کارکردهای مدیریت آموزشی
فراگرد مدیریت را غالبا به کارکردها یا وظایف مدیریت تفکیک و تجزیه میکنند. منظور از کارکرد،فعالیتی مهم و اساسی است که در نیل به هدف، ضرورت دارد. هنری فایول،اولین کسی که وظایف مدیریت را تقسیم کرده، معتقد است وظایف اساسی مدیریت عبارتند از:
- برنامهریزی: یعنی تعیین هدف، یافتن و ساختن راهها و وسایلی که رسیدن به هدف را امکان پذیر می سازد و همچنین پیش بینی کارهایی که باید در آینده انجام گیرد.
- سازماندهی: یعنی ترکیب و تخصیص افراد، منابع و امکانات میان افراد و واحدهای مختلف سازمان و همچنین هماهنگی بین آنها به منظور رسیدن به اهداف سازمان.
- فرماندهی: یعنی هدایت و جهتدهی افراد در انجام دادن کارها.
- هماهنگی: یعنی به هم پیوستن و وحدت بخشیدن همه امکانات و منابع مادی و انسانی و همچنین فعالیتها، که برای رسیدن به هدف سازمان ضرورت دارد.
- کنترل کردن: یعنی رسیدگی به اینکه آیا کلیه برنامهها و عملیات انجام شده طبق مقررات و دستورات صورت میگیرند.
ویژگیهای مدیر آموزشی
مدیر خوب، کسی است که با استفاده صحیح، منطقی و عقلایی از منابع مادی و انسانی، سازمان را برای رسیدن به هدف خود که برآورنده یکی از نیازهای جامعه است، رهبری و هدایت کند. پس مدیران آموزش و پرورش علاوه بر آگاهی کامل از علم مدیریت، اصول و تئوریهای آن باید شرایط و ویژگیهایی را دارا باشند که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:
- در زمینهی مدیریت، دارای مهارتهای فنی، انسانی و ادراکی باشد.
- به کار خود به عنوان مدیر آموزشی، نگرشی آگاهانه و علمی داشته باشد.
- کلیات روشها و فنون تدریس را به خوبی بداند.
- از سلامت جسمانی، روانی و شخصیتی کامل برخوردار باشد.
- نظام آموزشی کشوررابخوبی بشناسد،ازسوابق وتحولات تاریخی آگاه باشد.
- از فلسفه، ارزشها، هدفها و مقاصد کلی آموزشی مطلع باشد.
- با اندیشهها و نظریههای مدیریت و رهبری آشنا باشد و به اقتضای محیط کار خود، آنها را بهکار بندد.
- بر مسئولیتووظایف چندبعدی آموزشی،ارشادی،فرهنگی واجتماعی واقف باشد.
- سابقه آموزشی و معلمی حداقل پنج سال داشته باشد.
- در زمینهی علوم تربیتی و روانشناسی دانش کافی داشته و بتواند معلمان را راهنمایی نماید.
- روابط و مناسبات متقابل میان مدرسه، خانواده و جامعه را درک کرده و در انجام وظایف محوله آنها را نادیده نگیرد.
موفقیت شغلی
جامعه براي پيشرفت، به كار و منابع انساني نياز دارد و انسانها نيز به خاطر ارضاي نيازهاي مادي و رواني خود، به كار نيازمندند. كار يا پيشه فعاليتي دائمي است كه به توليد كالا و خدمات منجر ميشود و براي اجراي آن دستمزدي در نظر گرفته ميشود. از طريق كار، فرد خود را جزئي از جامعه ميپندارد و از طريق مقايسه خود با ديگران به ارزشيابي تواناييها و مهارتها و نيز كشف محدوديتهاي خود اقدام ميكند.
چون موفقيت هر سازماني به منابع انسانيش بستگي دارد، ويژگيهاي افراد، ادامه كار و رشد سازمان را تعيين ميكند. انسانها براي پيشرفت موفقيت شغلي خود از برنامه ريزي شغلي استفاده ميكنند. برنامه ريزي شغلي از آن جهت اهميت دارد كه موفقيت يا شكست ارتباط نزديكي با خويشتن پنداري، هويت و رضايت هر فرد از كار و زندگيش دارد.
برنامه ريزي شغلي فرايندي است كه هر فرد جوياي كار آن را انتخاب مي كند و اهداف شغليش را تنظيم مي كند و براي به دست آوردن آن ابزاري را تعيين ميكند. البته برنامه ريزي شغلي ضرورتاً فقط بر روي فرصتهاي ارتقا و پيشرفت متمركز نميشود، زيرا مفهوم موفقيت شغلي در طول سالها به ميزان زيادي تغيير كرده است و به آن سادگي كه در گذشته بوده نيست. مفهوم موفقيت شغلي و نگرش فرد به شغلش نه تنها به فرد بلكه به عوامل ديگري بستگي دارد. عموماً مردم از شغلشان به جز منفعت مالي چيزهاي بيشتري ميخواهند. در گذشته كارمندان تعريف مشخصي از موفقيت داشتند: سخت كاركن، هرگز با رئيست بحث نكن، با پيشرفت خوب پاداش دريافت ميكني. امروزه مردم به استانداردهايي از زندگي دست يافته اند كه مدلهاي مختلفي از موفقيت شغلي را در پيش رو دارند. ممكن است هر كسي نخواهد مدير شود و به عنوان مثال يك مهندس دوست داشته باشد روي مسائل فني كار كند و موفقيت شغلي را در اين ببيند.
موفقيت شغلي براي هر فردي معني متفاوتي دارد. به نظر عده اي موفقيت شغلي همان پيشرفت شغلي و تعالي مهارتهاست. در حالي كه عده ديگري موفقيت شغلي را كسب درآمد بيشتر ميدانند. در مشاوره شغلي، موفقيت شغلي به سه حالت غير رواني، رواني و عمومي تعريف شده است. درديدگاه غيررواني هر فردي كه درآمد بيشتري دارد، در شغلش موفقتر است.در حالي كه جامعه شناسان معتقدند عوامل ديگري از قبيل موقعيت شغلي فرددر جامعه و ميزان همكاري و مشاركت فرد با جامعه از طريق اشتغال نيزازجمله معيارهاي موفقيت شغلي بشمار ميرود.
در ديدگاه رواني موفقيت شغلي عبارت از :احساس فرد از ميزان كارآيي و توانائيش در انجام كار محوله ميباشد. معمولاً افراد موفق كارشان را بهتر انجام ميدهند و به راهنمايي كمتري نيازمندند و كمتر از محيط كار غيبت ميكنند. اين عده ضمن كار خطاي كمتري را مرتكب ميشوند و در نتيجه كمتر دچار حوادث ميگردند.در ديدگاه عمومي موفقيت شغلي زماني حاصل ميشود كه فرد بتواند از تمام تواناييها و امكانات خود در رسيدن به هدفهاي شغلي استفاده و بهرهبرداري نمايد.موفقيت شغلي يك مفهوم نسبي داردوهيچ فردي را نميتوان موفق ناميد مگر اينكه ازهدفها وايدهآلهايش آگاه باشيم. موفقيت شغلي عبارت از رابطهايست كه بين پيشرفت كنوني فرد و ايدهآلهاي آينده اش تعيين مي نمايد.ميزان موفقيت فرددربرآوردن نسبي اين هدفهاراموفقيت شغلي مينامند.
منبع
خاندانی ،سعید(1392)،بررسی میزان آگاهی مدیران از اهداف مدیریت آموزشی وارتباط آن باموفقیت شغلی آنها، پایان نامه کارشناسی ارشد،مدیریت آموزشی،دانشگاه آزاداسلامی کرمان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید