کنترل بیرونی

گلسر، روانشناسی جهانی را که به خاطر از بین بردن اختیار وآزادی شخصی ,روابط را تخریب می کند روانشناسی کنترل بیرونی می نامد.کنترل می تواند به نرمی نگاهی حاکی از عدم تایید یا به شدت تهدید به قتل باشد.هرچه که باشد تلاشی است برای مجبور ساختن مادر اقدام به کاری که شاید مایل به انجام آن نیستیم.عملی که در آخر این باور را در ما ایجاد می کند که دیگران واقعا می توانند وادارمان کنند به شکل خاصی رفتار یا احساس کنیم. این باور آزادی واختیار شخصی مورد نیاز مار ا سلب می کند. فرضیه عملیاتی که روانشناسی کنترل بیرونی در جهان به کار می گیرد این است:افراد را که کار خطایی انجام میدهند تنبیه کنید,آنگاه آنها کاری را انجام خواهند داد که ما میگوییم درست است.

سپس به آنها پاداش دهید وآن ها به انجام کاری که ما میخواهیم ادامه خواهند داد.این چهارچوب ذهنی بر اندیشه اکثر مردم روی کره زمین حاکم است.باعث تاسف است که تقریبا هیچ فردی متوجه این نکته نیست که روانشناسی کنترل کننده ,اجبار گرا وزورگرا موجب ناخشنودی گسترده ای است که با وجود سعی وکوشش زیاد هنوز نتوانسته ایم آن را کاهش دهیم .کنترل بیرونی برای افراد قدرتمند موثر است چون بیش تر اوقات خواسته شان را به دست می آورند.برای ضعیفان نیز موثر است چون تاثیرش را بر روی فرد دیگری به کار می گیرند.موضوع مهم این است :باور به کنترل بیرونی وبه کار گیری آن به همه افراد اعم از کنترل کننده وکنترل شونده آسیب می رساند.این روانشناسی چنان گسترش یافته که تمام جنبه های زندگی مار ا فرا گرفته است وشادمانی ,سلامت ,زندگی زناشویی ,خانواده ,توانایی آموختن  وتمایل به کار با کیفیت را تخریب می کند.کنترل بیرونی علت بسیاری از خشونت ها ,جرایم ,اعتیادها وروابط جنسی بدون عشق در جامعه است .

سه باور رایج درکنترل بیرونی:

  • من به هر نشانه ساده بیرونی پاسخ میدهم.
  • من میتوانم دیگران را به انجام کاری وادار کنم که مایل نیستند ودیگران نیز می توانند فکر ,عمل واحساس مرا تعین کنند.
  • این حق وحتی وظیفه اخلاقی من است تا کسانی را که از فرامین ودستورات من پیروی نمی کنند تحقیر ,تهدید یا تنبیه کنم وبرای آن که دستوراتم را انجام دهند,اگر لازم بود آن ها را تشویق  نمایم وپاداش دهم.

این سه باور رایج شالوده اصلی روانشناسی کنترل بیرونی است که اساسا تمام دنیا را تحت حاکمیت خود دارد.اساس این باورها ؛ این که ماتوسط عوامل بیرونی برانگیخته می شویم –نادرست است .از سوی دیگر در مباحث مربوط به زوجین گلاسر عنوان میکند که ناکامی زوجین در زندگی زناشوییشان بیش از هر علت دیگر به سنتی برمی گردد که من آن را ؛ کنترل بیرونی  می نامم وبه نظر ما 99/99 درصد مردم جهان به خاطر به  کارگیری عادت کنترل بیرونی در کنار آمدن با دیگران دچار مشکل می شوند. فرض اصلی کنترل بیرونی این است که :اگر من احساس ناخشنودی می کنم ,خود من مسوول این احساس نیستم ,بلکه دیگران ورویدادها وعوامل خارج از کنترل من آن را در من ایجاد کرده اند ومقصرند یا دست خودم نیست ,بلکه مغز من به لحاظ ساختاری یا شیمیایی به گونه ای است که بدون آن که من بخواهم این مشکل را ایجاد می کند. وافراد برای انجام این وظیفه یعنی تغییر دادن دیگری ,معمولا از یکسری رفتارهای کلیشه ای استفاده میکنند.این رفتارها هفت رفتار مخرب کنترل بیرونی است.وافراد بدون آن که فکر کنند این رفتارها تا چه میزان عامل ناخشنودی خودمان بوده وهستند.

این رفتارهای مخرب عبارتند از :انتقاد کردن,کنترل کردن,شکوه کردن,غرغر کردن,تهدید کردن وتنبیه کردن

در دیدگاه کنترل بیرونی عامل اصلی مشکل ما ,طرف مقابل ماست ونه خود ما وهیچ تلاشی برای تغییر خود انجام نمی دهیم .به طور کلی مشکلات روانشناختی ناشی از به کار گیر ی کنترل بیرونی ؛ اعم از کنترل کردن یا کنترل شدن  عبارتند از :بیماریهای روانی ,انواع وابستگی ها اعم از وابستگی به موادیا الکل ,خشونت وبد رفتاری با همسر وفرزندان که اینگونه نشانه ها در ازدواجهای ناخشنود وناکام فراوان دیده میشود.

هویت

مفاهیم محبت وارزشمندی به قدری بهم نزدیک ووابسته است که می توان آن دو را در قالب یک واژه به هم پیوند داد واصطلاح ؛ هویت   را به کار برد.بنابراین میتوانیم بگوییم:تنها نیاز اساسی انسان ,نیاز به یک هویت است,یعنی اعتقاد به اینکه ما فردی متمایز از دیگران وهم چنین شخص مهم وبا ارزشی هستیم. در این صورت محبت وارزشمندی به دو طریق نیل به یک ؛ هویت موفق   به شمار می روند دو طریقی که بشر برای رسیدن به هویت موفق  کشف کرده است.افرادی قادرند به این سطح برسند که آموخته باشند راه زندگی خود را از این دوروش بیابند وپس از آن ادامه راه بستگی به معلومات وتوانایی آنها در موفقیت آمیز مشکلات زندگی دارد .عدم توانایی در به دست آوردن هویت توفیق به این معنا نیست که شخص ,دارای هیچ هویتی نیست. فقط تعداد کمی از مردم وجود دارند که در طول زندگی خود واقعا نمی دانند کیستند.

آنها تعداد معدودی از بیماران مزمن هر بیمارستان روانی ,برخی تیپهای شخصیتی خاص واشخاص دائم الخمر هستند که در سبک آدم های سرخورده قرار گرفته اند و در زندانهای ایالتی ومزارع کار شهرهای بزرگ به سر می بند واین تعداد اندک بار سنگینی به دوش جامعه نیستند.بلکه افرادبسیاری که نتوانستند هویت توفیق بدست بیاورند ودر نهایت به ؛ هویت شکست  رسیده اند ,در مقابل ما مشکلات زیاد وظاهرا لاینحلی را قرار داده اند.رچند درکنار هویت توفیق وشکست به نظر منطقی می رسد .افرادی با هویت مخلوط ,  قسمتی شکست وقسمتی پیروزی, نیز داشته باشیم ولی تجربیات من چنین چیزی را نشان نمی دهد .عملکرد هر شخص در یک زمان واحد تنها حاوی یکی از دو احساس فوق خواهد بود:

او یا یک فرد موفق است واز مواهب روحی وروانی موفقیت برخوردار می شود یا اینکه یک فرد شکست خورده است وسخت می کوشد تا از عواقب سوءروحی وروانی شکست اجتناب کندومعمولا این گونه است که یکی بر دیگری فائق می شود.بنابراین اگر شخص نتواند از دوطریق محبت وارزشمندی به هویتی دست یابد,سعی می کند تا از دو طریق دیگر یعنی بزهکاری ,انزوا وانفعال به این هدف نایل شود.این دو راه نیز شخص را به یک هویت می رساند:

هویت شکست: آنها که شکست می خورند باید بیاموزند آنچه در نظرشان غیر ممکن جلوه می کند ,امکان پذیر است.اینکه دو راه مبادله محبت واحساس ارزشمندی فرا روی ایشان گشوده است ومی تواند آنان را به سوی یک توفیق رهنمون سازد.در این میان افراد با هویت موفق روابط موفقیت آمیزی نیز با دیگران برقرار می کنند وشکست خورده ها نیز مناسبات چندی بین خودشان دارند ولی با وجود این روابط ,اغلب از تنهایی وانزوای خود گله مند وناراحتند.طبق مفاهیم واقعیت درمانی ,باید متوجه باشیم احساسات گمرامان نکنند.افرادی که شکست خورده اند برای اصلاح رفتار خود روی احساسات تکیه می کنند ولی افراد موفق به دلیل ومنطق تکیه دارند.البته نتیجه هر نوع رفتار یک نوع احساس است ,رفتار موفقیت آمیز موجب احساسات خوشایند است ودر مقابل ,پیامد رفتار ناموفق در افراد ,احساس رنج است .رفتار خوب به احساسات خوب ودر نتیجه به رفتار بهتر منتهی می شود.

مسوولیت پذیری

مسوولیت پذیری یا احساس مسوولیت کردن که از مفاهیم بنیادین واقعیت درمانی است,به معنای توانایی فرد در برآورده کردن نیازهای خود وانجام این کار به گونه ای که دیگران را از برآورده کردن نیازهایشان محروم نکند تعریف می شود.انسانی که احساس مسوولیت می کند رفتاری را از خود صادر می کند که به او احساس ارزشمندی می دهدوحس می کند برای دیگران انسان ارزشمندی است. احساس مسوولیت ,مسئله پیچیده ودائمی است در نقطه مقابل  افرادی نیز مسوولیت  گریزند.اینها افرادی یا کسانی هستند که نیازهای خود را به قیمت جلوگیری یا ممانعت از برآورده شدن نیازهای دیگران برآورده میکنند ودر بین این گروه افراد بسیاری هم هستند  که فقط تا اندازه ای مسوولیت گریزند ولی بیشتر رفتارهایشان توام با مسوولیت پذیری است وبه برآورده کردن نیازهایشان منتهی می شود گروه دیگر افرادی هستند که فقط بخشی از نیازهای روانی آنها بر آورده می شود.در افراد مسوولیت پذیر می توان ترکیب متعادل محبت وانضباط را به خوبی بررسی کرد.اساسا ما از راه اموزش اانضباط وایجاد رابطه دوستانه با دیگران به احساس احترام به خویش می رسیم.یکی از اهداف واقعیت درمانی افزایش حس مسوولیت پذیری افراد است تا به انتخابهایی دست بزنند  که برایشان نتیجه مطلوبی در پی داشته باشد.

منبع

خطیبی،شهلا(1394)، اثر بخشی واقعیت درمانی در تمایز یافتگی وهموابستگی زوجین ناسازگار ،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی ،دانشگاه خوارزمی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0