گيدنز : ساختار يابي و کیفیت زندگی
گيدنز در نظريه خود در خصوص ساختار طبقاتي در جوامع پيشرفته به شيوه جديدي به طرح مفهوم کیفیت زندگی ميپردازد كه در واقع اين مفهوم نيز در نظريه ساخت يابي وي شكل ميگيرد . ايده ساخت يابي گيدنز در واقع جستجوي راهي براي بيان تفاوتهاي بنيادين نگاه خويش با ديدگاههاي طبقاتي ماركس و وبر است . او مانند همه ماركسيستها و شمار زيادي از وبري ها معتقد است كه عامل اساسي و تعيين كننده در ايجاد نظام طبقاتي ( مالكيت با عدم مالكيت داراي و ابزار توليد است ) ولي در نهايت ديدگاههاي او در نظام طبقاتي به وبر نزديك تر است و جايگاه عامل ( قدرت ) را در بازار سرمايه داري روشن ميكند.به اعتقاد وي در جوامع سرمايه داري جديد سرمايه داري پيچيدگيهايي وجود دارد كه مدل مبتني بر دو طبقه ماركس يا مدل طبقات منزلتي وبر نميتواند بطور كامل همه اين پيچيدگي ها و تناقضات را در بر ميگيرد. و در اينجا نقطه اوج تفاوت انديشه گيدنز با ماركس و وبر ما را تا حدودي به مفهوم کیفیت زندگی وي نزديك ميسازد.اين عامل سوم ( داشتن مهارتهاي شناخته شده ) و ( صلاحيتهاي تحصيلي ) است . گيدنز در كتاب ساختار طبقاتي جوامع صنعتي پيشرفته سعي در نشان دادن تفاوت ها و شباهتهاي شكل بندي طبقاتي صنعتي معاصر با جامعه پيشين كه ماركس آن را تحليل نموده بود ،دارد.و از اين رهگذر بر ( دوگانه انگاري )مرسوم فائق ميآيد و پيوندي ميان كنشگران و ساختار ها ميسازد.”راه حل پيشنهادي وي براي حل مسئله غامض كنش گر – ساختار با تمركز بر شيوه عمل اجتماعي عمل اجتماعي به دست ميآيد . بر حسب اين نظريه ساختارها به دست كنشگران انساني بوجود ميآيند. ساختار ها را انسانها ايجاد ميكنند ، اما آن ها هم كنش انساني را محدود و امكان پذير ميسازند.وي نظام كلي نظريه ساختاريابي خود را در آثار سه گانه اي كه در اوايل دهه نود منتشر كرده براي بررسي جنبههاي گوناگون مدرنيته كه سبك ها زندگي نيز جزء لاينفك آن است ، بكار گرفت.مهمترين كتاب از سه گانه ياد شده ( پي آمدهاي مدرنيته ) كه در سال 1990 منتشر شد كه در آن به بررسي جنبههاي اجتماعي مدرن پرداخت كه سبكهاي زندگي به ويژه فرهنگ مدرن نيز از تاملات آن است ، دومين كتاب(مدرنيته و خود همايي)است كه در سال 1991 به چاپ رسيد و بالاخره كتاب (دگرگوني روابط نزديك ) است كه به نظر ميرسد در آن از آرا زيمل بسيار بهره جسته است. او در اين كتاب ها به وضعيت انسان در جامعه مدرن پرداخته است. جامعه اي كه در آن رفته رفته دولتهاي ملي تقويت ميشوند و به ايجاد جامعه اطلاعاتي نوين كمك ميكنند.از رهگذر جديد وضعيت جديد اطلاعاتي مردم با كساني رابطه مييابند كه حضور فيزيكي ندارند كه گيدنز اين فرآيند را ( دوري گزيني ) مينامد . و از همين رو است كه دگرگوني عميق روابط موجب ميشود كه انسان ، شيوه جديدي از زندگي را تجربه كند و به اين معناي رخ نمودن سبكهاي جديد زندگي است .تاثيري كه اقتصاد جهان صنعتي بر زندگي فرد باقي ميگذارد ، اين است كه خود به طرحي تبديل ميشود كه بايد ايجاد كرد نه چيزي كه سنت يا عادت بطور قطعي تعيين كرده است . اين طرح فرد را قادر به انتخاب ميسازد، امكان برگزيدن شيوه زندگي را به او ميبخشد.”گيدنز اين روند را بر حسب ظهور ( سياستهاي زندگي ) توصيف ميكند كه همانا آزادي و انتخاب است . از اين رو سياست زندگي ، به مثابه ارتقاي خود شكوفايي فردي است.”گيدنز در ساختار طبقاتي سه گانه خويش به سه نوع حقوق ، قدرت يا ظرفيت اشاره ميكند كه تا حدودي يادآور انديشه سرمايه بورديوست .اين سه عامل عبارتند از 🙁 دارايي ، آموزش و نيروي كار يدي )است . او چنين استدلال ميكند كه در جهان امروز ديگر نمي توان مانند ( خطوط در نقشه جغرافيايي ) ميان طبقات ، مرزهاي مشخصي تقسيم نمود . زيرا بسياري از مردم از اقشار گوناگون به بيش از يكي از اين انواع سه گانه حقوق دسترسي دارند وتمايل دارند كه از مرزهاي جغرافيايي طبقاتي عبور نمايند.آنچه در آراي گيدنز ما را به مفهوم کیفیت زندگی رهنمون ميشود، سه عامل مطرح شده از سوي وي در روشن نمودن مرزهاي طبقاتي است :
– تقسيم نيروي كار در عمل كار
– چگونگي ساخت يافتن روابط مبتني بر اقتدار در محل كار
– سومين عامل كه به بحث ما نزديك تر ميشود ، الگوي ( گروبندي توزيعي ) است كه به ميزان خوشه بندي اشاره ميكند ، كه به دليل سبكهاي زندگي يا عادات مصرفي مادي متمايز به وجود ميآيد.گيدنز بر آن است كه ،کیفیت زندگی بيشتر شبيه ژانر در ادبيات و هنر است . و مانند الگو يا نوعي شابلون است كه ،انسان ها را قادر ميسازد كه بوسيله آن به نوعي ( حكايت گويي از خود ) بپردازند . سبكهاي زندگي كه افراد براي خود بر ميگزينند نه فقط نيازهاي جاري آن ها را بر آورده ميسازد بلكه روايت خاصي را هم كه وي براي هويت شخصي خود برگزيده است، در برابر ديگران متجسم ميسازد.هر چه وضع و حال فرد به دنياي مدرن-كه ملازم با نوعي انتخاب است -تعلق داشته باشد ، کیفیت زندگی او نيز با هسته واقعي هويت شخصي اش و ساخت و همچنين تجديد ساخت آن سر و كار خواهد داشت . هر چند كه گيدنز سبكهاي زندگي را مولود انتخابهاي دنياي مدرن ميداند ، اما مفهوم وبري ( شانسهاي زندگي ) را نيز از نظر دور نمي داند و بر آن است كه انتخاب کیفیت زندگی مشروط به شانس ها يا فرصتهايي است كه نصيب فرد ميشود.تفكر گيدنز در ارتباط با مفهوم انتخاب و گزينش كه زاييده دنياي مدرن است و از سوي محل تجلي هويت فردي است ميتواند در تحققق راهبردي به سوي تواناييهاي زيبا شناختي برآمده از هويت و نهايتا گزينش كالاهاي فرهنگي ويژه و رسيدن به سبكهاي زندگي فرهنگي خاص اثر گذار باشد
منبع
عبدلی،فرانک(1393)،اثربخشی آموزش شادکامی به شیوه شناختب رفتاری فوردایس به مبزان خوش بینی و کیفیت زندگی زنان مبتلا به سرطان،پایان نامه کارشناسی ارشد رشته روانشناسی،دانشگاه آزاد اسلامی کرمانشاه
ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید