده است و شايد نشانة پيش آگهي باليني بهتري در پاسخ به درمان باشد . در افراد افسرده فقدان لذت كه ناتواني در كسب تجربة لذت مي باشد، سيماي پايداري است كه بصورت فقدان جذبه در قيافه ، گفتار ، رفتار و سبك زندگي تظاهر پيدا مي كند .
احساس گناه و بي ارزشي
احساس گناه و بي ارزشي در بيماران افسرده نوع درون زاد ممكن است علامت بارزي باشد .اين موضوع خيلي وقتها پيش توسط پلوتارك در يك قرن بعد از ميلاد مسيح توصيف شده است . با استفاده از يك مقياس براي ارزيابي احساس گناه ، ممكن خواهد بود كه ما دو نوع آن را از هم جدا كنيم :
- احساس گناه يا شرم هذياني كه در رابطه با اعمال شخصي خود فرد تجربه مي شود و احساس گناه عاطفي؛ يك احساس كلي و خيلي شديد از بي ارزش بودن .
- بهمان اندازه هذيان گناه و احساس بي ارزشي ، هذيانهاي خود بيمار پندارانه و نيست انگاري نيز نسبتاً در بيماران افسرده ، خصوصاً وقتي كه در بزرگسالي رخ مي دهد شايع است .
مسخ شخصيت
مسخ شخصيت نيز در افسردگي شايع است و ممكن است بصورت فقدان و يا عدم احساس و يا عدم توانايي بر حس چیزي تظاهر پيدا كند . بطور كلي شكل خفيفي از آن كه در بيماريهاي شديد و هذيانهاي نيست انگاري ديده مي شود ، ممكن است در افسردگي شايع باشد ، به اين صورت كه بدنم تبديل به آب شده است يا من مرده ام ، و من هيچ احساسي ندارم و نخواهم داشت .
عواطف سيال
عواطف سيال دربيماران افسرده ممكن است بصورت بيقراري ، تنش ، غم ، دلتنگي ، شعف ، تحريك پذيري و مانند اينها رخ دهد. اين اصطلاح نيز براي اولين بار توسط فرويد،در توصيف اضطراب سيال بكار رفته است .
احساس حيات
احساس حيات اصطلاحي است كه اولين بار به وسيلة ورنيكه ، براي معين ساختن نشانه هاي جسماني درسايكوزهاي عاطفي بكار رفته است . اصطلاح حيات از مفهوم خود حياتي كه بعنوان رابطة بدن با آگاهي از خود توصيف مي شود ، ريشه مي گيرد . يعني طريقه اي كه ما بدن خودمان را به واسطة آن تجربه مي كنيم و احساسي است كه ما حضور بدنمان را دركنار ديگري احساس مي كنيم. احساس حيات ، آن چيزهايي هستند كه ما را از حيات خودمان آگاه مي سازند . اينها احساساتي از خلق هستند كه صرفاً از بدن سرچشمه مي گيرند و براي عاطفه جايگاهي را در بدن مشخص مي نمايد .
بطور مثال يك بيمار افسرده بطور شايع از سردرد شكايت مي كند ، عليرغم معاينات فراوان ، بيمار ممكن است بگويد كه در حقيقت آن يك درد نيست ، بلكه بيشتر يك احساس غير قابل تحملي از يك فشار شبيه تسمه اي محكم دور سرش مي باشد . سر غالباً منطقة شايعي است كه براي احساسات حيات مورد هدف مي باشد .اما ممكن است گاهي درناحية شكم نيز ايجاد شود ….اشنايدر، اهميت احساسات حيات را در اولويت تشخيص بيماران افسرده و هم رديف با علائم اوليه در بيماران اسكيزوفرن و هستة اصلي افسردگي دوره اي و خودبخودي عنوان مي كند .
او معتقد است كه اين احساسات در افسرده ها شايع است . تغيير در احساسات حيات تنها در افسردگي رخ نمي دهد . احساسات عجيبي كه يك بيمار اسكيزوفرن دربارة بدنش دارد ، در قالب هذيانها به طريق استادانه اي بيان مي شود . بطور مثال ممكن است بگويد : من تبديل به سنگ شده ام يا من احساس افسردگي در ناحية پستانهايم دارم ؛ آن يك درد است ، يك غده ، يك سنگيني … من درسرم ابر دارم ، يك احساس از نداشتن چيزي …
ساير نشانه ها
شروع بسيار كند در آغاز تفكر و انجام عمل و يا ناتواني در به عمل در آوردن آنها ، جزء خصوصيات واكنش تأخيري يك بیمار افسرده تلقي مي شود . تمركز ، پشتكار و تصميم گيري به سختي انجام مي گيرد و حتي برخي مواقع اين كارها براي اودردناك و غير ممكن مي نمايد . شخص در خيال پردازيها و تجديد خاطر احساس خود مشكل دارد و ناتوان توصيف مي شود . اين حالت او نيز به فقدان حافظه و فقدان احساس ، توصيف مي شود . اغلب اين احساسات ، بيمار را با اين باور مواجه مي سازد كه درحال ديوانه شدن يا از دست دادن ذهنش مي باشد . يعني شكلي از خود بيمار پنداري در او ايجاد مي شود . فرد افسرده نسبت به درد حساسيت بسيار دارد و تصورات هيپوكندرياك در او شدت مي يابد .
تأخير در واكنش هاي جسماني نيز به همراه اعتقادات خودبيمار پندارانه دريك زن افسردة ميانسال ممكن است چنين احساسي را در مورد بدنش تداعي كند كه : من احساسي شبيه احساس تزريق در مطب د ندانپزشكي دارم ، احساس مي كنم صورتم بي حس شده است . اما در همان لحظه در تمام بدنم احساس دردناكي به من دست مي دهد.اضطراب نيز دركنار افسردگي شايع است و ممكن است بعدها بطور كامل به صورت مبهم و همراه با علائم جسماني و يا رواني ايجاد شود .
اگر چه در منابع متفرقه ،افسردگي به انواع مختلف درون زاد ،برون زاد ، خفيف ، متوسط ، شديد . افسردگي ساده ، حاد و بهت زده ، افسردگي زود آغاز و دير آغاز ، اختلالات يك قطبي و دو قطبي . افسردگي نوع طبيعي ، نوروتيك ،سايكوتيك و … طبقه بندي شده است ؛ اما يكي از مشهورترين و معتبرترين طبقه بنديها مربوط به چهارمين چاپ راهنماي تشخيص و آماري اختلالات رواني (DSM.IV) انجمن روانپزشكي آمريكاست كه در سال 1996 منتشر شده است . اساس كار براي ايجاد چنين طبقه بندي كه از سال 1952 آغاز شده بود ،نياز به جمع آوري اطلاعات آماري بود . اما طبقه بندي اخير بازتاب بهترين منابع باليني و پژوهشي قابل وصول و فراهم كردن اسناد منطقي است . كتاب منبع DSM.IV تحت عنوان اختلالات خلقي ,كه قبلاً اختلالات عاطفي ناميده مي شدند طبقه بندي مي شوند .
طبقه بندي ديگري تحت عنوان طبقه بندي بين المللي اختلالات رواني و رفتاری IC-D از سوي سازمان بهداشت جهاني در سال 1992 به چاپ رسيده است . اين طبقه بندي حاصل بررسي هاي مشترك بين المللي و آميزه اي از فرهنگهاي مختلف كشورهاي آسيايي ،از جمله ايران و كشورهاي اروپايي و آمريكايي است . از مزيتهاي اين طبقه بندي استفاده از يك روش الفبايي ـ عددي است كه دقت تشخيصي درمانگر را افزايش مي دهد . در اين نظام نيز نشانه هاي افسردگي تحت عنوان اختلالات خلقي طبقه بندي مي شوند.
شيوع :
آیا باید اينطور فرض كنيم كه تجربة افسردگي طبيعي است يا نه ؟
پاسخ به اين سئوال پيامدهاي مهم علمي دارد . اگر افسردگي را غيرطبيعي بدانيم ، اين مسئله بدين معناست كه بايد كاري در اين باره انجام داد . اما اگر افسردگي عادي تلقي شود ممكن است اثراتي درماني يا شفا دهنده داشته باشد كه دخالت ديگران ممكن است فرد را از تجربه اي گرانبها محروم سازد . در اين بحثها فرض را بر اين مي گذاريم كه همة افسردگيها لزوماً غيرطبيعي نيستند و بايد ملاكهايي براي جداسازي آنها منظور كنيم ، از جمله اينكه : از لحاظ آماري عادي است و اكثراً روي مي دهد ،در شرايط خاصي عادي و مرسوم است ومناسب تلقي مي شود و چيزي كه براي گروه اجتماع مطلوب و خوشايند است .
طبيعي بودن افسردگي نيز بايد طبق ملاكهاي ياد شده سنجيده شود . افسردگي يك بيماري است ، افسردگي مستلزم درمان و يا بستري شدن در آسايشگاههاي رواني است ، و در بسياري از موارد پس از بهبود دوباره عود مي كند . در حاليكه 80% بيماران نسبت به شيوه هاي درمان موجود واكنش مثبت نشان مي دهند و درمان مي شوند ،20% باقيمانده از اين موهبت محروم مي مانند . نزديك به 70% از بيماران رواني بستري در بيمارستان هاي رواني را بيماران افسرده تشكيل مي دهند .
اختلالات خلقي ، خصوصاً افسردگي يك قطبي ، از شايع ترين اختلالات رواني بزرگسالان است . احتمال ابتلاء به اين اختلال در طول عمر براي زنها تقريباً20% و براي مردها 10% است . احتمالاً ابتلاء به اختلال دو قطبي در طول عمر براي مردها تقريباً 1% است . زنان از مشكلاتي چون پيري ، خشونت جنسي ،فقر فزاينده و تبعيض جنسي رنج مي برند . متأسفانه اين موانع ، مقارن با انتظارات بالاي جامعه از زنان شده است . لذا به اين دليل است كه شيوع افسردگي در بين زنان بيشتر از مردان مي باشد . افسردگيهاي شديد و طولاني در زنها تقريباً دو برابر مردهاست ، اما علتش مشخص نيست . 10 تا 15 درصد زنان بالغ ، دست كم يك دورة افسردگي شديد را تجربه مي كنند . اين رقم در مردها 5 تا 12 درصد تخمين زده شده است . البته تعداد كساني كه از افسردگي هاي خفيف تر رنج مي برند بسيار زيادترند و به همين دليل است كه مي گويند افسردگي براي روان درمانگر مانند سرماخوردگي براي پزشك هاست .
مطالعات انجام شده گروه های دانشجویی دامنه بالایی از اختلال افسردگی را نشان می دهد. به نظر می رسد حدود 78 درصد از دانشجویان دانشگاه ها از بعضی نشانه های افسردگی رنج می برند. از این میان شدت علائم 46 درصد از دانشجویان به گونه ای است که آنها را نیازمند بعضی کمک های تخصصی می کند . در پژوهش دیگری، میزان شیوع این اختلال در دانشجویان 5/14 درصد گزارش شده است .
منبع
تقی پور،مریم (1391)،پیش بینی افسردگی براساس افکار ناکارآمدوفراشناخت درنوجوانان ،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی، دانشکده علوم تربیتی وروانشناسی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید