هوش ،کیفیت یادگیری

مفهوم هوش تاریخی طولانی، شاید به اندازه قدمت خود انسان باشد. حتی قدیمی ترین داستان های مکتوب در تاریخ بشری، مثل حماسه گیلگمش، بعضی قهرمانان دانست که تعداد زیادی از والدین، از همان دوران قبل از مدرسه رفتن، نگران کیفیت یادگیری فرزند خود و مدرسه ای که قرار است او در آن درس بخواند، هستند. غافل از این که در سال های اخیر تحقیقات علمی نشان داده که تنها داشتن هوش عقلانی (شناختی) زیاد برای کسب موفقیت کافی نیست و علاوه بر IQ، کیفیات دیگری نیز لازم است. بسیاری از افراد در زمینه علمی به خاطر بهره هوشی بالا در مؤسسات آموزشی و دانشگاه ها به مدارج بالایی نائل می شوند، اما بعضی از همین افراد در محیط کار و خانواده چندان موفق نیستند و برعکس آن ها افرادی بوده اند که بهره هوشی پایینی دارند، ولی در محیط خانواده و کار افرادی موفق و سازگار به شمار می روند که علتش می تواند به سطح هوش هیجانی (EI) یا توانایی هدایت هیجان های شخصی در تعاملات فردی ارتباط پیدا کند.مطرح کنندگان هوش هیجانی،آنرا بعنوان یک هوش واقعی قلمدادمیکنند،برخی هم آنرا مجموعه ای از رگه ی شخصیتی می پندارند.

مفهوم هوش از جمله مفاهیم مشکلی است که ارائه تعریف جامع و فراگیر از آن به راحتی امکان پذیر نیست، علت این امر را باید در اختلاف نظر محققان و نظریه پردازان در پذیرش یک تعریف مشخص جستجو کرد. شاید بتوان علت عدم توافق بر روی تعریف مشترک هوش را این گونه توضیح داد که هوش یک سازه فرضی است نه یک خصلت عصب شناختی آدمی. به سخن دیگر، هوش یک مفهوم ساختگی است که روانشناسان آن را برای سهولت، ارتباط، ابداع کرده اند. همین امر باعث می شود که تعریف رضایت بخشی از هوش ارائه نشود. پاسخ سوال هوش چیست؟ وابسته به این نکته است که این سوال از چه کسی و در چه زمانی و مکانی پرسیده شود ، تعریف هوش ازدیدگاه ها و عقاید شخصی، عوامل فرهنگی وروح زمان تاثیر می پذیرد .

برخی روانشناسان هوش را قابلیت عمومی درک و استدلال می دانند که به شکلهای گوناگون جلوه گر می شود. کار بینه، بر چنین فرضی استوار بود. بینه و سیمون، نوشته اند به نظر ما هوش یک قوه ذهنی بنیادی است که تغییر یا فقدان آن بیشترین اهمیت را در زندگی آدمی دارد. این قوه ذهنی همان قضاوت است که گاه از آن تحت عنوان عقل سلیم، عقل عملی، ابتکار و توانایی انطباق با شرایط یاد می شود. درست قضاوت کردن، درست درک کردن، درست استدلال کردن، این ها فعالیت های بنیادین هوش است.و کسلر، نیز معتقد است که هوش عبارت است از مجموعه یا کل قابلیت فرد برای فعالیت هدفمند، تفکر منطقی و برخورد کارآمد با محیط.

برای هوش یک پایه زیستی و عصبی نیز قائلند: گال،معتقد بود که فرایند های شناختی نتیجه تعامل بین دو نیمکره مغز می باشند. سیرل برت، معتقد بود که تفاوت های شناختی بین راست دست ها و چپ دست ها وجود دارد. اما تحقیقات بعدی گلمن، پیترنویچ،  نشان از آن داشت که بین این دو گروه تفاوت در میزان بهره هوشی ندارد و آن چه که ممکن است متفاوت باشد، نحوه فرایند سازی اطلاعات است، بلین کور و گلزر،  در مطالعه در مورد جسم پینه ای، تعداد نورون های ارتباط دهنده مغز را با میزان هوش در ارتباط می دانستند.

پیشرفت روانشناسی شناختی در دو دهه ی گذشته، زمینه را جهت بازنگری در مفهوم هوش فراهم ساخت. هدف این بازنگری تحلیل و درک مؤلفه های زیربنایی فرایند هایی بود که خود اساس عواملی محسوب می شدند که با مطالعه ضرایب همبستگی بین نمره های آزمون ها، شناسایی شده بودند. نمونه ای از رویکرد مؤلفه ای (باتکیه بر دیدگاه شناختی) را در کارهای استرنبرگ، می بینیم که اساس آن بر این فرض استوار است که هر آزمونی از یک رشته فرآیندهای روانی به نام مؤلفه ها برخوردار است و این مؤلفه ها بصورتی سازمان یافته، عمل می کنند تا پاسخ هایی بوجود آید، که در آزمون های هوش مشاهده  می شود. استرنبرگ، که در زمره ی اصلاح طلبان حوره هوش قرار دارد به حمایت از گاردنر، الگوهای سنتی را مورد انتقاد قرارداده و بر لزوم پذیرش هوش های چند گانه تاکید می کند. کارهایی از قبیل هوش چندگانه ی  گاردنر ، هوش ، هوش واقعی ،پرکینز، هوش موفق استرنبرگ، افق جدیدی را در حوزه های فردی گشوده اند که به اختصار به توضیح هر یک پرداخته می شود:

هوش چندگانه گاردنر: گاردنر، در کتاب قالب های ذهن پیشنهاد می کند که تنها یک هوش وجود ندارد، بلکه یک سری از هوش های نسبتاً مستقل وجود دارند. وی در ابتدای هفت نوع هوش را برشمرد و در سال یک هوش دیگر را به این لیست افزود .

  • هوش تصویری – فضایی
  • هوش کلامی – زبانی
  • هوش اندامی – جنبشی
  • هوش منطقی- ریاضی
  • هوش میان فردی
  • هوش موسیقیائی
  • هوش درون فردی
  • هوش طبیعی

هوش هیجانی: اولین بار این اصطلاح را پاپن، در رساله خود که به چاپ نرسیده است به کار برد. ریشه های علمی هوش هیجانی را می توان در نظریه ی هوش ثرندایک ، یافت و این نوع هوش با توانایی درک خود و دیگران، شناخت هرچه بیشتر احساسات و عواطف خویش و سازگاری فرد با مردم و محیط پیوند دارد.

هوش واقعی پرکینز: از نظر پرکینز در ساختار هوش سه بعد اساسی وجود دارد:

  • بعد عصبی: که در کارکرد سیستم های عصبی افراد آشکار می شود.
  • بعد تجربه ای: که حاصل یادگیری و تجارب افراد و زندگی روزانه است.
  • بعد اندیشه ای: که به نقش حافظه و راهبردهای حل مسئله اشاره دارد..

هوش موفق استرنبرگ: هوش موفق، به توانایی سازش یافتگی با محیط های مختلف وشکل دهی و انتخاب آن برای دست یابی به اهداف شخصی یا جمعی گفته می شود و مستلزم درک فرد از نقاط قوت و ضعف خود به منظور استفاده از نقاط قوت و ضعف خود به منظور استفاده مناسب از قوت و تقویت نقاط ضعف می باشد. آنچه استرنبرگ ، هوش موفق  نامیده از سه عامل متفاوت تشکیل شده است:

  • هوش تحلیلی: این مؤلفه به قابلیت های حل مسأله اشاره می کند.
  • هوش مولّد: این جنبه از هوش شامل قابلیت برخورد با شرایط جدید با استفاده از تجربیات گذشته و مهارت های فعلی است.
  • هوش عملی: این عنصر به قابلیت انطباق و وفق پذیری با یک محیط در حال تغییر اشاره می کند.

در بررسی پیشینه ی هوش می توان چند نتیجه کلی گرفت:

  • ارائه یک تعریف واحد از هوش دشوار بود ه و تعاریف با توجه به شرایط زمانی، مکانی و فرهنگی متفاوت خواهند بود.
  • هوش یک مفهوم وسیع و چند بعدی است و نمی توان آن را به یک ویژگی و عامل خاص محدود کرد.
  • نظریات هوش عمدتاً مکمل هم هستند نه متضاد، و تفاوت آن ها تنها در این نکته است که هر کدام از آن ها به یک بعد از ابعاد مختلف هوش پرداخته و به یکی از هزاران پرسش این حوزه پاسخ گفته است.

منبع

کشاورز،بهنام(1393)، تاب‌آوری بر اساس سبک‌های فرزندپروری و هوش هیجانی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی ارسنجان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0