نظریه های کیفیت زندگی زناشویی

روانشناسان ونظریه­پردازان رشته‌های علوم انسانی در رابطه باکیفیت زندگی زناشویی و روابط فی مابین زوجین نظریات مختلفی را ارائه داده اند.هریک ازاین نظریه پردازان باتوجه به حوزه پژوهشی وعملی خودشان به یک یا چند بعد از این موضوع چندوجهی پرداخته اندو می­توان گفت که این نظریات مکمل یکدیگر می باشند.در این مرحله به ارائه این دیدگاه‌های متفاوت و دربعضی موارد متعارض می‌پردازیم.

دیدگاه برادبوري

برادبوري مدلي ازکیفیت زندگی زناشویی ارائه کرده است که به صورت يک پژوهش طولي درمورد ازدواج است.دراين پژوهش متغيرهای مختلف تعيين کننده کیفیت زندگی زناشویی وثبات زناشويي بررسي شده­اندکه همگي را مي­توان به 3 دسته که در بردارنده چهار زمينه بنيادي ازدواج هستند تقسيم نمود.

  • متغيرهادر بردارنده فرايندهاي تطابقي،

يا روش­هايي که افراد و زوج­ها با اختلاف عقايد ومشکلات فردي يا زناشويي کنار مي­آيند.درپژوهش­هاي اين زمينه بر رفتارهاي قابل مشاهده­اي تأکيد شده است که همسران هنگام حل مشکلات زناشويي نسبت به هم دارند،ونيز شناخت­هايي که پس ازاين رفتارها ايجاد مي­شود.

  • متغيرها مربوط به رخدادهاي تنش­زا يا گذارهاي تحولي،

 مطالعات مربوط به اين متغيرها براين موضوع تأکيد ميکندکه چطور حوادث وشرايط محيطي که زوج­ها با آن روبرو مي­شوند برکيفيت و ثبات ازدواج تأثير ميگذارد.ريشه بررسي اين دسته ازمتغيرها در”نظريه بحران” است که به چگونگي اثر بحران­ها برثبات زناشويي مي­پردازد.

  • آسيب پذيري­هاي پايدار

ياعوامل جمعيتي، تاريخي، شخصيتي يا تجربي پايدار که افراد با خود وارد ازدواج مي­کنند.تحقيقات دراين زمينه مشخص کرده است که کيفيت وثبات ازدواج ممکن است تحت تأثير طيفي ازمتغيرهايي قرارگيرد که در طول ازدواج زياد تغيير نمي­کنند. به عنوان مثال، يک ويژگي پايداري که ازدواج را تحت تأثير قرار مي­دهدشامل سبک صميميت همسران درروابط بزرگسالي است، با اين فرض که تجربيات اوليه افراد در روابط نزديک، ماهيت و چگونگي روابط بعدي آنها در بزرگسالي را تشکيل مي­دهد. متغيرهاي ديگر در اين مورد عبارتند از:تجربيات آموزشي،موفقيت­ها،تعاملات باهمکلاسي­ها، سابقه زناشويي، نموجنسي، سابقه پزشکي، تجربيات خانواده اصلي يعني جدايي وطلاق والدين، تعارض خانواده، روابط همشيره­ها، تنگناهاي مالي و نيز نوروتيک بودن که به معناي گزارش کردن تنش، ناراحتي و نارضايتي در طول زمان صرف نظر از شرايط، حتي بدون وجود يک منبع آشکار تنش­زا است.

 براساس اين مدل، مي­توان گفت “فرايندهاي تطابقي” احتمالاً بيشترين تأثير مستقيم را بر کیفیت زندگی زناشویی زناشويي دارند و به نوبه خود باعث ثبات يا عدم ثبات ازدواج مي­شوند. اين فرايندها، به عنوان متغيري که در کيفيت زناشويي نقش اصلي دارد، ممکن است عملکرد رخدادهاي تنش­زايي باشد که زوجين با آن روبرو مي­شوند. به طور کلي ازدواج به سطح بالايي از تطابق يا مدارا نياز دارد. زوجين بايد عليرغم هر گونه انتظاري که از گذشته با خود حمل کرده­اند با تفاوت­هاي فردي يکديگر خو گرفته و محدوديت­هاي يکديگر را بپذيرند. افرادي که در خانواده اصلي­شان مورد آسيب يا بدرفتاري قرار گرفته­اند، در زندگي زناشويي خود به الگوهاي مخرب رفتاري روي مي­آورند. چنانچه ميزان تطابق زوجين به ميزان کافي نباشد، هيچ يک از زوجين دربيان احساسات خود احساس امنيت نکرده و اعتمادي در بين نخواهد ماند.

ديدگاه بيورز

 مدل بيورز  داراي دومحور است: يکي مربوط به کيفيت سبک تعامل زوجین که تحت عنوان گرايش به مرکز، و گريز از مرکز طبقه بندي مي­شود و ديگري پيوستار گرمسيري (انعطاف و انطباق) ناميده مي­شود که ساختار، اطلاعات موجود و انعطاف پذيري انطباقي رابطه زناشویی را در بر مي­گيرد و مربوط به ميزان کارآيي رابطه زناشویی است. و بر همين اساس روابط زناشویی به پنج دسته تقسيم مي­شوند:

  1. روابط زناشویی با عملکرد شديداً مختل،
  2. روابط زناشویی مرزي،
  3. روابط زناشویی متوسط،
  4. روابط زناشویی با کفايت يا مناسب
  5. روابط زناشویی با عملکرد بهينه.

زوحین داراي سبک گرایش به مرکز افرادی هستند که رضايت از رابطه­شان را به صورت آمدن به درون رابطه مي­بينند. آنها تمايل دارند بچه­هايي را پرورش دهند که خانواده از آنها سفت و سخت مراقبت مي­کند به طوري که مستعد رفتار ضد اجتماعي، غير مسئولانه و خود محورانه هستند و انواع خاص نشانه­هاي مرضي را در نوجواني نشان مي­دهند.زوجین داراي سبک گريز از مرکز، تمايل به بيرون راندن اعضا و ديدن رضايت از رابطه­شان به صورت بيرون آمدن از رابطه زناشویی مي­باشد. احتمال دارد آنها بچه­هايي را تربيت کنند که از نظر اجتماعي منزوي، درهم ريخته يا کناره گير باشند .

ديدگاه السون

درمدل چند مختصاتي السون وهمکارانش، ابعاد همبستگي وانطباق پذيري کیفیت زندگی زناشویی مشخص شده­اند.بعد انطباق پذيري از پايين به بالا درمقوله­هايي به صورت:

  • خشک،
  • باساختار
  • انعطاف پذير
  • هرج و مرج گونه،

مشخص مي­شوند. مقوله­هاي باساختار و انعطاف پذير دو سطح ملايم عملکرد هستند.  بعدهمبستگي درچهارسطح:

  • گسسته،
  • جدا شده،
  • متصل
  • بهم تنيده،

مشخص مي­شوند. فرض بر اين است که سطوح بالاي بهم تنيدگي يا سطوح پايين همبستگي در شکل گسستگي ممکن است براي زوجین مشکل ساز باشند. زوجینی که آشکارا در هر دو بعد همبستگي وانطباق پذيري درجات خيلي بالا وياخيلي پايين دارند ناکارساز به نظر مي­رسند .

دیدگاه سه محوري تسنگ و مک درموت

 طرح سه محوري تسنگ و مک درموت يک طبقه­بندي سه محوري از کیفیت زندگی زناشویی ارائه داده است. محور اين طرح تعيين سه طبقه از مشکلات بود:

  1. مشکلات رشدي رابطه زناشویی،
  2. مشکلات نظام رابطه زناشویی،
  3. مشکلات گروه رابطه زناشویی.

مشکلات رشدي رابطه زناشویی مسائلي از قبيل اشکال درتحقق رابطه زناشويي رضايت آميز، اشکال در فرزندآوري و فرزندپروري، مشکلات تفرد و جدايي و اشکال درگردهمايي خانواده و نيز مشکلات مربوط به خانواده گسيخته، خانواده تک والد، خانواده بازساخته و بي ثبات مزمن را در بر مي­گيرد. مشکلات نظام رابطه زناشویی، اشکالاتي در مورد نظام­هاي فرعي زن و شوهري، والد ـ کودک و فرزندان را شامل مي­شود. مشکلات گروه رابطه زناشویی، اختلالات کنشي ـ ساختاري و مشکلات سازگاري اجتماعي را در بر مي­گيرد.

دیدگاه مک مستر

مدل مک مستر  درباره کیفیت زندگی زناشویی شش جنبه کارکرد رابطه زناشویی را مد نظر قرار مي‌دهد:

  1. حل مشکل،
  2. ارتباط،
  3. نقش­ها،
  4. پاسخگويي عاطفي
  5. دخالت عاطفي
  6. کنترل عاطفي ، در ادامه توضیحی مختصر از هر کدام ارائه می­شود:

 

حل مشکل: حل مشکل درالگوی مک مستر مربوط می­شود به توانایی زوجین درحل مشکلات یکدیگردر حدی که بتواند کارایی مؤثری داشته باشد.حل مشکل شامل هفت مرحله است: 1- شناسایی مشکل، 2- مشکل را به اطلاع افراد یا منابع ذیربط رساندن، 3- چاره­اندیشی برای راه­حلهای متعدد، 4- تعمیم در مورد یک راه­حل عملی، 5- اجرا و عمل نمودن تصمیم، 6- کنترل اجرایی، 7- ارزشیابی میزان موفقیت راه­حل­های به کار گرفته شده. هر گاه مراحل به خوبی اجرا شوند، مشکل به مؤثرترین وجه حل می­شود و هر گاه زوجین در شناسایی و تشخیص مشکل خود در مانند، در حل مشکلات ناتوان خواهند بود.

ارتباط: درالگوی سنجش کیفیت زندگی زناشویی مک­ مستر،ارتباط مربوط به توانایی زوجین درتبادل اطلاعات است. مدل مک­ مستری بر ارتباط کلامی توجه بیشتر دارد. چهارنوع ارتباط در این مدل شناسایی شده است 1- آشکار و صریح، 2- آشکار وغیرصحیح، 3- نقابداروصریح، 4-نقابدار و غیرصریح. مؤثرترین شکل ارتباط، نوع آشکار و صریح آن است و کم­اثرترین آن، نقابدار وغیرصریح است. زیرا پیام­های ناآشکار وغیرصحیح به دلیل ابهام، دوگانگی، متعارض یا پوشیده بودنشان، مخاطبان را سردرگم ومضطرب می­سازند. به همین دلیل بهتراست که پیام‌ها به طورمستقیم توسط شخص فرستنده، و نه ازطریق واسطه یا شخص سوم ابلاغ گردند. در چنین شرایطی احتمال سوء تفاهم و یا حتی سوء استفاده شخص واسطه وجود دارد. در یک رابطه زناشویی با عملکرد بالا، زوجین افکار و احساسات خود را با یکدیگر به شیوه­های ظریفی در میان می­گذارند. آنها علایق و نگرانی­های خود را عنوان می­کنند و درباره مسائل مهم با یکدیگر به گفتگو می­پردازند. هر یک از آنها می­توانند درباره خود و زندگیش با دیگری صحبت کند و می­داند که هم به او گوش می­سپارند و هم او را درک می­کنند.

نقش­ها: نقش­ها در قالب «رفتارهای توصیه شده و تکراری در مجموعه­ای از فعالیت­های دو جانبه با شریک زندگی» تعریف شده است. مدل مک مستر کارکردهای «ضروری» روابط زناشویی یعنی نقش­هایی را که باید برای کیفیت زندگی زناشویی سالم­تر انجام بگیرند و «سایر» کارکردهای روابط زناشویی را از هم متمایز می‌سازد. کارکردهای ضروری، شامل تأمین امور مادی، تغذیه، حمایت زوحین از یک‌دیگر، ارضای جنسی زن و شوهر، ایجاد مهارت­های زندگی و حفظ و کنترل سیستم خانواده می­شود. «سایر» کارکردهای روابط زناشویی عبارت است از کارکردهایی که ویژگی­های زوجین خاصی هستند، مثل «سپر بلا» یا ایده­آل کردن یک عضو خانواده. اولی زمینه­ای مشابه کارکردهای ضروری را در برمی­گیرد، در حالی که نقش­های اختصاصی، اغلب جلوه­ای از آسیب­شناسی فرد و روابط زناشویی هستند.

پاسخگویی یا همراهی عاطفی: پاسخگویی عاطفی به توانایی پاسح‌گویی عاطفی زوجین در مواقع مناسب به موقعیت­های هیجانی مثبت و منفی گفته می­شود. در مدل مک مستر دو نوع پاسخدهی عاطفی عمده شناخته شده است:

  • احساس آسایش که شامل واکنشهای هیجانی مثبتی مثل عشق، مهربانی و شادی است.
  • احساسات اضطرابی که شامل عواطفی مانند ترس،اضطراب، خشم ومانند آن می­شود. کارایی عاطفی در این بعد شامل توانایی زوجین در برابر دامنه وسیعی از احساسات متناسب با موقعیت است.

دخالت یا آمیختگی عاطفی: واکنشی که هر یک از زوجین در برابر علاقه و توجه دیگری نشان می­دهند. درواقع میزان علاقه ونگرش زوجین را نسبت به هم توصیف می­نمایند.به طور ایده­آل،رابطه زناشویی نیازهای هیجانی زوجین را برآورده می­کند،تا به مرحله­ای از رشد برسند. انواع دخالت عاطفی درالگوی مک مستر متمایز شده­اند:

فقدان دخالت: اشاره به این دارد که زوجین بیشتر مانند غریبه­ها در خانه‌ای بزرگ زندگی می­کنند.آنها اغلب تنها وناشاد هستند.

علاقه از احساسات جدا هستند: درچنین روابط زناشویی به نظر می­رسد آمیختگی زوجین بایکدیگر از احساس وظیفه، نیازی دریک عضو برای کنترل عضو دیگر، وحس کنجکاوی نشأت می­گیرد.

آمیختگی خودخواهانه:دراینجا یکی از زوجین به منظور حفظ خود خواهانه مرضی با عضو دیگر همراه می­شود،نه به خاطر مراقبت یا نگرانی واقعی نسبت به وی.

دخالت دلسوزانه: این امر به درک واقعی نیازهایی که فرد با آنها دست به گریبان است، مبتنی است و به پاسخ­هایی می­انجامد که این نیازها را برآورده می­سازد.

شبکه: این اصطلاح در الگوی فرآیند به کار رفته است. هرچند الگوی مک مستر حاوی دو طبقه است که مفهوم مشابهی را توصیف می­کند: در آمیختگی بیش ازحد و درآمیختی هم زیستی.درمفهوم دوم تنها در روابط به شدت مختل دیده می­شود.

کنترل عاطفی: این بعد مربوط به فرآیندی است که زوجین بر آن اساس شورش را می­گذراند. بعد کنترل رفتار همچنین دربرگیرندۀ میزان تأثیر و نفوذی است که زوجین بر یکدیگر دارند. زوجین برای بقاء و سازگاری نیاز به شیوه­هایی جهت کنترل یکدیگر دارند. مدل مک مستر چهار شیوه کنترل رفتار را در روابط زناشویی شناسایی می­کند:

خشک: در چنین روابطی، نقش­ها و وظایف روزمره زوجین قابل پیش‌بینی و مشخص است.این قبیل زوجین به دلیل خشک ونامنعطف بودن، قدرت سازگاری با تغییرات را ندارند و چه بسا حتی قدرت برون­سازی تغییراتی که رابطه زناشویی درهرمرحله از رشد فرد با آن مواجه است، نیزنداشته باشند. فضای کیفری چنین روابط زناشویی، زوجین را به طرف رفتارهای مخرب وپرخاشگرانه پنهان سوق می­دهد و مبارزه برای کسب قدرت در رابطه زناشویی شدت می­گیرد. همچنین احتمال دارد که زوجین خشم خود را در محیط­های برون از رابطه زناشویی بروز دهند.همان طور که گفته شد، قابلیت پیش­بینی درچنین روابط زناشویی بالاست اما قابلیت سازندگی درآن‌ها پایین است.

انعطاف­پذیر: رفتار زوجینی که از این شیوه­ها بهره می­برند، هم قابل پیش­بینی و هم سازنده است. آنها می­توانند به شکل مناسبی خود را با شرایط جدید انطباق دهند. شیوه آموزشی و حمایت­گرایانه زوجین، مشوق آن‌ها در فعالیت و انطباق با مقررات رابطه زناشویی است.

بی­قید: این شیوه تا حدی قابل پیش­بینی است اما قدرت سازگاری کمی دارد. بی­حالی در این روابط زناشویی جایگزین سازماندهی و عمل شده است. زوجین به وظایف خویش به خوبی عمل نمی­کنند و اغلب در ارتباط با یکدیگر و تشخیص نقش­ها دچار مشکل هستند. ضعف سازماندهی در این روابط زناشویی باعث احساس عدم امنیت در طرفین می­شود و آنها رفتارهای نامهربانه­ای را نشان می­دهند.

دیدگاه فرايند کارکرد رابطه زناشویی

اين مدل نيز کیفیت زندگی زناشویی را در طول شش بعد بررسي مي­کند، که همه آن‌ها به جز يک بعد شبيه به طبقات مدل فوق است. اين ابعاد عبارتند از:

  • انجام وظيفه،
  • ايفاي نقش،
  • ارتباط (ابراز عاطفي)،
  • دخالت عاطفي،
  • کنترل،
  • ارزش­ها و هنجارها.

بر اساس اين مدل،چند مشکل شايع روابط زناشویی مطرح مي­شود که عبارتند از: مشکلات انجام وظيفه، مشکلات ارتباط، مشکلات نقش، مشکلات کنترل رفتار، مشکلات ساختاري شامل مشکلات مرزبندي و کنش ضعيف نظام­هاي فرعي و مشکلات نظام­هاي خارجي .

منبع

اخلاقی پور، زهرا(1393)، رابطه مهارت‌های هیجانی و امنیت عاطفی با کیفیت زندگی زناشویی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی،دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0