نقش موانع در پرورش اميد
براي داشتن تفكري اميدوارانه بايد ياد بگيريم چطور با موانع روبرو شويم و بدين منظور بايد گذرگاه هايي مختلف را در نظر بگيريم؛ به عبارت ديگر، تفكر اميدوارانه با غلبه بر موانع ايجاد مي شود؛ پس موانع، لزوماً از زندگي حذف نمي شوند و حتي مي توانند باعث ارزشمند تر شدن هدف شوند.
وجود موانع در راه رسيدن به هدف، ممكن است برخي واكنش هاي هيجاني منفي را ايجاد كند؛ اما اين واكنش ها در همۀ افراد، يكسان نيست و افراد داراي اميد زياد، به دليل ايجاد راه هاي جايگزين براي رسيدن به هدف، پاسخ هاي هيجاني سازگار تري مي دهند؛ حتي زماني که دست يابي به هدف اصلي امکان پذير نمي باشد، از هدف هاي جايگزين استفاده مي كنند. آن ها در هريک از حيطه هاي زندگي خود، چندين هدف را مشخص مي كنند و به اين ترتيب، هنگام رويارويي با موانع مي توانند انعطاف پذير باشند، به دنبال هدفي ديگر بروند يا بر ديگر حيطه هاي زندگي خود تأكيد كنند. افراد داراي اميد كم، به روشني نمي دانند چطور بايد به هدف هاي خود برسند و هنگام رويارويي با موانع چگونه عمل كنند. در واقع، افراد اميدوار در نتيجۀ تجربه كردن سختي ها، به اين باور رسيده اند كه مي توانند خود را با مشكلات و كاستي هاي بالقوه وفق دهند. هنگام رويارويي با موانع، افراد از مرحله هاي روان شناختي خاصي مي گذرند كه در همۀ انسا نها، طبق الگويي خاص ايجاد نمي شوند؛ اما بطور كلي، فرد از اميد به سمت خشم، از خشم به سمت نااميدي و از نااميدي به سمت بي احساسي پيش مي رود. خشم، ابتدايي ترين واكنش در رويارويي با مانع است. در اين مرحله، هنوز انرژي براي پي گيري هدف ها وجود دارد؛ گر چه لزوماً مؤثر نيست. در مرحله ي نااميدي، فرد هنوز بر هدف هاي خود متمركز است؛ اما براي غلبه بر موانع، احساس ناتواني مي كند. افراد از جهت تجربه ي احساس نااميدي، با يكديگر متفاوت اند، برخي به آساني دچار اين حالت مي شوند؛ مثلاً هنگام وقوع روي داد هاي ظاهراً بي ضرر، مانند گم كردن دسته كليد يا مشاجره اي هر چند كوتاه با همسر خود نااميد مي شوند. آن ها مسائل را به گونه اي ادراک مي كنند كه باعث ايجاد احساس بي كفايتي در آن ها مي شود و منابع روان شناختي، آن ها را تحت تأثير قرار مي دهد؛ علاوه بر اين، چنين افرادي ممكن است به دليل نداشتن مهارت يا دانش لازم براي چگونگي حل مسئله، دچار نااميدي نيز شوند. اين گونه افراد وقتي به خود مي آيند كه همۀ كوشش هايشان براي رسيدن به هدف، با شكست مواجه شده است ودچار بي احساسي مي شوند و ازپيگيري همه هدفهايشان باز مي مانند.
بي احساسي، يعني نداشتن علاقه، توجه، احساس و هيجان، يک حالت منفعل نباتي است. از نظر اسنايدر، بي احساسي، فاجعه اي مصيبت بار است كه در آن فرد احساس لذت خود و به صورت كلي تر، هر گونه احتمال مشترک بالقوه با ديگران را از دست مي دهد. حركت در مسير اميد تا بي احساسي، به ميزان اميد فرد و اهميت هدف بستگي دارد.
نااميدي در نظريه اميد اسنايدر
در اين نظريه فرض بر اين است كه شكست هاي پي در پي، در راه رسيدن به هدف ها، تفكر عامل و گذرگاه و در نتيجه، اميد را كاهش مي دهد و اين اولين مرحله ي ايجاد افسردگي است. در افراد افسرده هم فرايند هاي شناختي؛ تفكر هدف و تفكر گذرگاه وهم انگيزش؛ تفكر عامل کاهش مي يابد. اين افراد كمتر مسائل خود را به طور مؤثر حل مي كنند. تلاش براي درمان افسردگي با تمركز بر تفكر اميدوارانه احتمالاً باعث بهبود ظرفيت حل مسئله و نشانه هاي عاطفي مي شود.
منبع
خلیل پور،سحر(1393)، اثر القاي خلق مثبت بر افزايش اميد در بين دانشجويان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشکده اقتصادوعلوم اجتماعی بوعلی سینا
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید