خودکارآمدی چیست؟

میزان پیشرفت تحصیلی، شاخص موفقیت در فعالیت های علمی و آموزشگاهی است که از مهمترین عوامل موثر  انگیزشی و شناختی بر پیشرفت های فردی از قبیل پیشرفت در تحصیل و میزان یادگیری، خودکارآمدی است. خودکارآمدی به باورهای شخص در مورد توانایی هایش گفته می شود که مبتنی بر نظم و به اجرا در آوردن فعالیت ها برای رسیدن به موفقیت است . باور های خودکارآمدی باورهایی هستند درباره ی شایستگی  ادراک شده  ی خودمان و این که باور داشته باشیم کاری را به خوبی یا حداقل به طور مناسب و کافی  انجام دهیم تنی بر نظریه ی شناختی- اجتماعی  بندورا خودکارآمدی دانش آموزان دارای چهار منبع مهم است:

  • تجاربی که به صورت غیر فعال بر آن ها تسلط دارند
  • تجارب مشاهده شده ی مختلف
  • تشویق ها(تحریک های ) اجتماعی
  • مو قعیت های روانشناسی و روانشناختی.

 بندورا ساختار خودکارآمدی رابرای اولین بارمطرح کرد. در سالها ی بعد بین 1997 تا 1986 بندورا نظریه ی شناختی – اجتماعی و یک رویکرد عاملی را بنیان گذاری کرد. بندورا فرض کرد که هیجانات خودکارآمدی انتخاب های افراد را می سازند، این هیجانات شیوه های فعالیت هستند، و در برگیرنده ی  تلاش برای حرکت، پشتکار و رسیدن به موفقیت هستند. مردم همواره مستعد هستند فعالیت هایی را انتخاب کنند که احساس کنند در آن ها توانا هستندو فعالیت هایی را که در آن ها احساس عدم توانایی می کنند انتخاب نمی کنند. امروز صحبت کردن وبحث درمورد کارکردهای انسانی نظیر؛ انگیزش، یادگیری، خودنظم دهی و پیشرفت بدون به میان آوردن نقش باورهای خودکارآمدی امکان ناپذیر ونادرست است. افراد با تفکر خودکارآمدی پایین براین باورندکه تکالیف دشوار برای آن ها واقعا غیر انجام دادنی هستند که این تفکرات در حوزه ی تعلیم و تربیت باعث احساس شکست، افسردگی، فشار و در ماندگی در آن ها می شود. در مقابل افراد با تفکر خودکارآمدی نیرومند احساس آرامش می کنند و همواره برای روبه روشدن با تکالیف  چالش انگیز آماده هستند. چندین پژوهشگر به این نتیجه رسیده اند که خودکارآمدی دانش آموزان بر انگیزش و یادگیری آن ها تاثیر دارد. این یافته ها بیان می کنند که خودکارآمدی برانگیزش و شناخت دانش آموزان هم تاثیر می گذارد بدین معنی که احساسات، علاقه و تلاش دانش آموزان در زمینه ی انجام یک تکلیف، نوع استفاده آن ها از را هبردهای شناختی، فراشناختی و خود نظم دهی را تعیین می کند. مطالعات نشان می دهد که تاثیرات مستقیم و غیر مستقیم خود کارآمدی بر پیشرفت دانش آموزان با سطوح توانایی ها و پایه های تحصیلی رابطه دارد.

در دهه ی 90 پژوهشگران شروع به بررسی منابع آموزشی و محیطی در داخل بافت آموزشی می کردند که بر خود کار آمدی دانش آموزان موثر بودند. این پژوهش ها عوامل موثر بر خود کارآمدی دانش آموزان رادر سطوح  ابتدایی و راهنمایی مشخص کرده اند: پاداش ها، مجموعه ی اهداف، راهبردهای یادگیری خودتنظیمو باز خورد. همچنین نتایج حاصل از پژوهش های مختلف نشان داده است که دانش آموزانی که از خودکارآمدی بالاتری برخوردارند در یادگیری بیشتر از راهبردهای فراشناختی استفاده می کنند و دانش آموزانی که از خودکارآمدی پایینی برخوردارند بیشتر از راهبردهای شناختی استفاده می کنند.

راهبردهای یادگیری خود – تنظیم

یکی از هدف های مهم آموزش معلم این است که دانش آموزان یاد بگیرند کارهایشان را خودشان ارزشیابی کنند. ساختار یادگیری خودتنظیم اشاره به میزان نظارت و کنترلی دارد که دانش آموزان ضمن یادگیری بر تفکر، انگیزش و رفتار خودشان دارند. درروانشناسی تربیتی، هنگامی که محقق درمبحث یادگیری وارد می شود، با این مسأله مواجه خواهد بود که درچه زمان یادگیری درمورد های خاص به حد مطلوب وبهینه خود رسیده ویاد گیرندگان می توانند، با سرعت و پیشرفت روز افزون علوم خود را هماهنگ کنند.

مسأله ای که از بعد آموزشی دارای اهمیت فراوان است. ولی در کنار مسا ئل آموزشی، مسا ئل پرورشی یادگیرندگان نیز مورد نظر است که اگر این مهم در یادگیری ایجاد شود، یادگیری دارای استحکام بیشتر و انگیزه ی لازم خواهد بود. درنظریه ی یادگیری اجتماعی، نوعی یادگیری که اصطلاحاً یادگیری خودنظم ده نامیده می شود، یادگیری راهم از بعد آموزشی وهم از بعد پرورشی مدنظر قرار داده است. در این روش یادگیرندگان کنترل شخصی بر روند آموزش خواهند داشت ولذا علاوه برسرعت ودقت بیشتر در یادگیری، مسائل پرورشی مانند اتکا به نفس بالاتر، خودکارآمدی ومسئولیت پذیری بیشتر نیز در یادگیرندگان ایجادخواهد شد. شواهد فراوانی که درتحقیقات خارجی به چشم می خورد هم حاکی ازتأیید این مسأله است. دریادگیری خودتنظیم، یادگیرنده، با توجه به نظارت های دقیقی که در جریان یادگیری دارد، یادگیری را کارآمدتر می سازد و انگیزۀ لازم را در روند یادگیری ایجاد می کند .

توجه به راهبردهای خودتنظیمی نتیجه طبیعی تغییر درجهت گیری ازنظریه های رفتاری به نظریه های شناختی است. درنظریه های شناختی تأکید برچگونگی یادگیری، پردازش ونگه داری اطلاعات در حافظه است. وینشتاین،مه یر به نقل از پالسن راهبردهای شناختی برای پردازش اطلاعات رادر سه دسته قرارمی دهد :

  • مرور ذهنی
  • سازماندهی
  • توسعه وگسترش معنایی

کاربرد این سه راهبرد دریادگیری اطلاعات جدید به صورت مکمل است. در واقع مقصود از راهبرهای یاد گیری تدابیری است که توسط روان شناسان نظریه پردازش اطلاعات کشف و معرفی شده اند و از این تدابیر برای تسهیل در فرآیند دریافت محرکهای محیطی به وسیله گیرنده های حسی، عبور محرکها از حافظه حسی و کوتاه مدت ، رمز گردانی، معنی دار شدن و در نهایت قرار گرفتن مطالب در حافظه ی دراز مدت استفاده می شود. راهبرد های یاد گیری روش ها و شیوه هایی هستند که شاگردان درجریان یاد گیری به کار می گیرند تا به اهداف آموزشی مورد نظر دست یابند . واینشتاین و مایر راهبرد های یاد گیری را روش هایی می دانند که یاد گیرندگان وسیله ی آن ها اقدام به انتخاب و اکتساب اطلاعات و سپس یکپارچه سازی آن ها می کنند. وار و داوینگ  معتقدند که راهبرد های یادگیری عبارتند از: فعالیتهای پیدا و پنهان پردازش اطلاعات که درهنگام رمزگردانی وسیله ی یادگیرنده برای تسهیل دراکتساب واندوزش اطلاعات جدید ونیز بازیابی صحیح اطلاعاتی که یادگرفته شده است به کارگرفته می شود. راهبردهای یادگیری ازچشم اندازهای مختلفی طبقه بندی شده اند. فلاول آنها را به شناختی و فراشناختی تقسیم کرده است و معتقد است که راهبردهای شناختی برای تسهیل یادگیری وانجام تکالیف به کارمی رود، درحالی که راهبردهای فراشناختی به منظور بازبینی این پیشرفت مورد استفاده قرار می گیرند، یعنی راهبردهای شناختی برای پیشرفت و دستیابی به اهداف شناختی و راهبردهای فراشناختی برای نظارت براین فرایندها به کارگرفته می شوند. درمشهورترین طبقه بندی، راهبردهای شناختی را شامل تکرار و مرور، بسط معنایی و سازماندهی می دانند. راهبردهای فراشناختی نیز شامل برنامه ریزی، کنترل ونظارت ونظم دهی هستند. پارک راهبردهای یادگیری رابه دو طبقه تقسیم کرده است، راهبردهایی که اثربخشی نیرومندی دارند مثل خلاصه سازی ،یادداشت برداری ،کلمه ی کلیدوسرنخ، وراهبردهایی که اثر بخشی پایینی دارند مثل خط کشیدن .

مهارت ارزشیابی از خود یا خود ارزشیابی از راهبردهای مهم فراشناختی است. فرا شناخت ویژگی مهم یادگیرندگانی است که می توانند به طور مستقل یاد بگیرند و بر پیشرفت یادگیری خود نظارت داشته باشند. اگرشاگرد خوددرجریان یادگیری فعال باشد ونسبت به امر یادگیری احساس احتیاج کندوارتباط این امر راباسایر امور درک کند خواه ناخواه فهم او به کارمی افتد ومطالب راعمیق ترمی فهمند. کمپ شواهدی از کسب توانایی ارزشیابی از خود بدست داده است مبنی بر این که دانش آموزانی که بر فرایند و جریان یادگیری خود نظارت دارند دارای عملکرد بهتری در تکالیف یادگیری و خودکارآمدی بهتری نیز شده اند .

پنتریچ، ؛ پنتریچ دی گروت، ؛ پنتریچ وگارسیا ؛ اسکیفل به نقل ازبراتن بیان می کنند که بسیاری ازمشکلات دانش آموزان دریادگیری باضعف مهارت های شناختی وفراشناختی آن ها ارتباط دارد. و همچنین دانش آموزانی که دریادگیری ازخودکارآمدی پایینی برخورداربوده اند، عملکرد ضعیفی ازخود نشان می دهند، ازفعالیت ذهنی خود ناآگاهند و نه تنها از راهبردهای شناختی مناسب وکاربردی برای بهبود عملکرد خویش بی خبرند بلکه توان خودتنظیمی وبازبینی جهت استفاده ازچنین مهارت هایی را نیز ندارند. یادگیرندگان خود گردان ،عموما در تحصیل موفقند، و راهبردهای یادگیری که به کار می گیرند بیشتر راهبردهای فراشناختی هستند، از طرفی این گروه از یادگیرندگان در به کار گیری راهبردهای یادگیری بسیار متنوع عمل می کنند که بر اساس تفاوت های جنسیتی نوع استفاده از راهبردها متفاوت است.

منبع

یوسف وند، مهدی (1391)، تاثیر بازخورد معلم در ارزشیابی های تکوینی بر خودکارآمدی ، پایان نامه  کارشناسی ارشد، روانشناسی تربیتی، دانشگاه خوارزمی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0