چارچوب کلى بررسى ارزشها
بررسى ارزشها، مستلزم آن است که پژوهشگر، ساخت یا چارچوب کلىای را که بررسى ارزشها در محدوده آن صورت مىپذیرد کشف نماید. منظور از چارچوب کلى در این بحث، فرضیههاى اصلى و مفاهیم جامعى است که فرد پژوهشگر نسبت به هستى، زندگى، انسان، عقل، علم و معرفت در نظر مىگیرد. تأکید مىگردد که این چارچوب کلى، روش متداول در اندیشه غربى به شمار مىآید.
محورهاى اساسى اختلاف چارچوب غربى با چارچوب اسلامى را که این تحقیق براساس آن صورت مىگیرد، مىتوان در این چند مورد خلاصه کرد:
الف) هستى و خالق آن:روش اسلامى بر این نکته تأکید مىکند که هستى، آفریده خداوند است و آنچه در جهان هستى وجود دارد-تمامى اشیاء پدیدهها و موجودات زنده- همه تحت سلطه خداى یگانه است: «خدا آفریدگار هر چیزى است و اوست که بر هر چیز نگهبان است.» یعنى خداوندگار، امرى یگانه است؛ تعددپذیر نیست و هیچگونه مشارکتى را نمىپذیرد. درک هستى به این شیوه، با آن چه فلاسفه طبیعتگرا به آن معتقدند متناقض است.
چارچوب اسلامى، همچنین تأکید مىکند که دو جهان وجود دارد: «عالم غیب» و «عالم شهود». این دو عالم همواره تداخل پذیرند و بر یکدیگر اثر مىگذارند و اگرچه مىتوان آن دو را از یکدیگر بازشناخت، اما نمىتوان از یکدیگر جدا کرد. در جهان هستى سنتهایى وجود دارد که بر آفرینش، حرکت، رشد و تغییر و تحولات اشیاء، پدیدهها و موجودات زنده حاکم است و جریان و عدم جریان این سنتها، خود وابسته به خواست و قدرت خداوند است. این امر دو معنا را در پى دارد: نخست آن که «تصادف» جایگاهى در حرکت جهان هستى ندارد؛ دوم آن که هیچگونه جبر طبیعى یا زیستشناسى یا اجتماعى، آنگونه که برخى از غربیان و پیروان آنها معتقدند، وجود ندارد .
ب) انسان:انسان ارزشمندترین آفریده است و خداوند او را بر سایر جانداران برترى داده است. این برترى به علت توانایى وى در درک پدیدههاى جهان هستى و تأثیرپذیرى از آنهاست. از دیگر علل این برترى، توانایى تفکر، تأمل، یادآورى، حدس، تخیل و انتخاب آزاد و مسئولانه در اندیشهها و کردار خود و نیز توانایى گذر از محدودیتهاى زمانى و مکانى، دانشاندوزى، بهکارگیرى دانش و تولید دانشهاى جدید است. خداوند به خاطر این برترى عقلى و روحى، انسان را جانشین خود در زمین قرار داد تا براساس پیمانى که با خداى خویش دارد، آن را آباد کند و به زندگى پیشرفته و توسعه یافتهاى دست یابد و از فرآوردههاى آن استفاده کند.
در واقع جایگاه انسان به نسبت تلاشى که در جهت به اعتلا رساندن نفس یا به حضیض کشاندن آن مىکند و پیوندهایى که در مسیر تحقق اهداف وجودى خود با دیگران و جهان هستى برقرار مىکند، همواره میان این دو مرز تغییر مىیابد. افراد انسانى از آن جهت که بنده خداوند هستند، با یکدیگر برابرند و جز به تقواى الهى بر دیگرى برترى نمىیابند. اسلام اختلافات طبایع انسانى را مىپذیرد؛ چنان که گوناگونى سبکها و شیوههاى زندگى اجتماعى انسانها را در چارچوب اصول ثابت دین قبول دارد؛ در نگرش اسلام، گناه فطرى وجود ندارد؛ در اسلام هر کس مسئول اعمال خود است .
ج) عقل، علم و معرفت:عقل در اسلام از جایگاه والایى برخوردار است؛ چرا که ابزار ایمان و علم به شمار مىآید. آیات متعددى در قرآن کریم بر این امر دلالت دارند؛ حقیقت الوهیت را که جوهر ایمان به خداوند متعال است، جز با عقل نمىتوان درک کرد. چنانکه قرآن کریم نیز معجزهاى عقلى است. عقل ونقل در بینش اسلامى، نه تنها متناقض نیستند، بلکه جدایى ناپذیرند و همین متکلمان اسلامى را واداشته، تا در اصول دین، شک را راه رسیدن به یقین تلقى کنند. علم در بینش اسلامى، مفهومى فراگیر دارد و هرگونه معرفت منظمى را که عقل از طریق الهام، دقت و تأمل، مشاهده و تجربه به آن مىرسد، در بر مىگیرد. در اسلام، علم هم علوم دینى را شامل مىشود و هم علوم دنیوى را؛ یا به عبارتى، هم علوم نقلى و هم علوم عقلى را شامل می شود. در علوم دنیوى، عقل داور مطلق است و حتى در مسایل مربوط به خدا و دین نیز، راهنما و راهبر انسان است .
معرفت یا شناخت نظاممند، بر خلاف آنچه برخى از اندیشمندان معتقدند، تنها به شناخت ماهیات و کیفیات محدود نمىشود، بلکه نوع سومى نیز وجود دارد و آن عبارت از معرفتهایى است که ما را در ترسیم اهداف و مسیر تولید و به کارگیرى دو نوع معرفت قبلى یارى مىکنند. اندیشمندان غربى، از این معرفت نوع سوم به یعنى علم به اهداف تعبیر مىکنند. اعتقادات دینى، علوم نقلى، ارزشهاى انسانى و اخلاق، به گمان نگارنده، در این رده قرار مىگیرند. تنها راه کسب معرفت، آنگونه که معتقدان به مکتب تجزیه و تحلیل معتقدند، مشاهده و تجربه نیست؛ بلکه معرفت از راههاى گوناگونى به دست مىآید که از جمله آنها مىتوان به راههاى: زیبایى شناسانه، شهودى، عملى و روحى اشاره کرد .
د) کثرت در عین وحدت: به جاست این بحث را با تأکید بر این نکته به پایان رسانده شود که چارچوب اسلامى، بر وحدت جهان هستى استوار است و در درون این وحدت، به «کثرت» نیز معتقد است. کثرت در این جا، به معناى تناقض یا تضاد و از نوع دوگانگىهایى که «فلسفه طبیعتگرا» یا «پوزیتیویسم» در اندیشه غربى پدید آورده نیست. اسلام تفکر دو قطبى این یا آن را نمىپذیرد و از این رو دنیا با دین و زندگى اخروى را با زندگى دنیوى در تضاد نمىبیند و فردا را رویاروى جامعه، عقل را در تضاد با نقل، واقعیتهاى زندگى را جدا از ارزشها، اندیشه نظرى را در تضاد با فعالیت عملى، ذهن را در مقابل عین، مرد را در تقابل با زن و گذشته را زندان حال و آینده نمىداند. اسلام در برابر همه این دوگانگىها، موضع میانهاى مىگیرد.
حدّ وسط در اسلام، یک حدّ وسط ریاضى نیست، بلکه یک حدّ وسط پویاست که هم به واقعیتهاى عینى و هم به آرمانها معتقد است که مىکوشد واقعیتها را به سمت آرمانها هدایت کند تا تحرک ونشاط زندگى و ابادانى زمین را در محدوده فطرت انسانى تضمین نماید. با توجه به این نگرش است که مىتوان گفت چارچوب اسلامى در حیطه آنچه خداوند تشریع کرده، آرمانگرا و در چارچوب امکاناتى که فرد، گروها و جامعه در اختیار دارند، واقعگرا است. بدین ترتیب اداى امانتى که انسان بر عهده گرفته است، وقتى واقعیت پیدا مىکند که انسان تا آنجا که مىتواند، در زندگى عینى خود به آرمانها چشم بدوزد و بکوشد واقعیتهاى عینى را براساس آنها بازسازى نماید.
منبع
ماندگاری،محبوبه(1392)، نظام ارزشها در خانوادههای دارای عضو معتاد به مواد مخدر،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی هرمزگان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید