اصول و مفاهيم نظريه آيزنك

شخصيت بنيادي ترين مفهوم در روان شناسي است، شخصيت مفهومي كلي است كه مباحثي چون يادگيري، تفكر، عواطف و احساسات، رشد و هوش را در بر مي گيرد. به عبارت ديگر همة موارد ذكر شده اجزاء تشكيل دهنده شخصيتند و حتي مطالعة بيماريهاي رواني چون اسكينر و فوني، نوروزها و اختلالات شخصيت، با اين مفهوم بي ارتباط نيستند.عليرغم توجه زياد روان شناسان به مفهوم شخصيت، تعريف واحدي كه مورد پذيرش همگان باشد وجود ندارد، هر روان شناس، شخصيت را به گونه متفاوتي تعريف كرده است .راجرز، آن را يك خويشتن سازمان يافته دايمي مي داند كه محور تمام تجربه هاي وجودي انسانهاست. آلپورت، شخصيت را مجموعه اي از عوامل دروني مي داند كه تمام فعاليتهاي فردي را جهت مي دهد. واتسون  آنرا مجموعه اي سازمان يافته از عادات مي پندارند. جورج كلي شخصيت را معادل روش خاص هر فرد در جستجو براي تفسير معناي زندگي مي داند. مدي،  شخصيت را اينگونه تعريف كرده است:  شخصيت مجموعه اي ثابت از تمايلات و ويژگيهاي اطلاق مي شود كه تشابهات و تفاوتهاي رفتار روان شناختي  ،افكار، احساسات و اعمال آدميان را تعيين مي كنند.

اين تمايلات و ويژگيها در طول زمان تداوم دارند و به سادگي نمي توان آنها را نتيجة فشارهاي اجتماعي و زيست شناختي مقطعي دانست.تفاوت در تعريف شخصيت نتيجه اختلاف رويكرد نسبت به ماهيت انسان است. اين اختلاف رويكردي، موجب شد تا نظريه هاي مختلفي درباره شخصيت ظهور كنند. برخي از نظريه ها بارز انسان تأكيد دارند، بعضي يادگيري و عادت را منشاء رفتارهاي انساني مي دانند، جمعي ديگر معتقدند شخصيت در دروان كودكي رشد مي يابد و زندگي ميسانسالي فرد تابعي از دوران كودكي اوست. نظريات ديگر بر جنبه هاي شناختي، گشتالتي و انساني رفتار آدمي اهميت قائل شده اند. از جمله تنئوريهايي كه امروز در روان شناسي شخصيت جايگاه ويژه اي دارد، تئوري صفات است. براساس اين تئوري شخصيت و رفتار نتيجه مجموعه اي از صفات مختلف است كه با مطالعه آنها مي توان رفتار آدمي را تبين و پيش بيني كرد. از جمله صاحب نظران اين تئوري آلپورت، كتل  و آيزنك را نام برد.در اين ميان نظريه آيزنك بعلت سادگي بيشتر و پشتوانه هاي تجربي قوي تر، از اهميت خاصي برخوردار است و تاكنون بررسي هاي زيادي در مورد آن انجام شده است .

شخصيت از ديد آيزنك:

آيزنك از جمله روان شناسان معاصر است كه با انتقاد از روان كاوي تلاش كرده شخصيت را بطور تجربي مورد مطالعه قرار دهد و نظريه اي در اين حيطه ارائه كند.وي براي تحليل داده ها از روش تحليل عوامل استفاده كرده است. اين روش را اسپيرمن؛ روان شناس و آماردان معروف وارد روان شناسي كرد. اين دانشمند اولين كسي بود كه دو عامل هيجان پذيري- روان رنجوري ؛ كه خود آنرا با علامت W مشخص مي كرد  و درونگرايي-برونگرايي ؛ را كه با علامت اختصاري C معرفي كرد  با روش تحليل عوامل مرتبه دوم بدست آورد ، آيزنك پس از يك سري مطالعه با روش تحليل عوامل به نظريه اي سه بعدي دربارة ساختار شخصيت رسيده است.

ساختار و اندازه گيري شخصيت

از نظر آيزنك شخصيت هر فرد گرايشهاي ديرپاي سرشت او و آن واقعيت بنيادين است كه زمينه ساز تفاوتهاي فردي در رفتار محسوب مي شود . او براساس مطالعات روان شناسختي و فلسفي دريافت كه توصيفات مشابهي از انواع شخصيتهاي خاص انساني پديد آمده و اين توصيفها در طول تاريخ حفظ شده اند . از زمان فلاسفه يونان تا روان پزشكي قرن بيستم تمايل به طبقه بندي افراد وجود داشته و دارد.

يونانيان از چهار طبقه استفاده كرده اند:

سوداوي؛  صفراوي؛ دموي و بلغمي.  اينها طبقاتي هستند كه افراد را در آنها جاي مي دادند. اما يك شخص را نمي توان با يكي از اين طبقات توصيف كرد. روش ديگر براي فهم تفاوتهاي فردي، استفاده از بعد است. مفهوم بعد از اين نظر از مفهوم تيپ متفاوت است كه افراد را به هر صورت مي توان در يك بعد قرار داد اما تعلق يك فرد يه تيپ خاصي مسئله همه يا هيچ است، يعني در تيپ ها حالت مركبي وجود ندارد..آيزنگ از تئوري كرچمر؛ درباره پسيكوزها بهره گرفته است. براساس آن تئوري فرض شده افراد بهنجار و نابهنجار را مي توان تنها در يك بعد يا پيوستار پسيكوزي در دامنه اي از اسيكزوفرني تا افسردگي؛ شيدايي درجه بندي كرد. بيماران مبتلا به اسكيزوفرني و افسردگي,  شيدايي در دو سر طيف وافراد بهنجار در وسط آن قرار مي گيرند.

آيزنک از تئوري يونگ؛ درباره شخصيت نيز تأثير پذيرفته است. يونگ معتقد بود كه افراد يا تمايل به بورنگرايي دارند يعني جهت انرژي غريزي يا ليبيدوي شخص ؛ كه صرفاً جنسي نيست به سمت بيروت است و يا تمايل به درونگرايي دارند، يعني جهت انري غريزي آنها به سمت دنياي دروني ذهني است . يونگ اين مفهوم را براي تبيين اختلالات رواني نيز بكار برده، معتقد بود افراد مستعد علائم علائم نوروتيكي هيستري، برونگرا، و افراد مستعد اختلالا اضطرابي، درونگرا  هستند.آيزنگ معتقد است كه يونگ در گسترش مفاهيم برونگرايي و درونگرايي سهمي نداشته و درباره او مي گويد: هر آنچه در نظرش تازه است درست نيست و هرآنچه درست است تازه نيست .نظر آيزنك درباره شخصيت طوري طرح شده تا همه اين ديدگاهها را دربر گيرد. او ديدگاه چند بعدي را كه در تضاد با رويكرد تيپ شناسي است پذيرفته است. ابتدا آيزنك ؛تصور مي كرد فقط دو بعد براي توصيف شخصيت آدمي كافي است؛ درونگرايي-برونگرايي و نوروزگرايي ثبات بعداً  او بعد سومي بنام پسیكوزگرايي را نيز اضافه كرده است.

دو بعد درونگرايي-برونگرايي و نوروزگرايي- ثبات چهار طبقه تشكيل مي دهند كه قابل انطابق با تيپ هاي يوناني هستند. صفراويها و دمويها داراي سلسله ويژگيهاي مشتركي هستند كه بايد بنا به اصطلاحات امروزي آنها را برونگرا ناميد، حال آنكه سوداويها و بلغمي ها به درونگرايي شبيه ترند. بعد كرچمر كه بوسيله آيزنك استفاده شده مشابه بعد درونگرايي و برونگرايي است. دو تعبير نوروزها از يونگ يعني اضطراب و هيستري مشابه درونگرايي نوروتيك و برونگرايي نوروتيك، يا تيپ هاي يوناني سوداوي و صفراوي است.پرورش خود برای تکامل روانی فرد و اثر مثبت برروی زندگی اش تاثیر فراوان دارد.برای پرورش شخصیت نخستین گام  خوداست و هیچ کس بهتر از خود فرد نمی تواند مسئول تعالی خویشتن باشد.از این رو ثبات شخصیت یک   مزیت است و شخص باید زمانی را برای پرداختن به خویشتن و احتراز از دمدمی مزاجی صرف کند،هر شخصی که علا قه مند به پرورش شخصیت است باید خود را با کسب مهارت ها و دانش روز هماهنگ کند،بهتر است فرد تجربیا ت گذشته را جمع آوری کند و از آن ها درس عبرت بگیرد.یکی دیگر از عوامل موثر  خوش بین بودن است.خوش بینی و با نگاه مثبت دیدن به زندگی،کار، فعالیت دلگرمی می‌بخشد .هدفمند بودن  عنصر دیگری است که در پرورش شخصیت و رهایی از بی ثباتی مفید است زمانیکه فرد با هدف روشن زندگی کند،مسیر زندگی خود را می داند و هدف برای زندگی راه تعیین می‌کند.

آیزنک معتقد است که این ابعاد به صورت فطری در افراد وجود دارند و معمولاً افراد به چهار  گروه تقسیم می شوند :

  • برونگرای بی ثبات
  • برونگرای باثبات
  • درونگرای بی ثبات
  • درونگرای باثبات

البته لازم به ذکر است که به عقیده آیزنک این ابعاد مطلق نیستند و آزمون ویژگیهای مسلط فرد را آشکارا نشان نمی دهد وگرنه همه افراد به میزانی که برونگرا نیستند، درونگرا هستند و می کوشد مبنای فیزیولوژیک به این ابعاد ، مخصوصاً به برونگرایی – درونگرایی بدهد. وی اساس کار خود را ترکیبی از سنخهای شخصیتی بقراط ، کارهای پاولوف، یونگ، کرچمر، مکتب رفتارگرایی ، تحلیل های آماری و کاربرد قوانین فیزیولوژی و زیست شناسی برای توجیه و تبیین شخصیت انسان قرار می دهد که رفتار برونگرایان معلول پتانسیل های قوی بازداری  و پتانسیلهای قوی تحریک است.آیزنک توازن و تعادل میان تحریک و بازدارندگی را از کارکردهای سرشتی شخصیت می داند و آنرا همانند جنبه های ارثی می شمارد. این بخش سرشتی با محیط در تعامل بوده و از طریق فرایندهای تجربی شکل می گیرد. آیزنک برونگرایی ، اجتماعی بودن ، برتری طلبی فعالیت و صفات دیگری از این قبیل را سنخهای پدیدار نامیده و رابطه میان جنبه های ارثی را با معادله زیر نشان داده است : این ابعاد بیانگر آن است که جنبه های توصیفی شخصیت ، حاصل آثار متقابل محیط و خطرات آدمی بر یکدیگر است

میزان N (باثبات و بی ثبات)

نمره زیاد در میزان بی ثبات و هیجان پذیری ، معرف گرایش به حالت های روان نژندی و پاسخهای هیجانی است ، تزلزل و عدم تعادل عاطفی ، احتمال واکنش پرخاشگرانه ، شکایت از دردهای جسمانی متعدد و اضطراب ، وسواس ، خود کم بینی ، فقدان استقلال ، فقدان نشاط و احساس گناه در این افراد دیده می شود. اما نمره کم ، برعکس معرف ثبات ، استحکام رفتاری و تعادل عاطفی، حالت های سرزندگی ، آرامش و احتمال ضعیف رفتار پرخاشگرانه در آزمودنی است.  میزان E ؛  درونگرایی – برونگرایی

عوامل شخصیتی همچون درون گرایی_برون گرایی،باثباتی _بی ثباتی،(روان رنجورخویی)،میتوانند به عنوان مولفه های شخصیت ،براضطراب واضطراب امتحان ومکانیزمهای سازشی در مواجه با منابع تنش زا واضطراب آوراثر گذارند.برون­گراها، البته جامعه­گرا بوده اما توانایی اجتماعی فقط یکی از صفاتی است که حیطه برون­گرایی دارای آن است. علاوه برآن دوست داشتن مردم، ترجیح گروه­های بزرگ و گردهمایی­ها، با جرأت بودن، فعال بودن و پرحرف بودن نیز از صفات برون­گراهاست. آن­ها برانگیختگی جنسی و نیز تحریک را دوست دارند. متمایل هستند که بشاش باشند. همچنین سرخوش با انرژی و خوش بین نیز هستند. مقیاس­های حیطه E به طور قوی با علاقه به ریسک­های بزرگ در مشاغل همیشه است .هر قدر که نشان دادن مشخصات برون­گراها، آسان است به همان اندازه نشان دادن ویژگی­های درون­گراها مشکل است. در برخی از توصیف­ها، درون­گرایی باید به منزله فقدان برون­گرایی در نظر گرفته شود تا به عنوان ضد برون­گرایی، از این­رو افراد درون­گرا، خوددارترند تا غیر دوستانه، مستقلند تا پیرو، یکنواخت و متعادل­اند تا تنبل و دیرجنب.

وقتی منظور این است، افراد ترجیح می­دهند تنها باشند، شاید گفته شود که این  افراد کمرو هستند. افراد درون­گرا لزوماً از اضطراب­های اجتماعی رنج نمی­برند. اگر چه این افراد روحیه بسیار شاد برون­گراها را ندارند ولی آدم­های غیر خوشحال یا بدبینی نیستند.خصوصیات گفته شده شاید در مواردی عجیب یا بعید به نظر می­رسند، اما آن­ها به کمک تحقیقات متعددی برآورده شده­اند و موجب پیشرفت­های مفهومی در مدل پنج عاملی گردیده­اند.این تحقیقات موجب شکسته شدن کلیشه­های ذهنی که صفات متقابلی چون شاد؛ ناشاد, دوستانه؛  خصمانه؛  معاشر  کم رو؛ را به هم متصل می­کنند، گردیده و اطلاعات جدیدی را در مورد شخصیت به وجود آورده است.نمره زیاد در این میزان ، معرف اجتماعی بودن ، تحریک پذیری ، فعال بودن ، شوخ طبعی ، سرعت عمل ، حراف بودن ، دارای قدرت بیان ، حاضر جوابی ، خوشبینی ، بی مسئولیتی و عدم تعقل آزمودنی است. این افراد دارای بازداریهای کمتری بوده و نمی توانند احساسات و عواطف خویش را در کنترل و ضبط خود داشته باشند. اما نمره کم در این میزان ، معرف وجود حالتهایی از قبیل ساکت بودن ، گوشه گیری ، مردم گریزی و درونگرایی است. این قبیل افراد معمولاً دوستدار مطالعه بوده ، احساسات و عواطف خود را در کنترل خویش دارند و کمتر می توان در این افراد رفتارهای تهاجمی دید ، زیرا که برای ارزشهای اجتماعی اهمیت فراوانی قایل هستند .

منبع

حسن نیا جورشری،مهدیس(1393)، رابطه ناگویی هیجانی و درون/برون گرایی با رضایت زناشویی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0