ارزیابی رویکرد غریزه

این موضوع که آیا پرخاشگری غریزی است یا ناشی از یادگیری، همچنان به عنوان یک مناقشه مسخر در روان شناسی باقی مانده است. مدارک مستقیمی در زمینه های تأیید یا رد غریزه در پرخاشگری وجود ندارد و ما به حمایت غیرمستقیم توجه داریم. اگر پرخاشگری جهانی باشد بنابراین جهانی بودن پرخاشگری گواه محکمی برای اساس غریزی بودن پرخاشگری است. لور  و شولتز، خاطر نشان ساختند که همه مهره داران پرخاشگری نشان می دهند، لورنز، گفته است این ویژگی باید صفتی برای بقا باشد. از طرف دیگر مطالعات میان فرهنگی نشان داده اند که تنوع زیادی در پرخاشگری انسان وجود دارد .

این مسائل در فرهنگ های مختلف انسانی مشاهده شده است. برای مثال در قبیله آراپش،  در گینه جدید، مشاهده شده است که پرخاشگری مطابق استانداردهای آمریکایی و اروپایی کمتر به چشم می خورد.

این موضوع نشان می دهد که باید عوامل خارجی مؤثر بر پرخاشگری ؛همانند مؤلفه غریزی برای پرخاشگری این موضوع نشان میدهد که باید عوامل خارجی مؤثر بر پرخاشگری؛ همانند مؤلفه غریزی برای پرخاشگری وجود داشته باشند.

نظریه شناختی رفتاری : در نظریه شناختی-رفتاری‌، ناکامی‌، یکی از علل پرخاشگری است تا جایی که فرضیه‌ای موسوم به ناکامی- پرخاشگری را مطرح  مي‌کند.

فرضیه ناکامی پرخاشگری:  بعدها نظريه پردازان روانكاوی، نظريه سائق پرخاشگری فرويد را بصورت فرضیه  ناكامي – پرخاشگری گسترش دادند. يعنی ناكامی، سائق پرخاشگری را فعال مي‌كند، كه آن هم ايجاد رفتار پرخاشگری مي‌كند. بنابراين علت پرخاشگري، ناكامي است. ولي  همواره مثالهايي يافت مي شود از اينكه ناكامي منجر به پرخاشگري نمي شود، بلكه باعث كناره گيري از موقعيت ، ترک كردن يا مصرف الكل يا  مواد مخدر مي‌گردد .

این نظریه بیانگر این است که ناکامی همیشه به رفتار پرخاشگرانه می‌انجامد و تمام رفتار‌های پرخاشگرانه، معلول ناکامی هستند. از طرفداران این نظریه می‌توان به دالر و همکاران، اشاره کرد. اما این موضوع همیشه صادق نیست و به آسانی می‌توان استثناهایی برای آن پیدا کرد. به عنوان مثال واکنش مردم به ناکامی می‌تواند به صورت کناره‌گیری از موقعیت ، ترک کردن، مصرف الکل و مواد مخدر‌، یا در ملاحظه‌ی مثبت تر به صورت افزایش تلاش برای غلبه بر ناکامی باشد.

اينكه ناكامي به پرخاشگري منجر ميشود يا نه به دو عامل بستگي دارد :

  1. شدت ناکامی
  2. ادراک فرد.

اگر انتظارات زياد باشد و بي نتيجه بماند مي تواند ناكامي ايجاد كند. اگر ناكامي  شديد باشد ،اين شدت بسته به مقدار انتظاري كه فرد دارد تا به هدف برسد، مي تواند محركي براي پرخاشگري باشد، مثلا  شورش‌ها و انقلابها توسط كساني صورت مي گيرد كه جزو اعضاي پايمال شده يك جامعه هستند و همينطور انتظار دارند كه بتوانند به هدفهاي اجتماعي كه برايش تلاش مي‌كنند برسند. اگر فرداحساس كند كه اين ناكامي، ناشي از يك عمل ارادي است كه منجر به پرخاشگري مي‌شود؛ مثلا اگر بداند ناكامي، عمل ناعادلانه‌اي است ويا ناشي از تصادف است، ممكن است منجر به پرخاشگري نشود.

نظريه لئونارد بركوويتز:لئونارد برکوویتز، نظريه جامعتري ارائه داد . وي بيان داشت هر رويداد ناخوشايندي، يك تكانه براي جنگيدن و يك تكانه براي گريختن، ايجاد مي‌كند. يعني هر رويداد، دستگاه عصبی سمپاتيک و پاسخ جنگ و گريز را برمی‌انگيزاند. انتخاب بين جنگيدن و گريختن، به شرايط بستگی دارد؛ مخصوصا به نتيجه احتمالی حمله كردن.  اگر فردی در چندين دعوا برنده شده باشد و به ندرت تنبيه شده باشد و فكر كند كتک زدن كسی كه قهوه را روي لباس او ريخته است آسان است، در اين صورت ممكن است او را تهديدكرده ياحتی کتک بزند اگر فكر كند كه شانس كمي براي برنده شدن دريک دعوا دارد،خشم خودرا مهار می كند و اگر كسی كه به او برخورد كرده، رئيس او يا متصدی بورسيه تحصيلی در دانشگاه باشد، لبخند مي زند و از اينكه سر راه او قرار گرفته است، پوزش می‌خواهد. افراد زيادی در حین رانندگی ژستهای تهديد آميز مي‌گيرند و توهينهای خشم آلود می‌كنند و توجيهاتی برای اين رفتار خود دارند .

نظریه گرایش ذاتی :قدیمی ترین و احتمالاً شناخته شده ترین نظریه پرخاشگری بر این نکته تأکید دارد که آدمیان بخاطر ماهیت زیستی خود، به نحوی برای خشونت برنامه ریزی شده اند. این دیدگاه به نظریه­ی غریزه نیز شهرت دارد. معروف ترین حامی این نظریه زیگموند فروید، بود.

او معتقد بود که ریشه های پرخاشگری را باید عمدتاً در آروزی مرگ یا غریزه مرگ جستجو کرد که بر همه اشخاص حاکم است. طبق دیدگاه وی هدف از این غریزه خود تخریبی است اما به فوریت تغییر جهت داده بیرون و دیگران را نشانه می گیرد. تکانه های پرخاشگرانه ای که از آن نشأت می گیرد به مرور زمان فزونی یافته و چنانچه رها نشود پس از رسیدن به درجات بالا به اعمال خطرناک خشونت آمیز منجر می شود. قابل ذکر است که غریزه مرگ تا نیمه های عمر فروید بخشی از نظریه او نبود. وی مسأله را پس از آنکه قتل عاملهای خشونت بار و فاجعه آمیز انسانها را در جنگ جهانی اول مشاهده کرد به نظریه­ی خود افزود. او علاوه بر غریزه مرگ غریزه­ی دیگری را به نام غریزه­ی زندگی پیشنهاد کرد که هدف آن لذت، محبت، صمیمیت و باروری است .

اصولی ترین توصیف پرخاشجویی و یا ویرانگری ذاتی بشری را در تئوری غریزه مرگ فروید، می توان دید. پیروان فروید یقین کامل دارند که در همه­ی ما پرخاشجویی وجود دارد ولی غالباً به مثابه آتشی زیر خاکستر است و ممکن است در دوران کودکی به صورت خصومت نسبت به پدر پدید آمده است و سپس متوجه تمام گروه گردد.

در این بیان اشاراتی به آتش زیر خاکستر شده است به این معنی که پرخاشجویی در انسان بالقوه وجود دارد. پرخاشجوئی اگر در شرایط عادی و مناسب فعالیت یابد به صورت طبیعی و ضروری امکان اولیه خود ظاهر گردد و در این صورت مفید و سازنده است و هدفش تسلط بر مشکلات زندگی و ترقی و تعالی است. ولی اگر در شرایط بیمارگونه و غیرعادی و علیه نیازهای زیستی ظاهر شود مضر و زیان بخش است. فروید غرائز را به دو گروه سائق زندگی و سائق مرگ تقسیم کرد. این دو ماهیتی متضاد دارند : یکی سازنده که موجب آبادانی و بقاست و دیگری مخرب و باعث زوال و ویرانی است.

فروید ، در یکی از کتابهایش می نویسد : پاره ای از اشخاص در جریان زندگی و کنشهای زیان بخش عجیبی را پیوسته تکرار می کنند یا اینکه گویی تحت سرنوشت  ظالمانه­ای قرار گرفته اند، یک بررسی دقیق معلوم می دارد این اشخاص عاملین ناخودآگاه بدبختی خود هستند اما خوشبختی آدمی در این است که غریزه زندگی بیدار است و با غریزه مرگ پیوسته پیکار، هرگاه غریزه مرگ تحت الشعاع قرار بگیرد و نتواند در خود شخص به فعالیت بپردازد و به وجود او صدمه بزند رو به خارج می آورد و به صورت تجاوز و پرخاش متوجه اشیاء و اشخاص دیگر می شود و آدمی را به شکستن و کوبیدن و نابود کردن اشیاء و به شکار حیوانات و تخفیف و تحقیر و اهانت و ضرب و جرح همنوع وامی دارد.

پرخاشگری به خصوص در مواردی آدمیان را به کشتن همنوعان سوق می دهد که سد اخلاقی و اصول و موازین دینی به تزلزل گرائیده و یا مکانیسمهای برون فکنی و دلیل تراشی به کار افتاده باشد .

ملانی کلاین، از برجسته ترین پیروان مکتب فروید که با او اختلاف نظرهائی هم دارد ولی معتقد وجود غریزه مرگ است پرخاشگری مرگ است. پرخاشگری را صفتی سرشتی و اصیل می داند و می گوید مایه­ی این صفت در نوزاد وجود دارد و کودک را از بدو تولد دچار کشمکش درونی و دلواپسی می کند و او را میان دو کیفیت متضاد قرار می دهد : یکی امکان آزار رساندن و تباه کردن کسانی که از او پرستاری می کنند و حمایت می کنند و دیگری آسیب رساندن و تباه کردن خویش.

ملانی کلاین، نظر خود را در کتاب رشک ورزی و حق شناسی در این جمله خلاصه می کند : تعارض غریزه زندگی، غریزه مرگ و تهدید از بین بردن خود و دیگری به وسیله انگیزه های تباه کننده، عوامل اصلی ارتباط کودک با مادرش هستند.

آزار رساندن به وجود خویشتن و احیاناً خودکشی از یک سو و آزار رساندن به دیگری و احیاناً اقدام به کشتن او از سوی دیگر از صفت پرخاشگری که خود به گفته فروید ناشی از غریزه مرگ است سرچشمه می گیرند.

پیروان فروید، با مشاهدات متعددی درباره پرخاشجویی کودکانه به عمل آورده اند بدین نتیجه دست یافته اند که پرخاشجویی کودکانه است که به طور طبیعی فروکش نکرده است یا متوجه امر دیگری نشده و یا برتر (تصعید) شده است .

نظریه سائق :نظریه­ی دیگری که در بین متخصصان علوم رفتاری طرفدار دارد بر این فرض استوار است که چنین رفتارهایی عمدتاً- ریشه در سائق هایی برای آسیب رساندن به دیگران دارند این رویکرد در واقع نظریه هایی از سائق در مورد پرخاشگری را مطرح می کند.

این دیدگاه بیان می کند که موقعیت های گوناگون بیرونی اند :مانند ناکامی، انگیزه­های نیرومند برای تولید رفتارهای آسیب رساندن به وجود می آورند و سائق پرخاشگرانه ای به نوبه­ی خود به جمله­ی آشکار به دیگران منجر می شود.

مشهورترین نظریه های سائق به فرضیه­ی ناکامی- پرخاشگری معروف است. بر اساس این فرضیه ناکامی به برانگیختگی سائق منجر می شود که هدف اولیه آن صدمه زدن به دیگران یا اشیاء است. این سائق باعث حمله به هدف های گوناگون خصوصاً منبع ناکامی می شود. از آنجائی که موقعیت های بیرونی بیش از گرایش های ذاتی در شیوع پرخاشگری نقش دارند بنابراین در خصوص احتمال پیشگیری از این رفتار شاید بتوان گفت که  نظریه­های سائق خوشبینانه تر از نظریه های غریزه هستند.

نظریه واکنش به رویدادهای آزاردهنده :به زمانی فکر کنید که اعمال پرخاشگرانه ای از شما سرزده است آیا به یاد می آورید که آن موقع چه احساسی داشتید؟ آیا احساس پریشانی خاطر و ناآرامی و آشفتگی نکرده اید؟ در این موقعیت ها احتمالاً بعضی از اثرات منفی را تجربه کرده اید که موجب شده است نسبت به دیگران پرخاشگری کنید. این رابطه­ی میان احساس های منفی ناخوشایند یا پرخاشگری آشکارا، پایه ای برای شکل گیری سومین نظریه درباره پرخاشگری است که اصطلاحاً به نظریه نو تداعی گرایی شناخته معروف است این نظریه نشان می دهد که رویارویی با وقایع آزاردهنده باعث ایجاد احساسات منفی می شود. این احساسات به نوبه­ی خود و به صورت خودکار، گرایش به سمت پرخاشگری و یا فرار و گریز را افزایش داده و باعث بروز عکس العمل های فیزیولوژیک، افکار یا خاطره های ناخوشایند مرتبط با این تجربه ها می شود. بنابراین از دیدگاه طرفداران نظریه واکنش به رویدادهای آزاردهنده پرخاشگری به عوامل گوناگونی از جمله افکار و شناختهای متنوع بستگی پیدا میکند .

تئوری مادرزادی :پرخاشجوئی در تئوری مادرزادی، غریزه مخصوص تلقی می شود و آن را به همین نام غریزه پرخاشجوئی می خوانند. مع ذلک طرفداران این تئوری به دو گروه متمایز تقسیم می شوند : گروهی که از این رهگذر، نظر مک دوگال، و گروهی دیگر نظر فروید، را درباره­ی معنی غریزه­ی پرخاشجویی می پذیرند حال آنکه تحقیقات سی توژنتیک، حیوان شناختی نوین گونه ای تازه به روشنگری آن می پردازد.

نظریه مک دو گال :طبق نظریه مک دو گال که کتاب او تحت روان شناسی اجتماعی به سال 1908 انتشار گردیده است غرائز نخستین عوامل محرک هرگونه فعالیت انسانی است او غرائز را چون استعداد فطری وصف می کند که بدن را به ادراک و توجه شیئی که به طبقه­ی معنی مربوط است وامی دارد , جنبه ادراکی و سبب می شود که بدن در قبال آن شئ تحریک انفعالی خاصی احساس کند ,جنبه انفعالی و بالاخره به عمل بپردازد یا کشش جبری به سوی عمل در خود احساس کند که به صورت نوعی رفتار در قبال این شئ ظاهر می شود ، جنبه حرکتی.

هر غریزه در نظر فک دوگال دارای سه جنبه ادراکی، انفعالی و حرکتی است. بسیاری از متخصصان علوم اجتماعی از راه تحلیل عوامل اجتماعی عوامل مختلفی را که غرائز را تحت تأثیر قرار می دهند یا موجب آن می شوند نظر مزبور را مورد انتقاد قرار دادند. دسته ای کلمه­ی امیال را به کار می برند. به عقیده این عده امیال دست اول در هر گونه تظاهرات حیاتی اعم از صیانت، ذات، رفاه فرد، تغذیه و تولید مثل حائز اهمیت است. این امیال پایه­ی بدنی دارند و دستخوش انحراف و فساد می گردند. دیگری اصطلاح سائق با محرک درونی را به جای غریزه برمی گزیند و سومی آن را فشار درونی می خواند که بدن را آنقدر به فعالیت وامی دارد تا این فشار کاهش یابد. دیگر کلمه کشش یا گرایش  را بهتر دانسته است و گروهی انگیزش حیوانی را ترجیح دادند و بعضی کلمه­ی احتیاج را به کار می برند اعم از احتیاج بدنی و روانی.

در این دورنما کوشیده اند ثابت کنند که پرخاشجویی از خصوصیات مادرزادی و فطری است و ملاک سه گانه زیر که مشخص فطری بودن امری است در آن محقق است :

  • نخست آنکه پیوستگی و استمرار بین این خصلت مشترک تمام نوع انسانی و حیوان این پیوستگی بتواند دلیل وجود عنصری غیراکتسابی در رفتار باشد معقول می نماید.
  • ملاک دوم اینکه کشف پایه ای بیوشیمیک یا فیزیولوژیک در رفتاری معین دلیل دیگری بر وجود عنصر مادرزادی آن رفتار است و این امر نشان می دهد که در بدن وضعی وجود دارد که فرد را برای فعالیت مزبور از پیش آماده ساخته است. به عقیده کانن ، فیزیولوژیست آمریکائی مغز مرکز هیجانها و عواطف است و او اثبات کرده در خشم انواع تغییرات بیوشیمیک فیزیولوژیک دیده می شود که به سلسله­ی اعصاب سمپاتیک و غدد فوق کلیوی مربوط است.
  • ملاک سوم همگانی بودن است. وجود رفتاری در تمام افراد جوامع بشری با تفاوت فرهنگ آنها دلیل قاطعی بر فطری بودن آن است. در روان شناسی اجتماعی، اصطلاح پرخاشجوئی در مفهوم بسیاری وسیعتری به کار رفته است و در این صورت بسیار دشوار است که آن را دقیقاً از تأییدبه خود و میل به فعالیت بطور کلی تفکیک کرد. به عکس پرخاشجوئی دارای معنی بسیار محدودی است و آن مترادف خصومت و حتی ، خصومت مخرب یا خصومت ویرانگر است.

تعریف نمائی پرخاشجوئی بین دو تعریف موسع و مضیق روان شناسی اجتماعی قرار گرفته است ومراد از آن نیرو ناشی ازحالتیست که انسان را به فائق آمدن بر مشکلات و برداشتن موانع از سر راه قادر می سازد.

اشپیتز:اشپیتز، در فعالیت های حرکتی نوزاد کشاننده های پرخاشگرانه را می بیند که وی را از فعل پذیری ، به فعالیت هدایت شده می رسانند.

بنظر این مولف کشاننده پرخاشگری و لیبیدویی ، تواما در تشکیل روابط موضوعی و ظهور من مشارکت دارند و در واقع قدرت اغماض نسبت به ناکامی و دل آزردگی است که کنش وری اصل واقعیت و سازمان یافتگی فکر را تقویت می کند.

نظریه لورنتس:

بعقیده کنراد لورنتس، پرخاشگری که موجب آسیب رساندن به دیگران می گردد، از غریزه جنگیدن برمیخیزد که بین انسان و سایر ارگانیسم ها مشترک است. انرژی مربوط به این غریزه بطور خود به خود بطور کم وبیش ثابت در ارگانیسم تولید می شود.

احتمال پرخاشگری در نتیجه بالا رفتن میزان انرژی اندوخته شده و وجود و شدت محرک های آزاد ساز پرخاشگری افزایش می یابد، پرخاشگری غیر قابل اجتناب است و گاهی حملات خود به خودی آن رخ می دهد. او در مورد نقش عمل پرخاشگری به عنوان دفاع از سرزمین خود به وسیله ماهی ها و پرندگان مطالبی را به رشته تحریر درآورده است.

اینک به بررسی دیدگاه های مختلف روان تحلیل گران از خلال 4 وهله بزرگ می پردازیم، سخن گفتن از وهله های مختلف بدین دلیل است که پرخاشگری را میتوان در نظریه های گوناگون در جریان وهله های مشابه تحول ردیابی کرد، اما سنین ذکر شده بر حسب مولفان به طور محسوسی متفاوتند.

در مورد نخستین وهله که بمنظور تعیین خاستگاه پرخاشگری است، باید گفت که در آثار فروید از دو موضع دفاع شده است. این مولف در گام نخست با خودداری از پذیرش پرخاشگری به عنوان یک کشاننده مستقل آن را به منزله یک واکنش عدم لذت دانسته است. معهذا، با قبول این نکته که هر کشاننده کام نایفته می تواند پرخاشگری را به راه اندازد، به وجهی اختصاصی تر آن را به خواست های من یعنی خاستگاهی که از آن سرچشمه می گیرد، وابسته کرده است. حتی وی پذیرفته است که الگوهای قطعی و واقعی رابطه کینه توزانه از زندگی جنسی نشات نمی گیردکه ازمبارزه من در راه حفظ و ثبات خویش منبعث می شود. در وهله بعد اثری تحت عنوان فراسوی اصل لذت در چهارچوب نظریه جدید کشاننده ها ، پرخاشگری را به منزله نمود و نشانه ای از کشاننده مرگ معرفی کرد و بدین ترتیب با قرار دادن این کشاننده در پایه و در عمق وجود انسان و با قبول مفهوم خود تهاجم گری به منزله اصل پرخاشگری، بعد کاملا تازه ای به این مفهوم بخشید که تا آن زمان فقط منحصر به یک شیوه ارتباطی بود.

منبع

محرم زاده،بهراد(1390)، اثربخشی آموزش تاب­آوری برمیزان پرخاشگری و احساس تنهایی دانش آموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی تنکابن

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

  

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0