آمورش عالی و نقش آن
آموزش عالی بالاترین و آخرین مرحله نظام آموزش رسمی یا به عبارت دیگر، رأس هرم آموزش در هر کشور است. در کشور ما، تحصیل در دوره هایی که پس از پایان تحصیلات مقطع متوسطه صورت می گیرد و به کسب مدارج کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری منجر می شود، ” آموزش عالی” اطلاق می شود. اهداف و نقش آموزش عالی در کشور، تربیت نیروی انسانی متخصص مورد نیاز جامعه، ترویج و افزایش دانش، گسترش تحقیق و فراهم نمودن زمینه مناسب برای توسعه کشور و انتقال ارزش ها و هنجارها و بطور کلی حفظ و افزایش فرهنگ جامعه به نسل جوان جامعه است.
دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی پیوسته بعنوان بالاترین مرکز اندیشه ورزی و تولید علم محسوب شده و با حضور و فعالیت اندیشمندانه متفکران، محققان، دانش پژوهان و دانشجویان در اعتلای علمی و جهت بخشیدن به حرکت های فکری، اعتقادی، فرهنگی و سیاسی جامعه نقشی اساسی دارند. دانشگاهها به منظور به انجام رساندن وظایف ارزشمند و پویای خود، نیازمند الگو و ابزار مناسب برای ارزیابی و اطمینان کیفی از روند برنامه ها، فرایندهای مربوط، کارایی و اثربخشی دانش آموختگان در بازار مشاغل می باشند. از سویی دیگر، نظام آموزش عالی کشور باید با برنامه ریزی دقیق در امور آموزشی، پژوهشی و تربیت نیروی انسانی برای افزایش بهره وری و استفاده بهینه از سرمایه های موجود در کشور تلاش نموده و بیش از پیش نوید دهنده شکوفایی و توانمند شدن علمی و فرهنگی جامعه باشد. دانشگاه برای حفظ پویایی خود نیازمند برنامه ریزیهای توسعهای و راهبردی، بهبود فرایندها، روشها و کنترل مستمر کیفیت است.
تأثیر طراحی آموزشی بر ارتقاء اثر بخشی آموزش
هزاره سوم همراه با جهانی شدن آموزش و با رشد فزاینده فناوری و تغییرات سریع در دانش و مهارتها همراه بوده است، در این عصر، سرمایه انسانی، مهمترین عامل توسعه سازمانی و آموزش بهترین ابزار برای توسعه منابع انسانی به حساب میآید . در اینجا منظور از آموزش، آموزش بزرگسالان است، آموزش بزرگسالان فعالیتی است سازمان یافته به منظور ایجاد جامعه در حال یادگیری، از طریق انتقال دانش و مهارت روزآمد به بزرگسالان تا بتوانند در جهت کامل شدن و برتری حرکت کنند و در سرنوشت جامعه خود از لحاظ اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی مشارکت فعالانه داشته باشند . البته ذکر این نکته ضروری است که آموزش باید با توجه به اصول و روشهای علمی بنا گذاشته شود تا نتیجه به دست آمده نیازهای موجود را برآورده سازد ، آموزشهایی که متناسب با نیازهای واقعی شرکتکنندگان بوده و از نظر زمانی و مالی مقرون به صرفه و اثر بخش باشند، مورد توجه همه متخصصین و کارشناسان مسائل آموزش و بهسازی منابع انسانی است. از طریق رعایت اصول طراحی آموزشی و بهکارگیری الگوهای مناسب در این حوزه، ميتوان به بهبود کیفی در این دورهها امیدوار بوده و اهداف مورد نظر را برآورده ساخت .
آشنایی با الگوهای طراحی آموزشی و بهکارگیری تخصصی و اصولی از این الگوها در طراحی به منظور اثربخشی آموزش نیروی انسانی شرکت کننده در این دورهها ضروری به نظر میرسد . اثربخشی آموزش مستلزم طراحی و برنامه ریزی دقیق و واقعبینانه است . عوامل بسیار زیادی بر روی اثر بخشی آموزش تأثیر دارند. یکی از این عوامل استفاده از الگوهای طراحی آموزشی در برنامههای آموزشی است. این کار باعث میشود، آموزش نظم و ترتیب منطقی پیدا کند و زمینه برای یکپارچه نمودن آموزش و برقراری ارتباط بین اجزای آموزش فراهم شود. همچنین طراحی و ارائه برنامههای آموزشی به میزان قابل توجهی بر یادگیری تأثیر میگذارد، در بررسی متغیرهای طراحی آموزشی، وظایف طراحان آموزشی، ایجاد انتقال یادگیری است . فردانش در باب اهمیت طراحی در آموزش بیان میدارد که وجود طراحی در آموزش منجر به افزایش مطلوبیت یادگیری میگردد. متخصصان آموزشی معتقدند که بهرهگیری از الگو و نقشه برای برنامه ریزی و سازماندهی آموزش برای دستیابی به بازدهی مطلوب ميباشد. کاربرد الگوی طراحی آموزشی باعث میشود کلیه اجزاء و عوامل مؤثر بر آموزش و یادگیری در طراحی و تولید آموزشی مدنظر قرار گیرند، در غیر این صورت یعنی عدم استفاده از الگوی مناسب ممکن است اجزاء مورد نیاز آموزش نادیده انگاشته شوند و در نتیجه باعث پیامدهای نامطلوبگردد .
کیفیت زندگی کلاسی
کیفیت زندگی عبارت است از ارزیابی و ادراک افراد از وضعیت زندگیشان بر اساس بافت فرهنگی و نظام ارزشی و موقعیتی که در آن زندگی ميکنند و ارتباطی که این عوامل با انتظارات، اهداف، معیارها و علایق شخصی آنان دارد. در دهههای اخیر اررزیابی و سنجش کیفیت زندگی در حیطههای مختلف متداول شده است. تعداد زیادی از محققان بر این نکته تاکید دارند که اگر کیفیت آموزشی افزایش یابد باید دیدگاههای فراگیران از کیفیت زندگی در دانشکده بررسی شود. هنگاميکه دیدگاههای فراگیران از کیفیت زندگی کلاسی دنبال شود، محققان مختلف بر روی تنوع ابعاد مختلف از عملکرد دانشجویان در دانشکده تاکید ميکنند که شامل ابعاد علمی و اجتماعی است. در حالی یک ارزیابی سنتی از کیفیت آموزش در اصطلاح پیشرفت تحصیلی فرگیران وجود دارد که بطور ویژه باعث اثربخشی ميشود.پژوهشهای زیادی در زمینه کیفیت زندگی کلاسی و تأثیرات آن توسط آینلی، چارچ و دیگر پژوهشگران صورت گرفته که همگی حاکی از آن است که کیفیت زندگی فراگیران در ماندن آنها در دانشکده، نگرش آنها درباره دانشکده رفتن، موقعیت تحصیلی، سطوح پیشرفت تحصیلی، پذیرش مسئولیت و تعهد در قبال تکالیف، بروز رفتارهای نابهنجار، بهداشت و سلامت روان فراگیران، اختلالات سلوکی و نشانگان افسردگی ارتباط دارد.
انگیزش در یادگیری
در آموزش بزرگسالان ميل به يادگيري بيش از خود يادگيري اهميت دارد. وجود عواملي همچون آمادگیهای قبلي، هوش و انگيزش در ظرفيت يادگيري تأثیر بسزايي دارد. ولي در اين ميان وجود انگيزش براي يادگيري نقش بسيار مهمتری دارد که میتواند معلول عوامل دروني ديگري باشد. ایجاد ارتباط درست ميان وقت، استعداد و نياز بزرگسالان و برنامههای آموزشي و انتخاب اهداف واقعي و كوتاه مدت از عواملي هستند كه انگيزش را براي يادگيري بيدار میکنند. چرا كه فقدان انگيزش میتواند مانع عمدهای براي تمركز بر يادگيري باشد. از سویی دیگر انگیزش هم وسیله است و هم هدف خاص پیشرفت و موفقیت. به عبارت دیگر هرگاه در فعالیتهای فرد کاهشی احساس میشود یا چنان که باید و شاید انرژی مصرف نمیکند، باید به انگیزشهای او بیاندیشیم وگرنه تنها پند و اندرز حتی تشویق یا تنبیه بدون آگاهی از آنها مسئله کم کاری را حل نخواهد کرد.
این درست است که انگیزش یک چالش است و از یک دیدگاه شما نميتوانید به طور واقعی به هر کسی انگیزش بدهید؛ اگر فردی خواستار انجام کاری نباشد نميتوان به اجبار کاری از پیش برد؛ با این حال ممکن است شرایطی ایجاد شود که تمایل افراد تحریک شود برای اینکه نسبت به محیط پیرامون خود درگیر شده و به آن علاقهمند شوند و بهترین موفقیت را کسب نمایند. تعداد زیادی از تعلیم دهندگان، مربیان و رهبران، اغلب این کار را انجام ميدهند؛ پس انگیزش امری جادویی نیست که بتواند در مردم نفوذ کرده و افراد را به کاری وادارد.
مطالعات نشان داده است که عوامل متعددی در انگیزش یادگیری دانشجویان مؤثر است، بر این اساس استفاده از روشهای نوین آموزش، تجهیز دانشگاهها و مدارس به امکانات مورد نیاز و بهبود فضای آموزش از جمله عواملی است که به افزایش انگیزش و یادگیری ميانجامد. بعلاوه اثربخشی هر برنامه آموزشی تا حد زیادی بستگی به افراد یادگیرنده و تمایل آنان دارد، برخی افراد انگیزشی درونی دارند و خودکارآمد در آموزش شرکت ميکنند اما ایجاد پاداش و تشویق جهت کسب آموزش ضروری است. بنابراین طراحی برنامه آموزشی باید بگونه ای باشد که انگیزش تداوم داشته باشد تا آموزش اثربخش شود. پس ميتوان اینگونه نتیجه گیری نمود که ایجاد انگیزش در نیروی انسانی به عنوان ارزشمندترین سرمایههای سازمانها، مهمترین عامل بهرهوری در سازمان میباشد. هر قدر افراد نیازهای ارضا شده بیشتری داشته باشند، رفتارشان منطقیتر خواهد بود. هنگاميکه انگیزش در شخص ایجاد میشود، سخت میکوشد و به شدت کار میکند ولی احتمال اینکه این تلاش باعث افزایش عملکرد شود کم میباشد، مگر اینکه تلاش مزبور سازگار با اهداف سازمانی انجام شود.
چنانکه به طور گسترده در ادبیات منابع انسانی ارتقاء انگیزش کارگران در سازمانهای خصوصی و دولتی امری شناخته شده است که به کیفیت منابع انسانی و عملکرد مطلوب آنان منجر میگردد . و از سویی دیگر انگیزش پایین کارکنان در کار ميتواند باعث کاهش کارایی و اثربخشی در سازمان شده و در نهایت منجر به کاهش بهرهوری در سازمان گردد در نتیجه سطح تولید کاهش یافته و سطوح نارضایتی کارکنان از سازمان افزایش ميیابد و در نهایت منجر به نارضایتی مشتریان و نابودی سازمان ميگردد. لذا هر سازمانی جهت ارتقاء انگیزش کارکنان خود ميبایست نسبت به اتخاذ سیاستها و خط مشیهای لازم جهت ارتقاء انگیزش کارکنان اقدام نماید. بنابراین در سالهای اخير توجه به موضوع انگيزش در سازمانهای كاري به شدت بالا گرفته است. اين افزايش اهميت تا اندازهای ناشي از كاهش بازده سازمانها میباشد؛ زيرا افزايش انگيزش كاركنان بر عملکرد سازمان، رضايت شغلي و … تأثیرات مثبت و بسزايي میگذارد.
یکی دیگر از عوامل مؤثر بر انگیزش افراد نگرش است. نگرش مفهومی مهم برای فهم رفتار انسان، عقاید و احساسات اوست. عقاید از جمله عوامل اساسی هستند که با یادگیری رابطه دارند. بنابراین نگرشهای منفی مانع یادگیری ميباشد . یکی از پارامترهای مؤثر در یادگیری برانگیختن علاقه و توجه فراگیران به سمت مطالب درسی در کلاس است که انگیزش نامیده ميشود و چنانچه انگیزش لازم را در فراگیران ایجاد نماییم ميتوانیم شاهد نگرش مثبت ایشان نسبت به آموزش و یادگیری باشیم . همچنین نگرش منفی دانشجویان را ميتوان به نگرش مثبت تغییر داد و به یک نتایج مطلوب رساند چرا که داشتن نگرش مثبت نسبت به یادگیری یک شروع خوب محسوب ميشود، باید یادآور شد که نگرشها امری ارثی نیستند بلکه آنان تمایلی درونی هستند و ممکن است در طول زمان تغییر کند. انگيزش به تمايل شخص در دنبال كردن هدف يا انجام تكليف اشاره دارد و از آنجا كه انگيزش از وقايع خارجي تأثیر میپذیرد، انگيزش بر يادگيري و عملكرد اثر میگذارد، طراحان آموزشي معمولاً به اين میپردازند كه چگونه فراگيران را برانگيزانند. انگيزش و به كارگيري آن در طراحي محیطهای آموزشي و يادگيري در سالهای اخير به شكل تصاعدي افزايش داشته است . اين رشد، حاصل تلاشهای افرادي همچون ولودوسكي، بروفي و کوششهای مستمر كلر میباشد .
مطالعات کنونی انگیزش عمدتاً بهجای استفاده مستقیم از یک نظریه انگیزشی خاص از مدلهای انگیزشی استفاده مینمایند. دو مدل انگیزشی که اصول و نظریههای مربوط به طراحی آموزشی را بکار میگیرند در دسترس میباشد: مدل پیوستاری ولدوفسکی و مدل ARCS کلر . نظریه طراحی انگیزشی بر این نکته که مواد آموزشی باید با افزایش توجه، ارتباط، اطمینان و رضایت فراگیران برای طراحی آموزشی که تضمین تداوم انگیزه و یادگیری پیکر بندی شده است، تاکید میکند . مدل ARCS به سال 1979 بر میگردد و ریشه در نظریه امید- ارزش دارد که طبق این نظریه مفروض است که اگر مردم بین فعالیتهایشان و رضایت ناشی از نیازشان ارتباط برقرار کرده باشند برای شرکت در فعالیتهای خود، انگیزش و انتظار مثبتی همراه با موفقیت خواهند داشت. در شکل اصلی دو طبقه بندی- امید و ارزش- به علاقه، ارتباط، امید و نتایج گسترش یافت و بعد از چند سال تحقیق و استفاده از مدل اصلی به مدلی شامل توجه، ارتباط، اطمینان و رضایت تبدیل شده است .
نظریههای انگیزشی مورد استفاده در مدل ARCS کلر
اساس مدل ARCS از نظریههای ارزش- انتظار، تئوری تقویت و تئوری ارزیابی شناختی گرفته شده است . که در زیر هر یک از نظریهها شرح داده شده است:
نظریه انتظار
اساس این نظریه که انتظار افراد از نتایج کوششهای خود را مطرح ميکنند، توسط ویکتور وروم ارائه شده است، بر اساس نظریه انتظار، حالت انگیزشی فردی که یک وظیفه خاص را انجام ميدهد به وسیله فرمول زیر تعیین ميشود: انگیزش= انتظار × وسیله ×ارزش. در این فرمول انتظار: به احتمال حصول نتیجه خاصی از حدود معینی از تلاش مربوط ميشود. وسیله یا سودمندی: یعنی این که شخصی اعتقاد داشته باشد که عملکردش سبب ميشود به دریافت پاداش معینی نائل شود. ارزش: یعنی اینکه پاداش نهایی تا چه حد برای کارمند ارزش دارد. در صورتی که انتظار، وسیله و ارزش بالا باشد، انگیزه هم بالا خواهد بود. به طور خلاصه نظریه انتظار، ارتباط بین انگیزش کارکنان و ارزش آنان را ایجاد نموده است و زمانی که ارتباط واضح بین عملکرد کارکنان و نتایج آن و نتایجی که وسیلهای برای رضایتمندی یک نیاز ویژه ميباشد انگیزش وجود دارد.
نظریه تقویت
در نظریه تقویت ما با شیوه رفتارگرایی روبرو هستیم که استدلالش این است که تقویت، شرطی کننده رفتار است. نظریه پردازان تقویت معتقدند که رفتار زاییده محیط است. این نظریه فراهم آوردن ابزار دقیق برای مهار رفتار است به همین دلیل در بحثهای مربوط به انگیزش مورد توجه واقع ميشود. این نظریه از مکتب روان شناسی رفتارگرایی توسط اسکینر بوجود آمد، او معتقد بود رفتار تابعی از عواقب آن است؛ اگر تقویت کننده مثبت به دنبال یک رفتار بیاید یادگیرنده آن رفتار را تکرار ميکند تقویت کننده مثبت و یا پاداش ميتواند شامل تقویت کلامی مانند: کار بزرگی انجام دادی، یا پاداش ملموس تر مانند یک گواهی در پایان دوره یا ارتقاء به سطح بالاتر در یک سازمان باشد.
نظریه ارزشیابی شناختی
دسی در سال 1971 این نظریه را تدوین نمود. نظریه ارزشیابی شناختی پیشنهاد ميکند که دو زیر سیستم انگیزشی وجود دارد: زیر سیستم بیرونی و زیر سیستم درونی، او چنین فرض ميکند که افراد با انگیزش، ذاتأ یک منبع درونی از علیت را دارند یعنی انگیزش درونی افراد، علت رفتارشان برای نیازهای درونی ميباشد و رفتارشان را بر اساس پاداشهای درونی و رضایتشان انجام ميدهند. بنابراین جنبههایی از موقعیتها (مانند سیستم پاداش و سیستم بازخورد) که در آن رفتاری انجام ميشود، ممکن است منجر به سؤال فرد از خودش نسبت به علل واقعی رفتارش شود اگر این فرد رفتارش را با توجه به عوامل موقعیتی انجام دهد، تغییر از علل درونی به نتایج علل بیرونی است که منجر به کاهش انگیزش درونی ميشود.
ارزشیابی شناختی تأکید ميکند که اگر متغیرهای موقعیتی که بوسیله فرد دریافت ميشود رفتار را کنترل نماید بصورت مشکل، نمود ميیابد. انتظار ميرود بازخورد از منبعی بیرونی، انگیزش درونی را کمتر کند اگر این منبع، بوسیله اشخاص به عنوان کنترل دریافت شود ولی اگر آن را به عنوان شایستگی درک نمایند، بازخورد محسوب ميشود؛ با پیروی از منطق ارزشیابی شناختی، مردم باید در محیط کارشان انگیزه درونی داشته باشند که حداقل اختیار رفتارشان کنترل عوامل خارجی باشد. دسی و رایان تاکید میکنند که تغییر بین زیرسیستمهای انگیزشی عملاً در هدایت و ایجاد موقعیتهایی که مردم را تشویق ميکند تا شایستگی خود را ببینند (بازخورد مثبت) باعث افزایش انگزش درونی شان ميشود .
الگوهای انگیرشی
الگوی زمان – پیوستار: ولدوسکی یک رویکرد جامع را ایجاد نمود که برای انگیزش بهکار گرفته میشود و شکلی از راهنمایی برای توسعه آموزش و دستاوردی برای روش ارائه مناسب به فراگیران ميباشد. الگوی زمان- پیوستار، بر اساس یک نظریه علمی یا فلسفی نسیت، الگوی مذکور، سه دوره بحرانی را در انگیزش شناسایی مينماید که این سه دوره شامل آغاز فرایندهای یادگیری، در طی فرایندهای یادگیری و پایان فرایندهای یادگیری است. این مدل از تعداد زیادی عوامل انگیزشی که شامل اصول انسانی و رفتاری است تشکیل شده است.
ولدوسکی راهبردهای انگیزشی را در شش عامل تقسیم بندی نمود که انگیزش یادگیرنده را تحت تأثیر قرار ميدهند و شامل نگرش، نیاز، تحریک، اثر، شایستگی و تقویت است. در این الگو توالی یادگیری با توجه به زنجیره زمانی تقسیم شده است .
مرحله اول: نگرش و نیاز: عواملی که در ابتدای فرایندهای یادگیری وجود دارند نگرش و نیاز هستند، هنگاميکه تجربه ای برای یادگیری برنامه ریزی شود طراح باید بداند چگونه آموزش، بهترین برخورد با نیازهای فراگیر دارد و چگونه نگرش مثبت فراگیران توسعه پیدا ميکند.
مرحله دوم: تحریک و اثر: در طول فرایند یادگیری، فراگیران توسط مواد یادگیری جدید و اثرات تجارب خود تحریک ميشوند. شیوههای مختلفی برای تحریک فراگیران ارائه شده است. برای مثال استفاده از حالتهای مختلف آموزش (از سخنرانی به بحث گروهی)، شیوههای مختلف سبک ارائه. بنابراین کار با مواد جدید باید مفید، جالب و رضایت بخش باشد.
مرحله سوم: شایستگی و تقویت: مرحله پایانی فرصتی برای افزایش یا تأیید احساس شایستگی فراگیران و ارائه تقویت در پایان این توالی یادگیری است. برای احساس شایستگی، بازخوردهای مکرر و ارتباطات پیشرفت یادگیرنده احساس ميشود. لازم به ذکر است که ولدوسکی برای هر یک از این سه مرحله راهبردهایی را نیز تدوین نموده است.
مدل پیوستار زمان ولدوسکی شباهت خاصی با مدل ARCS دارد، اما مدل پیوستار زمان یک مدل تجویزی است در حالی که مدل ARCS انتخاب راهبردی از مجموعه ای از ترکیبات مفاهیم در انگیزش انسان است.
الگوی فرا انگیزش
این الگو بوسیله اسپیترز تدوین شد، فرض اصلی این بود که اگر در هر فعالیتی زمینه انگیزشی به وظیفه اساسی اضافه شود انگیزش در سطح عالی به وجود ميآید و این مدل بر روی فعالیتها به جای افراد تاکید ميکند. اسپیترز الگوی انگیزشی خود را با مثالی روشن ارائه ميدهد: گلف ورزشی است که به خودی خود خسته کننده است و بدون در نظر گرفتن زمینه بازی هیچگونه هیجانی ندارد. اما بازیها ویژگی فعال بودن، سرگرم کنندگی، تنوع، انتخاب، تعامل اجتماعی، تحمل خطا، اندازه گیزی، چالش و به رسمیت شناختن دارند که این ده عامل ميتواند در شرایط یادگیری فراگیران استفاده شود.
الگوی طراحی انگیزشی ARCS
به طور معمول حتی اگر چه افراد به عنوان فراگیر سالها تجربه داشته باشند و بتوانند بصورت بالقوه فهرستی انگیزشی در مقابل رویدادهای غیر انگیزشی ارائه دهند باز هم ایشان احساس ميکنند که دلیلی نميبینند که رویکردی نظاممند را در ارتباط با جنبههای انگیزشی طراحی آموزشی و تدریس داشتنه باشند. برخی از افراد بسیار باهوشند و نیز بر اساس تجربیاتشان بسیار موفق هستند و شاید جاذبه داشته باشند اما آنان باز هم ممکن است در کارنامه خود خواهان مواردی از انگیزش باشند. بر این اساس پاسخهای ایشان به سوال درباره شکاف در دانششان معمولأ دو نوع است:
من نميتوانم فهمی خوب از تمام عواملی که انگیزش دانشجویان را تحت تأثیر قرار ميدهد را بدانم؛ من فاقد درک روشنی از عوامل خاص که شامل انگیزش شده هستم. چیزهای زیادی در مورد تفکر وجود دارد و این خیلی ابهامآور است. من نميدانم چگونه انواعی از راهبردهای انگیزشی را تعیین نموده و چه تعداد از آن را استفاده کنم و یا چگونه آن را در درس طراحی نمایم، بنابراین کمک ویژه مدل انگیزشی ARCS این است که راهنمایی را برای جواب به این پرسشها ارائه ميدهد.
در سال 1979 الگوی طراحی انگیزشی آموزش توسط کلر تدوین شد؛ برای اینکه آموزش را جالبتر نماید و همچنین انگیزش فراگیران را افزایش دهد. این الگو جزء الگوهای تعاملی محور ميباشد. الگوی تعاملی محور اساسی مناسب را برای فهم یا تعیین انگیزش انسانی فراهم مينماید . در این رویکرد که در برخی مواقع نظریه یادگیری اجتماعی و یا نظریه انتظار- ارزش نامیده ميشود، ارزشهای انسانی و تواناییهای ذاتی به نظر ميرسد هم بوسیله شرایط محیطی تأثیر ميگیرند و هم بر شرایط محیطی مؤثرند. در حال حاضر، شاید الگوهای تعاملی محور بطور گسترده در مطالعات یادگیری نیروی انسانی و انگیزش در یک زمینه آموزشی استفاده گردد. با این حال، الگوی طراحی انگیزشی کلر، همچنین به عنوان یک الگوی توصیفی- مفهومی برای تشخیص مشکلات در ارتباط با انگیزش یادگیری بر اساس نظریههایی از عملکرد در مقابل انگیزش و انگیزش یادگیری برای طراحی و توسعه مواد آموزشی در نظر گرفته شده است.
الگوی طراحی انگیزشی ARCS شامل یک فرایند دهگانه برای توسعه سیستمهای انگیزشی در محیط کار و یادگیری است که شامل نیاز سنجی بر اساس تجزیه و تحلیل مخاطب و مواد آموزشی موجود، با پشتیبانی از ایجاد اهداف و اقدامات انگیزشی و بر اساس تجزیه و تحلیل از ویژگیهای انگیزشی فراگیران، راهنماییهایی را برای ایجاد و انتخاب شیوههای انگیزشی فراهم میکند و به دنبال یک فرایند است تا طراحی و توسعه آموزشی را به خوبی ادغام نماید. تجزیه و تحلیل نیازهای انگیزشی و انتخاب شیوههای متناسب بر اساس چهار بعد از انگیزش میباشد. این ابعاد از پژوهش بر انگیزش انسان به دست آمده است و به عنوان A(توجه)، R (ارتباط)، C (اطمینان) و S (رضایت) یا ARCS شناخته شده است. هر بعد، نقش مهمی را برای ایجاد انگیزش در فراگیران در طی فرایند یادگیری ایفا ميکند . در صورتیکه موضوعات بتواند توجه فراگیر را جلب نماید و با دانش قبلی و یا تجارب رایج او ارتباط داشته باشد؛ فراگیران در طی فرایند یادگیری احساس رضایت بخشی پیدا ميکنند و حس اطمینانی نسبت به تسلط موضوعات کسب مینمایند. بنابراین ضرورت دارد در طی طراحی آموزشی به منظور ایجاد یک محیط یادگیری خوشبینانه که فراگیر احساس راحتی نموده و نسبت به یادگیری انگیزش داشته باشد این چهار مولفه مورد ملاحظه واقع شود.
فرض نخست، بر این امر بود که چگونه الگوی ARCS بر اساس تعامل بین مواد آموزشی و یادگیرنده انجام ميشود؛ بنابراین هر کدام از این چهار بعد نقشی اساسی در انگیزش دادن به فراگیران از طریق فرایندهای یادگیری ایفاء ميکنند. بنابراین، الگوی ARCS به طور گسترده برای تولید مواد آموزشی با توجه به ارتباط آن با نظریههای انگیزش یادگیری، طراحی آموزشی و توسعه فرایندهای آموزشی استفاده شده است. تدوین الگوی طراحی مذکور از نظریههای یادگیری و آموزشی سرچشمه گرفته است. بعلاوه ، این یک الگوی در حال تحول است. هدف از این الگو، کمک به فراگیران برای یادگیری ميباشد و اینکه ایشان زندگی رضایتبخشی داشته و نسبت به جهان اطرافشان دید مثبت داشته باشند.
این الگو توسط معلمان و مربیان در مدارس، کالجها، دانشگاهها، محیطهای یادگیری بزرگسالان در شرکتها، سازمانهای دولتی، سازمانهای غیر انتفاعی و سازمانها نظامی مورد استفاده قرار گرفته شده است. بنابراین الگوی ARCS چارچوب مفیدی را برای توسعه و طراحی بهبود کیفیت انگیزشی فراهم ميکند. در نتیجه احتمال اینکه اشخاص از این الگو استفاده کرده و از یادگیری لذت ببرند را افزایش ميدهد. در نتیجه طراحی انگیزشی آموزش کلر یا به عبارت دیگر الگوی ARCS یکی از الگوهای معتبر شناخته شده است که شامل چهار مؤلفه و دوازده زیر مؤلفه میباشد؛ به اعتقاد کلر، هر مؤلفه ميتواند در زمینههای مختلف آموزش به کار گرفته شود و محیطهای انگیزشی ميتواند درون یک مؤلفه کلی یا زیر مؤلفهای ویژه از الگو متمرکز شود . در ادامه چهار مؤلفه الگوی طراحی انگیزشی کلر، به اضافه دوازده زیر مؤلفه آن بهطور مفصل بیان شده است.
الف) توجه: بر اساس پژوهشهای کلر توجه اولین پیش نیاز کلیدی برای ایجاد انگیزش در فرایند یادگیری فراگیران ميباشد؛ اگر مربیان نتوانند توجه فراگیران را جلب نمایند، کل آموزش نامعتبر ميشود. از سوی دیگر اگر فراگیران فعالیتی بیش از اندازه داشته باشند آنان نميتوانند بصورت مناسبی برای یادگیری تحریک شوند و اگر محرکهای مزاحم زیادی در محیط وجود داشته باشد نیاز است که این محرکها به حداقل برسد. کلر به منظور بالابردن علاقه و کنجکاوی فراگیران در طول فرایند آموزش در کلاس، راهبردهایی را برای برانگیختن، حفظ کنجکاوی و علاقه یادگیرندگان ارائه میدهد.
- برانگيختگي ادراكي: ارائه چيزهاي نو، تعجب، عدم تجانس يا قطعيت است. برای مثال معلم جعبهای مهر و موم شده از سؤالات را در جلوي میز در كلاس قرار میدهد.
- تحريك پرس و جو: تحريك حس كنجكاوي با طرح سوالات يا حل مشكلات. برای مثال معلم وضعيت مشكل را در قالب داستان ارائه میدهد و از كلاس میخواهد به روش بارش مغزي راه حلهای ممكن را بر اساس آنچه آنان در درس یاد گرفتهاند پاسخ دهند.
- تنوع: تركيب طيف وسيعي از روشها و رسانهها براي رفع نيازهاي مختلف فراگيران. برای مثال معلم پس از نمايش از طریق پروژكتور و بررسي هر مرحله در اين فرايند، كلاس درس را به گروههایی تقسيم میکند و هر گروه مشكلات تمرين را ارزيابي میکنند.
ب) ارتباط: هر قدر محتوای آموزش با نیازها و تجربههای یادگیرنده ارتباط بیشتری داشته باشد، انگیزش یادگیرنده هم برای یادگیری بیشتر ميشود. در جریان آموزش باید سعی شود که ارتباط منطقی و مناسبی پیرامون این دو برقرار شود. راهبردهایی که بین نیازها، علایق و انگیزش یادگیرندگان پیوند برقرار میکند.
- جهت يابي هدف: ارائه اهداف مفيد و خاص آموزش و روشها براي دستيابي موفق. برای مثال معلم اهداف درس را توضيح میدهد.
- مطابقت انگيزش: اهداف با نيازها و انگيزش فراگيران مطابقت داشته باشد. به عنوان مثال معلم به فراگير اجازه میدهد تا فراگيران پروژههای خود را به صورت كتبي و شفاهي ارائه كنند؛ براي اينكه روشها و نيازهاي يادگيري مختلف ايشان را اصلاح نمايد.
- آشنايي: ارائه محتوا به شیوههایی كه قابل فهم باشد و با تجربه و ارزش يادگيرنده مرتبط باشد. برای مثال معلم از فراگیران میخواهد تا نمونههایی از تجربيات خود را براي مفهوم ارائه شده در كلاس ارائه نمايند.
ج) اطمینان: هر قدر فرد بر اساس سابقه و تجربههای قبلی خود برای کسب موفقیت بیشتر اطمینان داشته باشد، در عمل نیز به موفقیت بیشتری دست خواهد یافت. به بیانی دیگر اگر فراگیران متوجه و علاقهمند به محتوا باشند و مطالب در سطح متوسطی از چالش باشد ایشان برای یادگیری انگیزش خواهند داشت زیرا اگر فراگیران عقیده داشته باشند که موفقیت از عوامل خارجی نظیر شانس، عدم چالش و … باشد اطمینان در مهارت فرد افزایش نميیابد. به عبارت دیگر، راهبردهایی که به یادگیرندگان کمک میکند تا انتظارات مثبت خود را توسعه دهند.
- الزامات يادگيري: اطلاع رساني به دانش آموزان در مورد يادگيري و عملكرد مورد نياز و معيارهاي ارزيابي.
- فرصتهای موفقیت: ارائه فرصتهای معنیدار و به چالش کشیدن به منظور یادگیری موفق. برای نمونه معلم اجازه میدهد تا دانش آموزان به تمرین، استخراج و خلاصه کردن از منابع مختلف بپردازند، به عنوان مثال به دانش آموزان قبل از شروع پروژههای مختلف، باز خورد داده میشود.
- مسئولیت شخصی: پیوند موفق یادگیری با تلاش و توانایی دانش آموزان. به عنوان مثال معلم نسبت به کیفیت عملکرد دانش آموزان بازخورد کتبی فراهم میکند و تعهد و کار سخت دانش آموزان را به رسمیت میشناسد.
د) رضایت: چهارمین شرط مورد نیاز برای انگیزش رضایت است. رضایت به احساس مثبت فرد در مورد موفقیت و تجارب یادگیری اشاره دارد و اینکه فراگیرانی که شواهدی از موفقیت را دریافت مينمایند. این امر، احساس درونی آنان از موفقیت را مورد حمایت قرار ميدهد و فراگیران بر این عقیده اند که با ایشان اینگونه رفتار شود. پاداشهای بیرونی مشهود نیز ميتواند باعث رضایت شود که ميتوانند واقعی یا نمادین باشد که شامل: نمرات، امتیازات و … ميباشد. فرصت به کار گرفتن آنچه فرد یاد گرفته همراه با پشتیبانی از به رسمیت شناختن احساس درونی از رضایت فرد و در نهایت فرد احساس عدالت کند یعنی احساس کند که مقدار کار مورد نیاز مناسب است و همسانی درونی بین اهداف، محتوا و آزمون وجود دارد .
و نیز هر قدر یادگیرنده از نتایج انجام کاری یا تکلیفی بیشتر رضایت داشته باشد، انگیزش ایشان هم برای یادگیری و هم انجام آن تکلیف بیشتر ميشود که ممکن است این رضایت به صورت درونی و یا بیرونی باشد. همچنین مردم خواهان ارزیابی هر چیزی هستند که برایشان اتفاق ميافتد. حتی قبل از اینکه ایشان در کلاس یا آموزش مبتنی بر وب حاضر شوند آنان نگرشهایی دارند در مورد آن چیزهایی که قرار است یاد بگیرند؛ آنان همچنان نگرشهایی در طول فرایند یادگیری دارند مگر اینکه دورههایی از زمان را تجربه کنند که آنان به طور کامل مجذوب تجربیاتشان شوند. راهبردهایی که تقویتهای درونی و بیرونی را برای تلاش یادگیرندگان فراهم میآورد.
- تشویقهای درونی: تشویق و حمایت از لذت ذاتی تجربه یادگیری. به عنوان مثال معلم از دانش آموز دعوت میکند تا نظریههایی ارائه دهد مبنی بر اینکه چگونه یادگیری مهارتها به آنها کمک مینماید تا به تکالیف بعدی و پروژههای کلاسی ایشان کمک نماید.
- پاداشهای بیرونی: ارائه تقویت مثبت و بازخورد انگیزشی.
- عدالت: حفظ استانداردهای سازگار و پیامدهایی برای لذت. به عنوان مثال، معلم بازخورد ارزیابی را با استفاده از معیارهای شرح داده شده در کلاس فراهم میکند.
اجرای کامل فرایند طراحی ده مرحله دارد و به خوبی با برنامه ریزی درس و فرایندهای طراحی آموزشی یکپارچه میشود. فرایند با اطلاعات درباره درس یا دوره، معلمان (اگر دوره معلم محور باشد) و دانش آموزان آغاز میشود. سپس حضار و مواد آموزشی دوره مورد تحلیل قرار میگیرند. طراح یا معلم بر اساس این اطلاعات میتواند اهداف انگیزشی را بنویسد، تدابیر انگیزشی را انتخاب و خلق نماید، بعد آنها را تدوین و مورد آزمون قرار دهد . پس ميتوان چنین گفت که طراحی، توسعه و ارزیابی استراتژیهای انگیزشی به دلیل قابل کاربرد بودن و عملی بودن الگوی طراحی انگیزشی کلر به طور گسترده به کار گرفته شده است. الگوی ARCS یک نمونه شناسی را ایجاد ميکند که به طراحان و مربیان کمک ميکند که دانش خود را درباره انگیزش یادگیرنده و راهبردهای انگیزشی سازماندهی نمایند و بطور خلاصه الگوی مذکور، چهار عامل (توجه، ارتباط، اطمینان و رضایت) را تعریف ميکند که انگیزش برای یادگیری را تحت تأثیر قرار میدهد.
در صفحه قبل الگوی دهگانه مراحل طراحی انگیزشی کلر آورده شده است. همانطور که مشاهده ميشود دو مرحله اول که بخشهایی از تجزیه و تحلیل کلی از این روند ميباشد در مورد وضع موجود اطلاعاتی را فراهم ميآورد و ارائه مبنایی برای تجزیه و تحلیل شکافها و علل آنهاست که در طی مراحل سوم و چهارم انجام ميشود. بر اساس این تحلیل، در مرحله پنجم یک هدف آماده برای پروژه بهبود عملکرد و نحوه آنها را مورد بررسی قرار خواهد داد. پس از آن دو مرحله در طراحی وجود دارد. مرحله ششم شامل طوفان مغزی در هر طبقه انگیزش برای تولید یک فهرست غنی از راه حلهای بالقوه ميباشد، مرحله هفت مرحله ای بحرانی تر و تحلیلی به منظور انتخاب راه حلهایی است که به بهترین وجه متناسب با زمان، منابع و عوامل محدود دیگر در این وضعیت است. مرحله آخر نیز مانند دیگر الگوهای توسعه شامل هم توسعه و هم ارزیابی ميباشد . همچنین این مراحل ميتواند به عنوان مجموعهای از فعالیتها در چهار مرحله بر اساس اهدافی از هر فعالیت طبقه بندی شود. این فرایند ده مرحلهای یک الگوی طراحی جامع را فراهم ميآورد که بطور ویژه در صورتی مفید است که شما یک دوره کلی و یا بخشی از یک دوره که شامل چند درس است را طراحی ميکنید و همچنین هنگاميکه رویکردی گروهی استفاده ميشود . مراحل این الگو ميتواند فعالیتهای زیاد و ویژه را در برگیرد، اما در وضعیتهای تدریس هر مرحله را ميتوان به روشی ساده و مستقیم برای بهبود درخواست انگیزشی دوره انجام داد.
محدودیتهای طراحی انگیزشی
ویژگی بارز الگوی طراحی انگیزشی آموزش کلر این است که هم در سطح خرد و هم در سطح کلان کاربرد دارد. تاکید این الگو بر روی عامل انگیزش در آموزش است. علاقه، ارتباط، اطمینان و رضایت به عنوان اجزاء مهم یادگیری در این الگو مطرح اند که باید مدنظر قرار گیرد. با توجه به اهمیت عامل انگیزش در آموزش باید گفت که اگر چه در طراحی آموزشی باید به صورت جدی و به عنوان یک مؤلفه مهم توسط طراح آموزشی مدنظر قرار گیرد اما تمام مؤلفههای یک الگو را در بر نميگیرد. بنابراین به عنوان یک الگوی طراحی آموزشی فاقد کلیه مؤلفههای اساسی برای طراحی آموزش است .
همچنین، اگرچه فرایندهای طراحی انگیزشی میتواند در سطح بالایی از اثربخشی باشد، اما چالشها و محدودیتهایی باید هنگام اجرا در نظر گرفته شود. مجموعهای از چالشها مرتبط با نگرشهای مربیان و طراحان در رابطه با پاسخگویی به انگیزش فراگیران ميباشد. این مسئله از آنجایی با اهمیت است که تعداد زیادی از مربیان بر این باورند که مسئولیت ایشان تدریس محتوا و اثربخشی مهارتها ميباشد ولی مسئول اینکه فراگیران آن مباحث را یاد بگیرند و یا اینکه آن را نیاموزند نميباشند. مربیان اظهار ميدارند که ایشان نميتوانند انگیزش فراگیران را کنترل نمایند، یعنی اینکه نميتوانند فراگیران را مجبور به یادگرفتن نمایند، اگر ایشان خواستار یادگیری نباشند. این درست است که مربیان نميتوانند انگیزش فراگیران را کنترل کنند اما بسیار ساده است. زیرا مربیان ميتوانند به طور آشکاری مؤثر باشند؛ ایشان ميتوانند مطلوب فراگیران برای یادگیری را تحریک نمایند یا که اینکه ميتوانند انگیزش فراگیران را از بین ببرند.
برای مربیان و مدرسان، پذیرش چالش انگیزش دادن به فراگیران با اهمیت است برای اینکه مرزهای مسئولیت خود را بدانند. به علت وجود تعداد زیاد از بعد انگیزش، تنوعی از تطبیق مسائل انگیزشی وجود دارد. انگیزش در هر بخش از زندگی افراد وارد ميشود مانند انتخابشان برای کار، میل و شوقشان به یادگیری، خود ادراکی و حتی میلشان برای یادگیری. به عنوان یک مربی حتی اگر شما نتوانید در تمام این سطوح انگیزش مؤثر باشید ولی ميتوانید در اثربخشی برخی از این موارد مؤثر باشید .
منبع
حدادي، صفيه(1393)، تأثير طراحي انگيزشي آموزش بر كيفيت زندگي کلاسی و يادگيري، پاياننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه فردوسی مشهد
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید