ابعاد بهزيستي معنوي از ديدگاه فيشر

فيشر، با در نظر گرفتن بهزيستي معنوي به عنوان زندگي در ارتباط کامل با خدا، خود، جامعه و محيط که تماميت فردي را ايجاد مي کند، بهزيستي معنوي را متشکل از چهار حيطه مي داند که عبارتند از: فردي، اجتماعي، محيطي و متعالي.

  • قلمرو فردي مرتبط است با حس دروني فرد از معني، هدف و ارزش زندگي. اين آگاهي فردي است که نيروي محرک فرد در جستجوي هويت و ارزش فردي مي باشد.
  • حيطه اجتماعي مرتبط با کيفيت و عمق روابط بين فردي، ميان فرد و ديگران در ارتباط با اخلاقيات، فرهنگ و دين مي باشد و در ويژگي هايي همچون عشق، بخشش، صداقت، اميدواري و ايمان رخ مي نمايد.
  • حيطه محيطي، حسي از اتحاد، سازش و پيوستگي با محيط است.
  • قلمرو تعالي: ارتباط فرد با چيزي يا فردي، فراتر از سطح انساني است، که همان ايمان، ستايش و پرستش منبع رازگونه عالم است.

شادکامي

آدمي از ديرباز به دنبال اين بوده است که چگونه مي تواند بهتر زندگي کند. او همواره به دنبال به دست آوردن خشنودي و شادي بيشتر در زندگي بوده است. روانشناسي مثبت گرا، خواهان تغيير از پرداختن به آسيب ها، به سوي بهينه کردن کيفيت زندگي است. فهم، درک و شفاف سازي شادماني، ازموضوعات محوري روانشناسي مثبت گراست.

شادي در حوزه روانشناسي مثبت نگر، يک هيجان مثبت است. اين گويه به دليل تأثير زيادي که در  احساس رضايت و بهزيستي دارد، از ديرباز مورد توجه انديشمندان و فلاسفه غرب و شرق بوده است. شادي  عميق تر از يک حالت خوب موقتي است. شادکامي را مي توان يک رويکرد و احساس خوشايند پايدار تعريف کرد. شادکامي، احساس رضايتمندي کلي در جنبه هاي مختلف زندگي است. سليگمن احساس مثبت را به سه دسته تقسيم مي کند: احساس هاي مربوط به گذشته؛ رضايت، خرسندي، آرامش. آينده؛ اميد، خوشبيني، اعتماد، ايمان، اطمينان وحال؛خوشحالي کنوني. علاوه بر آن مفهوم شادي اغلب بعنوان احساس مثبت داشتن، رضايت از زندگي و عدم وجود احساس منفي تعريف مي شود. روابط مثبت با ديگران، هدفمند بودن زندگي، رشد شخصي، دوست داشتن ديگران و طبيعت نيز از اجزاي شادکامي به حساب مي آيند.

باس،شادکامي را هدف مشترک همه افراد دانسته و آن را حاصل ارزيابي افراد از خود و زندگي شان مي داند. وينهوون،شادکامي را به عنوان مجموعه اي از عواطف و ارزيابي شناختي از زندگي تعريف کرده است و آن را درجه اي از کيفيت زندگي افراد مي داند، که به طور کلي مثبت ارزيابي مي کنند. فرانسيس، در بررسي 456 دانشجو  با پرسشنامه هاي شادکامي آکسفورد و شخصيت سنج آيزنک بيان مي دارد که شادي همان برون گرايي پايدار است.

در تبييين شادکامي دو مکتب اصلي وجود دارد:

  • لذت گرايي: يک نظريه روانشناختي است که طبق آن ارگانيسم به منظور جستجوي لذت و دوري از درد برانگيخته مي شود. مصداق بارز اين ديدگاه در روانشناسي، ديدگاه فرويد است.
  • ديدگاه شناختي: تئوري هاي شناختي ديدگاه ديگري ارائه کرده اند. لازاروس هيجان را نتيجه ارزيابي اطلاعات مي داند ساختار مهم در آگهي شناختي از هيجان، ارزيابي است. ارزيابي برآورد کردن اهميت شخصي يک رويداد است. در اين ديدگاه شادي ناشي از ارزيابي پيشرفت به سمت هدف و يا رسيدن به آن مي باشد.

دينر، در تحليل مطالعات انجام شده در زمينه شادي بين دو رويکرد تمايز قائل شد: رويکرد پايين به بالاو رويکرد بالا به پايين.در رويكرد اول پژوهشگران بيشتر بر رويدادهاي بيروني،‌ فاكتورهاي موقعيتي و ويژگي هاي جمعيت شناختي مؤثر بر شادي مي پردازند. در حاليكه در رويكرد دوم غالباً به دنبال درك فرآيندهاي دروني زير بناي شادي هستند و معتقدند كه افراد به شرايط يكسان به گونه هاي متفاوتي واكنش نشان مي دهند و شرايط و موقعيت ها را بر اساس باورها،‌ ارزش ها، انتظارات و تجربيات منحصر به فرد خود، ‌ارزيابي مي كنند.

آرگيل، با مرور تعداد زيادي از تحقيقات پيشنهاد مي كند كه فاكتورهاي جمعيت شناختي فقط 15 درصد واريانس شادي را تبين مي كنند. اين گونه بود که تحقيقات در حوزه ي شادي به سمت رويكرد بالا به پايين گرايش يافتند. پژوهشگران به اين نتيجه دست يافتند كه شناخت ها، باورها و ‌ارزش ها عواملي هستند كه تأثير فاكتورهاي موقعيتي را تعديل مي نمايند.

شادي به عنوان يك تجربه ي دروني مثبت كه حاصل ارزيابي شناختي ـ عاطفي افراد در زندگي شان مي باشد،‌ مورد توجه روانشناسان بسياري در سه دهه ي اخير قرار گرفته است. شادي مفهوم گسترده اي است و داراي دو مؤلفه ي شناختي و عاطفي مي باشد. مؤلفه ي عاطفي به معني توازن لذت ؛توازن بين عاطفه ي خوشايند و ناخوشايند و مؤلفه ي شناختي به معني رضايت فرد از زندگي ؛ارزيابي فرد از زندگي بر اساس ارزيابي هاي ذهني اش مي باشد. بنابراين شادكامي كلي بسته به ارزيابي هاي شناختي فرد در مورد رضايت در حوزه هاي مختلف از قبيل خانواده، كار،‌ محيط زندگي و ‌همچنين تجارب هيجاني او در اين حوزه ها مي باشد. جنبه هاي عاطفي و شناختي شادي، جنبه هاي نسبتاً مستقل هستند.

شادي مفهومي است كه چندين جزء اساسي دارد:

  1. جزءعاطفي: فردشادكام،از نظر خلقي،‌شاد و خوشحال است.
  2. جزءاجتماعي: فردشاد،ازروابط اجتماعي خوبي باديگران برخوردارست وميتواندازآنها حمايت اجتماعي دريافت كند.
  3. جزء شناختي كه باعث مي شود، فرد شاد، اطلاعات را به روش خاصي پردازش كرده و مورد تعبير و تفسير قرار دهد كه در نهايت باعث احساس شادي و خوشبختي مي گردد.

منبع

ورعی،حمیده(1392)،بررسی مقایسه ای رابطه بهزیستی معنوی باشادکامی وسلامت عمومی دردانشجویان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشکده ادبیات وعلوم انسانی شهید باهنرکرمان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0