نوروفیدبک و درمان افراد وابسته به مواد مخدر

 ولع مصرف

ولع مصرف و افسردگی در افراد وابسته به مواد مخدرولع مصرف در افراد وابسته به مواد مخدر، به صورت زیر است: اعتیاد یک بیماری مزمن است که عوامل گوناگون زیست شناختی، روانشناختی، اجتماعی، در آن تاثیر دارند. یکی از جنبه‌های مهم در پدیده‌ی سوء مصرف مواد، وسوسه مصرف می‌باشد. یافته‌های پژوهشی نشان داده اند که وسوسه مصرف نقش مهمی در بازگشت پس از درمان و حفظ موقعیت مصرف و وابستگی به مواد دارد . واژه‌ی میل یا وسوسه در تبیین بسیاری از رفتارهای اعتیاد نقش مرکزی دارد. این واژه برای تبیین سطوح بالای مصرف در بازگشت به مواد استفاده می‌شود. این مفهوم که میل یا وسوسه مواد را برمی انگیزد، به نظر می‌رسد که از افراد عامی، خود معتادان و نیز افراد حرفه ای گرفته شده است . وسوسه مفهومی است که توسط پژوهشگران اعتیاد در گذشته بیش از حد مورد توجه قرار گرفته است چون آن‌ها وسوسه را به عنوان راهی در نظر می‌گرفتند که بیش از حد لزوم در رابطه بین محرک‌های بیرونی و رفتارهای جستجوی دارو در فرد مداخله می‌کند و تحقیقات اخیر پیشنهاد می‌کند که وسوسه, میل می‌تواند به عنوان حساس ترین و باثبات ترین پیش بینی کننده مصرف سیگار و بازگشت به سیگاردر نظر گرفته شود .

وسوسه, میل در بعضی از مواقع به عنوان بخشی از سندرم ترک در نظر گرفته می‌شود اما نظریه پردازان آن را جدا در نظر می‌گیرند . وسوسه را به معنای خواستن، تمایلات، تکانه‌ها، نیاز یا اجبار برای مصرف مواد دانسته اند. وسوسه تجربه خودآگاه تمایل به مصرف مواد است .سازمان بهداشت جهانی وسوسه را به عنوان زیربنای شروع وابستگی به مواد، از دست دادن کنترل و عود دانسته اند . در بسیاری از تعاریف امروزی از وابستگی دارویی، وسوسه به عنوان پدیده‌ی مرکزی و عامل اصلی ادامه سوء مصرف مواد و همچنین بازگشت به اعتیاد پس از دوره‌های درمانی شناخته شده است . در دوره‌ی پرهیز فرد ممکن است با مشکلاتی مواجه شود که برای مقابله با موقیت‌های استرس زا و وسوسه ای که در نتیجه‌ی هیجان منفی ایجاد می‌شود، مستعد بازگشت به مواد شود .وسوسه الکل یک مفهوم وسیعی است که می‌تواند به چندین جنبه تقسیم شود :اولا اصرار به الکل به علت خواستن اثرات مثبت الکل و میل داشتن به الکل است. ثانیا الکل می‌تواند به خاطر خاصیت تقویت منفی مورد انتظار ،کاهش یک حالت آزارنده، تقویت منفی وسوسه، خواسته شود. ثالثا وسوسه می‌تواند نتیجه‌ی یک فقدان تجربه در کنترل مصرف الکل باشد.

معلوم شده است که در تجربه این جنبه‌های وسوسه تفاوت‌های فردی وجود دارد . درمطالعه‌ای وسوسه بیشتر مصرف با انتظارات مثبت از مواد مرتبط ، همچنین نشان داده شده است که سطوح بالای اضطراب و انتظار کاهش تنش مصرف مواد، پیش بینی کننده شاخص‌های ذهنی و جسمی وسوسه است . وسوسه یک نشانه‌ی وابستگی دارویی است که خصوصا با علائم ترک دارو مرتیط بوده و از نظر پیامدهای درمانی و بازگشت به مصرف مواد باید مورد توجه قرار گیرد . در ادبیات پژوهش مربوط به پیامدهای درمانی، وسوسه به عنوان یک مقیاس جانشین مورد استفاده قرار می‌گرفت به طوری که کاهش وسوسه به عنوان موفقیت در درمان در نظر گرفته می شد .در بسیاری از مطالعات مربوط به افراد وابسته به کوکائین از ارتباط بین وسوسه و بازگشت به مصرف حمایت کرده اند . همچنین یک ارتباط قوی بین وسوسه و نتایج درمانی در مصرف کنندگان سیگار گزارش شده است. در زمینه‌ی وسوسه نظریه‌های زیادی مطرح شده که می‌توان نظریه کاهش تنش، نظریه شناختی بک و نظریه رفتاری اشاره کرد. در نظریه کاهش استرس یا تنش، رفتار سوء مصرف مواد پاداش دهنده در نظر گرفته می‌شود و منجر به کاهش در تنش‌هایی چون ترس، تعارض یا ناکامی می‌گردد .

نظریه کاهش تنش مبتنی بر سیستم پاداش مصرف مواد است: تنش از آنجا که با مفاهیمی چون ترس یا اضطراب رابطه دارد، از طریق مصرف الکل یا سایر مواد کاهش می‌یابد. بنابراین تصور بر این است که الکل و سایر مواد در تلاش برای تعدیل روانشناختی ناخوشایند و کاهش تنش مورد استفاده قرار می‌گیرد . طبق نظریه شناختی بک، یکی از دلایل زیربنایی این که چرا افراد معتاد هنوز هم آمادگی دارند تا با تمایلات نیرومندی به موقعیت‌های محرکی مختلفی واکنش نشان دهند، این است که عقاید اساسی آنها نسبت به مزایا و معایب نسبی دارو اساسا تغییری نکرده است. آنها ممکن است چند راهبرد جهت کنترل مصرف دارو کسب کرده باشند، ولی نگرشهایی که موجب میل شدید می‌شوند، به طور قابل توجهی اصلاح نکرده باشند. در نتیجه هنگامی که کنترل‌های آنها ضعیف می‌شود شاید در نتیجه استرس، تمایلات آنها تحریک می‌گردد. مثلا در مواجهه با موقعیت پرخطر آنها با مصرف حداقل یا متوسط دارو یا الکل برای لغزش آسیب پذیر می‌شوند ، بنابر مدل بک، افرادی که عقاید هسته ای خاصی در مورد خود دارند در هنگام تجربه هیجانات منفی می‌توانند به سمت مواد کشیده شوند چون اگرچه عقاید هسته ای زمینه ساز باورهای مرتبط با مواد هستند اما بلافاصله آشکار نمی‌شوند مگر اینکه بیمار افسرده گردد یا هیجان منفی ای را تجربه کند .

در دیدگاه رفتاری نیز جنبه‌های تقویت کننده سوء مصرف مواد ،هم از طریق ایجاد یا افزایش حالات روانی مثبت و هم از طریق تحلیل یا حذف حالات روانی منفی به طور واضحی منطبق با پارادایم شرطی سازی عاملی هستند . در این دیدگاه وسوسه به مواد مخدر را می‌توان حالتی دانست که هم به وسیله‌ی محرک‌های درونی و هم به وسیله‌ی محرک‌های بیرونی فراخوانده می‌شود و در فرد باعث انگیزش به مصرف مجدد مواد می‌شود .با توجه به آنچه که بیان شد، وسوسه یک پیش بینی کننده‌ی قوی و باثبات برای سوء مصرف مواد است و با انتظارات مثبت نسبت به مواد ارتباط دارد و برای این که درمان موفقیت آمیز باشد باید وسوسه در فرد مبتلا به سوء مصرف کاهش یابد.همچنین در بیماران وابسته به مواد اختلالات سلامت روانی از جمله افسردگی شایع است . همچنین اگر ولع مصرف مواد برطرف نشود می‌تواند باعث رنج‌های روانشناختی مثل ضعف، بی اشتهایی، اضطراب، بی خوابی، پرخاشگری و افسردگی گردد.

نوروفیدبک و درمان افراد وابسته به مواد مخدر

بسیاری از محققان حوزه‌ی وابستگی به مواد بر این عقیده اند که وابستگی به مواد را باید به عنوان یک مشکل مغزی در نظر گرفت. تحقیقات علوم اعصاب جدید هم نشان داده است که وابستگی بر پایه توانایی مواد در تقلید از فعالیت انتقال دهنده‌های عصبی مغز و اثر بر مرکز لذت مغز و در نهایت بروز اختلال در عملکرد مغز و فعالیت الکتریکی مغزی است. براین اساس رویکرد این متخصصان در درمان وابستگی به مواد، یاری گرفتن از درمان‌های عصب- روانشناختی است. درمان‌هایی که قادر به اصلاح اختلالات موجود در عملکرد و مغزی و به دنبال آن هم رفع عوارض منفی سوء مصرف مواد در مغز، رفتار و روان فرد می‌باشد. اخیراً تلاش‌های درمانی‌های سوء مصرف مواد، گرایش به سوی درمان‌های عصبی و تلاش در جهت اصلاح سیستم مغزی است. با وجود آمارهای80 درصد عود در دارو درمانی‌های وابستگی به مواد، به نظر بهترین رویکرد جهت کاهش این خطر، تنظیم عمل لوب‌های مغزی به وسیله درمآن‌های عصب روان شناختی، از جمله نوروفیدبک است .

در حوزه درمان اختلالات روانشناختی نیز، پژوهش‌های نوروفیزیولوژیکی با بررسی ارتباط بین EEG، تشریح مکانیزم‌های زیربنایی تالاموکورتیکی مغز و حالات روانشناختی فرد، نشان داده اند که تغییرات بهینه در ریتم و فرکانس امواج مغزی، با استفاده از روش‌های عصب درمانی؛ می‌تواند منجر به تغییر در حالات روانشناختی افراد شود . آموزش پسخوراند عصبی یا نوروفیدبک از جمله این روشهای عصب درمانی است که اخیراً مطالعاتی پیرامون کارایی آن در موقعیت‌های سایکوپاتولوژیک انجام شده است. براساس مطالعات نوروپاتولوژی؛ می‌توان از طریق آموزش نوروفیدبک، ریتم‌ها و فرکانسهای نابهنجار را به ریتم‌ها و فرکانس‌های بهنجار، و به دنبال آن حالات روانشناختی نابهنجار را به هنجار تبدیل کرد. مطالعات نشان داده است نوروفیدبک در گستره وسیعی از موقعیت‌های آسیب شناسی روانی از قبیل اختلالات وابستگی، افسردگی، اضطراب؛ صرع، اختلال خواب، اختلال سلوک، سکته، سندرم خستگی مزمن، بیش فعالی و نقص توجه، درخودماندگی؛ و عملکردهای بهینه افراد سالم و بهبود ویژگی‌های شخصیتی کاربرد دارد. شواهد پژوهشی حاکی از تأثیرات مثبت این روش‌ها در کاهش علائم و عوارض وابستگی به مواد و الکل نیز بوده است .

در مجموع براساس مطالعات حوزه درمان اختلال وابستگی به مواد، تا به امروز هیچ روش درمانی به تنهایی نتوانسته نتایج کامل و یا پایداری بر جای گذارد. لذا امروز فرایند درمان این اختلال گرایش به رویکرد التقاطی و استفاده همزمان از چند روش درمانی است. از میان روشهای درمانی مختلف امروز انواع داروهایی در سطح گسترده ای کاربرد پیدا کرده اند. با این وجود نتایج داروها نیز حاکی از ضعف این روش در بهبود همه جانبه اختلال و دلبستگی به مواد است. با علم به ناکافی بودن روش‌های رایج درمان اختلال وابستگی به مواد از جمله دارو درمانی‌ها و پس از اثبات وجود مشکلات روان عصب شناختی در این اختلال و تأیید امکان کاربرد و اثربخشی ملاحظات عصب روانشناختی، از جمله نوروفیدبک، در بهبود اختلالات عصب روان شناختی به طور کلی و وابستگی به مواد.

 نوروفیدبک

تاریخچه‌ی استفاده از نوروفیدبک به دهه‌ی 1970 برمی‌گردد. ارائه‌ی نتایج اولیه مبنی بر این که بیوفیدبک در امواج مغزی، می‌تواند به تغییراتی در فعالیت قشری منجر شود و این تغییرها به بهبودهای ملموس در رفتار و کارکرد منجر می‌شوند، توسط استرمان و همکارانش ارائه شد . در سه دهه‌ی گذشته، مطالعات بسیاری در زمینه‌ی درمان‌های نوروفیدبک انجام شده است. برای نمونه مطالعاتی که در آن‌ها بیماران در یک دوره‌ی آموزشی شرکت می کردند که در آن، برای ایجاد تغییرات خاصی درفعالیت قشری مانند : کاهش دامنه‌ی فعالیت در فرکانس‌های آهسته EEG به افزایش فعالیت به فرکانس‌های سریع به وسیله‌ی صوت یا تصویر تقویت می شدند. معمولا بیمار باید این تغییر مطلوب را تا یک دوره‌ی 5/ تا یک ثانیه ای حفظ کند تا پاداش دریافت کند. فرض بر این بود که وقتی بیماران موفق به بهنجار کردن سطح فعالیت در نواحی مسئول توجه و کنترل رفتاری گردند، شروع به کسب توانایی‌های مناسب جهت حفظ توجه، کنترل رفتاری و هیجانی، افزایش آرامش و کاهش تنش خواهند کرد .مطالعات دو استفاده‌ی مهم نوروفیدبک را در بررسی‌های روانشناختی جهت دسترسی به عملکرد مغزی که برابر با ناهشیار فرویدی است کشف کرده است.

یکی امکان دستیابی به بخش‌های اسرار آمیزی که رویاها، خلاقیت و الهام را تبیین می کرد. و دیگری تهیه و تدوین پیشنهاداتی جهت بازسازی برنامه‌های بد در ناهشیار. در ابتدای قرن 20 مطالعات جانگ روی سیستم عصبی، اولین پایه‌های فیزیولوژیکی شاهد بر وجود ناهشیار فرویدی را کشف کرد .نوروفیدبک می‌تواند در تقریبا کلیه‌ی موارد پاتولوژیک و شرایطی که مغز به درستی عمل نمی‌کند و نابهنجاری‌هایی در عملکرد آن ثابت شده باشد، به منظور اصلاح نواقص، کاربرد داشته باشد؛ به علاوه حتی در موارد بهنجار و نرمال جهت افزایش کارایی مغزی مورد استفاده قرار می‌گیرد و می‌تواند به افزایش تمرکز، کاهش تکانش گری، بهبود کنترل هیجانی، افزایش طرفیت تحمل ناکامی و در نهایت افزایش عزت نفس و کارایی فرد در موقعیت‌های فردی، اجتماعی- شغلی منجر شود.شواهد بالینی نیز حاکی از اثربخشی نوروفیدبک در اختلالات سوء مصرف مواد، اختلال دلبستگی، افسردگی، اختلال خواب، بدکنشی سیستم ایمنی، اضطراب، اختلال توجه و ADHD بوده است .

به دنبال مطالعات انجام شده‌ی تصویر نگاری مغزی و استفاده از این ابزارها در فرآیند تشخیص، اولین بار میلر ، نشان داد عملکردهای خودکار می‌توانند فعالانه شرطی شوند. روانشناسان اولین کسانی بودند که کشف کردند حیوانات و انسان‌ها می‌توانند یاد بگیرند امواج مغزی شان را به وسیله‌ی فیدبک مشروط کنترل کنند. کامیا ،توانایی افزایش دامنه‌ی امواج آرام آلفا را از طریق فیدبک مشروط گزارش کرد.که کار او منجر به شمار بالایی از مطالعات بر روی امواج آلفا و تتا و توجه به کارایی برنامه‌ی شرطی سازی آلفا- تتا در شرایط بالینی شد. مطالعات بالینی از جمله مطالعات استرمن، مک دونالد و استون ، مطالعات استرمن  و مطالعه ویوریکا و استرمن ، نیز توانایی مغز در یادگیری افزایش فرکانس های 15-12هرتز در ناحیه‌ی کرتکس حسی حرکتی قابلیت شرطی سازی فرکانس‌های مغزی در کاهش حملات صرع را نشان دادند.بیشترین مطالعات بالینی در زمینه‌ی اثربخشی روش درمانی نوروفیدبک در بهبود علائم اختلالات، در زمینه‌ی اختلالات دوره‌ی رشد، به ویژه ختلالات یادگیری، عدم تمرکز و بیش فعالی انجام گرفته است. نتایج این مطالعات اثربخشی بالای این روش درمانی را در این اختلالات به اثبات رسانده است .

مطالعات بسیاری نیز در حوزه‌ی نوروفیدبک و انواع اختلالات وابستگی به داروها یا مواد انجام گرفته است که حاکی از تاثیرات مثبت این روش درمانی در بهبود علائم وابستگی‌های شیمیایی بوده است . می‌توان مطالعات پنیستون، پیرامون کاربرد انواع پروتکل‌های درمانی نوروفیدبک در درمان اختلالات وابستگی به مواد را از مهمترین مطالعات در این زمینه دانست، که تقریبا تمام مطالعات بعدی بر اساس آن شکل گرفت.یکی از قدیمی ترین پروتکل‌های درمانی رایج در نوروفیدبک تحریک بینایی- شنوایی (AVS) است. توانایی محرک‌های بینایی در فراخونی سیستم‌های EEG از ابتدای تاریخچه‌ی تصویربرداری مغزی مورد مطالعه قرار گرفته است؛ که تحت عنوان ؛ پاسخ محرک نوری (PDR) شناخته شده و اثربخشی آن در مطالعات بالینی معمول در EEG و بررسی اختلالات عصب روانشناختی سودمند بوده است . مطالعات بر توانایی تحریک بینایی- شنوایی (AVS) بر ایجاد آرمیدگی ، تسکین بسیاری از علائم درد و تسکین اختلالات شناختی  تاکید داشته است .از دیگر پروتکل‌های مهم درمانی نوروفیدبک، که به ویژه در درمان اختلالات سوء مصرف مواد و وابستگی به مواد کارایی بالایی نشان داده است برنامه آموزش آلفا- تتا  است.

مطالعات بسیاری اختصاصا به بررسی اثربخشی این پروتکل درمانی در بهبود بیماران وابسته به مواد و الکلیک پرداخته اند. نتایج این مطالعات افزایش آرامش بیماران، کاهش استرس و کاهش نشانه‌های روانشناختی از جمله سایکوز، وابستگی، هیستریا، سوء مصرف مواد، تفکر روان پریشی و افسردگی سایکوتیک را گزارش کرده است . نیز مطالعه‌ی تیم تحقیقی بر روی بیماران سوء مصرف کننده‌ی مواد، نشان داده است که نوروفیدبک می‌تواند میزان بهبودی این بیماران را تا دو برابر افزایش داده، میزان عود را کاهش می‌دهد، و بهبود معناداری در تمرکز و پردازش اطلاعات بیماران ایجاد نماید .مطالعه آزمایشی پاسینی و همکاران ، تاثیر پروتکل درمانی آلفا- تتا را در کاهش اضطراب و بهبود در مقیاس‌های MMPI، بیست وپنج  بیمار الکلی در مقایسه با گروه کنترل معنادار نشان داده است، همچنین مقایسه‌ی پیش آزمون- پس آزمون در این مطالعه حاکی از تغییر مثبت معنادار وضعیت بیماران گروه آزمایشی قبل و بعد از دریافت نوروفیدبک بوده است.

گلدبرگ، گرین وود، تینتور ، نیز تاثیر درمانی شرطی سازی آلفا را به عادات دارویی چهار بیمار وابسته به مواد که تحت درمان متادون قرار داشتند مورد بررسی قرار دادند. پس از پنج هفته ، هر هفته  ده  جلسه ، جلسات درمانی هر چهار بیمار کاهش معناداری در مصرف مواد، و افزایش معناداری در احساس خود کنترلی نشان دادند. همچنین نتایج پیرامون کاهش سریع افسردگی بیماران وابسته به الکل و مواد، درمطالعه‌ای مشابه مطالعه‌ی قبلی، توسط پنیستون و کولکاسکی ، نیز به دست آمده است.پس از مطالعه‌ی پنیستون  و همکارانش، کلی  به اجرای یک دوره‌ی نه ماهه پروتکل درمانی آلفا- تتا روی یک گروه بیماران وابسته به الکل پرداخت. این دوره‌ی درمانی نتایج قابل توجهی برای بیماران در پی داشت. از جمله اکتساب پاسخ آرمیدگی، اکتساب حالت هشیاری سودمند و متفاوت ، از نظر عصب شناختی که منجر به برقراری تعادل شیمیایی و رضایت هیجانی شد، دستیابی به ارزش‌های روانشناختی مهمی از قبیل ایمان و امید و دلگرمی، تجربه‌ی جدید خود کنترلی روانشناختی و فیزیولوژیکی در موقعیت‌هایی که بیمار قبلا احساس درماندگی داشته است، و تجربه‌ی مشهود چیزی که مراجعان آن را به عنوان بینش معنوی قابل توجه عنوان می‌کنند.

رایموند و همکاران ، هم درمطالعه‌ای نشان دادند برنامه درمانی آلفا- تتا در درمان بیماران سوء مصرف کننده مواد موفقیت بالایی داشته است. در نتایج این مطالعه، که با استناد بر مقیاس‌های اجتناب و ترک (POS) و حالات خلقی (POMS) به بررسی اثربخشی فرضیه‌ی اثربخشی آلفا- تتا در نرمال سازی شخصیت و افزایش احساسات بهبودی ؛ بهزیستی  پرداخته بود، بیماران تحت پروتکل آلفا- تتا ی تحیقی در پایان دوره‌ی احساس انرژی، خونسردی، سازگاری و اعتماد به نفس بیشتر نسبت به بیماران گروه پلاسیبو گزارش کردند. از آنجا که در این مطالعه گروه پلاسیبو هم اصوات را دریافت می کردند اما نه به شکل پروتکل درمانی  لذا نمی‌توان بهبودی واقع شده در گروه آزمایش را به این عامل نسبت داد. بلکه ثابت شده است که پروتکل درمانی آلفا- تتا نوروفیدبک یک تجربه‌ی انرژی زا و افزایش دهنده‌ی خلق است. همین نتایج در مطالعه‌ی بودن مر و کالاوی ،در درمان سوء مصرف کراک کوکائین ثابت شده است .آنچه در اغلب این مطالعات، و حتی مطالعات جدید، پیرامون درمان اختلال وابستگی به مواد مورد توجه واقع نشده، پی گیری و بررسی روند ادامه‌ی بهبودی‌ها و ارزیابی‌های بعدی در زمینه عود مشکلات بوده است. چیزی که در مشکل وابستگی به مواد بسیار مساله ساز است. به نظر می‌رسد این روش، از طریق افزایش بهزیستی افراد منجر به از بین رفتن هوس و عادات دارویی و سوء مصرف در بیماران وابسته به مواد شده و در این میان تغییر خلق یک عامل میانجی در موفقیت این روش باشد.

اخیرا کلینیک درمان سوء مصرف مواد CRI-help در دانشگاه کالیفرنیا، در مطالعه‌ای به مقایسه‌ی روش درمانی نوروفیدبک با درمان سنتی ؛ درمان 12 مرحله‌ای مینه سوتا  اختلال وابستگی به مواد پرداخته است. محققان در این مطالعه به مقایسه‌ی 120 بیمار در دو گروه آزمایش و کنترل، از نظر بهبودی علائم اختلال و میزان عود مصرف پرداختند. گروه کنترل تنها درمان سنتی رایج برای وابستگی به مواد را دریافت کرده و گروه آزمایش علاوه بر این درمان، 40 تا 50 جلسه درمان نوروفیدبک با پروتکل‌های آموزش SMR، آموزش Beta و آموزش Alpha- teta نیز دریافت کرد. بر اساس داده‌های بدست آمده از تست TOVA و آزمون MMPI، میزان پرهیز، تداوم درمان و عوامل روانشناختی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد توقف درمان در گروه کنترل به میزان بالاتر از گروه آزمایش بود. همچنین میزان موفقیت گروه آزمایش در بهبود و عدم بازگشت و عود مجدد ؛بر اساس یک مطالعه پی گیری یک ساله  بالاتر از گروه کنترل بود. این نتایج نشان داد، اولا نوروفیدبک شرکت کنندگان را تشویق به تکمیل برنامه‌ی درمان می‌کند.

دوم این که افزودن نوروفیدبک به برنامه درمان سنتی به طور معناداری نتایج بالینی درمان سوء مصرف مواد را بهبود می بخشد .آنترینر،چن و گروزیلر ، درمطالعه‌ای موردی که نورو فیدبک و روان درمانی روان پویشی را برای دانشجویی که دارای اختلال فقدان لذت همراه با سوء مصرف مواد مخدر بود به کار بردند، به این نتیجه رسیدند که شواهد همبستگی از آموزش SMR و تتا با کاهش درجه بندی آسیب شناسی روانی، حمایت می‌کند که عمدتا به دلیل کاهش دامنه‌ی تتا بوده است.نریمانی و رجبی ،درمطالعه‌ای به این نتیجه رسیدند که بازخوردهای عصبی آلفا-تتا در ترکیب با پروتکل‌های اسکات و کایزر می‌توانند وضعیت روانی افراد وابسته به تریاک را بهبود بخشند.هورل و همکاران ، درمطالعه‌ای بر روی معتادان به کوکائین به این نتیجه رسیدند که تغییرات EEG یا آموزش نوروفیدبک با نتایج مثبت در بهبود بالینی معتادان به کوکائین همراه است.ترودو، سوخادزه و کانن ، درمطالعه‌ای به این نتیجه رسیدند که در اختلالات مصرف مواد مشکلات نوروپسیکولوژی وجود دارد و همچنین کارآمدی مداخلات نوروپسیکولوژیکی، از جمله نوروفیدبک در بهبود اختلالات وابستگی به مواد را تایید کردند.

همچنین کارایی درمان نوروفیدبک در اختلال افسردگی در پژوهش‌های مختلف ثابت شده است مبنی بر این که درمان نوروفیدبک برای بهبود خلق افسردگی، بالا بردن توانایی شناختی افسرده‌ها مفید واقع شده و اثرات آن هم پایدار است . با توجه به  حوزه‌ی وابستگی به مواد و فرآیندهای عصب روانشناختی، می‌توان این اقدامات را به را به دو زمینه  ؛ تشخیص و  درمان تقسیم کرد. در حوزه‌ی تشخیص در سال‌های اخیر شاهد کاربرد تکنیک‌های عصب شناختی در کنار سایر تکنیک‌های روانشناختی و پزشکی به منظور افزایش دقت تشخیصی و توجه به ابعاد مختلف اختلال هستیم. این امر خود می‌تواند تحول مثیتی در عرصه‌ی تشخیصی و گامی مثبت در جهت کاربرد رویکردی التقاطی در امر حساس تشخیص باشد. با ظهور تکنیک‌های عصب درمانی نوین  از جمله نوروفیدبک و کاربرد آن‌ها در حوزه‌ی آسیب شناسی روانی هم، گام مثبت دیگری در جهت کاربرد رویکردهای چند جانبه در درمان مشکلات روانشناختی برداشته شده است. این تحول به خصوص در درمان اختلالات چند بعدی از قبیل انواع وابستگی‌ها، که همپوشی بالای آن‌ها با سایر مشکلات عصبی، پزشکی و روانی ثابت شده است، می‌تواند بسیار کاربردی باشد.

منبع

جیریایی شراهی،یاسر(1394)، تاثیر درمان نوروفیدبک بر ولع مصرف و افسردگی بیماران وابسته به مواد مخدر،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه خوارزمی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0